- منابع مادی پایه ای در دسترس باشند.
-
- قدرت سیاسی برای اجرا و تقویت استانداردهای جمعی وجود داشته باشد.
( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
- محیطی فراهم باشد که در آن افراد بتوانند مسئولیت کارهایشان را بپذیرند و اعتماد به نفس خود را بهبود بخشند.
- افراد بتوانند استقلال و توانمندی لازم برای خشنودی انسانی را تجربه کنند (موری، ۱۹۹۸ :۵۳).
دیوید فیلیپس[۱۱۲] نیز کیفیت زندگی را در ابعاد فردی و جمعی مورد بررسی قرار می دهد که در سطح فردی مولفه های عینی و ذهنی را شمال می شود. لازمه کیفیت زندگی فردی در بعد عینی، تامین نیازهای اساسی و برخورداری از منابع مادی جهت برآوردن خواست های اجتماعی شهروندان است و در بعد ذهنی به داشتن استقلال عمل در:
- افزایش رفاه ذهنی شامل لذت جویی، رضایتمندی، هدفداری در زندگی و رشد شخصی،
- رشد و شکوفایی در مسیر سعادت و دگرخواهی
- مشارکت در سطح گسترده ای از فعالیت های اجتماعی مربوط می شود. کیفیت زندگی در بعد جمعی آن بر ثبات و پاداری محیط فیزیکی و اجتماعی منابع اجتماعی درون گروه ها و جوامعی که در آن زندگی می کنند شامل انسجام مدنی، همکوشی و یکپارچگی، روابط شبکه ای گسترده و پیوندهای موقتی در تمامی سطوح جامعه، هنجارها و ارزش هایی اعم از اعتماد، نوع دوستی و رفتار دگرخواهانه، انصاف، عدالت اجتماعی و برابری طلبی تاکید دارد (فیلیپس، ۲۰۰۶: ۲۴۲).
فریدمن (۱۹۹۷) نیز تعیین یک استراتژی علمی کلان برای بهبود کیفیت زندگی را مورد توجه قرار می دهد. او مقالات و تحقیقات مختلف علمی پیرامون ارتقاء استاندارد زندگی افراد و اصول اساسی بهبود کیفیت زندگی را با تاکید بر میزان گستره و انتشار آنها مورد تحقیق قرار داد و به طور گسترده سه رویکرد اللهیاتی، فلسفی و انسانی را در راستای فهم، تفسیر و تبیین کیفیت زندگی شناسایی کرد.
در تحلیل نهایی، کیفیت زندگی به عنوان تعادلی در تامین ارضای نیازهای زیست شناختی و انسانی و یکپارچه سازی مردم در عرصه ها و موقعیت های اجتماعی شان تعریف می شود که با تعیین قواعد تجربی نیازهای بشر مرتبط است.
۶-۵-۲-رویکرد عاملیتی و کیفیت زندگی
اندیشمندان علوم اجتماعی برای توصیف و تبیین واقعیت های اجتماعی رویکردهای متفاوتی را اختیار نموده اند که یکی از این رویکردها رویکرد عاملیتی می باشد. رویکرد عاملیتی مبتنی بر فردگرایی روش شناختی است و جامعه را نه به عنوان یک کلیت بلکه له عنوان جمع جبری افراد جامعه مورد توجه قرار می دهد. این نوع تبیین هرچند می پذیرد که عوامل فرافردی برای تبیین مفید هستند اما این عوامل را همچنان به زمینه های فردی فرو می کاهد ( غفاری و ابراهیمی لویه، ۱۳۸۴: ۳۱) و بر نقش کنشگری فرد در شکل دهی به فرآیندها تاکید دارد. این رویکرد در بحث از کیفیت زندگی برای عاملیت انسانی نقش محوری را لحاظ نموده و بر این باور است که کیفیت زندگی بیشتر ناظر بر ذهنیات، قابلیت ها و توانمندی های افراد تا شرایط ساختاری اجتماعی یا محیط پیرامونیاست. با توجه به فضای مفهومی، نظری، بینشی و روش شناختی رویکرد چهار عاملیتی را در مواجعه با کیفیت زندگی می توان شناسایی کرد که عبارتند از مطلوبیت گرایی، ارزش های عام، رویکردهای نیاز محور و رویکرد قابلیتی که به بررسی هر کدام از آنها پرداخته می شود.
