برودمن، پیوس، داربی و دونان[۱۸۹] (۲۰۰۷) سه بیمار دچار سکته مغزی که از آسیب نظام بینایی رنج میبردند را مورد مطالعه قرار دادند. با بهره گرفتن از تصویربرداری تشدید مغناطیسی کارکردی[۱۹۰] (FMRI)، آن ها نشان دادند که در ابتدا بیماران کاهش فعالیت قابل توجهی در مناطق خارج مخطط[۱۹۱] نشان دادند ولی شش ماه بعد فعالیت این مناطق دوباره شروع شد. این محققان بیان میکنند که این مطلب نشان دهنده دایاشیسیز مغزی همسو با منطقه آسیب[۱۹۲] درون این مناطق است و ممکن است دایاشیسیز یک نقش ناشناخته در بهبود بینایی بعد از سکته مغزی داشته باشد.
انعطافپذیری به سازماندهی مجدد آناتومیک بر اساس این ایده که مناطق سالم مغز میتوانند عملکرد مناطق آسیب دیده را به عهده بگیرند، اشاره دارد. فرضیهای که در قرن ۱۹ توسط کازل[۱۹۳] (۱۸۸۸؛ آزمیتیا[۱۹۴]، ۲۰۰۷) مطرح شده بود کنار گذاشته شد و تا همین اواخر این ایده برای تبیین بهبودی در بزرگسالان بیاعتبار قلمداد شده است اگرچه نگرشهای الان در حال تغییر هستند. جانگ، یو و اهن[۱۹۵] (۲۰۰۷) اثرات یک برنامه جامع توانبخشی عصبی[۱۹۶] بر روی یک مرد ۲۵ ساله دچار مشکلات قابلتوجه حرکتی به علت اسکلروزیس[۱۹۷] هیپوکامپ راست، برداشت لوب گیجگاهی و برداشت آمیگدال[۱۹۸] را ارزیابی کردند بیمار ۸ ماه تحت درمان بود. مشکلات حرکتی کانون درمان بودند و از آزمونهای حرکتی و FMRI برای تعیین میزان بهبودی عملکرد حرکتی و تغییرات انعطافپذیری عصبی[۱۹۹] استفاده شد. آزمونهای حرکتی نشان داد که این مرد در مهارتهای گرفتن، چنگ زدن[۲۰۰] و انجام فعالیتها یدی، بهبود یافته است. او این بهبودی را در ۶ ماه پیگیری حفظ کرد. بعلاوه، بررسی fMRI نشان داد که قبل از درمان، عدم تقارن[۲۰۱] فعالیت قشر حسی حرکتی دگرسو با منطقه آسیب دیده[۲۰۲] وجود داشته است که بعد از توانبخشی به تقارن بهنجار بازگشت.
این مؤلفان بیان کردند که توانبخشی جامع عصبی ممکن است بازگردانی تقارن بهنجار فعالیت مغزی را آسان کند، در نتیجه کارکرد حرکتی افزایش مییابد. این مورد، اولین شواهد تصویربرداری عصبی[۲۰۳] درباره یک توانبخشی جامع عصبی درازمدت برای تحرک انعطافپذیری عصبی ارائه کرد (ص ۱۱۷). ما نمیدانیم که چه اتفاقی برای عملکرد حافظه این بیمار افتاده است.
در یک مقاله تأمل برانگیز رابرتسون و مور (۱۹۹۹) بیان کردهاند که سازماندهی مجدد انعطافپذیر[۲۰۴] ممکن است از همان ابتدا به علت جایگزینیهای سریع در فعالیتها سیناپسی، در عرض چند ثانیه یا چند دقیقه اتفاق بیفتد و سپس تغییرات ساختاری در طول روزها و یا هفتهها صورت پذیرد.
