وبلاگ

توضیح وبلاگ من

منابع کارشناسی ارشد درباره : راهکارهای … – منابع مورد نیاز برای مقاله و پایان نامه : دانلود پژوهش های پیشین

هنرها و صنایع دستی

صنایع دستی این شهرستان را فرش بافی، گلیم بافی و جاجیم بافی تشکیل می‌دهند. تنوع محصولات این شهرستان سبب تنوع صادرات منطقه شده است. سنگ مرمر، جو، علوفه، چغندر قند، دام و فرآورده های دامی، مرغ، فرش، گلیم و عسل. از سوغاتی‌های محلی عسل در رده اول قرار می‌گیرد و چون از گل‌های مختلف و پرعطر دامنه‌های سبلان تهیه گردیده است از مشهوریت بیشتری برخوردار می‌باشد و اصطلاحاً به آن عسل سبلان می‌گویند. از دیگر سوغاتی‌های منطقه می‌توان به پنیر و کره محلی اشاره کرد. یکی دیگر از سوغاتی‌های محلی گیاهی است بنام بولاغ اوتی که در چشمه‌های بولاغلار و تعدادی دیگر از چشمه‌های منطقه رشد می‌کند و خاصیت داروئی (ضد مرض قند) دارد.

فعالیت‌های اقتصادی ویژه

زراعت و دامداری، شیلات، صنعت و معدن، خدمات و گردشگری

اماکن زیبای شهری

میادین، مراکز خرید، موزه های شهری و سایر نقاط جذاب شهر به عنوان کانون فعالیت‌های فراغتی و گردشگری مطرح است.

موزه‌ها و دیگر امکانات فرهنگی

موزه‌ها، با جنبه های گوناگون فرهنگی و تاریخی و موضوع‌های مانند تاریخی، مردم شناسی، هنر، صنایع دستی و … به عنوان جاذبه‌های گردشگری مطرح هستند.

فستیوال‌های فرهنگی

انواع مختلفی از این فستیوال‌ها شامل رژه های نمایشی، مراسم مذهبی و … را شامل می‌شود.

خاص (ویژه)

پارک‌های موضوعی و سیرک‌ها

با موضوعاتی نظیر تاریخ، ماجراجویی مکان‌های جغرافیایی، تخیل و رویا و … می‌شود که امروزه فعالیت‌های متنوع گردشگری در آن‌ها صورت می‌پذیرد.

خرید کردن

مراکز خرید و فروشگاه‌ها که محل عرضه کالاها و محصولات خاص یک منطقه و یا وارداتی از سایر مکان‌ها باشد به عنوان یکی از فعالیت‌های گردشگری محسوب می‌شود که منافع اقتصادی را برای جامعه محلی ایجاد می‌کند.

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

ملاقات‌ها، کنفرانس‌ها و گردهمایی‌ها

ملاقات‌ها، دوره های آموزشی، سمینارها و کارگاه‌های آموزشی و … به عنوان یکی از جاذبه‌های گردشگری محسوب می‌شود که می‌تواند سایر جاذبه‌های گردشگری را به خود جذب نماید و باعث افزایش ماندگاری گردشگر تجاری یا اداری شود.

وقایع خاص

برگزاری جشنواره آش در شهرستان نیر

تفریح و ورزش

ماهیگیری در رودخانه‌ها، کوهنوردی، دوچرخه سواری

(سازمان میراث فرهنگی صنایع دستی و گردشگری شهرستان نیر، ۱۳۹۲)
جاذبه‌های تاریخی و فرهنگی شهرستان نیر[۴۲]
منطقه نیر از دیر باز از اهمیت خاص استراتژیکی و نظامی برخوردار بوده است. واقع شدن این منطقه در میان کوه سر به فلک کشیده شده سبلان در شمال، رشته کوه بزغوش در جنوب و ارتفاعات صائین در غرب، عبور جاده ابریشم در قدیم و جاده ترانزیتی اردبیل- تبریز در دوره های بعد از مرکز شهر نیر، آب و هوای سرد، وفور آب، ارتفاعات متعدد، نوع خاک، نزدیکی به مرکز ایالت آذربایجان (اردبیل) و بالاخره وجود مردان جنگجو در نیر بخشی از ویژگی‌های جغرافیای نظامی و موقعیت سوق الجیشی این منطقه را شامل می‌شود. بر همین اساس آثار باقیمانده از دوره‌ی ما قبل تاریخ در روستاهای دابانلو و میمند و…و نیز انبارها، دژها و غارهای زیرزمینی نظامی در روستاهای گلستان، کورائیم، اباذر، بوینی یوغون، فرهاد کهلی و… از دوره های تاریخی پیش از اسلامی در منطقه نشانگر جایگاه نظامی نیر و استفاده حکمرانان و مدعیان قدرت از این منطقه برای تحکیم موقعیت سیاسی آن‌هاست. به طوری که در هزاره اول قبل از میلاد این منطقه محل حضور دولت‌های زیکرتو در دوره ماد و نیز دولت ساگارتی در دوره هخامنشی و مرکز تاخت و تاز پادشاهان این دولت‌ها با دیگر حکمرانان به ویژه پادشاهان آشوری بوده و متانی حکمران دولت زیکرتو در گردنه صائین سپاه آشور را شکست داده است و بالاخره در این دوره منطقه نرسی پادشاه ساسانی نیر را آباد و کاخ‌هایی در آن بنا نهاد (سازمان میراث فرهنگی صنایع دستی و گردشگری شهرستان نیر، ۱۳۹۲).
در دوره اسلامی نیر به سبب ویژگی‌های نظامی به ویژه نزدیکی به اردبیل به عنوان مرکز ایالت آذربایجان تا قرن چهارم هجری، از جایگاه استراتژیکی برخوردار بوده است. به طوری که مقاومت جنگجویان نیری در برابر اعراب مسلمان و نافرمانی از خلفای راشدین، حاکمیت خاندان طائی در نیر و اعلام استقلال آنان، مقاومت سپاه اموی در برابر مهاجمین خزر در منطقه نیر، بهره برداری خرم دینان به عنوان پایگاه نظامی از نیر، بخشی از استعدادهای سوق الجیشی این ناحیه را نشان می‌دهد که در برخی از رخداد های تاریخی حتی به تعدادی از مراکز و استحکامات نظامی در منطقه اشاره شده است. چنان چه ابن مسکویه در جریان جنگ پسران سالار مرزبان با عموی خود و هسودان در حدود سال ۳۴۰ هجری از پناه بردن جستان به دژ نیر که به احتمال قوی قلعه بوینی یوغون در نزدیکی روستای کورعباسلو باشد گزارش داده و مغولان نیز قوریلتای (شورای مغولان) را در حدود سال ۶۱۷ هجری در منطقه «دوز» در گردنه صائین تشکیل داده و آنجا را اردوگاه نظامی خویش ساختند و بدون تردید احداث کاروانسرای سنگی به دست شاه عباس کبیر در نزدیکی گردنه صائین در دوره صفویه از اهداف نظامی نیز برخوردار است. در دوره معاصر نیز اقامت ستارخان، سردار ملی در سال ۱۲۸۸ ه.ش در ایام مشروطیت در نیر پیش از ورود به اردبیل و فعالیت عوامل حزب دموکرات در منطقه و عکس‌العمل اهالی برخی روستاها در برابر آن‌ها نشانگر حفظ جایگاه نظامی منطقه نیر تا دوره معاصر است به طوری که شاهان قاجار از جمله مظفرالدین شاه و محمد علی شاه و شاهان پهلوی نیز در سفر های خود به اردبیل در چندین نوبت از نیر دیدن کرده‌اند.
علاوه بر ویژگی نظامی منطقه نیر که اشاره شد وجود دژها، انبارها و غارهای زیرزمینی اهمیت استراتژیکی منحصر به فردی را به این منطقه بخشیده است و گرچه تحقیقات و بررسی‌های دقیق روی این استحکامات نظامی انجام نشده است ولی قلعه های کورائیم، دابانلو، بوینی یوغون و اباذر و نیز انبارها و غار های زیرزمینی گلستان، فرهاد کهلی و روستا های صخره ای اباذر نشانگر ویژگی‌های خاص نظامی منطقه بوده و به سبب وجود استحکامات زیرزمینی نظامی، منطقه نیر با سرزمین و دولت‌های زیکرتو به معنی سنگ کن در دوره مادها و ساگارتی به معنی سرزمین انسان‌های غارنشین در دوره هخامنش و عنوان ورد جمکدت یا دژ زیرزمینی در متون اوستایی و گزارش مقدسی در دوره اسلامی از وجود بنا های زیرزمینی در اردبیل و اطراف آن ارتباط دارد. با توجه به این پیشینه تاریخی به مهم‌ترین آثار و یادمان‌های تاریخی منطقه اشاره می‌گردد (سازمان میراث فرهنگی صنایع دستی و گردشگری شهرستان نیر، ۱۳۹۲):
تپه‌های قره‌ شیران
این تپه در قره شیران یکی از دهستان‌های بخش مرکزی شهرستان نیر واقع شده است. گورهای مکشوفه در آن به سده هشتم و نهم قبل از میلاد منسوب است که این قبرها به سه دسته عمده تقسیم می‌شوند گروه اول اغنیا، گروه دوم مردم عادی و گروه سوم حیوانات و قابل مقایسه با اشیاء بدست آمده در مارلیک (از همان منبع).

پروژه های پژوهشی و تحقیقاتی دانشگاه ها در مورد تأثیر شناخت صفت خالقیّت، … – منابع مورد نیاز برای مقاله و پایان نامه : دانلود پژوهش های پیشین

۴-۴-۶. اوّلین موجود صادر شده از مبدأ مفیض

برای تبیین این مطلب، نخست براهینی که لزوم واسطه در فیض را مطرح می کند ارائه می گردد و در ادامه چیستی صادر اول و ویژگی های آن بیان می شود.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

