شخصیت اغلب به عنوان یک سازمان از صفتها،انگیزشها، و رفتارها که برای هر شخص منحصر به فرد هستند، تعریف می شود. بیشتر مردم شخصیت را با ویژگی های شخصیتی مثلاً اجتماعی، مستقل، غالباً مضطرب و توضیح میدهند، و فرض میکنند که ویژگی ها در طول زمان ثابت است . اگر یک فرد را دمدمی مزاج بدانیم انتظار داریم این شخص در هر حال دمدمی مزاج باشد. وقتی خودمان را شرح میدهیم شخصیت واقعی خودمان را همان طور که خودپنداره ما مثبت یا منفی است با ویژگی های منحصر به فرد خودمان آشکار میکنیم. تمام قضاوت های ما از خودمان ، بالا یا پایین بر پایه خودپنداره مثبت یا منفی ماست که تصور از خود ما را میسازد (سیگلمن[۶۸]، ۱۹۹۹).
یونگ[۶۹] در نوشته های اولیه خود، خویشتن را برابر با تمام شخصیت یا روان گرفته است. ولی پس از ارائه مفهوم قومی ونژادی شخصیت، خویشتن را گرایش به وحدت شخصیت تعریف نمده است. خویشتن نیرویی است که تمام سیستم های شخصیت را متصل به یکدیگر نگه میدارد و باعث وحدت ، تعادل و ثبات شخصیت می شود. به خویشتن رسیدن یعنی رسیدن شخصیت به وحدت کامل و این هدفی است که همه مردم برای رسیدن به آن تلاش میکنند، ولی به ندرت به آن دست مییابند. خویشتن نیز مانند تمام آرکه تایپ های دیگر، انگیزهای برای رفتار بشر است و بسی جستجوی او برای رسیدن به وحدت، تمامیت و تکمیل شدن شخصیت،به خصوص از راه های مذهبی می شود ( یونگ، ۱۹۳۹ ).از نظر سالیوان[۷۰] طرح کلی صفات شخصیت، سیستم خود نامیده می شود که طی مراحل و از راه تجربیات بین فردی ایجاد میگردد نه ظاهر شدن نیروهای درون روانی ( سادوک[۷۱] و سادوک، ۲۰۰۷؛ ترجمه رضائی، ۱۳۸۷). سالیوان، تصویر ذهنی را تصور هر انسان از خود و دیگران میداند. این تصویر، مجموعه ای پیچیده از احساسات، طرز تلقی ها و تفکراتی است که هدف آن ها ارضای احتیاجات و کاستن اضطراب فرد است. مثلاً ، تصویر ذهنی کودک از مادر خوب، مادری است که احتیاجات او را برآورده میکند. تصویر ذهنی “من خوب” از تجارب بین فردی مثبت و پاداش دهنده حاصل می شود و تصویر ذهنی “من بد” از تجارب بین فردی اضطراب انگیز نشأت میگیرد. (سالیوان، ۱۹۵۳).
از آنجایی که پندار فرد از شخصیت خود ، تا اندازه ی زیادی تصور اورا در رابطه با محیطش تعیین میکند و این دو عامل ، نوع رفتارهای اورا طرح ریزی میکنند، خودپنداره برای متخصصان بهداشت روانی از اهمیت خاصی برخوردار است. اگر تصور از خود (خودپنداره) مثبت ونسبتاٌ متعادل باشد، شخص دارای سلامت روانی است و اگر به عکس، خودپنداره شخص منفی و نامتعادل باشد، او از لحاظ روانی، ناسالم شناخته می شود(ساعتچی، ۱۳۷۸).
اجزاء خودپندارنده
مفهوم خودپنداره سه جزء عمده دارد: جزء ادراکی، جزء مفهومی و جزء نگرشی
جزء ادراکی: تصوری است که فرد نسبت به اندام های ظاهری خود و برداشتی که دیگران از ظاهر وی دارند و شامل تصوری که وی از جذابیت و همخوانی آن و اهمیت قسمت های بدن مثل ماهیچه هایش میباشد که گاهی با خودپندارنده جسمانی مترادف است.
جزء مفهومی:تصور شخص از ویژگیهای متمایز خودش از جمله توانایی های گذشته و آینده اش است این جزء اغلب خودپندارنده روانی نامیده می شود و شامل آن دسته از خصوصیات انطباقی زندگی مانند صداقت، اعتماد به نفس ،استقلال، شجاعت و خصوصیات منفی میباشد(محمودی،۱۳۷۸).
جزء نگرشی:شامل احساسات فرد نسبت به خود، نگرش درباره موقعیت کنونی و چشم انداز آینده ، احساسات ارزشمندی خویش و نگرش به وضع عزت نفس خود، خود عیبجویی، غرور و شرم و خجالت میباشد.(طاهری، ۱۳۸۵).
