نتایج پژوهش کوهن[۲۳۹] (۲۰۰۵) که با هدف بررسی رابطه دلبستگی با خیانت در روابط رومانتیک انجام داد، نشان داد که افراد دارای سبک دلبستگی ایمن، نسبت به افراد دارای دلبستگی های نا ایمن، خیانت کمتری میکنند.
تحقیقات اسپیتزبرگ و کوپاچ[۲۴۰] (۱۹۹۸) که با هدف بررسی تفاوتهای فردی و شخصیتی در افرادی که اعتراف به داشتن روابط خارج از ازدواج صورت گرفته بود بیانگر آن است که با بهره گرفتن از مدل تکاملی می توان به برخی از نتایج در این خصوص دست یافت. برخی از جنبههای منعکس کننده خیانت جنسی بیانگر تفاوت در نگرش جنسی نسبت به این موضوع است.
مردان به طور معمول تأکید کمتری بر دلبستگی در روابط جنسی خود دارند، بنابرین تمایل بیشتری برای برخوردهای جنسی ناشناس با شرکای جنسی زن دارند. در حالی که زنان به طور معمول در روابط جنسی، ارزش عاطفی و دلبستگی بیشتری را در رابطه مد نظر قرار میدهند، این ممکن است نیاز تکاملی زن به منظور مطمئن بودن نسبت به تعهد مرد و تمایل داشتن در به اشتراک گذاشتن خود و منابعش، قبل از داشتن رابطه جنسی با او قلمداد گردد (زنگل، ادلند و ساکارین[۲۴۱]، ۲۰۱۳)
عوامل شخصیتی و شناختی نقش عمده ای را در بسیاری از زمینههای زندگی ایفا میکند (باس،۲۰۰۷) . درمانگران و نیز عموم مردم، عوامل شخصیتی را یکی از عوامل سببی اهتمام افراد به خیانت می دانند (باس[۲۴۲] و شکلفرد[۲۴۳]، ۱۹۹۷).
باس و شکلفرد (۱۹۹۷) ارتباط نیرومند و مستقیمی بین شخصیت و احتمال ارتکاب به خیانت یافتند. آن ها عامل وظیفه شناسی را با ثبات ترین عامل پیشبینی کننده خیانت معرفی کردهاند. افرادی که در مقیاس وظیفه شناسی نمره کمتری را به دست می آورند، به احتمال بیشتری مرتکب خیانت میشوند، این یافته حاکی از آن است که این افراد تمایل دارند کمتر سازماندهی شده و قابل اعتماد باشند (ایگان[۲۴۴] و آنگوس[۲۴۵]، ۲۰۰۴)
فردی که وظیفه شناس و وجدان گراست، احتمال بیشتری وجود دارد که علیرغم تعارضات در رابطه بماند و در برابر وسوسه های محیط مقاومت کند؛ در نتیجه این افراد به احتمال کمتری خیانت میکنند (ساتارات، پاپ و شاکلفرد[۲۴۶]، ۲۰۰۸)
هلموت و مک نالتی[۲۴۷] (۲۰۰۸) به این نتیجه رسیدند که عدم بازداری و تجربه پذیری در مقابل تجربیات متفاوت، با خیانت در روابط ارتباط دارند. البته تحقیقات دیگری نیز نتایجی عکس این مطلب را مطرح نمودند، برای نمونه، شاور و برنان (۱۹۹۲) طی بررسی های خود دریافتند که گشودگی کمتر، منجر به رضایت کمتر و در نتیجه تعهد کمتر در روابط صمیمانه میشوند.
کسانی که در مقیاس برونگرایی نمره بالاتری کسب کردند، بیشتر مرتکب خیانت می شدند؛ این یافته حاکی از آن است که آن ها اجتماعی تر و فعالتر هستند و از طریق خیانت تحریک و تهییج بیشتری مییابند که از کسل شدن و افسردگی جلوگیری میکند (پلوسو[۲۴۸]،۲۰۰۷). برونگرایی همچنین نیازمند سرمایه گذاری کمتری در رابطه است. از آنجا که افراد برونگرا به دنبال تحریک و هیجان هستند، کمتر متعهد میشوند که در نهایت منجر به خیانت می شود (دریگوتاس[۲۴۹] و همکاران،۱۹۹۹).
رویز[۲۵۰]، سید[۲۵۱]، مولریو[۲۵۲] و بالتری[۲۵۳] ( ۲۰۰۷ )، در پژوهش خود دریافتند که حساسیت به تنبیه که از ویژگیهای نظام بازداری رفتاری است و همچنین خود کارآمدی به طور متعامل در افزایش فشار خون سیستولیک و ضربان قلب نقش مهمی دارند. در این میان حساسیت به تنبیه نقش میانجی داشت، یعنی زمانی که حساسیت به تنبیه بالا بود، رابطه بین خودکارآمدی و شاخص های قلبی- عروقی منفی بود.