۴-۴-۶-۱. قواعد و براهین

الف) قاعده بسیط الحقیقه کل الاشیاء و لیس بشئ منها: قاعده «بسیط الحقیقه» از جمله قواعدی است که در حکمت صدرایی، جایگاهی رفیع دارد؛ صدرالمتألهین به آن قاعده، اهمیت زیادی داده و در حل بسیاری از مسایل غامض از آن استفاده کرده است. ایشان این قاعده را از غوامض علوم الهیه می داند و ادراک آن را جز برای کسانی که از ناحیه حق تبارک و تعالی به سرچشمه علم و حکمت راه می یابند، در غایت اشکال می پندارد.[۳۳۵]
چنان که صدرالمتألهین در «الاسفار الاربعه» می گوید :
لکنّ البرهان علی أنّ کلّ بسیط الحقیقه کلّ الاشیاء الوجودیّه إلّا ما یتعلق بالنقائص والاعدام والواجب تعالی بسیط الحقیقه واحدٌ من جمیع جهات فهو کلّ الوجود و کلّه وجود.[۳۳۶]
توضیح متن بالا به این صورت است که اگر هویت بسیط الهیّه، کل اشیاء نباشد لازم می آید که ذاتش از کَون شی­ای و لاکَون شی­ای دیگر ترکیب یافته باشد. اگر چه این ترکیب، برحسب اعتبار عقل بوده باشد. در حالی که به حسب فرض و برهان، هویّت الهی بسیط محض است و این خلاف فرض است. به این ترتیب، آن چه برحسب فرض و برهان، بسیط است، اگر عبارت باشد از شی ای که شیء دیگر نباشد؛ مانند این که «الف» است ولی «ب» نیست، در این صورت، دارای دو حیثیت خواهد بود. حیثیت اول مثلاً «الف بودن» و حیثیت دوم مثلاً «ب نبودن». حیثیت اول، یعنی الف بودن؛ بعینه حیثیت دوم، یعنی ب نبودن نیست؛ زیرا در غیر این صورت، مفهوم الف بودن با مفهوم ب نبودن، یکی خواهد بود و این امر، بالضروره باطل است؛ چون یکی بودن وجود و عدم محال است و از سوی دیگر، چون این لازمه ی یکی بودن وجود و عدم است، بالضروره باطل است؛ پس ملزوم آن که هویّت بسیط شی ای باشد و شی ای دیگر نباشد، نیز باطل است. بنابراین هویّت بسیط عبارت است از کل اشیاء. به عبارت دیگر خلاصه برهان آن است که هر هویّت که سلب شی ای یا اشیاء از آن صحیح باشد؛ قهراً متشکل از سلب و ایجاب خواهد بود و چنین هویّتی، مرکّب است؛ پس نتیجه آن است که هر هویّتی، که سلب شی ای یا اشیاء از آن صحیح باشد، مرکّب است. در این جا از قانون عکس نقیض استفاده کرده و این قضیه را که نتیجه برهان است، به عکس نقیض آن، منعکس می کند و می گوید اگر هر هویّت که سلب شی ای از آن صحیح است، مرکّب باشد؛ در عکس نقیض آن بیان می گردد: هر هویّت بسیط الحقیقه، سلب شی ای از آن، ممکن نیست و این، همان معنی بسیط الحقیقه کلّ الاشیاء است.[۳۳۷]
ب) قاعده ی الواحد لایصدر الاعن واحد: صدرالمتألهین، این قاعده را از مستقلات عقل نظری به شمار می آورد و آن را با عقل سلیم، موافق می یابد.[۳۳۸] این قاعده با قاعده ی تسانخ علت و معلول مرتبط است؛ به این ترتیب که علت مفیض و معلول آن، دارای سنخیت ذاتی است.
بیان قاعده: در علت مفیض، سنخیّت بین علت و معلول، لازم است و این سنخیّت، صدور معلول واحد را از علت واحد، ایجاب می کند و اگر فرض تعدد معلول شود به ناچار باید در ذات علت، حیثیات متباین وجود داشته باشد تا میان علت و هر یک از معلول ها، بتوان سنخیّت را برقرار کرد و این خلاف فرض نخست است که علت، واحد بسیط حقیقی است و در آن، هیچ گونه ترکیب خارجی و عقلی راه ندارد؛ بلکه قدرت خداوند، ایفا می کند که از او، جز امر واحد، صادر نگردد و آنان که به گمان اثبات قدرت برای خداوند، منکر این قاعده شده اند؛ در واقع ندانسته، ذات بسیط حق متعال را محل کثرات و ترکیبات نموده اند.[۳۳۹]
بر اساس مناسبت و سنخیّت و مشاکلتی که بین علت و معلول برقرار است؛ هر موجودی شایستگی مقام واسطه شدن را ندارد. از ویژگی های واسطه در فیض این است که کمالات و برخی ویژگی های مبدأ اول را دارد و وجودش با وجودهای پایینی، متفاوت است؛ پس هر موجودی در هر مرتبه باشد، شایستگی واسطه شدن را ندارد.
ج) امکان اشرف و امکان اخس: این قاعده از فروعات قاعده ی الواحد است مفاد قاعده­ی امکان اشرف، آن است که اگر ممکنی با درجه ی وجودی پایین موجود گردد، حتماً ممکن اشرف نیز قبل از آن، موجود است[۳۴۰] و با قاعده ی امکان اخس، بسیاری از موجودات متوسط را می توان اثبات کرد.[۳۴۱] از آن جا که واجب الوجود، لذاته واحد من جمیع جهات است و از واحد، جز واحد صادر نمی گردد. پس اگر از واجب، ممکن اخس صادر گردد، جهت اقتضای ممکن اشرف در وی باقی نمی ماند؛ زیرا بعد از صدور ممکن اخس از واجب لذاته، ممکن اشرف صادر می گردد؛ با واسطه یا بی واسطه و یا ممتنع است صدور ممکن اشرف از وی. امّا صدور بی واسطه محال است؛ زیرا به جهت وحدت، لازم می آید که از واحد، صادر شود پیش از واحد که این محال است. از سوی دیگر، صدور بی واسطه نیز ممکن نیست و گرنه لازم می آید که معلول، اشرف از علت باشد که این نیز بالضروره محال است. امتناع صدور ممکن اشرف نیز ممتنع است؛ زیرا آن چه ممکن است، صدور آن از واجب، با واسطه یا بی واسطه جایز است. بنابراین ثابت می گردد که آن چه از واجب، بی واسطه صادر گردد ممکن اشرف است و آن همان، مطلوب است.[۳۴۲]

۴-۴-۶-۲. تبیین صادر اول:

صادر اول، نخستین اثری است که از ناحیه ی ذات مقدس واجب الوجود، جلوه گر می شود و آن، همان وجود منبسط است که تجلّی اوّل ذات و ساری در همه موجودات است و خدای متعال در آیه ی شریفه: ﴿وَمَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَهٌ ﴾[۳۴۳] که همان فرمان صدور عالم به جز یکی، به آن اشاره فرموده است. در بین حکما، مشهور است که صادر اوّل، همان عقل است؛ زیرا واجب الوجود، واحد حقیقی است؛ پس لازم است که فیض نخستین و اوّلین موجود صادر شده از وی، موجود واحدی باشد که در اصل وجود و در مقام فعل و تأثیر، مجرّد از مادّه است. بنابراین صادر اول، چیزی جز عقل نخواهد بود.[۳۴۴] امّا حکمت متعالیه صدرالمألهین با عنایت بر مسلک عرفا[۳۴۵] و نیز با توجّه به مبنای خود، قائل به تشکیک در مراتب وجودی است، بر خلاف حکما که به تباین وجود بین خلق وحق قائل اند، وجود منبسط را صادر نخستین معرّفی کرده است، هرچند در مباحث تعلیمی رسمی، عقل را نخستین صادر می داند.[۳۴۶]
صدرالمتألهین سرانجام بین دو نظر را جمع کرده است. ایشان دراین باره می نویسد:
همگان متفق هستند که اوّلین فعل و اثر صادر از حق تعالی، موجودی پاک و منزه از همه ی جهات عدمیه است مگر حدی که لازمه ی معلولیت او به شمار می آید. حال اگر آن حد را که لازمه ی مجعولیت است، عبارت از(دارای ماهیت) دانستیم، صادر اول، عقل بوده و اگر صرف تعلق و وابستگی، دانستیم، وجود منبسط است.[۳۴۷]
نظام فیض صدرایی، ابعاد دیگری نیز دارد ولی در این جا به صورت اجمال به آن­ها اشاره می کنیم: ۱- فیض نامحدود الهی در هر موجودی به حسب ظرفیت و استعداد محدود و معین و خاص و ذاتی آن موجود، اخذ می گردد.[۳۴۸] ۲- صدور فیض همراه با علم واراده ی حق تعالی و رضای او بوده است.[۳۴۹] ۳- علت تداوم فیض در عالم مادیات، حرکت جوهری و وقوع تضاد در این عالم است.[۳۵۰] مسأله ی دوام فیض، عالم مجردات و عالم ماده و اجسام را در بر می گیرد ولی مسأله­ حدوث تجددی مستفیض در بعد زمانی، فقط عالم ماده را در بر می گیرد.[۳۵۱] طبق نظریه فیض، اقتضای ذات حق و اسماء و صفات او دوام فاعلیت است؛ چون صفات سلبی مانند بخل، امساک و …در او راه ندارد و زمان و زمانیات از متفرعات عالم است، ابتدای زمانی برای فعل خداوند، معنا ندارد.[۳۵۲] ۴- بین مراتب هستی و فیض، اتصال و ترتّب وجودی و رتبی بر قرار است و طفره و انفصالی در آن نیست.[۳۵۳]

۴-۵. رحمت الهی

رحمت الهی یکی از مسائل مهم حیات آدمی است؛چرا که آفرینش مرهون آن بوده است. رحمت در همه ی عالم ساری و جاری است و همه ی بندگان خداوند؛ از جن و انس، مطیع و عاصی، کافر و مؤمن، جماد و نبات و حیوان از آن مرزوق و به آن مرحوم اند و از اقتضای این رحمت است مهر مادران به فرزندان شان و خلاصه باید گفت : «الوجود کله رحمه» و هم چنین خداوند متعال فرموده است: «رحمتم همه چیز را فرا گرفته است.»[۳۵۴] بنابراین رحمت الهی از چنان وسعت وگستردگی برخوردار است که همه چیز را در بر گرفته و موقوف علتی نیست، ولی درعین حال خداوند با فضل و احسان خود، اسباب و زمینه هایی را نیز مقرر فرموده تا بندگانش هر چه بیش تر از رحمت بی منتهای او بهره‌مند گردند و برخورداری بیش تر از دریای بی کران رحمت الهی، موجب رساندن انسان به سعادت و کمال حقیقی است. هم چنین حقیقت و اصل رحمت به حسب اصل ذات، حقیقتى کلى و سعى و اطلاقى است و تعدد و تکثّر از ناحیه­ی ظهور رحمت کلى و مطلق در مراحل و مراتب و تقیّد آن حقیقت اطلاقى، به قیود مختلف است، از این رو اصل رحمت، در مقام جمع وجود، عین حقیقت وجود و نفس وجود حق اوّل است و اتّحاد آن با ذات، مثل اتّحاد اسم و مسمّا است، بنابراین مى‌توان رحمان و رحیم را علم ذات، قرار داد و آن ها از صفات جمال خداوند محسوب می شوند. روى این اصل، رحمت در همه اسماى الهیه سارى است و هر اسمى از این اسم اعظم، داراى حظّ و بهره است.[۳۵۵]

۴-۵-۱. تعریف رحمت

صدرالمتألهین در تعریف «رحمان» می نویسد:
الرحمان فعلان من رحم کغضبان و سکران من غضب.[۳۵۶]
رحمان از «رحم»، مشتق شده است؛ مانند غضبان و سکران که از«غضب»، مشتق شده است.
رحمت، مأخوذ از تازی است و معنای بخشایش، مهربانی، مرحمت، شفقت، عفو، مغفرت و باران را می دهد.[۳۵۷] راغب اصفهانی در معنای رحمت گفته است: «رحمت، مهربانی و رقّتی است که مقتضای احسان است نسبت به شخص مرحوم(فردی که مورد ترحم قرار گرفته است‌) و رحمت خداوند، بخشش و تفضل و رحمت آدمیان، رقّت قلب و عاطفه است».[۳۵۸]
در «لسان العرب»، رحمت در مورد انسان به معنای نرم دلی و عطوفت است و رحمت خداوند به معنای عطوفت و نیکی و رزق است.[۳۵۹] در «المیزان فی تفسیر القرآن»، ذیل تفسیر «بسم اللّه الرحمن الرحیم» آمده است‌: رحمت، انفعال و تأثّر خاصی است که در وقت دیدن محتاج، عارض قلب می گردد و شخص را به رفع احتیاج و کاستی طرف وادار می‌کند. این معنا به حسب تحلیل، به عطا و فیض بر می‌گردد و به همین معنا است که خداوند با رحمت توصیف می‌شود یعنی رحمت در خدا، به معنای عطا و احسان است نه تأثّر و انفعال قلب‌؛ زیرا در او انفعال نیست.‌[۳۶۰] علامه طباطبایی(ره) «رحمت خداوند را به معنای مطلق فیض رسانی او به مخلوقات به تناسب و اقتضای تکوینی آن ها می داند».[۳۶۱] از نظر عرفا، خروج تمام ممکنات از عدم و ظهور آن ها در عالم وجود، حاصل تجلّی رحمت خداوند است.