۱-۶-۵-۲-رویکرد مطلوبیت گرایی
نظریه مطلوبیت گرایی [۱۱۳]در طول قرن هجده میلادی به عنوان یک نظریه اخلاقی مورد توجه قرار گرفت. در اواخر این قرن، «جرمی بنتام» فیلسوف و حقوقدان انگلیسی، در مهمترین اثرش با عنوان «اصول قانونگذاری و اخلاق» تلاش نمود تا این نظریه را روشن و جامع تدوین نماید و در حوزه هایی چون حقوق و اقتصاد بکار گیرد. این نظریه به طور خلاصه بر این اصل استوار است که از میان امکانات و گزینه های مختلفی که در هر زمینه ای در برابر ما وجود دارد، باید آن امکانی را بر گزینیم که بیشترین لذت را برای بیشترین تعداد افراد ایجاد کند. بنتام (۱۹۷۰) بر این باور بود که جستجوی لذت و دوری از درد، تنها غایات آدمی است و اصل مطلوبیت عبارت از آن است که در هر استدلالی، اساس کار ما محاسبه و مقایسه دردها و لذت ها باشد و هیچ اندیشه دیگری را در استدلال خود دخالت ندهیم. در این راستا در امر قانونگذاری نیز اصل سودمندی باید اصل راهنما باشد. از این رو در این دیدگاه علم قانونگذاری به تشحیص و تعیین آن چیزی می پردازد که خیر جامعه را تامین می کند. بنابراین لازم است تا قانونگذار ارزش هریک از دردها و لذت ها را که ابزار کار او هستند به دقت بداند و پیرامون عمق و قدرت آنها مطالعه کند.
بررسی ارزش یک لذت با توجه به خود آن لذت و ارتباط آن با فردی معین به چهار عامل مختلف «شدت»، «مدت»، «قطعیت» و «نزدیکی» لذت بستگی دارد. اما باید در نظر داشت که دردها و لذت ها ممکن است پیامدهایی در قابل دردها و لذت های دیگر را به همراه داشته باشند. لذا در ارزیابی هر عمل از بعد لذت آفرینی آن می بایست به دو عامل «قابلیت باروری» و «خلوص» آن عمل نیز توجه داشت. لذت بارآور، لذتی است که بتواند لذت های دیگری از نوع خود را نتیجه دهد و لذت خالص، لذتی است که امکان تولید درد را ندارد. در محاسبه و بررسی لذت برای عده ای از افراد، عامل «دامنه» نیز لحاظ می گردد، بدین معنا که چه تعدادی از اشخاص ممکن است بر حسب مورد، تحت تاثیر لذت یا دردی معین قرار گیرند.
به طور کلی بنتام استدلال می کند که «اعمال افراد به منظور کسب لذت یا سعادت به هر شکل، دلخواه است و هیچ شخص دیگری قادر نیست که درباره کیفیت یا درجه سعادت آن داوری نماید. اگر هر فرد، تنها داور آن چیزی باشد که به او لذت می دهد، در این صورت فقط خود فرد می تواند تعیین کند که عمل درست به لحاظ اخلاقی چه باشد … (هی وود، ۱۳۷۹: ۱۱۴) اما جان استوارت میل[۱۱۴] در راستای اصلاح نظر بنتام، قائل به دسته بندی لذات به پست و برتر است. وی مایل بود برتری آن لذاتی را افزون کند که موجب حساسیت های فکری، اخلاقی یا زیباشناسی می شود. بنتام بر این باور بود که اصل سودمندی مورد نظر او سه ویژگی اساسی دارد: ۱٫ روشن و دقیق است. ۲٫ گزارشی منحصر به فرد و کافی از انگیزه آدمی به دست می دهدو ۳٫ از طریق یکی ارزیابی اخلاقی قابل اعمال می باشد. اما این نظریه براساس همین سه ویژگی مورد نقد جونز[۱۱۵] قرار می گیرد. جونز معتقد است که نظریه بنتام، مبهم، نارسا و کاربرد ناپذیر است.