پژوهش دیگری نشان داده است که فعالیت نظام بازداری رفتاری با اضطراب، نوروزگرایی و عاطفه منفی و نظام فعال ساز رفتاری با برونگردی و عاطفه مثبت، همبستگی دارد (جرم[۲۵۴] و همکاران، ۱۹۹۹).
گمز[۲۵۵]، کوپر[۲۵۶] و گمز (۲۰۰۶) در مطالعه خود بر روی دو نظریه آیزنک و گری به این نتیجه رسیدند که سیستم بازداری رفتاری همبستگی مثبتی با روان آزرده گرائی و رابطه ای منفی با برونگردی دارد، در حالی که سیستم فعالساز رفتاری کاملاً برعکس، همبستگی منفی با روان آزرده گرائی و همبستگی مثبت با برونگردی دارد.
پیکرینگ[۲۵۷] و دیاز[۲۵۸](۱۹۹۳) در تحقیقات خود به این نتیجه رسیدند که روان گسسته گرائی همبستگی مثبت با سیستم بازداری رفتاری دارد. همچنین آنان دریافتند که روان گسسته گرائی همبستگی مثبت با مؤلفه روی آورد سیستم فعالساز رفتاری و رابطه ای منفی با مؤلفه گریز سیستم جنگ/ گریز دارد. نتیجه این پژوهش برخلاف ادعای گری است که معتقد بود سیستم جنگ/ گریز تنها با روان گسسته گرائی ارتباط دارد. همچنین گری مدعی بود که برونگردی با سیستم فعالساز رفتاری رابطه مثبت دارد.
دی پو[۲۵۹] (۱۹۸۹) تسهیل سیستم BAS را یکی از پایه های ایجاد اختلال های دو قطبی دانسته است. پژوهش های مختلف نشان داده است که افراد مبتلا به ADHD، نقایص شدیدی در بازداری رفتار و کارکردهای اجرایی دارند که در خود تنظیمی نقش مهمی بر عهده دارد.
اسلوباداسکایاز[۲۶۰] (۲۰۰۱) در پژوهش خود، به برتری فعالیت سیستم بازداری رفتاری دختران نسبت به پسران اشاره داشته است.
موریس[۲۶۱] و همکاران (۱۹۹۹)در پژوهش خود دریافتند که عملکرد نظام فعال ساز رفتاری، رفتار پاداش گرفته را حفظ و تقویت میکند، بنابرین در افرادی که این نظام کارایی کمی دارد، دست یابی به منبع پاداش و لذت و برانگیختگی هیجانی کمتر بوده، این عاملی برای تحول مشکلات عاطفی در این افراد می شود.
یکی از ویژگیهای افرادی که از سبک مقابله کارآمد مسئله مدار استفاده میکنند، سطح تنش پایین است پایین بودن سطح تنش هیجانی باعث می شود که فرد در سایه آرامش روانی بهتر بتواند از مهارت های شناختی و پویایی برای مقابله با مشکل استفاده کند و در نتیجه به رضایت بیشتری دست یابد. از طرف دیگر انکار و انفعال دو ویژگی کسانی است که از سبک مقابله ناکارآمد هیجان مداری استفاده میکنند (پیرلین و اسکولر[۲۶۲]، ۱۹۸۷).
پاسکار (۲۰۰۳) با بررسی رابطه سلامت روانی و روش های مقابله در بین نوجوانان روستایی و آموزش مهارت های مقابله مسئله مدار نشان داد .این برنامه در افزایش سلامت روانی نقش داشته و سلامت روانی این نوجوانان افزایش یافته است ( به نقل از حسینیان، ۱۳۸۵).
محققین ارزیابی شناختی بر این باورند که الگوی ارزیابی شناختی افراد نسبت به موقعیت های تنیدگی زای زندگی بر اساس ایجاد ویژگی های مختلف شخصیت، پاسخ های هیجانی و منطقی متفاوتی از قبیل خشم، احساس گناه، غرور، طراحی یک نقشه، انجام عمل خاص یا تلاش برای کاهش احساسات ناخوشایند از خود نشان میدهند (پنلی و توماکو[۲۶۳]، ۲۰۰۲).
لازاروس (۱۹۹۶) در مطالعه ای روی زوجهای مهاجر دریافت که نشانه های افسردگی ارتباط مثبتی با مقابله رویاروی گری[۲۶۴]، خود مهارگری[۲۶۵]، گریز- اجتناب[۲۶۶] و مسئولیت پذیری[۲۶۷] دارد.
استریکلند[۲۶۸]و همکاران (۲۰۰۷) در بررسی رابطه شخصیت، مقابله و بیماری دریافت که ریختهای رفتاری مقابله ای از یک سو با ابعاد اساسی شخصیت ( مثل روان آزرده گرایی، روان گسسته گرایی و ذهن باز در مقابل ذهن بسته ) همبستگی مشخص دارند، و از دیگر سو با شکایتهای گوناگون بیماریهای روان تنی همبسته هستند.
فرم در حال بارگذاری ...