۴-۵-۱-۱. معانی رحمت الهی در قرآن

رحمت از واژه‌های پرکاربرد در قرآن کریم است که بررسی همه جوانب آن‌ها بحث مبسوطی را می‌طلبد. به غیر از «بسم الله الرحمن الرحیم» که صد و چهارده بار در قرآن کریم ذکر شده، واژه «رحمن» پنجاه و هفت بار و واژه «رحیم» نود وپنج بار در توصیف خداوند متعال، آمده است. در میان صفات خداوند، واژه های «الرحمن» و «الرحیم» که نمونه ای از صفات اخلاقی او هستند؛ از بیش ترین فراوانی برخوردارند و همنشینی نام «الله» با صفت «الرحمن» باعث شده است که این صفت، به صورت نام خاص «الله» درآید و معرّف خدای قرآن باشد.[۳۶۲]
اگرچه عدد رحمت الهی بی شمار است؛ امّا در این جا به صورت اختصار، چند مورد از آن ها بیان می گردد.
۱- نعمتی که باعث کرامت انسان شده‌ است:﴿فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ وَاشْکُرُواْ لِیوَلاَ تَکْفُرُونِ﴾[۳۶۳].
۲- لطف و احسان و توفیق‌: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِصَاصُ فِی الْقَتْلَى الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالأُنثَى بِالأُنثَى فَمَنْ عُفِیَ لَهُ مِنْ أَخِیهِ شَیْءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَأَدَاء إِلَیْهِ بِإِحْسَانٍ ذَلِکَ تَخْفِیفٌ مِّن رَّبِّکُمْ وَرَحْمَهٌ فَمَنِ اعْتَدَى بَعْدَ ذَلِکَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِیمٌ ﴾[۳۶۴]
۳- رسالت و نبوت:﴿مَّا یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ وَلاَ الْمُشْرِکِینَ أَن یُنَزَّلَ عَلَیْکُم مِّنْ خَیْرٍ مِّن رَّبِّکُمْ وَاللّهُ یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَن یَشَاءُ وَاللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ ﴾[۳۶۵]
۴- گذشت‌، بخشش گناه و مغفرت:﴿ثُمَّ تَوَلَّیْتُم مِّن بَعْدِ ذَلِکَ فَلَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ لَکُنتُم مِّنَ الْخَاسِرِینَ ﴾[۳۶۶]
۵- پاداش آخرت‌، بهشت:﴿إِذْ تُصْعِدُونَ وَلاَ تَلْوُونَ عَلَى أحَدٍ وَالرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ فِی أُخْرَاکُمْ فَأَثَابَکُمْ غَمًَّا بِغَمٍّ لِّکَیْلاَ تَحْزَنُواْ عَلَى مَا فَاتَکُمْ وَلاَ مَا أَصَابَکُمْ وَاللّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ﴾[۳۶۷]
۶- عطوفت و رأفت:﴿فَبِمَا رَحْمَهٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِی الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ﴾[۳۶۸]

۴-۵-۲. انواع رحمت الهی

«بسم اللّه»، آیه‏اى از قرآن است که هم، مشتمل بر رحمان و هم، مشتمل بر رحیم است. بنابراین قرآن، خداوند را هم با صفت «رحمان‏» و هم با صفت «رحیم» یاد مى‏کند. رحمان و رحیم دو مشتق از «رحمت» هستند.[۳۶۹] آن دو از امّهات اسماى الهى و از اسماى محیطه واسعه است. بنابراین رحمت خداوند سبحان به دو گونه مطرح است:

۴-۵-۲-۱. رحمت عام ، فراگیر و مطلق

صفت «رحمان»، گویای معنای نخست؛ یعنی رحمت مطلق و فراگیر است. رحمت رحمانیه­ی خداوند، همه چیز را زیر پوشش خود دارد؛ دنیا و آخرت‌، مؤمن و کافر و… این گونه رحمت‌، رحمتی نامتناهی است‌؛ مانند آفتابی که به زندگی همه می‌تابد و بارانی که بر هر سرزمینی می‌بارد.[۳۷۰]
خدای متعال در آیاتی به رحمت فراگیر اشاره می کند و می فرماید:
﴿ وَرَحْمَتِی وَسِعَت‌ْ کل‌َّ شَی‌ْءٍ﴾[۳۷۱]
﴿رَبَّنَا وَسِعْت‌َ کل‌َّ شَی‌ْءٍ رَّحْمَه‌ً وَ عِلْمًا﴾[۳۷۲]
صدرالمتألهین به رحمت رحمانیه خدوند اشاره دارد و می نویسد:
رحمه الدنیا تعمّ المؤمن و الکافر.[۳۷۳]
رحمت دنیا مؤمن و کافر را در بر می گیرد.
بنابراین رحمت‏ رحمانى، سفره عام الهى است.[۳۷۴] این سفره ی عام که مدلول اسم الرحمن است همان، وجود عام است که همه ی اشیاء را شامل می گردد و همان نور است که در آیه مبارکه ی﴿اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾[۳۷۵] ذکرشده است و به برکت آن، اشیاء از ظلمت نیستی در عرصه ی هستی، ظهور می یابند. از سوی دیگر رحمت عامه، فیض رسانی به مخلوقات در مسیر وجود و بر حسب استعداد و اشتیاق تکوینی آن ها است و آن، فراگیر بوده و در دنیا و آخرت جریان دارد.[۳۷۶] بنابراین رحمت‏ رحمانى، خواه عام یا خاص باشد؛ در مقابل عملى نیست.[۳۷۷]
بنابراین صدرالمتألهین در این باره می نویسد:
…رأى شمول فضله للمربوبین ثابتاً بعد إفاضه أصل الوجود علیهم و عموم رزقه للمرزوقین حاصلاً بعد إکمال الصوره فی أطوار الخلقه لهم قال: الرحمن.[۳۷۸]
بعد از افاضه­ی اصل وجود بر مخلوقات، گستردگی فضل خداوند برای ایشان، ثابت(بدیهی) است و رزق روزی خورندگان بعد از اکمال صورت آن ها که در انواع مختلف است، حاصل می گردد؛ از این رو خداوند خود را «الرحمان» نامید.

۴-۵-۲-۲. رحمت خاص

رحمت خاص تعبیر به رحمت رحیمیه است و رحمت‏ رحیمى، سفره خاص خداوند سبحان است.[۳۷۹] به همین دلیل صدرالمتألهین معتقد است که این رحمت، فقط شامل حال مؤمنان می گردد. وی در این باره می گوید:
رحمه الآخره تخصّ المؤمن.[۳۸۰]
رحمت آخرت، ویزه­ی مؤمن است.
رحمت‏ رحیمى، در مقابل عمل به مؤمنان داده می شود و آنان به رحمت‏ رحیمى، صاحب کشف وکمالات ثانى مى‏ گردند.[۳۸۱]پس خداوند، رحمت‏ را بر نفس خود، واجب گردانید، به سبب ظهور خودمان براى خودمان؛ به این معنى که رحمت‏ را بر نفس خود، واجب گردانید تا به رحمت‏ رحیمیه، بر ما رحم کند و آن رحمتى است که سبب کمال می شود؛ چون خودمان را بشناسیم و حقایق ما بر ما ظاهر گردد.[۳۸۲]
صدرالمتألهین در این باره معتقد است:
فلما رأى تفریطهم فی حقّه و واجب شکره و تقصیرهم فی عبادته و الانزجار عند زجره و اجتناب نهیه و امتثال أمره و إنّه تعالى یتجاوز بالغفران و لایؤاخذهم عاجلا بالعصیان و لا یسلبهم نعمه بالکفران، قال: الرحیم.[۳۸۳]
اما وقتی خداوند، کوتاهی بندگان در به جا آوردن حق خداوند و شکر نعمت های او و هم چنین در کوتاهی در عبادتش و دوری بندگان هنگام مجازات ایشان و عدم اطاعت از اوامر او و انجام امور حرام را مشاهده کرد؛ با وجود این، خداوند بخشش را عنایت فرمودو بندگان را به خاطر این معاصی، شتابان مجازات نکرد و با کفران آن ها، نعمت خویش را سلب ننمود؛ بنابراین خود را «الرحیم» نامید.
علامه طباطبایی بر آن است که رحمت خاصه، فیض رسانی به مخلوقات در مسیرهدایت و قرب به خداوند است. ایشان وسعت و شمول رحمت خداوند را تنها مربوط به رحمت عامه ی او دانسته است و گمراهان را مشمول رحمت خاصه ی خداوند نمی داند.[۳۸۴] کسانى که از ولایت خداوند و رحمت رحیمیه ی او خارج مى‌شوند، در اتخاذ اولیاء شیطانى، مختار هستند و شیاطین، مظاهر اسم مضلّ خداوند هستند و آن­ها در ولایت، نسبت به کفار مستقل نیستند، بلکه آن­ها فرستادگان خداوند هستند و خداوند آن­ها را بر کفار، ولایت مى‌بخشد و می فرماید:
﴿ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاء لِلَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ ﴾[۳۸۵]

منابع دانشگاهی و تحقیقاتی برای نگارش مقاله تأثیر شناخت صفت خالقیّت، فیّاضیّت … – منابع مورد نیاز برای مقاله و پایان نامه : دانلود پژوهش های پیشین

نتیجه گیری ۱۵۹
فهرست منابع ۱۶۳
الف)منابع فارسی ۱۶۳
ب) منابع عربی ۱۶۹
ج) مقالات ۱۷۴

مقدمه

در واقع آن چه در سنت اسلامی از کلام، نام برده می شود، کلام فلسفی است. این روند از زمان خواجه نصیر الدین طوسی شروع شده است. از این رو صدرالمتألهین، مباحث کلامی را با سبک فلسفی در آثار خویش مطرح کرده است. بنابراین حوزه­ مستقلی تحت عنوان کلام وجود ندارد و در حقیقت وی به مستدل کردن مباحث الهیات پرداخت. به زعم وی، فلسفه غایتی جز، الهیات بالمعنی الأخص ندارد و گرایش های عقلانی الحادی اساساً فلسفه تلقی نمی گردند.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

یکی از پیشرفته ترین و نوآوارانه ترین نظریه ها در باب تکامل انسان در منابع موجود از این فیلسوف بزرگ به چشم می خورد. وی با قول به گزاره­هایی چون اصالت وجود، تشکیک وجود، حرکت جوهری، امکان فقری، وحدت حقه­ی حقیقیه و مواردی از این قبیل، مسیر سلوکی انسان را در چهار سفر که در واقع به تدوین کتاب ارزشمند وی به نام «الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه» انجامید، به زیبایی به تصویر می کشد.
در فلسفه­ی صدرالمتألّهین، هدف حکیمانه خالق از خلقت بشر، بسی عظیم­تر از هدف خلقت سایر موجودات است و جایگاه انسان در نظام خلقت، بسیار رفیع­تر از سایر موجودات؛ این نظام فلسفی، انسان را وجودی می­انگارد که حقایق عالم پیشین و پسین را در خود جای داده و مظهر اسماء و صفات حق در عالم وجود است. مقام خلافت کبری در عالم کبیر به او اختصاص داده شده و به واسطه­ این منزلت بلند، یعنی استعداد دریافت همه حقایق، است که مسجود ملائک گردیده است.
نگارنده در این رساله در پی آن است که با تفحص در آثار حکیمان حکمت متعالیّه به ویژه صدرالحکماء و المتألّهین، تأثیر شناخت صفات خالقیّت، فیّاضیّت و رحمت الهی را بر تکامل انسان مورد بررسی قرار دهد و رهآورد گرانبهای این حکمت را برای انسان معاصر آشکار کند. از این رو پایان نامه، در پنج فصل به شرح زیر تنظیم شده است.
فصل اوّل، کلیّات موضوع که به تبیین موضوع پایان نامه، ضرورت، هدف، فایده، پیشینه و … پرداخته می شود.
فصل دوّم به تبیین و برررسی اسماء و صفات الهی پرداخته ایم که در ضمن آن مسائلی چون تعریف اسم و صفت، فرق بین اسم و صفت، اقسام صفات، چگونگی اتصاف واجب به اوصاف کمالی، عینیت صفات با ذات، تجلی اسماء و صفات الهی مطرح گشته است.
عنوان فصل سوّم، مسأله­ انسان و کمال او است که از عناوینی چون تعریف انسان، تعریف نفس، ارتباط نفس با بدن، قوای عقل ناطقه، تعریف کمال، فرق کمال و تمام، کمال نهایی انسان و موانع کمال انسان بحث می­ کند.
فصل چهارم به تبیین و بررسی صفات خالقیّت، فیّاضیّت و رحمت الهی اختصاص دارد که شامل عناوینی چون تعریف خلقت، صدور عالم از علم عنایی خداوند، هدف از خلقت جهان، تعریف فیض، ابعاد و آثار فیض، تعریف رحمت، انواع رحمت الهی، تقدم رحمت بر غضب است.
در نهایت در فصل پنجم به تأثیر شناخت این صفات بر تکامل انسان می­پردازیم و ازتبیین صفت خالقیت و فیاضیت و رحمت الهی و رابطه­ آن صفات با تکامل انسان و ذکر راه هایی که می توان از طریق آن صفات به تکامل رسید، بحث می­کنیم.

فصل اول

کلیّات

۱-۱. تبیین مسأله

مسأله­ تکامل انسان، هدف همه ادیان الهی بوده است. فلسفه­ی اسلامی در راستای این هدف بنیادین، حرکت می کند. صدرالمتألهین از جمله فیلسوفانی است که در ابعاد گوناگون، مسأله­ تکامل را تبیین نموده است. یکی از آن ابعاد از طریق تفکّر و شناخت صفات الهی(خالقیّت، فیاضیّت و رحمت الهی) به شناخت خدا و از آن مسیر، سعی در به متشبه شدن به صفات الهی و در پایان، فانی شدن در ذات او به گونه ایی که غیر از او چیز دیگری را مشاهده نکند و این همان، سعادت و تکامل انسان است.
پس از آن جا که نفس انسان، مجموعه تمام موجودات است و شناخت و معرفت نسبت به آن، شناخت تمام موجودات عالم است و هر کس، نفس خود را بشناسد، عالم را شناخته و با شناخت عالم به مقام مشاهده ی خداوند تبارک و تعالی می رسد؛ پس بر اساس این، نشانه هایی از انسان کامل در او دیده می شود و انسان کامل، چون مظهر حق است و حق هم در اسماء و صفات جلوه کرده است؛ بنابراین در این رساله، توضیحاتی در مورد معنای اسم و صفت و تقسیمات آن، معنا و حقیقت انسان و هم چنین در مورد معنای کمال و عقل عملی و نظری و مراتب آن، تبیین و توضیح صفات خالقیّت و فیاضیّت و رحمت الهی و سرانجام کمال نهایی انسان از منظر صدرالمتالهین و تأثیر این صفات سه گانه بر تکامل انسان مورد بررسی قرار گرفته است.