«بنتام بر این امر پا می فشارد که بالاترین درجه خوشبختی برای بیشترین تعداد افراد فراهم شود و بر این باور است که در هر مورد معینی تنها یک راه وجود دارد که راه درست است و ما باید در عمل از آن پیروی کنیم، حال آنکه اصل ایجاد بالاترین درجه خوشبختی و اصل خدمت به بیشترین تعداد افراد در اغلب موارد با یکدیگر تضاد دارند. همچنین بر خلاف تصور بنتام، چنین نیست که ما همگی براساس انگیزه ای واحد یعنی میل به لذت، عمل کنیم و تمامی مساله رفتار انسان فقط مساله تعیین این امر باشد که چه چیزهایی بیشترین لذت را به انسان می بخشند. مثلاً یکی از ویژگی های اندیشه بنتام این است که وظیفه و سود انسان را یکی می داند،یعنی مدعی است که ما فقط یک وظیفه داریم و آن جستجوی بالاترین لذت ممکن است… و از آنجا که بتام ذهنش را فقط بر روی کلمه «لذت» متمرکز کرده است، حقیقت کیفیت انگیزه انسانی از نظر وی پنهان مانده است … او تصور می کند که چیزی به نام لذت به صورت یک شی ء ملموس و محسوس وجود دارد که می توان به آن افزود و یا از آن کاست… این در حالی است که خشنودی های بسیار متعدد مختلفی وجود دارد که هر یک کلاً از شیء و یا فعالیتی که حامل آن است متاثر می شود. بنتام (همچنین) هیچ گونه ترازویی برای سنجش عوامل مختلف در مقابل یکدیگر بدست نمی دهد و از همین رو کاربرد ناپذیر است. عنوان کردن این موضوع که ما باید «شدت» و «طول مدت» را در نظر بگیریم، کاملاً بجاست … ولی فرض کنیم که لذت ها هم از لحاظ شدت و هم از لحاظ طول مدت متفاوت باشد، آنگاه چه باید کرد.» (جونز، ۱۳۸۳:۱۰۸۵۵-۱۰۸۶).
بر اساس نظریه بنتام آدمیان به عنوان افرادی محصور در خود و مستقل از یکدیگر و محیط خویش پنداشته می شوند و جامعه نیز به صورت مجموعه ای از افراد در نظر گرفته می شود و از این رو مطلوبیت جامعه نیز به شکل جمع جبری مطلوبیت یکایک افراد مورد محاسبه قرار می گیرد. سن(۱۳۷۷) ، به عنوان یکی از منقدان مطلوبیت گرایی، این دیدگاه را به مثابه اصلی اخلاقی و به منزله ترکیبی از سه اصل ابتدایی تر در نظر می گیرد، که عبارتند از ۱- رفاه گریی گه بر این فرض استوار است که خوب بودن وضعیت موجود صرفاً تابع اطلاعات مربوط به فایده(مطلوبیت) در مورد آن وضعیت می باشد. ۲- رتبه بندی کلی که فرضش آن است که اطلاعات مربوط به فایده در مورد هر وضعیتی، صرفاً بر اساس جمع کل فایده هایی که آن وضعیت دارد، بدون توجه به نحوه ی توزیع آن در میان افراد قابل ارزیابی است . ۳- پیامدگرایی که مستلزم آن است تا هر گزینشی سر انجام توسط کیفیت وضعیت هایی که متعاقب آن گزینش حاصل می شود، تعیین گردد.
