رضایت از زندگی تحصیلی:
در این پژوهش رضایت از زندگی تحصیلی[۹۶] عبارت است از نمرهای که آزمودنی از پرسشنامه رضایت از زندگی تحصیلی(MSLSS)[97]هبنر[۹۸]به دست آورده است.
فصل دوم
پیشینه پژوهش
۲-۱- طرحواره
واژه طرحواره در روانشناسی و به طور گستردهتر در حوزه شناختی، تاریخچهای غنی و برجسته دارد. در حوزه رشد شناختی طرحواره را به صورت قالبی در نظر میگیرند که بر اساس واقعیت یا تجربه شکل میگیرد تا به افراد کمک کند تجارب خود را تبیین کنند. علاوه بر این ادراک از طریق طرحواره واسطهمندی[۹۹] میشود و پاسخهای افراد نیز توسط طرحواره جهت پیدا میکنند. طرحواره، بازنمایی[۱۰۰] انتزاعی خصوصیات متمایز کننده یک واقعه است. به عبارت دیگر طرح کلی از عناصر برجسته یک واقعه را طرحواره میگویند.
در روانشناسی احتمالاً این واژه بیشتر با کارهای پیاژه[۱۰۱] تداعی میشود، چرا که او در مراحل مختلف رشد شناختی به تفضیل در خصوص طرحوراهها بحث کردهاست. در حوزه رشد شناختی، طرحواره به عنوان “نقشه انتزاعی شناختی” در نظر گرفته میشود که راهنمای تفسیر اطلاعات و حل مسئله است. بنابرین ما به یک طرحواره زبانی[۱۰۲] برای فهم یک جمله و با یک طرحواره فرهنگی[۱۰۳] برای تفسیر یک افسانه نیاز داریم. طرحواره تعیم یافتهترین سطح شناخت است که در مقابل تغییر مقاوم است و تأثیر عمیق و قدرتمندی بر شناختارها و هیجانهای فرد دارد. افکار خودآیند منفی و فرضهای بنیادین بینابینی به گونه چشمگیری تحت تأثیر طرحوارهها قرار میگیرند. به ویژه، این تأثیر زمانی قدرتمندتر است که طرحوارهها فعال شوند. طرحواره ساختاری شناختی به منظور سرند، رمزگردانی و ارزیابی محرکی است که موجود زنده در معرض آن قرار گرفته است.
بر اساس ماتریس طرحوارهها، فرد قادر میشود تا وضعیت خود را در ارتباط با زمان و مکان تعیین و تجربه های خود را به روش معنیداری طبقهبندی و تفسیر کند. بک و همکاران[۱۰۴] (۱۹۹۰) معتقدند که در حطیه آسیبشناسی روانی، واژه طرحواره ساختارهایی شامل محتوای شخصیسازی شده با ویژگیهای فردی هستند که در اثر اختلالهایی، از جمله افسردگی، اضطراب، حمله های هراس و وسواسها فعال میشوند. مفهوم طرحواره ریشه در روانشناسی شناختی، روانشناسی خود، و نظریه دلبستگی دارد. در حیطه روانشناسی شناختی، واژه طرحواره شناختی دارای تعریفهای متعددی است که این تعریفها در طیف گستردهای از ساختارهای شناختی قابل دستیابی و غیرقابل دستیابی قرار دارند.
مؤلفه اصلی طرحواره درمانی بر این تصور است که هر شخص یک طرحواره کلی دارد و در موقعیتهای خاص آن ها فعال میشوند. هدف درمانگر شناسایی این طرحوارهها و تلاش در جهت اصلاح یا تغییر آن ها است. طرحواره درمانی بنا به مشکل میتواند به صورت کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت به کار گرفته شود. (یانگ، گلوسکو[۱۰۵] و وشیار، ۲۰۰۳؛ ترجمه حمیدپور و اندوز ،۱۳۸۶).