۱-۲. روش تحقیق

در این پژوهش، به طور عمده از روش کتابخانه ای استفاده شده است. در بررسی آثار و کتاب های صدرالمتألهین، با بیانی تحلیلی، اجزاء و جزئیات نظرات ایشان را ارائه نموده و به تبیین آن نظریات پرداخته ایم. از آثار و کتاب های دسته اول این فیلسوف بزرگوار در کتابخانه ی تخصصی فلسفه و کلام اسلامی و کتابخانه دیجیتالی نور و نیز مقالاتی که در این زمینه، از سوی محققان در همایش های علمی و مجلات گوناگون به چاپ رسیده، مورد استفاده قرار گرفته است. هم چنین از نرم افزار جامع حکمت اسلامی، شهید مطهری و حسن زاده آملی در تبیین این موضوع، استفاده شده است.

۱-۳. ضرورت انجام تحقیق

انسان موجودی است که طالب کمال است و روی به سوی تکامل خویش است و تمام سعی و تلاشش را به کار می گیرد تا به این مقام نائل آید. بر اساس این، بشر در طول تاریخ همواره می خواسته تا بداند که از کجاآمده؟ برای چه آمده؟ و به کجا می رود؟ تا در پی آن روشن گردد که چگونه باید برود؟ به دیگر سخن، نهاد کمال جوی هر انسانی، این پرسش بنیادین را پیش می کشد که کمال نهایی انسان به چیست؟ و منزل گاه پایانی وجود آدمی که همه تلاش هایش برای رسیدن به آن است، کدام است؟ انسان تا کجا می تواند پر گشاید؟
برای بعضی این سؤالات به طور گذرا مطرح می گردد و به راحتی از کنار آن می گذرند؛ ولی گروه دیگر که تعداد اندکی از انسان ها را تشکیل می دهند و دل در گرو شریعت نورانی اسلام نهاده اند، معمّای هستی را برای خود به صورت مسأله ای جدّی در نظر گرفته اند و روزانه دست کم در عبادت های خود، تقرب به حق تعالی را ازدرگاه رحمتش، درخواست کرده و هدف این عبادت ها را «قرب الهی» قرار می دهد.
بر اساس این، با توجّه به نیاز جامعه اسلامی و تقویت ایمان دینی، بررسی مسأله کمال نهایی انسان، ضروری به نظر می رسد؛ از سویی دیگر تمام آفرینش، بر تکامل انسان بنا شده است تا انسان، بتواند به مقام و مرتبه­ی انسان کامل را بیابد؛ زیرا او مظهر حق است و حق هم در جمیع اسماء و صفات جلوه کرده بررسی مسأله شناخت اسماء و صفات بر تکامل انسان ضرورت دارد.

۱-۴. سؤالات تحقیق

ما در این تحقیق بر آنیم تا به سؤالاتی پاسخ دهیم که عبارتند از:

۱-۴-۱. سؤال اصلی

– ازنظر صدرالمتألهین، شناخت صفات خالقیت، فیاضیت و رحمت الهی چه تأثیری بر تکامل انسان دارد؟

۱-۴-۲. سؤال های فرعی

– کمال نهایی انسان از منظر صدرالمتألهین چیست؟
– معنا و حقیقت صفات خالقیّت، فیاضیّت و رحمت الهی از منظر صدرالمتألهین چیست؟

۱-۵. فرضیه های تحقیق

– علم به کنه ذات حق، ناممکن است؛ اما اسماء و صفات الهی، نشانه های ذات حق اند؛ بنابراین انسان، پروردگار خود را با اسماء و صفات او می شناسد. از این رو انسان با شناخت اسماء و صفات الهی مانند خالقیّت، فیاضیّت و رحمت الهی می تواند خود را بشناسد؛ زیرا او آیینه ی تمام نمای اوصاف الهی است و از این طریق می تواند نفس خود را پرورش دهد و به مراتب عالی برسد و سرانجام بر اساس آن، به تکامل معنوی نائل آید. پس با تأمل و شناخت ابعاد این سه صفت از قبیل جایگاه انسان و مقامات آن (خلیفه الهی بودن، پذیرش امانت دار الهی و مورد سجده­ی ملائک قرار گرفتن) و ولایت تکوینی و تشریعی ائمه و با تأمل در جلوه های رحمت الهی از جمله، آفرینش، دین اسلام و قرآن، می توان به تأثیر صفات خالقیّت، فیاضیّت و رحمت الهی بر تکامل انسان پی برد.
– کمال نهایی انسان را باید در تکامل عقلی وی بجوییم؛ چرا که جداکننده ی انسان از دیگر حیوانات، بعد عقلانی و نفس ناطقه ی او است. از این رو انسان مراتب عقل نظری و عقل عملی را پشت سر می نهد و سرانجام این دو قوه با یکدیگر متحد می گردند و نفس ناطقه، مزین به حله ی «فنای فی الله» می شود.
– خلقت عالم از علم عنایی خداوند است؛ به این صورت که خداوند قبل از ایجاد مخلوقات به همه جوانب فعلش، اهتمام دارد و مخلوقات او در بالاترین حد کمال اند که به موجب آن، نظام احسن ایجاد می گردد. خداوند تنها وجود بخش هستی است و از آن رو که ذات هستی پیوسته و همیشه بوده، فاعلیت او نیز جاودانه است. این ویژگی را فیض خداوند می نامند. رحمت خداوند به معنای مطلق فیض رسانی او به مخلوقات به تناسب و اقتضای تکوینی آن ها است. رحمت رحمانیه­ی خداوند، همه چیز را زیر پوشش خود دارد، این گونه رحمت‌، نامتناهی است‌ و رحمت‏ رحیمى، فقط شامل حال مؤمنان می گردد و در مقابل عمل به آنان داده می شود.

۱-۶. پیشینه­ی تحقیق

تاریخ تفکر انسان درباره اسماء و صفات الهی، قدمتی به درازای اندیشه­ی بشر درباره خداوند دارد که هم­زمان با خلقت و آفرینش انسان، بر روی کره ی خاکی است. بنابراین بشر، همواره می­خواسته بداند خدای او کیست؟ و چه ویژگی هایی دارد؟ رسولان الهی نیز به این امر اهتمام داشته اند و در قرآن کریم آیات بسیاری برای معرفی خداوند آمده است. هم چنین ائمه­ی اطهار که اوصیای نبی اکرم بوده اند؛ سیره­ی پیامران الهی را دنبال نموده ­اند و در موارد متعددی به معرفی و توصیف خداوند پرداخته­اند که امروزه در قالب کتب روایی التوحید(شیخ صدوق) و اصول کافی(کلینی) درآمده است. در مباحث مکاتب مهم فلسفه­ی اسلامی(مشایی، اشراقی و صداریی) به وفور با مباحث صفات الهی مواجهه می شویم؛ برای نمونه، صدرالمتألهین در اغلب کتب خود، نظیر بخش هایی از کتاب الاسفار الاربعه، المبدأ و المعاد، الشواهدالربوبیه، المشاعر و …. صفات الهی را تبیین کرده است. هم چنین در سال های اخیر، کتب و مقالات متعدد درصدد معرفی خداوند بوده اند؛ مانند سخن گفتن از خدا(امیر عباس علیزمانی، سازمان انتشارات فرهنگ و اندیشه ی اسلامی، ۱۳۸۶)، زبان دین(امیرعباس علیزمانی، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۵)، فیض و فاعلیت وجودی از فلوطین تا صدرالمتألهین (سعیدرحیمیان، انتشارات بوستان کتاب، ۱۳۸۱) و مقالات نسیم رحمت الهی(محمدتقی مصباح، مجله­ی معرفت).
از سویی دیگر همه ادیان و مکاتب فلسفی، اخلاقی، روان شناسی و تربیتی به مسأله کمال انسان توجّه کرده اند. هر مکتبی که موضوعش انسان باشد، بی شک دیدگاهی در باب تعالی انسان دارد. جهان بینی­ها بدون دیدگاهی در باب کمال غایی انسان، ناقص اند. هر مکتبی که ادّعای رهایی بخشی انسان ها را دارد و نوید جامعه آرمانی می دهد، در واقع آدمیان را فرا می خواند تا به انسان ایده آل که به تصویر می کشد دل بسپارد و آرزوی تحقق آن را در سر بپروراند. حاصل آن که مسأله کمال انسان، مسأله­ فراگیر است که ذهن متفکّران مکتب های گوناگون را به خود مشغول داشته است و متفکّرین فراوانی از مذاهب و ادیان گوناگون و نظریه پردازان علوم انسانی درباب آن، سخن گفته اند.
در میان متفکّرین اسلامی، شاید بیش از همه، اهل عرفان به این مسأله پرداخته اند؛ تا آن جا که برخی از ایشان، هم چون جیلی، نسفی با نگارش آثاری مستقل با عنوان «انسان کامل» به ارائه ی تصویری از انسان کامل همّت گماشته اند. فیلسوفان اسلامی، اعم از حکمای مشایی و اشراقی نیز با بهره گیری از مبانی فلسفی خویش در امور عامّه در این زمینه نظریه پردازی کرده اند. البته صدرالمتألهین بیش از دیگر فیلسوفان، این مسأله را وجهه‌ی همّت خویش ساخته و به مدد آرای اختصاصی و دیدگاه های بدیع خود در امور عامّه­ی فلسفه، کمال نهایی انسان را به تصویر کشیده است.
نمونه پژوهش های انجام شده در این باب عبارتند از:
۱- کتاب کمال نهایی انسان و راه تحصیل آن از دیدگاه فیلسوفان اسلامی (مهدی عبداالهی، انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی،۱۳۹۰).
۲- کتاب کمال انسان و انسان کامل(علی مؤمنی، انتشارات آیت اشراق، ۱۳۸۷).
۳- جمالی(۱۳۸۶) در پایان نامه­ خود تحت عنوان کمال انسان از دیدگاه ملاصدرا و شیخ اشراق در مورد معنا و حقیقت انسان، معنای کمال، عقول چهارگانه و مراتب عقول مطالبی بیان داشت.
۴- میرزاپور(۱۳۹۳) در پایان نامه­ خود تحت عنوان جایگاه انسان در نظام هستی در نگرش حکیم سبزواری، علامه طباطبایی، سیّد جلال الدین آشتیانی در مورد معنای عقل و مراتب آن و هدف از خلقت جهان و انسان و برتری انسان نسبت به سایر موجودات و مقامات انسان در مراتب هستی توضیحاتی را بیان داشت.
۵- انتظاریان(۱۳۹۳) در پایان نامه­ خود تحت عنوان تأثیر شناخت صفت عدالت، عنایت و معشوقیت الهی بر تکامل انسان از نظر صدرالمتألهین در مورد اسماء و صفات الهی، حقیقت انسان، کمال نهایی انسان و چگونگی تأثیر صفات بر تکامل انسان توضیحی را بیان داشت.
از این رو می توان از ذکر این پیشینه، این نتیجه را گرفت که هر کدام از پژوهش­های انجام شده به برخی از مباحث انسان و نیز مسأله­ صفات و اسمای الهی پرداخته اند و تا کنون، پژوهشی به جز رساله­ انتظاریان(۱۳۹۳) ارائه نشده است که تأثیر صفات الهی را بر تکامل انسان بررسی کند. بنابراین محقق بر آن است که به حد وسع، به تبیین صفات دیگر از جمله خالقیت، فیاضیت و رحمت الهی بر تکامل انسان از نظر صدرالمتألهین بپردازد که موضوع جدیدی بوده است و تا کنون به آن پرداخته نشده است.

