دسترسی به اطلاعات و دانش پیشین فان هیپل( ۱۹۹۴) معتقد است که افراد تمایل دارند که به اطلاعاتی توجه کنند که به اطلاعاتی پیشینشان مرتبط است . برپایه همین اعتقاد او شین( ۱۹۹۹) این نظر را مطرح کرد که کارآفرینان فرصتها را کشف میکنند زیرا دانش قبلیشان آن ها را در تشخیص ارزش اطلاعات جدیدکمک میکند. به باور او هر کارآفرین تنها فرصتهایی را شناسایی میکند که به دانش پیشین او مرتبط باشد.
در این مطالعه سه مرحله ای از فرایند تشخیص فرصت، او شماری از فرضیات را آزمود و مورد تأیید قرار داد که به شرح زیر خلاصه شده اند:
-
-
- هر فرصت کارآفرینانه برای تمام کارآفرینان بالقوه آشکار نیست . ( اصل عقلائی که تمام مردم اطلاعات مشابه را همزمان دارا نیستند.)
-
-
- دانش پیشین خاص هر فرد ((دالان دانش)) ایجاد میکند که به او اجازه میدهد فرصت های خاصی را شناسایی کند که دیگران نمی یابند.
- سه بعد عمده دانش پیشین برای فرایند اکتشاف کارآفرینانه اهمیت دارند: دانش پیشین از بازارها، دانش پیشین از شیوه خدمت رسانی به بازار، و دانش پیشین از مشکلات مشتریان.
کشف تصادفی در برابر جستجوی منظم. بخش بزرگی از ادبیات تحقیق پیشین در کارآفرینی تلویحأ فرض میکند که شناسایی فرصت یک جستجوی منظم برای فرصتهای در دسترس را در پشت سر خود دارد. در سالهای اخیر، بسیاری از محققین این رویکرد را تغییر دادهاند و این باور را مطرح میکنند که افراد فرصتها را جستجو نمی کنند، بلکه در عوض ارزش اطلاعات جدیدی که به دست میآورند را تشخیص میدهند.
کرزنر (۱۹۹۷) بیان میکند که : آنچه کشف را (مرتبط با فرصت های سود آور تا کنون ناشناخته)از جستجوی موفق (مرتبط با اطلاعات یا اطلاعاتی که شخص میداند دیگری ندارد) متمایز میکند این است اولی شامل غافلگیری از رو به رو شدن با واقعیتی است که شخص آن ها را نمی دید ولی وجود داشت .
شبکه اجتماعی. هیلز و همکاران [۳۴](۱۹۹۷) نشان دادند که شبکه های کارآفرینان در تشخیص فرصت مهم هستند. آن ها بحث خود را بر مبنای مقاله کلاسیک گرانووتر [۳۵](۱۹۷۳) قرار دادند بر گرههای قوی و ضعیف قرار دادند که باور دارد گرههای ضعیف (از جمله آشنایی های اتفاقی) ((پله هایی)) هستند به منابع اطلاعاتی که ممکن است در شبکه ارتباطات گرههای قوی فرد وجود نداشته باشد .(ازجمله دوستان و بستگان)
دکونینگ[۳۶](۱۹۹۹) یک چارچوب ادراک اجتماعی از تشخیص فرصت را ارائه کرد. چهارچوب او نشان داد که کارآفرینان فرصت ها را با سه فعالیت ادراکی ( جمع آوری اطلاعات ، تفکر از طریق گفتگو، سنجش منابع) از طریق تعامل با یک شبکه گسترده از افراد متحول میکنند. این شبکه چرخه درونی کارآفرینان (مجموعه افرادی که کارآفرین با آن ها روابط بلند مدت و پایدار دارد و شریک او هم نیستند)، گروه عمل( افرادی که توسط کارآفرین استخدام شده اند تا منابع ضروری برای فرصت را فراهم کنند)، شرکا (اعضای تیم موسس) و یک شبکه از گرههای ضعیف ( شبکه استفاده شده برای جمع آوری اطلاعات عمومی که میتواند منجر به شناسایی یک فرصت یا پاسخگویی به یک سئوال عمومی شود) را شامل می شود.
ویژگیهای شخصیتی. دو ویژگی شخصیتی در ارتباط با تشخیص فرصت موفقیت آمیز مرتبط دانسته شده است. اولی، ارتباط بین خوش بینی و تشخیص فرصت بالاتر توسط بسیاری از محققین دیده شده است. مطالعات انجام شده توسط کروگر و دیکسون [۳۷](۱۹۹۴) و کروگر و برازیل[۳۸](۱۹۹۴) نشان میدهد که خوش بینی کارآفرینانه با باورهای خود اتکا مرتبط است.
