ورزای پیر، درد کمر. (همان،ص.۱۴۴)
البتّه شاعر اذعان میکند که اتّفاقات سهمیگن دنیایی، همچون مرگ، جنگ، فقرو … باعث شده تا نیمهی پر آن را ندیده بگیریم .او ماهیت زندگی را زشت نمیداند بلکه، حوادث دردناک را عامل زشتی آن قلمدادمیکند:
چه زندگانی دیگرگونی را
با انتظار میرفتیم
تا بدان هنگام
که کشتی هامان را
در لجن زاری گشوده لنگر انداختیم …
که دریغا
دریغ ، دریغ
تابوتی بر دستها و گوری در دلها
در بارانی یکریز. (همان،ص.۵۴)
در جایی دیگر میتوان به تعریض شاعر برخورد کرد. وقتی که در میان زشتیهای زندگی ، انسان را به اجبار وا میدارد که اقرار کند زندگی زیباست . او در بین آوردن ترکیباتی چون : «نردههای شکسته »،«پرتگاه لیز زمان»و «هوایی خارآکنده»که میتواند دیدگاه او در مورد زندگی باشد ناگهان میگوید: «بگو زندگی زیباست!»
و حالیا
افقی ناپیدا
نردههای شکسته
پرتگاه لیز زمان
هوایی خار آکند…
آی نور خمیده !
تو باید بنویسی
زیباست زندگی. (همان،ص.۳۶۴)
۴-۲-۲-۱-۳-یکنواختی زندگی
روال تکرارپذیر زندگی، شاعر را وادار میکند که آن را بازی بیرحمانهای ببیند، پر از روزمرگی و کسالت . از نظر او این روند تکرار شدنی تا روز مرگ ادامه دارد :
بر میخیزیم و مینشینیم
برمیخیزیم و مینشینیم
و این بازی بیرحم
تا حفر مرگ زیر قدمهامان
همچنان جریان مییابد. (همان،ص.۳۴۹)
سپس ما میرویم و این بازی بیثمر، نصیب دیگری میشود و همچون رودی در جریان، تکرار میشود:
پس ما به سوی زمین باز میرویم
و این کلمات
در آروارههایی دیگر خواهد لرزید
و این بازی بیبرگ
همچنان جریان خواهد داشت. (همان،ص.۲۸۸)
این تکرار مخصوص انسان نیست بلکه در تمام امور دنیوی جریان دارد:
و هر چه هست همین اتّفاقهای سادهی دنیاست:
اتوبوسهای شکستهیی که بهم میخورند
سرگیجهی مداوم سیارهها. (همان،ص.۳۵۱)
۴-۲-۲-۱-۴- فریب زندگی
فریب زندگی موضوعی است که انسان از آن غافل شده ، شمس با تلنگری آن را یادآوری میکند. او با ترکیب کنایهای «چیزی در آستین داشتن » مهیّا بودن زندگی را برای نشان دادن هر گونه اتّفاقی ، به خواننده گوشزد میکند:
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
زندگی!
چه در آستینت کردهای
که شادمانه و دست افشان این چنین برابر من راه میروی. (همان،ص.۲۹۸)
شاعر اغلب برای ملموس کردن واژگان تجریدی و انتزاعی از تشبیههای حسی استفاده میکند. او افسون زندگی را میبیند و با واژگانی چون«بی ماه»، «کورمال کورمال»، «سایه ها»و «پنهانی بودن» تصویری مهآلود میسازد برای اینکه بتواند ذهن خواننده را هم سو با فلسفهای که در ذهن دارد همراه سازد:
و زندگی که سِحر سَحَر مینمود
اکنون شبی است
که بی ماه
کورمال کورمال
فرم در حال بارگذاری ...