۱-۷. هدف تحقیق

مسأله ی اسماء و صفات الهی مسأله دشواری است که در بیش تر عرصه های علمی و فلسفی ظاهر می گردد. به ویژه این که فیلسوفان اسلامی، تمام همّت خویش را بر شناخت اسماء و صفات الهی گذاشته اند.
از طرفی هم غایت فلسفه، کمال انسان است و هم چنین، هیچ موجودی نیست مگر آن که برای او کمالی است که به دست می آورد و با حرکت ارادی و طبیعی، خود را به سوی نهایت کمال انسانی اش می رساند. همین حرکت به سمت کمال، باعث می گردد که انگیزه­ شناخت و معرفت نسبت به اسماء و صفات الهی در انسان به وجود بیاید و از طریق شناخت آن اسماء و صفات به خداوند متشبه گردد و در هستی به جایگاه واقعی خود برسد.
با وجود این، انسان که طالب کمال است و سعی می کند تا به کمالات شایسته خود برسد و از سویی دیگر مسأله تکامل، یک مسأله محوری در فلسفه صدرالمتألهین است و با توجّه به اهمیتی که مسأله اسماء و صفات الهی دارد و هم چنین اطلاع رسانی جنبه های گوناگون تکامل انسان، موجب گردیده که به جنبه کمال معنوی از طریق نگاه فلسفی به اسماء و صفات مورد توجّه قرار بگیرد. بر اساس این، سعی شده که به تأثیر شناخت اسماء و صفات خداوند بر تکامل انسان از منظر صدرالمتألهین پرداخته شود.

۱-۸. فایده­ی تحقیق

از آن جا که انسان به گونه ی فطری و در نهان خانه وجود خویش، طالب کمال است و در همه ی رفتارها و گفتار های خود، یگانه هدفش تکامل خویش است؛ از این رو ضروری است که بدانیم منزل گاه و منشأ تکامل وجودمان چیست و به سمت کدام مقصد باید برویم؟ هم چنین همه ادیان و مکاتب فلسفی، اخلاقی، روان شناختی و تربیتی به مسأله کمال انسان وانسان کامل توجّه کرده اند. هم چنان که ایدئولوژی ها، اعم از الهی و الحادی، بر انسان شناسی و نحوه تفسیرشان از کمال انسان استوار هستند و مسأله کمال انسان، مسأله ای فراگیر است که ذهن متفکّران مکتب های گوناگون را به خود مشغول داشته است. از سوی دیگر مسأله ی تکامل نفس، موضوعی محوری در فلسفه صدرالمتألهین است؛ زیرا او غایت فلسفه خود را تعلیم چگونگی رسیدن انسان به اوج قلّه کمال می داند؛ از این رو است که در مهم ترین کتابش یعنی « الحکمهالمتعالیه فی الأسفار الأربعه العقلیه»، نظام فلسفی خود را بر پایه سفر چهار گانه عرفانی تنظیم می کند که با طی آن ها، نفس انسانی، قوس تکاملی صعود را می پیماید.
از طرف دیگر نفس انسان، طالب عروج به مقام بالاتر است و برای عروج به مقام بالاتر، باید پروردگار خود و اسماء و صفات او را بشناسد و با شناخت اسماء و صفات الهی، انسان می تواند خود را بشناسد و نفس خود را پرورش دهد و نفس او به مراتب عالی خود برسد و سرانجام براساس آن می تواند به غایت وجودی خود برسد و به تکامل معنوی دست یابد. بنابراین با توجّه به اهمیت مسأله اسماء و صفات و کمال انسانی، همین امر سبب می گردد که انسان؛ اسماء و صفات خدا را بشناسد و به چگونگی تأثیر شناخت اسماء و صفات بر تکامل بپردازد.
فصل دوّم
بررسی و تبیین مسأله اسماء و صفات الهی
در نظر صدرالمتألّهین

مطالب درباره استانی شدن بودجه و آثار … – منابع مورد نیاز برای مقاله و پایان نامه : دانلود پژوهش های پیشین

۱-انعقاد موافقت‌نامه­ های استانی
موافقت‌نامه‌های مربوط به اعتبارات بودجه­ی استانی فی‌‌ ما ‌بین بالاترین مقام دستگاه اجرایی استان و معاونت برنامه­ ریزی استانداری (بعلت ادغام واحدهای استانی سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی سابق در استانداری­ها) امضا می‌‌شود و در مورد اعتبارات ملّی‌ و ستادی فی‌‌ ما‌ بین بالاترین مقام دستگاه اجرایی (وزیر یا رئیس مؤسسه) و معاون برنامه‌ریزی و نظارت راهبردی رئیس‌جمهور امضا و مبادله می‌گردند (مصوبه‌ی شورای عالی اداری،۱۳۸۶ ) . موافقت­نامه‌های شرح عملیات از اهمیت بسزائی برخوردارند، برای اینکه کلیه‌ی‌ اهداف و سیاست‌های دولت را در چارچوب عملیات اجرایی و ارقام نمایش می‌دهند. رعایت نکردن آنها، هم از نظر سقف اعتباری و هم عملیاتی‌ خلاف است (محسنی، ۱۳۷۸: ۱۰۲).

( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

در اجرای بودجه، دستگاه اجرائی مکلف است براساس شرح فعالیت‌ها و طرح­ها که بین دستگاه و سازمان توافق شده است، در حدود اعتبارات مصوب عمل نماید. لازم به ذکر است که چهار گروه فعالیتی وجود دارد: ۱- زیربنایی ۲- تولیدی ۳- فرهنگی آموزشی ۴- اجتماعی که بخش اجتماعی موافقت‌نامه‌های مربوط به گروه اجتماعی از قبیل بهزیستی، امور زندانها، ساختمانهای دولتی و… را مبادله می‌کند. پس از ارسال مصوبه­ی دفتر بودجه­ی استانداری به گروه تلفیق و تفکیک بخشی، این واحد هر بخشی را به گروه‌های مختلف ارسال می نماید که در اینجا پروژه‌های مصوب کمیته‌ی برنامه­ ریزی و فیلترهای قبلی بررسی شده و پس از بررسی با استانداری (و نه مرکز) مبادله می‌کند، چرا که اجرای بودجه مربوط به استان در حیطه­ی اختیارات شورای برنامه‌ریزی و توسعه‌ی استان است. پس ازآن پروژه‌های مرتبط در فصل مخصوص به خود جمع آوری می شوند. پس از تعیین کارشناس، دفتر بودجه سوابق پروژه‌ها از قبیل تصویب مؤسسه، دوره‌ی انجام پروژه، زمان اتمام آن، هزینه‌ی انجام شده را بررسی می‌کند. تمام این موارد در این راستا است که پروژه در زمان مقرر به اتمام برسد. کارشناس دفتر بودجه برای انجام این وظیفه از کارشناس دستگاه اجرایی اطلاعات اولیه (شرح عملیات پروژه) را کسب می‌کند و خود کارشناس دفتر بودجه هم طی سال بر این امور نظارت دارد. کارشناس مزبور شرح عملیات اجرایی پروژه را در موافقت­نامه قید می‌کند و توضیحات لازم در خصوص نحوه‌ی انجام پروژه، مدت زمان باقی مانده از اتمام و … را ارائه می دهد. لذا شرح عملیات باید به تفصیل تعریف شده باشد که تمام این موارد در قالب موافقتنامه است. پس از شرح عملیات پروژ،ه زمان مبادله‌ی اعتبار مصوب است که بوسیله‌ی مبادله کردن موافقتنامه صورت می‌گیرد. موافقتنامه سندی مالی است بین استانداری و رئیس دستگاه اجرایی مربوطه که به موجب آن معاونت برنامه‌ریزی استانداری بعنوان تأمین‌کننده­ منبع اعتباری و رئیس دستگاه اجرایی بعنوان مجری عملیات عمرانی متعهد می‌گردند (در استان فارس در سال ۱۳۹۰ حدود ۱۴۷۰ موافقتنامه در طح استان مبادله شده است).
موافقتنامه بستگی به تزریق اعتبارات در طول سال دارد. علاوه بر اعتبارات مصوب، در طول سال هم درآمدهایی طبق مواد ۱۰ و ۱۲ قانون بودجه­ی ۱۳۹۱ از منابع دیگر تحت عنوان مازاد درآمد تعلق می گیرد. اعتبارات جدید با توجه به سایر مواد قانونی و تبصره‌ها جهت اجرای پروژه­ های استانی در سطح استان ابلاغ و صرف اموری چون رفع خشکسالی و… می‌شود. لذا سابقاً موافقتنامه‌ها فی ما بین استان و مرکز منعقد می شد، اما در حال حاضر و با اجرای نظام عدم تمرکز موافقتنامه‌های مربوط به پروژه­ های استانی بین استان و دستگاه اجرایی مربوطه (ادارات کل در سطح استان) منعقد می‌شود. اگر نحوه­ اجرای پروژه امانی باشد خود دستگاه آن را اجرا می‌کند و اگر از طریق پیمانکاری باشد از طریقه درج آگهی مناقصه در روزنامه و انعقاد قرارداد با فرد واجد شرایط پروژه اجرا شده و دستگاه اجرایی تنها نظارت بر اجرا را بر عهده دارد.
۲- تشکیل خزانه­ی معین استانداری
اصول تمرکز عایدات و جمعیت بودجه که امروزه حکم بر وضع و اجرای بودجه در همه‌ی کشورها می‌‌باشد ایجاب می‌کند که سازمانهای مأمور تشخیص و وصول درآمدهای عمومی‌،کلیه‌ی درآمدهای وصولی را بدون کسر هزینه‌ها به دستگاه یا مرکز واحدی تحویل دهند و سازمانهای مأمور انجام هزینه‌های عمومی‌ نیز وجوه لازم را برای این کار از آن دستگاه دریافت کنند. این دستگاه یا مرکز واحد در سازمان مالی‌ کشور خزانه نامیده می‌‌شود(پیرنیا،۱۳۴۴: ۳۳۶). بنابراین خزانه مخزن درآمدهای عمومی‌، صندوقدار وجوه عمومی‌ و بانکدار بودجه است و لذا نقش مهمی‌ در در اجرای بودجه و برقراری نظم در مالیه­ی کشور به عهد دارد. البته باید گفت خزانه یک شخص حقوقی مجزا از دولت نبوده و حتّی دارای شخصیت مالی‌ مستقل نمی‌باشد. خزانه فقط دارای یک شخصیت از لحاظ حسابداری است و با این عنوان از استقلال برخوردار است (امامی،۱۳۸۹: ۱۶۷). موضوع تمرکز دریافت­ها و پرداخت­های دولت در خزانه در اصل ۵۳ قانون اساسی‌ به صراحت پیش‌بینی‌ شده که مقرر میدارد:” کلیه­ دریافت­های دولت در حساب‌های خزانه­داری کل متمرکز می‌‌شود…”.
خزانه دار کلّ کشور بالاترین مقام خزانه داری کلّ کشور است که به عنوان معاون وزارت امور اقتصادی و دارایی و خزانه­دار کلّ کشور انجام وظیفه می‌‌کند. با در پیش گرفتن سیاست تمرکززدایی مالی‌، در مراکز هر استان نیز واحدی به نام نمایندگی‌ خزانه در راستای اجرای بودجه غیر متمرکز استانی ایجاد شده که به موجب ماده­ ۷۳ قانون برنامه‌ی سوّم توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی‌ ایران مصوب ۱۳۷۸ از ابتدای سال ۱۳۷۹ به خزانه­ی معین استان تبدیل شده است[۸].
البته به طور کلی‌ استانی شدن بودجه تأثیری بر خزانه‌ی‌ معین استان نداشته چرا که این خزانه از سال ۱۳۵۱ در قانون برنامه و بودجه کشور پیش ­بینی‌ شد­ه است. تغییراتی‌ نظیر افزایش ردیف‌های درآمدی نسبت به سالیان گذشته و نیز دادن اختیار به استان‌ها برای وصول برخی‌ درآمدها (مانند برخی‌ جرایم)، از جمله آثار استانی شدن بودجه می‌‌باشند.
۳- محاسن و معایب اجرای پروژه­ ها بصورت استانی
همانگونه که پیشتر گفته شد، تمرکز و عدم تمرکز، هر یک دارای مزایا و معایبی هستند. بعنوان مثال از جمله مزایای تمرکز، یکنواخت و متحدالشکل شدن مؤسسات و مقررات و در نتیجه صرفه‌جویی در زمان و هزینه‌ی امور می‌باشد. همچنین می‌تواند به توزیع عادلانه‌ی امکانات کمک کند. از معایب آن گسترش کاغذبازی، سلب یا تضعیف قوه‌ی ابتکار و قدرت تصمیم‌گیری و عدم استفاده از منابع فیزیکی، انسانی و مالی، مطابق با خصوصیات خاص و ویژه‌ی هر منطقه و مدیران آن منطقه است. بعلاوه چون مدیران مناطق از طرف مرکز منصوب می‌شوند و معمولاً به احتیاجات محلی آشنا نیستند، اداره‌ی امور نمی‌تواند به خوبی زمانی باشد که عدم تمرکز حاکم است و مدیران محلی توسط مردم هر منطقه انتخاب می‌شوند. از مزایای عدم تمرکز این است که از مشارکت مردم در اداره‌ی امور عمومی بهره‌مند می‌شود و بدنبال آن نظام بودجه‌بندی دولتی با درجه‌ی بیشتری از عدم تمرکز برخوردار خواهد شد. عدم تمرکز سبب می‌شود که وظایف مرکز سبکتر شود و مسایل مربوط به اداره‌ی امور کشور بطور متناسب بین مرکز و مناطق تقسیم شود و کارها بهتر و سریع‌تر انجام گیرد. همچنین موجب تقویت قدرت ابتکار، خلاقیت و رشد افکار ملی و اجتماعی در بین مردم و مسیولان هر منطقه می‌شود(سهرابی، ۱۳۷۸: ۱۷۶) .
حال با توجه به مطالب فوق باید گفت تمرکز و عدم تمرکز بودجه‌ای در کشور نیز- بویژه در مورد اعتبارات جاری و عمرانی طرح‌های استانی – نیز دارای محاسن و معایبی است:
محاسن اجرای بودجه توسط استان
۱-از آنجا که کارشناسان استانی به منطقه اشراف بیشتری دارند شرح عملیاتی که برای پروژه‌ها انجام می‌شود دقیق‌تر است،
۲-به علت نزدیکی‌ به پروژه نظارت کامل‌تر انجام می‌‌شود،
۳-مبادله­ موافقت نامه زمان کمتری می‌‌طلبد، چرا که ارتباط استان با دستگاه‌ها سریع‌تر از ارتباط مرکز با دستگاه است.
۴- در حال حاضر استان‌ها در این چارچوب و بخاطر خودشان و به خاطر استفاده‌ی بیشتر از منابع استانی خود بیشتر تلاش می‌کنند که این امر موجب افزایش درآمد در استان‌ها شده است و این یعنی تلاش مضاعف؛ زیرا استانی‌ها معتقدند این نظام در داخل استان و برای استان اجرا می‌شود.(شادبخت،۱۳۸۶: ۳۱)
معایب و موانع اجرای توسط استان
۱-توان اجرایی، مالی و فنی‌ دستگاه‌های اجرایی در سطح استان در مقایسه با مرکز خیلی‌ کمتر است. به عنوان مثل دو مرتبه نظارت سالیانه از یک پروژه‌ی‌ ۱۰۰ میلیاردی در استان بسیار هزینه‌بر است و چه بسا کارشناس به تعداد کافی‌ نیزدر سطح استان وجود نداشته باشد. اما چون مرکز از اختیارات مالی بیشتری برخوردار است میتواند نظارت را بطور مستمر و با کارشناسی دقیقتر انجام دهد.
۲-با توجه به اینکه تخصیص اعتبار به پروژه‌های استانی از خزانه‌ی مرکز صورت می‌‌گیرد، استان همیشه محتاج به خزانه‌ی کشور است.
راه حلی‌ که در این خصوص می‌توان ارائه کرد این است که متناسب با ظرفیت‌های استان در ابعاد مختلف کارشناسی، فنی‌، اجرایی و مالی در طول برنامه­ی پنجم توسعه و به مرور زمان اختیارات به استان‌ها واگذار شود. به عقیده­ی برخی‌ صاحب‌نظران درصد مناسب تقسیم اختیارات بین مرکز و استان ۵۰% -۵۰% می‌‌باشد[۹].
۳- از جمله ایرادات دیگر می‌توان به مشخص نبودن حدود و ویژگی‌ها و چارچوب عدم تمرکز اشاره کرد، بطوریکه علیرغم اینکه عدم تمرکز مالی و اداری و رفع نارسایی‌های مالی ناشی از تمرکز و ایجاد هماهنگی امور بین مرکز، استان و شهرستان از دیرباز مورد توجه بوده، اما ساخت تشکیلاتی، توزیع اختیارات و مقررات مالی حاکم، عدم تمرکز در اداره‌ی امور کشور را به حداقل رسانده است. البته در قوانین متعدد برنامه و بودجه، توصیه‌هایی برای غیرمتمرکز نشان دادند اعتبارات جاری و عمرانی وجود دارد، لکن هنوز تعریف و معیار مشخصی برای تعیین حدود و ویژگی‌های چارچوب عدم تمرکز بطور دقیق ارائه نشده و ماحصل تلاش سال‌های اخیر در این زمینه، به جز انتقال روش های اداری و عملیاتی معمول در مقیاس کوچکتری به استان‌ها نبوده است.(سهرابی،۱۳۷۸: ۲۶۱)
مبحث دوم: بررسی نحوه‌ی نظارت بر بودجه (ملّی- استانی)
نظارت به طور خلاصه اقداماتی است که به منظور بررسی تطبیق عملیات با برنامه و جلوگیری از انحراف عملیات مالی دولت نسبت به هدف‌های تعیین شده در برنامه و تصحیح انحرافات احتمالی صورت می‌پذیرد. نظارت بر اجرای بودجه به عنوان آخرین مرحله یا دوره­‌ی بودجه از اهمیت بسزایی برخوردار است، زیرا بدون آن تصویب بودجه معنایی نخواهد داشت. بطور کلی‌ هدف نظارت، اطمینان از اجرای دقیق و درست بودجه توسط مرجع تصویب‌کننده‌ی­ آن یعنی‌ مجلس است. بدین لحاظ این موضوع در همه کشور‌ها در اختیار قوه‌ی مقننّه قرار گرفته است. معذالک قوه­ی مجریه یا به عبارتی سازمان‌‌های اداری و اجرایی نیز وظایف و اختیاراتی در این زمینه بر عهد دارند. مهم‌تر اینکه برای اعمال دقیق و مؤثر نظارت مذکور سازمان ویژه‌ای با برخورداری از اختیارات لازم و نوعی صلاحیت شبه قضایی‌ به وجود آماده که در بیشتر کشورها دیوان محاسبات نامیده میشود و معمولاً وابسته به قوه­ی مقننه و بازوی نظارتی آن محسوب میشود.
در قوانین مالی و محاسباتی ایران از حیث دستگاه‌های نظارتی، سه نوع نظارت پیش‌بینی شده که عبارتند از: نظارت اداری، نظارت پارلمانی و نظارت قضایی که در ذیل به بررسی آن می‌پردازیم :
گفتار اول: نظارت اداری
تکلیف نظارت در مواد ۳۴ و ۳۵ قانون برنامه و بودجه‌ی سال ۱۳۵۱نیز مشخص شده است. نظارت قبل از خرج در مرحله‌ی تهیه‌ی بودجه است. نظارت حین خرج توسط ذی‌حساب انجام می گیرد. علاوه بر قانون بودجه و ضابطه‌ی اجرای بودجه، در قانون محاسبات عمومی هم درباره‌ی نظارت بحث شده است که این نظارت بیشتر در دست ذی‌حساب است و بررسی می‌کند که آیا هزینه‌ها در محل خود خرج شده است یا خیر. پس از اتمام سال مالی هم نظارت توسط دیوان در خصوص عملکرد مالی سال قبل انجام می گیرد، چرا که دیوان متولّی بودجه‌ی کل کشور است. نظارت اداری بر اجرای بودجه توسط دستگاه‌های اجرایی زیر مجموعه‌ی قوه‌ی مجریه از قبیل وزارت امور اقتصادی و دارایی و ذی‌حسابان آن، سازمان حسابرسی و معاونت برنامه‌ریزی و نظارت راهبردی رئیس‌جمهور، پیش از خرج یا ضمن آن صورت می‌گیرد که شامل نظارت مالی، برنامه‌ای، عملیاتی، فنی و عالی است.
۱- نظارت مالی
نظارتی است که به منظور بررسی مطابقت عملیات مالی طرح با بودجه‌ی طرح و قوانین و مقررات مالی انجام می‌شود. این نظارت قبل از خرج یا در جریان اجرای خرج است و بر روی مخارج اعمال می‌شود زیرا که خطر افراط و تفریط در انجام مخارج بیشتر است. قسمتی از نظارت مزبور قبل از اجرای خرج به وسیله رئیس مؤسسه‌ی مربوط و ذی‌حساب که نماینده­ی وزارت امور اقتصاد و دارایی است و ادارات حسابداری که تحت نظارت ذی‌حساب قرار دارند صورت می‌گیرد.
برای اینکه از اعتبارات مصوبه در پردخت هزینه‌های سازمان‌ها استفاده شود پس از طی مراحل تشخیص، تأمین اعتبار، تعهد، تسجیل و حواله، درخواست وجه صادر می‌شود و لکن صدور درخواست وجه به طور خودکار، منتهی به پرداخت وجه نمی‌گردد و قبل از پرداخت وجه، خزانه صحت صدور درخواست وجه و مطابقت آن را با اعتبارات مصوبه و مقرارت قانونی مربوط مورد بررسی قرار می‌دهد( ماده­ ۵۳ قانون دیوان محاسبات عمومی). البته ادارات حسابداری نیز قبل از انجام مخارج درباره‌ی صدور حواله و انطباق آن با مقررات قانونی بررسی لازم به عمل می‌آورند. اصولاً برای اینکه حواله به جریان بیافتد، باید قبلاً موافقت دستگاه پرداخت کننده که اداره­ی حسابداری است کسب شود( ماده­ ۹۱ قانون دیوان محاسبات عمومی).
­ بخش دیگری از این نظارت توسط خزانه صورت می‌گیرد که جزئی از تشکیلات وزارت امور اقتصاد و دارایی است. بدیهیست خزانه در صورت احراز صحت درخواست وجه و انطباق آن با اعتبارات مصوب و تخصیص یافت، وجه درخواستی را به حساب دستگاه مربوط واریز می‌کند.
لازم به ذکر است که ماده‌ ۱۳۷ قانون محاسبات عمومی‌ کشور در جهت اعمال نظارت مالی‌ وزارت امور اقتصادی و دارایی بر اجرای بودجه، وزارتخانه‌ها و مؤسسات دولتی و شرکت‌های دولتی و مؤسسات و نهادهای عمومی‌ غیر دولتی را مکلف کرده است که کلی‌ اطلاعات مالی مورد درخواست وزارت مزبور را که در اجرای این قانون برای انجام وظایف خود لازم بداند مستقیماً در اختیار وزارتخانه­ی مذکور قرار دهند. این نوع نظارت اداری پیش از خرج شامل پیش ­بینی‌ و برآورد درآمدها و اعتبارات دستگاه‌های اجرایی برای هزینه­هاست که نهادهایی نظیر مجلس شورای اسلامی، هیأت وزیران، شورای اقتصاد و معاونت برنامه‌ریزی و نظارت راهبردی رئیس‌جمهور در این زمینه نقش تعیین کننده‌ای دارند. در این مرحله، نظارت با اعلام خط مشی‌ و رویه‌هایی‌ تنظیم می‌‌شود و نرم‌ها یا هنجارهای محاسبه اعتبارات اعمال می‌گردد. بررسیهای مالی که با هدف کنترل پروژه یا برنامه‌ریزی تخصیص منابع و مدیریت بر تهیه و اجرای طرح و نظایر آن انجام می‌شود، نظارت مالی محسوب نمی‌گردد(قادری،۱۳۸۹: ۱۰۹).
۲- نظارت برنامه‌ای
نظارتی است که از سوی معاونت برنامه‌ریزی کشور به منظور بررسی مطابقت عملیات عمرانی انجام شده با اهداف برنامه‌های پنج ساله و قانون بودجه‌ی کل کشور انجام می‌شود.
۳- نظارت عملیاتی
نظارتی است کلان بر فعالیت‌های مالی و اجرایی به منظور تطابق فعالیت‌های انجام شده با قوانین بودجه‌ی سالانه و شرح عملیات مندرج در موافقت‌نامه‌ها. این نظارت به معنی‌ رسیدگی به نحوه و میزان پیشرفت طرح‌ها، فعالیت‌ها و عملیات دستگاه‌های اجرایی در ‌چارچوب موافقت‌نامه‌ها و سایر مقررات مصوب است که بموجب قانون محاسبات عمومی کشور، به عهده­ معاونت برنامه‌ریزی و نظارت راهبردی رئیس‌جمهور می‌باشد (عباسی،۱۳۸۸: ۱۰۹). این قانون مقرر می‌دارد:”نظارت عملیاتی دولت بر اجرای فعالیت‌ها و طرح‌های عمرانی که هزینه‌ی آنها از محل اعتبارات جاری و عمرانی منظور در قانون بودجه‌ی کلّ کشور تامین میشود، به منظور ارزشیابی و از نظر مطابقت عملیات و نتایج حاصله با هدف‌ها و سیاست‌های تعیین شده در قوانین برنامه‌ی عمرانی و قوانین بودجه‌ی کلّ کشور و مقایسه پیشرفت کار با جدول‌های زمان‌بندی به ترتیبی که در قانون برنامه و بودجه‌ی کلّ کشور مقرر شده یا خواهد شد کماکان به عهده‌ی وزارت برنامه و بودجه (معاونت مذکور) می‌باشد. “( تبصره‌ی ماده‌ی ۹ قانون محاسبات کشور )
بند ۶ ماده­ ۵ قانون برنامه و بودجه­ی کشور یکی‌ از وظایف سازمان برنامه و بودجه (معاونت یاد شده) را نظارت مستمر بر اجرای برنامه‌ها و پیشرفت سالانه‌ی آنها طبق فصل نهم این قانون بر شمرده است. فصل نهم قانون مذکور تحت عنوان نظارت طی‌ مواد ۳۴ تا ۳۸ نحوه‌ی عمل این نوع نظارت توسط معاونت فوق را معیّن کرده است.
ارکان اجرای نظارت را می‌توان به دو عامل درونی و بیرونی تقسیم نمود.
عوامل درونی عبارتند از:

    • دفاتر بخشی
    • معاونت برنامه‌ریزی استان‌ها
    • دفتر نظارت و ارزیابی طرح‌ها
    • دفتر تلفیق و هماهنگی امور بودجه
    • دفتر توسعه و هماهنگی امور استان‌ها

عوامل بیرونی عبارتند از:

تحقیقات انجام شده درباره بررسی روایات کیکاووس در متون اساطیری، حماسی، تاریخی ایران و … – منابع مورد نیاز برای مقاله و پایان نامه : دانلود پژوهش های پیشین

دلیل شباهت‌های میان روایت‌های کاووس با برخی روایات ملل دیگر چیست؟
الف- در کدام داستان‌ها و به چه دلیل تبادل اتفاق افتاده؟
ب- در کدام داستان‌ها و به چه دلیل توارد اتفاق افتاده؟
جایگاه کاووس در متون ادب فارسی چگونه است؟
فصل دوم
نقل و بررسی روایت‌های کاووس
بخش اول
کاووس در منابع هندی
۱-۱ کاووس در منابع هندی
۱-۱-۱ ریگ‌ودا
در ریگ‌ودا پانزده بار به شخصیتی اسطوره‌ای اشاره شده که نه خداست و نه پهلوان بلکه برهمنی توانمند و خردمند است به نام «کاویه اوشنه/اوشنس». وی از دانش زنده کردن مردگان برخوردار است. نام او همراه با ایندرا می‌آید و او خودش را با عنوان Kāvya Ušana می‌خواند. (ریگ‌ودا، چهار، ۲۶،۱) و با نام Kavi Ušana خوانده شده است. (ریگ‌ودا، یک، ۱۳۰،۹) کاویه اوشنس اَگنی را به عنوان روحانی والامقام بشریت منسوب کرد. (ریگ‌ودا، هشت، ۲۳،۱۷) او گاوهای آسمانی (ابرها) را به چراگاه‌ها روانه ساخت. (ریگ‌ودا، یک، ۸۳،۵) و گرز آهنین ایندرا را ساخت که ایندرا وِرِترَه را با آن کشت. (هاگ، ۲۰۰۴: ۲۷۸)
۱-۱-۲ مهابهاراتا
داستان «کاویه اوشَنَس» در نخستین کتاب مهابهاراتا نیز با عنوان کسی که می‌تواند مردگان را زنده و پیر را جوان و جوان را پیر کند؛ آمده است. در این داستان از نیاکان دو گروه عموزادگان سخن رفته است که بر سر قدرت به کشمکش با یکدیگر می‌پردازند.
در آغاز این حماسه نبرد میان طرفداران اسورَه‌ها و دئوَها به صورت نبردی میان دو قوم صورت می‌گیرد که هریک سپاه، پایتخت و شاه خود را دارد. هریک از این دو گروه «پوروهیتَه» (دین مرد) خاص خود را دارد که در عین حال مشاور دینی و به خاطر دانش خاص خود یاور سپاه نیز می‌باشد. «برهَسپَتی» که تجلی اسطوره‌ای برهمن است همان «پوروهیتَه»ای‌ست که «دیوتا»ها او را برگزیده‌اند و در مقابل «اسوره»‌ها از یاری کاویه اوشنس (شَکَر) و فرزندان بهر گوه برخوردارند. هردوی برهسپتی و کاویه اوشنس برهمن و با این وجود هم‌آورد یکدیگر هستند.
دیوتاها عده‌ای از دشمنان خود را نابود می‌کنند امّا اوشنس به نیروی دانش خود آن‌ها را به زندگی بازمی‌گرداند. در مقابل برهسپتی توان زنده کردن کشتگان را ندارد چون از دانش اوشنس در مورد زنده کردن مردگان برخوردار نیست. دیوتاها که سخت نومید شده بودند به نزد کاچه / کَچ بزرگ‌ترین پسر برهسپتی – که جوانی بسیار عابد، فاضل، صاحب جمال و خوش اخلاق بود – رفتند و از وی خواستند تا به مانند شاگردی نزد کاویه شود و به هر طریقی که می‌تواند افسون «سنجیونی» (دانش زنده کردن مردگان) را فرا گیرد. هم‌چنین به او می‌گویند که کاویه اوشنس دختری به نام «دویانی/ دیوجانی» دارد که هرچه می‌خواهد پدرش می‌پذیرد و راه به دست آوردن این افسون، به دست آوردن دل این دختر است. کاچه می‌پذیرد و به حضور کاویه اوشنس، برهمن دشمنان می‌رسد و خود را چنان که هست می‌نمایاند و می‌گوید که نبیره‌ی فرزند برهسپتی‌ست و بر آن است تا نزد او دانش فراگیرد؛ مرید او شود و هر خدمتی که کاویه بفرماید انجام دهد. با این وجود کاچه، کاویه را از قصد اصلی خودآگاه نمی‌سازد. کاویه او را می‌پذیرد و او را به دخترش معرفی می‌کند و از دختر می‌خواهد که از کاچه مراقبت کند.
پدر و دختر مجذوب این جوان شکوهمند می‌شوند. کاچه هر روز برای دویانی می‌سراید، قصه می‌گوید، پای می‌کوبد، گل و میوه می‌آورد و خود را مجذوب او نشان می‌دهد. دویانی نیز دل به کاچه می‌بندد به‌ گونه‌ای که لحضه‌ای بی‌او آرام و قرار ندارد و این‌چنین پانصد سال می‌گذرد. دیوان نظر خوبی به کاچه که پسر دشمن ایشان است؛ ندارند و هرچه التفات کاویه به کاچه بیش‌تر می‌شود اندوهگین‌تر شده و با خود می‌گویند: «مبادا کاچه آن افسون را از او بیاموزد! بدین‌گونه کار مشکل‌تر خواهد شد!» پس یک روز هنگامی که کاچه در بیابان به تنهایی به چرای گاوان مشغول بود؛ دیوان که در کمین او بودند از سر نفرت او را کشته، سپس تنش را ریز ریز کرده و هر پاره گوشت بدنش را به جانوران می‌خورانند. چون دویانی دید که گاوان بی‌کاچه از چراگاه بازگشتند؛ سراغ پدر رفت و گفت: «ای پدر گاوان آمدند و کاچه پیدا نشد! بی‌تردید کاچه کشته شده یا درگذشته است. بی‌او زیستن نتوانم! با تو راست می‌گویم!» کاویه می‌گوید: «اگر مرده باشد او را فرا می‌خوانم و می‌گویم بازگرد و زنده‌اش می‌کنم.» او با دانش خویش افسون «سنجیونی» را خوانده و کاچه را فرامی‌خواند. کاچه بدین سحر پهلوی شغالان را دریده و از شکم آنان بیرون جهیده و شادمانه پدیدار می‌شود. کاویه از او پرسید که چه پیش آمده و کاچه حال خود باز گفت و کاچه او را نوازش بسیار کرد و بیش از پیش محترم داشت. تا آن که باز روزی دویانی از کاچه می‌خواهد به فلان صحرا رفته و دسته گلی برایش بیاورد. کاچه بیرون می‌رود و دیوان که دیگرباره تنها می‌یابندش؛ او را کشته، سوزلانده و خاکستر ساییده شده‌اش را در شراب برهمنی کاویه اوشنس می‌ریزند. دیگر بار به دنبال تاخیر کاچه دویانی گریه‌کنان سراغ پدرش می‌رود و می‌گوید: «امروز هم کاچه نیامد! مبادا باز کسی او را کشته باشد.» کاویه می‌اندیشد که کشته شدن و ناپدید شدن کاچه کار دیوان است. او کاچه را به نام فرا می‌خواند و کاچه از درون شکم کاویه ندای اورا به آهستگی پاسخ می‌گوید: «اسوره‌ها پس از کشتن و سوزاندن و ساییدن من ای کاویه ذرات تنم را در شرابت ریختند!» کاویه رو به دخترش کرده و می‌گوید «چه کنم که حیات کاچه مرگ من است. چرا که تنها با گشودن شکم من کاچه بیرون آمده و زنده می‌شود!» دویانی لابه‌کنان می‌گوید: «با مرگ کاچه دیگر پناه ندارم و با هلاکت تو زیستن نتوانم!» کاویه خطاب به کاچه آواز در می‌دهد: اگر دویانی تورا این چنین عزیز می‌دارد پس جادوی زندگی بخش مرا بستان و چون از تنم بیرون آمدی و من کشته شدم با این جادو مرا زندگی‌ بخش! کاچه جادو را از استاد آموخت و از پهلوی استاد چون قرص ماه به در آمد و با جادویی که یاد گرفته بود استادش را زنده کرد و این‌گونه کاچه آن‌چه را که می‌بایست بیاموزد آموخت! پس از این اتفاق کاویه اوشنس شراب را بر برهمنان حرام کرد و به دیوان گفت که تنها حاصل دسیسه‌ی ایشان، این بود که او را وادار کنند که جادویی که می‌خواست پنهان دارد به به شاگردش بیاموزد. او هم‌چنین به دیوان هشدار داد که «هر کس از شما از این پس به کاچه آزار برساند دشمن او خواهم شد و آن‌چنان دعای بدی در حق شما خواهم کرد که همه شما هلاک بشوید.» چون پانصد سال دیگر سپری شد کاچه از استادش رخصت رفتن خواست و کاویه که اینک در مقام پدر او بود به رفتنش رضا داد. دویانی از عشق خویش نزد کاچه می‌گوید و می‌خواهد که با او ازدواج کند کاچه نمی‌پذیرد و می‌گوید: «پدر تو پدر من هم هست چون مرا از شکم خود به در آورد و همه‌ی علوم را به من یاد داد تو خواهر منی و من چگونه تو را بخواهم؟» دویانی کاچه را نفرین می‌کند: «از خدا می‌خواهم که این افسون را که از پدر من یاد گرفته‌ای بر هر کس که بخوانی زنده نشود!» کاچه نیز خشمگین شده و به دویانی می‌گوید: «از خدا می‌خواهم زن هیچ برهمن نشوی و این که تو مرا دعای بد کردی که این افسون که بخوانم کسی زنده نشود؛ من به دیگری تعلیم خواهم کرد که به خواندن او آن کس زنده خواهد شد.» و سرانجام کاچه به سوی پدر خویش باز می‌گردد و افسون را به دیوتا‌ها یاد داده و آن‌ها را شاد می‌کند.

