وبلاگ

توضیح وبلاگ من

طرح های تحقیقاتی و پایان نامه ها | ب: پروتکل نوع ۲: پروتکل آرمیدگی – پایان نامه های کارشناسی ارشد

 
تاریخ: 25-09-01
نویسنده: نویسنده محمدی


۲٫ یادگیری از طرق تداعی و ارتباط هشیارانه بین نشانه های هدف (علائم بینایی و شنوایی) و چگونگی احساسات فرد. فرایندی هشیارانه و شامل افزایش هشیاری از احساسات در بدن فرد و توانایی فرد در انجام ارادی اعمالی که برای ایجاد آن احساس لازم است. مثلاً آگاهی از این که اگر من آلفای بیشتر در مغز ایجاد کنم چه احساسی در من رخ خواهد داد؟



۳٫ فرایندی ناهشیار که در آن تغییرات مورد انتظار برنامه نوروفیدبک در اثر راه اندازی و تمرین در گذرگاه‌های عصبی واقع می‌شود. هرچه تمرین مغزی به سوی حالت بهینه برود، انعطاف پذیری بیشتر در پاسخ دهی به محرک‌ها جهت دریافت تقویت مثبت رخ خواهد داد، که این از طریق گسترش گذرگاه‌های و سیناپس‌های عصبی رخ می‌دهد (لاورنس، ۲۰۰۲).

مطالعات نشان دهنده شباهت بسیار بالای این ‌فرآیندها، با مراحل وقوع شرطی سازی عامل بوده است. از آنجا که اثر بخشی نورفیدبک ‌بر اساس یک فرایند یادگیری و شرطی سازی عاملی است، طول دوره درمان معمولاً بلند مدت (حداقل سی جلسه) می‌باشد؛ به ویژه که نورفیدبک با مغز و شرطی سازی و ایجاد تغییر در یادگیری مغزی سر و کار دارد، که این خود طول دوره‌ درمان را طولانی تر می‌سازد (هاموند[۱۱۸]، ۲۰۰۶).

این روش به عنوان شکلی از درمان با بهره گرفتن از دستگاه‌های نمایش‌گر، به عملکردهای جسمانی افراد توجه کرده و با ارائه بازخوردی از این عملکردها به افراد، یکسری اطلاعات زیستی درباره بدنشان به آن ها می‌دهد. ‌به این ترتیب افراد می‌توانند اطلاعاتی ‌در مورد اعمال ناهشیار بدنشان از قبیل حرارت دست، فشار خون، تعداد و عمق تنفس، سطح تنش ماهیچه ای و فعالیت الکتریکی مغزشان به دست آورند (دوفی، ۲۰۰۴). این روش نشان داده کسانی که به اطلاعاتی ‌در مورد چگونگی عملکرد بدن خود دسترسی می‌یابند می‌توانند به شکل هشیار یا نیمه هشیار آن عملکردها را کنترل و در صورت وجود نابهنجاری به اصلاح آن ها بپردازند. و در این روش به عنوان مثال افراد دچار سردردهای عصبی می‌توانند یاد بگیرند که ماهیچه‌های عصبی را آرام کنند، افراد دچار بی اختیاری ادرار یاد می‌گیرند ماهیچه‌های مثانه‌ی خود را کنترل کنند و یا افراد دچار فشار خون بالا یاد می‌گیرند که علائم را کنترل کنند (زایدل و بارنیا،۲۰۰۵؛ لاورنس،۲۰۰۲).

این روش یک فرایند یادگیری طولانی مدت است، لذا نتایج آن طی زمان مشاهده می‌شوند، در اغلب شرایط، پیشرفت اولیه می‌تواند حدود جلسه دهم مشاهده شود. اهداف آموزشی اولیه ممکن است به وسیله حدود ۲۰ جلسه مشاهده شود. اما جهت تثبیت تاثیرات و شکل گیری یادگیری اساسی در مغز، و رسیدن به مرحله‌ای که این یادگیری به شکل عملکرد خودکار مغز درآید، به حدود ۴۰ تا ۱۰۰ جلسه آموزش مداوم نیاز است (LIB،۲۰۰۴). در مراحل اولیه یادگیری، تعداد جلسات باید در ۲ یا ۳ یا حتی بیشتر در هفته تنظیم شود. بعد از آغاز تحکیم یادگیری تعداد جلسات در هفته می‌تواند کاهش یابد (هاموند،۲۰۰۶).