این مؤلفان بهویژه در اشخاصی که فقط بهبودی بعد از توانبخشی را نشان خواهند داد تمرکز کردند. آن ها معتقدند که سه دسته بیمار آسیب مغزی وجود دارد: کسانی که بدون کمک بهبود خواهند یافت، کسانی که هیچ تغییر قابل توجهی حتی با کمک، نشان نمیدهند و کسانی که بهخوبی از دیگران کمک میگیرند. آن ها از این موارد به عنوان بهبود فوری، بدون بهبود و بهبودی با کمک، یاد میکنند. رابرتسون و مور (۱۹۹۹) بیان میکنند که افراد گروه بدون بهبود، باید راهبردهای جبرانی را بیاموزند و افراد گروه بهبود خودبهخودی، هیچ نیازی به کمک ندارند زیرا آن ها بههر حال بهتر خواهند شد، بنابرین بیماران دچار آسیب خفیف بهبودی خودبهخود را تجربه میکنند، کسانی که دچار آسیب متوسط هستند نیاز به کمک دارند و کسانی که دچار آسیب شدید هستند هیچ بهبودی نخواهند داشت. این مطلب فقط تا حدودی درست است، زیرا ممکن است فرد آسیب نسبتاً خفیفی در مکانهای خاصی از مغز داشته باشد که مشکلات بیشتری در زندگی روزمره نسبت به آسیبهای شدید در مکانهای دیگر مغز برای او ایجاد کند. بنابرین فرد دچار آسیب شدید در هیپوکامپ بدون آسیب مغزی دیگر ممکن است زندگی مستقلی داشته باشد (به عنوان مثال به مورد جی در فصل چهارم ویلسون، ۱۹۹۹)، در حالی که افراد دچار آسیب خفیف لوب پیشانی ممکن است قادر به زندگی مستقل بدون کمک نباشند.
اگرچه نو زایش در سیستم عصبی مرکزی احتمالاً بیشتر در اوایل زندگی اتفاق میافتد ولی در بزرگسالان نیز میتواند اتفاق بیفتد (اریکسون و همکاران، ۱۹۹۸؛ کولب،۲۰۰۳). این دیدگاه قدیمی که انعطافپذیری مغز در بزرگسالان به شدت محدود است، دیگر درست نیست. اریکسون و همکاران (۱۹۹۸) شواهدی در مورد تکوین عصبی در هیپوکامپ پنج فرد بزرگسال که به خاطر سرطان مرده بودند، یافتند.
رابرتسون (۲۰۰۲) بیان میکند که بهبودی برای نواقصی که توسط چند مدار فرماندهی میشود مثلاً غفلت یکطرفه[۲۰۵]، سریعتر است و برای نواقصی که توسط مدارهای محدودتری فرماندهی میشوند مثلاً نابینایی یکسویه[۲۰۶]، آرامتر است. زیرا مسیرهای جایگزین کمتری برای بر عهده گرفتن عملکرد مسیرهای آسیب دیده، وجود خواهد داشت. این مطلب میتواند توضیح دهد که چرا کارکردهای زبانی نسبت به کارکردهای حافظه، بهبود بهتری در طول زمان نشان میدهند. (کولب، ۱۹۹۵).
سن آسیب، تشخیص، تعداد ضربهها وارد شده و وضعیت مغز پیش از بیماری، فقط تعداد کمی از عوامل احتمالی است که بر بهبودی تأثیر میگذارند. اغلب تصور میشود سن یک عامل مهم میباشد شاید کمتر از آنچه دیگران اعتقاد دارند. یک دیدگاه نسبتاً شایع وجود دارد که بهبود آسیب مغزی در افراد جوانتر بهتر از افراد پیر است. این به عنوان اصل کنارد[۲۰۷] معروف است کنارد (۱۹۴۰) نشان داد که نخستیهای جوان دچار آسیب کورتکس حرکتی و پیش حرکتی بهتر از بزرگسالان دچار آسیب مشابه، بهبود مییابند با این وجود، این اصل همیشه درست نیست که آسیب مغزی که در ابتدای زندگی اتفاق افتاده به بهبودی بهتر، منجر میشود. حتی کنارد خودش متوجه این موضوع شده بود. همچنین هب[۲۰۸] (۱۹۷۹) بیان کرد که گاهی آسیبهای اتفاق افتاده در اوایل زندگی نسبت به آسیبهای که دیرتر اتفاق میافتند نتایج بدتری به دنبال دارند. با در نظر گرفتن شدت، علت و سایر متغیرهای جمعیت شناختی، سن همیشه پیشبین کننده خوبی نیست و افراد جوانتر که در اوایل زندگی دچار TBI شدید شدهاند، نسبت به افراد بزرگتر، مشکلات اجتماعی و رفتاری بدتری دارند (تامسن[۲۰۹]، ۱۹۸۴).
فرم در حال بارگذاری ...