دومین ویژگی شخصیتی خلاقیت است. شومپیتر( ۱۹۳۴) اولین کسی بود که این نکته را شناسایی کرد که کارآفرین موفق فرصتهایی را کشف میکند که دیگران نمی بینند. وینسلو و سولومون ( ۱۹۹۳) این مفهوم را مطرح کردند که خلاقیت و کارآفرینی اگر یکی نباشند، مشابه هستند. کی(۱۹۸۶) نتیجه گرفت که عوامل خلاق نقش بزرگی را در تصمیم گیری کارآفرینانه ایفا میکنند. هیلز و همکاران( ۱۹۹۷) دریافتند که ۹۰ درصد از بررسیهایشان خلاقیت را در شناسایی فرصت بسیار مهم یافته است. با این حال این نکته را در کارآفرینان منزوی نسبت به کارآفرینان سریالی، بسیار مهمتر دیدند. کارآفرینان منزوی خود را خلاقتر می بینند و زمان بیشتری را صرف خلاقیت میکنند. هیلز و همکاران نتیجه گرفتند که کارآفرینان دارای منابع فرصت در ارتباطات شبکه های، نیازمند خلاق بودن به اندازه آنهایی که ارتباط شبکهای قوی ندارند، نیستند.
دانش پیشین. داشتن دانش پیشین در زمینه خاص سبب شناخت فرصتها در آن زمینه به شکلی می شود که برای دیگران قابل دیدن نیست. این امر را برینگر و آیرلند به عنوان دالان فرصت شناسایی کردند و بر این امر مبتنی است که افرادی که دارای دانش پیشین هستند فرصتهایی را می بینند که افراد دیگر نمیتوانند متوجه شوند.
۲-۳-۲ – مدل شناسایی فرصت آنتونی اورویک
آنتونی اولویک [۳۹]پس از بررسیهای گسترده در زمینه دلایل ناکامی تلاشهای بسیاری از شرکتها در شناسایی موفقیت آمیز فرصت، علیرغم ارتباطات بسیار با مشتریان و استفاده از انواع شیوه های تشخیص فرصت، اقدام به ابداع فرمولی کرد که در نشریه وال استریت ژورنال چاپ شد به نام الگوریتم فرصت چاپ شد و در این پژوهش آن را با نام (( مدل شناسایی فرصت اولویک )) می خوانیم .
او پی برد که مشتریان در بسیاری اوقات نمیدانند دقیقأ چه محصولی می خواهند، اما می دانند محصول مورد نظرشان چه ویژگی هایی را باید داشته باشد. با این حال ویژگیهای مورد نظر آن ها نیز ممکن است بسیار گسترده و غیر قابل برآورده کردن باشد. بنابرین انتخاب بهترین زمینههای فرصت در میان فهرست طولانی ویژگیهای دلخواه مشتریان امر بسیار مهمی است زیرا تلاش برای تأمین نیازهای نه چندان مهم میتواند منابع را هدر دهد.
به باور او فرمول { اهمیت + (اهمیت – رضایت)= ارزش فرصت } میتواند به نتیجه دقیقی منجر شود. شرکت ها از مشتریان خود می خواهند که در یک مقیاس ا تا ۱۰ اهمیت ویژگی مطلوب خود را اولویت داده و مشخص کنند که ویژگی مورد نظرشان تا چه میزان تامین شده است . این رتبه بندی در فرمول قرار داده می شود و سپس (( امتیاز فرصت )) حاصل می شود. گفتنی است که در فرمول { اهمیت + (اهمیت – رضایت)= ارزش فرصت }، ارقام داخل پرانتز نمی توانند منفی باشند.
گامهای این روش به شرح زیر است:
گام اول، برنامه ریزی مصاحبه های مبتنی بر ویژگی با مشتریان : موفقیت مصاحبه های مبتنی بر ویژگی به این بستگی دارد که فرایند یا فعالیتی که محصول یا خدمت مورد نظر در آن کاربرد دارد، قدم به قدم تجزیه شود. بعد از تعریف فرایند، مشتریانی که باید در مصاحبه ها شرکت کنند، با دقت انتخاب شوند. مصاحبه شوندگان باید از گروههای خاصی از افراد انتخاب شوند که مستقیمأ با محصول مورد نظر سرو کار دارند. گسترش حیطه مصاحبه به نحوی که افراد دسته دوم در ارتباط با موضوع نیز در آن دخیل باشند، حجم اطلاعات خارجی را افزایش میدهد، تحقیق را پیچیده میکند و محقق را گمراه میکند. نکته مهم دیگر این است که افراد متنوعی در هر گروه انتخاب شوند. هر قدر گروه از تنوع بیشتری برخوردار باشد، اطلاعات حاصله کاملتر و دربرگیرنده نتایج منحصر به فردتری خواهد بود.
فرم در حال بارگذاری ...