۲-۷-۴٫ پروتکل‌های درمانی نورفیدبک رایج در وابستگی به مواد

جمع بندی مطالعات انجام گرفته در حوزه به کارگیری روش نورفیدبک در درمان اختلالات وابستگی به مواد، بیانگر کاربرد دو نوع کلی برنامه های درمانی می‌باشند:

الف: پروتکل‌های نوع از پروتکل‌های برانگیختگی

در این نوع برنامه های درمانی، بیماران با یادگیری افزایش تولید SMR (12 تا ۱۵ هرتز) و یا بتا (۱۵ تا ۱۸ هرتز)در نواحی Cz و C3،C4 تشویق به افزایش انگیزه، بهبود حالات هیجانی، حسی، حرکتی و ارتقا توانمندی‌های فکری خود می‌شوند، در حالی که در همان حال، این پروتکل‌ها به سرکوب تولید فعالیت دلتا و تتا (۸-۵/هرتز) و بتا (۳۰-۱۸هرتز) جهت افزایش آرامش و کاهش تنیدگی فرد و تنظیم فرایندهای حیاتی مانند خواب نیز می پردازند. این برنامه های درمانی می‌توانند به شکل یک قطبی یا دو قطبی (‌بر اساس دامنه تغییرات، مورد نظر) برروی یک یا چند نقطه انجام شوند. البته این پروتکل‌ها قابل اجرا در نقاط دیگری در نواحی پیشانی و پیش پیشانی نیز می‌باشند اما آنچه در برنامه های درمانی اختلالات وابستگی به مواد بیشتر مشاهده می‌شود، نقاط نواحی مرکزی است. همچنین پروتکل‌های ویژه اصلاح نابهنجاری‌های مربوط به پیوستگی و تقارن نیز در این دسته پروتکل‌ها جای می‌گیرند. که گاهی (اما نه به وفور) به شکل دو کاناله در نواحی آهیانه ای برای بیماران وابسته به مواد قابل کاربرد می‌باشند، اما فراوانی استفاده از آن به اندازه برنامه های آموزشی SMR و بتا مشاهده نشده است.

در تمام این پروتکل‌ها بازخورد شنیداری و دیداری (حرکات قطعه‌های پازل، طرح‌های گرافیکی و یا نمودارهای انیمیشن) بر اساس موفقیت بیمار در کنترل شدت (میکروولت) امواج (فرکانس‌های) مختلف، تعیین می‌شود. ‌به این ترتیب که برای هر یک از امواج مغزی فرد آستانه‌هایی مشخص شده و هماهنگی امواج مغزی او با این آستانه‌ها موجب دریافت تقویت برای وی خواهد شد. به عنوان مثال وقتی فرد بتواند میزان SMR یا بتای خود را به مدت ۰۵/ ثانیه بالای آستانه تعیین شده و همزمان دلتا و تتا و بتا۲ را پایین تر از آستانه‌ها نگه دارد، تکلیف او یک قدم جلو خواهد رفت و در غیر این صورت نتیجه‌ منفی خواهد دید. این که کدام موج باید بالای آستانه قرار گیرد و کدام زیر آستانه، بسته به هدف درمانگر در تقویت یا سرکوب فعالیت امواج خاص دارد.

در واقع مکانیزم اثربخشی این پروتکل‌ها تاثیر زیربنایی آن ها بر امواجی است که عمدتاًً مرتبط با خواب و حالات آرامش، تفکر خلاقانه، آرامش توام با هشیاری، آرامش جسمانی و هماهنگی حسی حرکتی، اضطراب، افکار وسواسی و تکانش‌گری هستند مانند SMR بتا، دلتا و تتا و بتا ۲٫ این پروتکل‌ها با تغییر و اصلاح این امواج، به بهبود حالات روانشناختی مرتبط با آن ها می پردازند.

ب: پروتکل نوع ۲: پروتکل آرمیدگی

این دسته پروتکل‌ها عمدتاًً شامل برنامه هایی می‌شود که روی امواج آلفا تمرکز دارند و اغلب به شکل برنامه آلفا- تتا اجرا می‌شود. در این برنامه درمان فرد روی صندلی راحت قرار گرفته و پس از اتصال الکترودها و شرح چگونگی تکلیف، ابتدا یک خط پایه بدون بازخورد و با چشمان بسته از فرد ثبت می‌شود تا به وسیله آن فرکانس غالب آلفای فردی (IAF) مراجع مشخص شود. این فرکانس به دست آمده هرچه که باشد یک و نیم هرتز بالاتر و پایین تر از آن دامنه آلفای فرد می‌باشد. تتای فرد هم ‌بر اساس همین دامنه مشخص می‌شود ‌به این ترتیب که نقطه پایین دامنه تتای فرد همواره چهار هرتز پایین تر از نقطه پایینی دامنه آلفای او، سه و نیمه هرتز بالای آن، نقطه بالایی دامنه تتای فرد خواهد بود. مثلاً اگر IAF فرد ده هرتز باشد، دامنه آلفای اول ۵/۱۱ – ۵/۸ هرتز و دامنه تتا ۵/۷-۵/۴ هرتز خواهد بود.


فرم در حال بارگذاری ...

« دانلود متن کامل پایان نامه ارشد | پیشنهادات – 7فایل های دانشگاهی- ۱-۶-۱- لزوم وجود قصد برهم زدن امنیت عمومی – 4 »
 
مداحی های محرم