۲-۶-۵-۲- رویکرد ارزش های عام
در رویکردهای مبتنی بر خواست های واقعی بر این نکته تأکید می شود که مردم چه احساسی دارند، خواسته هایشان چیست و چه می کنند اما رویکرد نه بر خواست ها و آرزوهای واقعی مردم بلکه بر این امر تأکید دارد که در صورتی که مردم در شرایط کاملاً آگاهانه قرار گیرند، چه علایقی خواهند داشت؟ مسأله ای که در اینجا مطرح است اینکه، به هر حال خواست های واقعی را می توان از طریق پرسش از مردم و یا مشاهده رفتار آنان شناسایی کرد اما خواست های آگاهانه به آسانی قابل شناخت نیستند. « لذا به منظور تعیین چارچوبی جهت شناسایی مجموعه ای از این گونه خواست ها از طریق شناسایی نمونه های تجربی، می بایست شیوه ای خاص براساس یک چارچوب تئوریک، استقرادی و اثبات گرایانه، ایجاد شود. (فیلیپس ۲۰۰۶:۷۱)
ارزش های عام به این امر توجه دارند که چه چیزی زندگی شخصی را برای او ارزشمند می کند. اینها ارزش هایی هستند که موجب بهبود کیفیت زندگی هر انسانی می شوند و مبتنی بر مفهومی از کیفیت زندگی هستند که بر طبیعت بشر استوار است. این ارزش ها این امکان را فراهم می سازند که زندگی خوب چگونه است و چگونه می تواند بهتر شود و به دو دسته هسته ای و غیر هسته ای دسته بندی می شوند؛ ارزش های هسته ای که اساس مطلوببیت گرای را نیز تشکیل می دهند عبارتند از لذت جویی و اجتناب از درد که فقدان هر کدام، زندگی انسان را تحت تاثیر قرار می دهد. سایر ارزش های عام و سنجیده، غیر هسته ای هستند و ارزش هایی که به زندگی انسان هدف و جهت می دهند، موفقیت و مهارت و … شامل می شوند. تفاوت این دو دسته از ارزش ها هم مهم است و هم مبهم.
گریفین[۱۱۶] (۱۹۸۶) مجموعه این ارزش ها را این گونه اولویت بندی می کند:
الف) مهارت و موفقیت
ب) عناصر خاص وجودی انسان، عاملیت، خود مختاری، آزادی، قابلیت های اساسی
ج) شناخت شامل خود شناسی، رهایی از آشفتگی، جهل و خطا و شناخت جهان پیرامون.
د) لذت
ه) روابط عمیق شخصی
(قزلباش ۱۹۹۸) این ارززش ها را به صورت انضمامی و عینی تر شناسایی می کند و به طرح آنها در قالب موارد زیر پرداخته است:
«الف) حداقل سطح غذا، بهداشت، سرپناه و امنیت
ب) برخوداری از تحصیلات
ج) سطح معینی از عزت نفس
د) لذت جویی
ر) خودمختاری و آزادی اراده (آزادی مثبت)
ز) آزادی منفی
ط) شناخت
ه) روابط مناسب با دیگران و مشارکت در زندگی اجتماعی
ی) موفقیت و مهارت» ( به نقل از فیلیپس، ۲۰۰۶: ۷۶).