خودپنداره و عزت نفس
ویلیامز جیمز از نخستین کسانی بود که واژه عزت نفس را به کار برده و آن را احساس مثبت فرد نسبت به خود توصیف کردهاست این واژه با نگرش ما نسبت به آنچه که هستیم رابطه مستقیمی دارد. عزت نفس به معنای احساس و شیوه ارزشیابی مثبت ما نسبت به خودمان است و خودپنداره به معنای باور کلی ما نسبت به خودمان است. از سوی دیگر می توان عزت نفس را ارزش گذاریدرباره خودپندارنده دانست. (خاطری،۱۳۸۴).
هارتر[۷۲] (۱۹۹۹) نیز بین عزت نفس و خودپنداره تفاوت قائل است. از نظر او اگرچه دو اصطلاح عزت نفس و خودپنداره غلباً قابلیت به کارگیری به جای یکدیگر را دارند ، تفاوتی را هم نشان میدهند، اما در ساختار به یکدیگر مربوط هستند. خودپنداره بیشتر ادراکات فرد از توانایی ها و شایستگی ها در قلمروهای تحصیلی و غیر تحصیلی،( اجتماعی، رفتار و فردی) برمی گردد و به وسیله نمایی از خود ادراکی ها در زمینههای مختلف به بهترین نحو نشان داده میشوند. مدارس محتمل ترین محیط هایی اند که میتوانند از عزت نفس مثبت دانش آموزان به وسیله اجزای راهبردهایی که خودپنداره آن ها را بهبود میدهد، حمایت کنند.
عوامل مؤثر بر خود پنداره
- خانواده: والدین یکی ازمهمترین منابع شکل گیری خودپنداره و خانواده محیط اجتناب ناپذیری است که کودک با آن ها تماس برقرار میکند کودکانی که طرد میشوند، نهایتاًً به طرد خود می پردازند و اساس بر ارزشی میکند. (محمودی ،۱۳۷۸)
اوایل زندگی ، والدین منبع اصلی اطلاعات میباشند که به شکل گیری و رشد دیدگاه کودک از خود کمک میکنند و نقش اساسی در بازخورد بازی میکنند. در واقع اولین عامل مؤثر بر خودپنداره، والدین میباشند.(فنونی،۱۳۸۰)
- مدرسه : کودک هنگامی که با ورود به مدرسه تولد اجتماعی مییابد ، خودپنداره اش تحت تأثیر نگرش معلمان ، تجربیات وپاسخهای کلامی آن ها قرار میگیرد. حتی معلمان میتوانند عقایدی را القاء کنند که خودپنداره کودک در منزل نیز تغییر یابد. (طاهری،۱۳۸۵)
به گفته هاینر نوریس (۱۹۹۰) تجربیات اولیه مدرسه دربرگیرنده تعاملات اجتماعی با کودکان و بزرگسالان میباشد. تجربیات ،موفقیات،پیشرفت ها و شکست ها و احساس پیوند جویی و یا طردشدگی، تأثیرات خود را بر احساس فرد از خود کارآمدی و خودارزشی میگذارد.
- فرهنگ:خودپنداره افراد توسط ارزشهای فرهنگی شکل میگیرد. جامعه ای که در آن فرد بزرگ شده است تعریف میکند که چه چیزی در رفتار و شخصیت افراد، مورد علاقه فرد است یا نیست.وقتی مردم انتظارات فرهنگی را همسو با توانایی ها و رفتارهاشان می بینند درباره خودشان احساس خوبی میکنند و خودپنداره آن ها بهبود مییابد و بالعکس ( واین ولیور،۱۹۹۷ به نقل از فنونی، ۱۳۸۰).
مطالعات انجام شده در داخل ایران
در سال ۱۳۷۷ تحقیقی توسط ایمان زاده صورت گرفت که در این تحقیق مادران ۳۰ پسر بیش فعال و مادران ۶۰ دانش آموز عادی مورد مقایسه قرار گرفتند . در این تحقیق از پرسشنامه های عزت نفس کوپراسمیت وSCL90 استفاده شده است. نتایج تحقیق بیانگر تفاوت معنادار میان دو گروه از نظر میزان عزت نفس، افسردگی واضطراب بود.
در سال ۱۳۹۰ تقوی اثربخشی درمان شناختی رفتاری را بر کاهش علایم بیش فعالی و افزایش خودکنترلی کودکان بیش فعال بررسی نمود، نتایج تحقیق بیانگر تاٌثیراین درمان بر کاهش علایم بیش فعالی و افزایش خودکنترلی در کودکان تحت درمان بود.
فرم در حال بارگذاری ...