طرحواره درمانی روش نوین و یکپارچه است که عمدتاًً بر اساس بسط و گسترش مفاهیم و روشهای درمان شناختی- رفتاری کلاسیک بنا شده است. طرحواره درمانی، اصول و مبانی مکتبهای شناختی- رفتاری، دلبستگی، گشتالت، روابط شیئی، ساختارگرایی و روانکاوی را در قالب یک مدل درمانی و مفهومی ارزشمند تلفیق کردهاست. با این وجود، طرحواره درمانی یک درمان التقاطی نیست که از طریق آزمایش و خطا پیش برود، بلکه مبتنی بر یک نظریه منسجم و یکپارچه است. هر چند مفاهیمی از مکاتب دیگر گرفته ولی از بسیاری جهات با آن ها متفاوت است. این شیوه درمان، سیستم جدیدی از روان درمانی را تدارک میبیند که مخصوصاً برای بیماران مبتلا به اختلالات روانشناختی مزمن و مقاوم (مثل اختلالات روانشناختی مزمن و مقاوم) مناسب است.
در مجموع، طرحوارهها نسبت به تغییر بسیار مقاوم هستند، چون:
۱٫ برخی از طرحوارهها پیوندی قوی با هیجانها و تجربههای گذشته فرد دارند؛
۲٫ طرحوارههادر طول زندگی فرد پایدار باقی میمانند، در نتیجه میتوان آن ها را به عنوان قسمتی از هویت فرد در نظر گرفت؛
۳٫ این طرحوارهها ممکن است توسط افراد مهم زندگی فرد، تأیید یا تقویت گردند؛
۴٫ نحوه تأثیر طرحوارهها بر رفتار فرد توسط پردازشهای فکری وی تعیین میشود ؛
۵٫ رفتارهای آموخته شده در نتیجه فعال شدن طرحوارهها امکان بروز پیدا میکنند. بنابرین تداعیهای مثبت و منفی بیشماری در طول زمان ایجاد میکنند که منجر به مقاومت شدید آن طرحوارهها در مقابل تغییر میگردند.
از سویی رویکرد طرحواره درمانی بر این باور بنیادین است که شرایط منحصر بفردی که شخص در کودکی تجربه میکند نقش مهمی در ایجاد مجموعه باورهایی درباره خویشتن و دیگران ایفا میکند که آن را طرحوارههای ناسازگار مینامند. طبق تعریف طرحوارههای ناسازگاز اولیه، الگوها یا درون مایههای عمیق و فراگیری هستند که در دوران کودکی یا نوجوانی شکل گرفته، در مسیر زندگی تداوم دارند، به رابطه فرد با دیگران مربوط میشود و به شدت ناکارآمدند.
به عبارت دیگر عناصر نظامبندی از واکنشها و تجارب گذشته که پیکره نسبتاً منسجم و پایداری از دانش را شکل میدهد که میتواند ادراکها و ارزیابیهای بعدی را هدایت کند. که پنج حوزه و طرحوارههای ناسازگار اولیه مربوط به هر حوزه عبارت اند از: حوزه طرح و بریدگی که شامل طرحوارههای رهاشدگی، بی اعتمادی/بدرفتاری، محرومیت هیجانی، نقص/بیشرمی و انزوای اجتماعی/بیگانگی است. حوزه دوم خودگردانی و عملکرد مختل که شامل: وابستگی/بیکفایتی عملی، آسیبپذیری نسبت به ضرر یا بیماری، گرفتاری و شکست است. حوزه سوم محدودیتهای مختل که شامل استحقاق/ بزرگ منشی، خویشتنداری و خود انضباطی ناکافی است. حوزه چهارم دیگر جهتمندی که شامل اطاعت، ایثار و تأییدجویی/جلب توجه است. حوزه پنجم گوش به زنگی بیش از حد و بازداری که شامل منفیگرایی (بدبینی، بازداری هیجانی، معیارهای سرسختانه و تنبیه) است. طرحوارههای ناسازگار اولیه همیشه خود را در جریان یک رابطه نشان میدهند و باعث تأثیر در کنشورزی رابطه میشوند (یوسفی[۱۰۶]، ۱۳۹۱).
۲-۲- ضرورت پدیدآیی طرحواره درمانی
فرم در حال بارگذاری ...