این ارزش ها در بین افراد متفاوتند و به تعبیری از دو جنبه متکثرند؛ یکی از جنبه برداشت های متنوعی که افراد مختلف از کیفیت بالای زندگی و یا زندگی خوب دارند و دیگری از جنبه اهمیت وزنی متفاوتی که هر کدام از این ارزش ها ممکن است برای افراد داشته باشد ( علی رغم یکسان بودن مجموعه ارزش ها). این تکثر مهمترین تفاوت میان رویکرد ارزش های عام با رویکرد مطلوبیت گرایی است چرا که مطلوبیت گرایی اساساً هم در اصول و هم در سنجه مادی اش ( درآمد) تک گراست و می تواند در قالب تولید ناخالص داخلی برای مقایسه بین کشورها مورد استفاده قرار گیرد. اما با تکثر موجود در رویکرد ارزش های عام، آیا می توان رویه واحدی را برای رتبه بندی افراد یا جوامع براساس کیفیت زندگی درنظر گرفت؟
«در این مورد قزلباش (۱۹۹۸) مجموعه شاخص هایی را برای مقایسه بین کشورهای در حال توسعه ارائه می دهد که عبارتند از: سرانه مصرف (به عنوان شاخصی بر ای ارزش لذت جویی)، امید به زندگی در هنگام تولد و نرخ مرگ و میر کودکان (به جنبه های متفاوتی نظیر حداقل سطح تغذیه، سلامتی، امکانات بهداشتی، سرپناه، استراحت و امنیت و همچنین به ویژگی های جسمی و فکری اشاره دارد)، نرخ با سوادی بزرگسالان، شاخص حقوق سیاسی و شاخص حقوق مدنی (به جنبه های آزادی مثبت و منفی اشاره دارند) و داده های مربوط به اشتغال و بیکاری که می تواند به عنوان شاخص های مهارت و موفقیت به کار گرفته شود» ( به نقل از فیلیپس، ۷۷:۲۰۰۶ ).
با جایگزینی علایق آگانه به جای علایق واقعی، مسیری برای انتقال از رویکرد مطلوبیت گرایی به عنوان رویکردی تک بعدی، فرد گرایانه و جزیی نگر به رویکرد ارزش های عام به عنوان رویکردی چند بعدی، اجتماعی و درون ذهنی جهت مفهوم سازی و اندازه گیری کیفیت زندگی فراهم گردید. اما این جایگزینی استقلال و یا احساس خودمختاری فرد را کاهش می دهد. گریفین (۱۹۸۶) نیز این امر را می پذیرد اما بر این باور است که اگر چه آزادی عمل و خودمختاری فرد مهم است اما نباید برای آن نسبت به دیگر ارزش های اساسی امتیاز ویژه ای قائل شد. مساله مورد اشاره گریفین از محوری ترین اصول در عملیاتی کردن رویکرد های غیر مطلوبیت گرا به کیفیت زندگی محسوب می شود. مهمترین نقطه قوت این رویکرد، ارائه مناسب ارزش های مرتبط با کیفیت زندگی است؛ تصویری که در رویکرد مطلوبیت گرایی وجود ندارد. به بیان دیگر فهرستی از ارزش های سنجیده، نمایی کلی از عوامل شکل دهنده کیفیت زندگی را به ما نشان می دهد. اما آن گونه فیلیپس (۲۰۰۶) نشان می دهد این رویکرد دارای نوعی ناسازگاری و عدم انسجام درونی است که عمدتاض ناشی از متکثر بودن ارزش ها و فقدان معیاری روشن برای اولویت بندی آنها می باشد. در این راستا، قزلباش (۱۹۹۸) سه سطح را در رتبه بندی ارزش های عام و مطلوب مطرح می کند؛ ارزش های هسته ای شامل لذت و اجتناب از درد، روابط شخصی عمیق، عشق و روابط خاص با دیگران که به ارزش های هسته ای نزدیکترند و سایر ارزش هایی که فاصله بیشتری از آنها دارند. اما آیا این بدان معناست که مثلاً لذت جویی نسبت به روابط شخصی و یا ارزش هایی مانند آزادی و مهارت تاثیر بسیار بیشتری بر کیفیت زندگی فرد دارد؟ از دیسگر ایرادات وارد بر ای نرویکرد آن است که هیچ معیاری از چگونگی ارزیابی کیفیت زندگی و یا چگونگی انجام گزینش های ممکن از میان این ارزش ها ارائه نمی دهد.