پس از این واقعه روزی دویانی با «شرمشیتها» دختر زیبای شاه و دوستان دیگرش در دریاچه آب‌تنی می‌کند. هنگامی که تن به آب سپرده‌اند ایندرَه به صورت بادی جامه‌هایشان را در هم می‌کند. چون از آب در آمدند؛ شرمشیتها جامه‌ی دویانی را به خطا بر تن می‌کند و میانشان نزاع در می‌گیرد و دختر شهریار به دختر کاویه اوشنس چنین می‌گوید: «پدرت فرودست پدرم است. پیوسته او را می‌ستاید و تملَق می‌گوید. تو دختر مردی هستی که باید تملَق گوید و دستش را پیش دارد و من دختر آنم که می‌بخشد و نمی‌ستاند و تملَقش می‌گویند.» چون دویانی می‌کوشد که جامه‌اش را برگیرد شرمشیتها او را به چاه خشکی می‌اندازد و می‌رود. شاهزاده‌ای به نام ییاتی دخترک را می‌یابد و دستش را گرفته، از چاه بیرونش می‌آورد و دویانی زنی را به قاصدی نزد پدر می‌فرستد تا ماجرا را برایش بازگوید. دویانی می‌گوید که دیگر به شهر برنمی‌گردد. پدر شتابان نزد وی می‌شود و او را دل‌داری می‌دهد و می‌گوید: «تو دختر دریوزه‌ای تملَق‌گو نیستی که دست نیاز پیش کسان دراز می‌کند. تو دختر آنی که می‌ستایندش و ستایش نمی‌کند.» امّا دختر قانع نمی‌شود و کاویه سراغ «ورشپرون» شهریار می‌رود و به او می‌گوید که او را ترک خواهد کرد و شهریار هم به علَت نیازی که به کاویه اوشنس دارد می‌پذیرد که هرچه او بخواهد همان کند و کاویه اوشنس خواستن از شهریار را به دویانی وامی‌گذارد. دویانی می‌گوید: «شرمشیتها را با هزار کنیز به کنیزی می‌خواهم. به هرکه پدرم مرا به زنی دهد باید که فرمان‌بردار باشد.» و شهریار چنین می‌کند و دختر خود را با هزار کنیز بی‌درنگ بدو می‌سپارد. دویانی قانع می‌شود و به شهر باز می‌گردد. از آن‌جا که کاچه دویانی را نفرین کرده بود که هرگز به همسری هم طبقه‌ی خود (برهمنان) در نیاید؛ دویانی به همسری ییاتی شهریار – همان کسی که او را از چاه در آورده بود – در می‌آید. هنگام ازدواج کاویه اوشنس از داماد خود ییاتی قول می‌گیرد که هرگز شرمشیتها دختر شهریار را به بستر خود نخواند. امّا ییاتی به عهد خود وفادار نمی‌ماند و در کنار دو فرزند از همسرش دویانی، به طور پنهانی صاحب سه فرزند از شرمشیتها می‌شود. روزی پسران شرمشیتها در برابر دیدگان همه بی‌پروا او را پدر خطاب می‌کنند و رازش برملا می‌شود. کاویه اوشنس ییاتی را نفرین می‌کند: «باشد که در این زمان ضعف پیری جوانیت را به یغما برد و تو بر آن چیره شدن نتوانی.» و ییاتی بی‌درنگ دست‌خوش پیری می‌شود. امّا بنا به نفرین کاویه اوشنس او می‌تواند پیریش را به دیگری بسپارد. ییاتی به فرزندان خود می‌گوید: «آن پسری که جوانی خود را بر من عرضه دارد شریک شهریاری من خواهد بود. شهریار خواهد شد. عمر دراز خواهد کرد. پر آوازه و بس فرزند خواهد شد.»
«پورو» پسر پنجمش درخواست وی را می‌پذیرد و «جوان شدن ییاتی چنان آسان صورت می‌گیرد که هفتاد سالگان را آرزوست.» چون هزار سال می‌گذرد و او بیهودگی خوشی‌های زندگی را درمی‌یابد؛ جوانی پورو را به او باز می‌گرداند و دیهیم به او می‌سپارد. به جنگل می‌رود؛ می‌میرد و به آسمان بر می‌شود. (مهابهارات، ۱۳۵۸: ۴۳-۶۰)
هم‌چنین در کتاب ششم مهابهارات در باره‌ی وی آمده:
«اوشنس کاویه در آسمان و بر چکاد مِرو کوه اسطوره‌ای جای دارد. گوهرهای گران‌بها ازآن اوست و او را گنجینه‌ای بس بزرگ است. کوبِره‌ی آسمانی یک چهارم را از او می‌ستاند و یک شانزدهم را به مردم می‌دهد.» (دومزیل، ۱۳۸۴: ۷۹)
۱-۱-۳ مقایسه‌ی کاووس در روایت‌های ایرانی با کاویه اوشنس در روایت‌های هندی
کاویه اوشنس در روایت‌های هندی یک دین مرد والامقام است که به واسطه‌ی بلندی منزلت و نیاز حیاتی که حاکمان زمان به وی دارند گاه مقام و مرتبه‌ای والاتر از شاه دارد و شاه سرزمینش گوش به فرمان اوست. او به اصول برهمنی خود وفادار است و اگرچه به نظر می‌رسد که فریب دشمن را می‌خورد امّا در واقع وی کاری جز احترام به اصول برهمنی که آن را بالاتر از مصلحت‌اندیشی‌های سیاسی می‌داند؛ انجام نداده است چه رسد به این که گناه‌کار بوده باشد. پس از احترام به آیین برهمنی بیش‌ترین دل مشغولی وی فرزندش دویانی‌ست فرزندی که حاضر می‌شود برای شادی او قدرت خود را با دشمنانش تقسیم کند و در جایی دیگر برای شادی همین دختر و به درخواست او، شاه و شاهدخت زمان خود را تحقیر می‌کند.
امّا کوی اوسذن در اوستا و دیگر روایات ایرانی پادشاهی‌ست فره‌مند که بر هفت کشور خود فرمان‌روایی دارد؛ به این‌سو و آن‌سو لشکر می‌کشد و با نثار پیش‌کش به ایزدان فرّه و پیروزمندی را از ایشان طلب می‌کند و مانند هر شاه دیگر و البتّه بیش‌تر از دیگر شاهان دچار بلند پروازی‌ها و گاه ظلم‌ها و اشتباهات شاهانه است که این به دلیل فریفته شدن او توسط دستیاران اهریمن است. اشتباهات و گناهان او به سبب زیر پا گذاشتن قانون کیهانی‌ست که مسبب آن همان فریفته شدن او توسط دیوان عنوان شده است. او هم‌چنین با فرزند خود سیاوش هم بیگانه و نامهربان است و خواسته و ناخواسته او را به کام مرگ می‌فرستد. این‌ها تفاوت‌های کاویه اوشنس ودایی با کوی اوسذن اوستایی‌ست. امّا اگر این دو شخصیت این چنین با هم متفاوتند پس بر چه اساسی بیش‌تر دانشمندان هردو را برگرفته از یک اصل مشترک دانسته‌اند؟ وجه تشابه این دو شخصیت در کجاست؟
درست است که کاویه اوشنس دین مرد و کوی اوسذن پادشاه است امّا با دقت بیش‌تر در اعمال کاووس جلوه‌های روحانی نیز در شخصیت او برایمان آشکار می‌شود. بنا بر شواهد موجود در روایات ایرانی از اوستا تا شاهنامه پادشاهان کیانی کم و بیش در چهره‌ی دین مرد نیز ظاهر می‌شوند. مثلا در چند جنگ مهم میان ایران و توران در زمان کیخسرو همین کاووس با وجود از دست دادن فرّه و کناره‌گیری از پادشاهی، بنا به درخواست نوه‌اش کیخسرو به خلوت رفته؛ به درگاه خداوند تضرّع می‌کند و به دنبال آن ایرانیان به پیروزی می‌رسند که در سطور آینده به نقل موارد آن خواهیم پرداخت. یا خود کیخسرو وجهه‌ی دینی والایی دارد تا جایی که بنیان نهادن یکی از سه آتشکده بزرگ را به او نسبت می‌دهند و هم‌چنین آگاهی او از غیب توسط جام جهان‌بین و جاودانه شدنش برای یاری بزرگ‌ترین منجی زرتشتی (سوشیانس) همه نشان از شخصیت مذهبی او دارند.
ممکن است روایات کیانیان بازتاب دهنده‌ی دوره‌ای در گذشته‌ی ایرانیان باشد که دستگاه دین و دولت از یکدیگر مجزا نشده بوده‌اند و یک فرد در آن واحد وظیفه‌ی شاهی و موبدی را انجام می‌داده است. شاید هم اندیشه‌ی سیاسی تمرکزگرای ایران باستان به گونه‌ای بوده که ترجیح می‌داده‌اند وظیفه‌ی شاهی و موبدی در یک شخص متجلّی شود و حضور یک موبدان موبد را درکنار شاه – که بالاترین مقام مذهبی مستقل از شاه باشد و در مواردی بتواند به شخص شاه هم فرمان دهد – برنمی‌تابیده‌اند. در مورد شاهان هخامنشی و دست‌کم نخستین شاه سلسله‌ی ساسانی، اردشیر بابکان گزارش‌های تاریخی در دست است که بر اساس آن‌ها شاه هم‌زمان بالاترین مقام مذهبی در کشور هم بوده است.
اگر آن‌گونه که غالب دانشمندان باور دارند اصالت را به روایت‌های هندی بدهیم و این روایات را به اصل هند و ایرانی نزدیک‌تر بدانیم؛ پس باید کاووس را در روایات بسیار کهن برهمنی بسیار قدرتمند بشناسیم که در میان ایرانیان با حفظ خصوصیات روحانی به شاهی فره‌مند بدل گشته و برخی داستان‌های شاهانه را از این‌جا و آن‌جا اقتباس و به او نسبت داده‌اند. از جمله مهم‌ترین رفتارهای کاووس که بیش‌تر شباهت به اعمال موبدان دارد تا شاهان، جوان کردن پیران است.
همان‌گونه که کاویه اوشنس می‌تواند کشتگان را به گونه‌ای زنده کند که بی‌درنگ بتوانند به میدان جنگ باز گشته و دشمن را که فاقد چنین توانایی‌ست شکست خورده و نومید سازند؛ کاووس نیز در گنج خود نوش‌دارویی دارد که زخم‌های مرگ‌آور جنگ را به آسانی مداوا می‌کند و جنگ‌جویان را از چنگال مرگ می‌رهاند. هم‌چنین هفت دژ اسرارآمیز کاووس بر البرز کوه پیران مرگ رسیده را به صورت جوان پانزده ساله درمی‌آوردند. (دینکرد، به نقل از بهار، ۱۳۷۵: ۱۹۳) کاویه اوشنس نیز بر چکاد کوه اسطوره‌ای مِرو جایگاهی دارد (دومزیل ۱۳۸۴: ۷۹). در واقع کاووس قدرتی شبیه به زنده کردن مردگان در اختیار دارد. در جایی دیگر از اسطوره‌ی کاویه اوشنس، وی که از دست داماد خود به واسطه‌ی عهدشکنی و خیانت به دخترش دویانی رنجیده است؛ با جادویی باعث پیر شدن وی در جوانی می‌شود یعنی توان پیر کردن جوان را دارد (مهابهارات ۱۳۵۸: ۴۳-۶۰) که این امر طبیعی به نظر می‌رسد زیرا داستان‌های کاووس از زیر نگاه موبدان زرتشتی که نگاهی ثنوی به جهان داشتند و پیری را اهریمنی می‌دانستند؛ گذشته و چه بسا این ویژگی از میان کرامات و فره‌مندی‌های کاووس به عنوان پادشاهی که فرّه اهورایی دارد؛ توسط موبدان حذف شده باشد. کاویه اوشنس هنگام نفرین کردن داماد خود ییاتی به او این اختیار را می‌دهد که بتواند پیری خود را به دیگری منتقل کرده و جوانی خود را باز یابد (همان) و این مطابق با توانایی کاووس در جوان کردن پیران است. مقایسه‌ی این جمله از مهابهارات : ««جوان شدن ییاتی چنان آسان صورت می‌گیرد که هفتاد سالگان را آرزوست.» (همان) با این جمله از بندهشن: «هنگامی که پیری بدین در اندر شود، برنای پانزده ساله بدان در بیرون آید و مرگ را نیز از میان بَرَد» (منبع) نشان‌گر شباهت توانایی جوان کردن پیران توسط کاویه اوشنس و کاووس است.
۱-۱-۳-۱ نمونه‌هایی از کنش‌های روحانی کاووس در شاهنامه
در چند جای شاهنامه کاووس در مقام موبد و روحانی با خدا راز و نیاز می‌کند و درخواست‌هایش مستجاب می‌گردد. جالب است که نیایش‌های کاووس همه در هنگام ضرورت و سختی نیست. بلکه در هنگام پیروزی نیز از لطف الهی سپاس‌گزاری می‌کند. نخستین راز و نیاز کاووس با خداوند در نبرد مازندران و در هنگامی ا‌ست که پس از رهایی او به دست رستم سپاه ایران از پیروزی بر مازندرانیان درمی‌ماند.
۸۰۶

به هشتم جهان‌دار کاووس شاه

ز سر برگرفت آن کیانی کلاه

به پیش جهان‌دار گیهان خدای

بیامد همی بود گریان به پای

از آن پس بمالید بر خاک روی

 
مداحی های محرم