۳-۶-۵-۲- رویکرد نیاز محور
این رویکرد در حوزه مطالعات توسعه و کیفیت زندگی بسیار رایج است و یا بحث از نیازهای اساسی آغاز می شود. بر خلاف رویکرد ارزش های عام و سنجیده که با ارزش های انتزاعی سرو کار داشتف رویکردهای نیاز محور با امور واقعی در ارتباند. به طور کلی می توان ذیل این رویکرد، سه رویکرد متفاوت را شناسایی کرد.
۱-۳-۶-۵-۲- رویکرد نیازهای اساسی
رویکرد نیازهای اساسی هم به لحاظ مفهومی و ه مبه لحاظ سنجش و اندازه گیری با رویکرد مطلوبیت گرایی نیز تفاوت هایی بنیادین دارد. تفاوت این دو رویکرد از بعد مفهومی به تمایز میان علایق و نیازها مربوط می شود و به لحاظ سنجش، در حالیکه در مطلوبیت گرایی در آمد معیار عمل قرار می گیرد، در رویکرد نیازهای اساسی درآمد ضرورت مطلق کیفیت زندگی نیست چرا که در بسیاری از جوامع به دلیل وجود نابرابری بالا، ممکن است علی رغم برخورداری جامعه از میانگین درآمد بالا، بسیاری از افراد توان تامین نیازهای خود را نداشته باشند. این رویکرد از چارچوب مفهومی ساده ای برخوردار است و پایه مشخصی را برای حد معینی از استانداردهای قابل قبول زندگی ارائه می دهد؛ مشخصه ای که رویکردهای مطلوبیت گرایی و ارزش های عام فاقد آن هستند.
باور اصلی این رویکرد آن است که هر کسی حق برخورداری از یک زندگی مناسب حداقلی را دارد و این هدف می بایست نسبت به سایر اهداف اولویت داشته باشد؛ بهره مندی از نیازهای اساسی شناخته شده ای مانند تغذیه، خدمات بهداشتی، خدمات آموزشی و سرپناه که پیش نیازهای سایر جنبه های زندگی هستند. این رویکرد براساس همین اصل اخلاقی، «یک فلسفه سیاسی را برای جوامع فقیر ارائه می دهد که مبتنی بر دخالت دولت در توزیع درآمد و الگوی مناسب مصرف می باشد.» ( استوارت، ۱۹۹۶:۶۴). شاخص های آماری در این سطح حداقلی شامل امید به زندگی، سوء تغذیه در میان کودکان و آموزش می باشد. در اینجا نیز همچون بحث از رویکرد ارزش های عام این سوال مطرح می شود که آیا این شاخص ها هم وزن اند؟ به عنوان مثال آیا بالا بودن امید به زندگی در سنی معین مهم تر از سواد است؟ این امر به دلیل فقدان مکانیزم ساده و معینی برای مقایسه اهمیت نسبی این نیازهاست؛ مقایسه ای که در رویکرد مطلوبیت گرایی بوسیله پول و توسط دست نامریی بازار انجام می پذیرد. به باور گریفین (۱۹۸۶) این رویکرد، رویکرد جامعی نیست و در حالی رویکرد ارزش های عام، همه ابعاد وجودی انسان، از بقا تا ارزش های والا را پوشش می دهد، رویکرد نیازهای اساسی تنها بر بعد بقا تاکید دارد. از این رو می توان این رویکرد را زیر مجموعه رویکرد ارزش های عام در نظر گرفت ک هبیشتر بر کالاها و خدمات تمرکز دارد تا بر روی کیفیت زندگی انسانی. در این رویکرد همچنین تفاوت و تنوع در ویژگی های افراد نیز نادیده گرفته می شود.
این رویکرد برای سنجش کیفیت زندگی اولیه در کشورهای با محرومیت بالا قابل استفاده است اما ابزار تبیینی مناسبی برای بررسی برخوردار از سطح حداقلی زندگی نیست و در صورتی که کیفیت زندگی در سطحی فراتر از نیازهای اولیه مورد نظر باشد، اساساً این رویکرد نمی تواند در این بحث بکار گرفته شود.
فرم در حال بارگذاری ...