از این روند برخی به عنوان “خودگردانی مخاطب” نام می برند که در آن، متن با بستر قابل تغییر به بستری تکنولوژیک تبدیل می شود و در تمام مراحل مصرف رسانه ای، مخاطب روی متن تسلط دارد. البته برخی دیگر معتقدند این خود گردانی مخاطب به نوعی به هم ریختن همه چیز است که مسلما منظورشان همان جریان دروازه بانی و ساختار سنتی ارتباط دارد.
« وینتون سرف[۱۸۴] » که از او در محافل جهانی با عنوان « پدر وب» یاد می کنند، تحول وب از نسل ۱ به ۲ را نتیجه ی مستقیم تغییر رفتار کاربران وب دانسته است. امروزه دنیای وب و خدمات مبتنی بر آن در مسیر هویت بخشی به مخاطب و نزدیکی هر چه بیشتر فضای مجازی با زندگی انسان ها در فضای واقعی یا فیزیکی است.
با پیدایش رسانه های نوین و رسانه های تعاملی، فرایند ارتباطی مانند ارتباطات جمعی ( فرد به توده ) نیست، بلکه رسانه ها اکنون ارتباطات میان فعالان را ( هم به صورت « یک به یک » و هم « چند به چند») آسان ساخته اند و زمینه ی چنین ارتباطاتی را فراهم کرده اند.
آنچه در مجموع باید عنوان کرد این است که با پیدایش رسانه های جدید و مطرح شدن مفهومی با نام کاربر، نظم سابق رسانه های کلاسیک و مفهوم مخاطب کاملا برهم خورده است. کاربران رسانه های اجتماعی، عناصری بسیار فعال در فرایند ارتباطی هستند که در آن واحد که محتوایی را تولید می کنند، درهمان لحظه مصرف کننده ی محتوایی نیز هستند.
به عبارتی ما در رسانه های اجتماعی و بالاخص شبکه های اجتماعی مجازی، با کاربرانی مواجه ایم که در آن واحد هم تولید کننده و هم مصرف کننده ی محتوای ارتباطی هستند. این شبکه ها به کاربران خود این امکان را می دهند که خودشان وارد عرصه اطلاع رسانی شوند و خبرهای تازه بدهند و یا از خبرهای موجود، روایت دیگری را عرضه کنند. در این شبکه ها ما دیگر مانند ساختار رسانه های کلاسیک شاهد سلسله مراتب عمودی در روند تولید پیام ها نیستیم. تمرکز تولید محتوا از دست عده ای از افراد خاص، خارج و سرعت و پیوستگی در فرایند ارتباطات ایجاد شده است. اگر در رسانه های کلاسیک در مراحل سلسله های مختلف، دروازه بان های متعددی وجود داشت، اکنون هیچ دروازه بانی جر کاربر در تولید محتوا وجود ندارد و می توان گفت مفهوم دروازه بانی جز کاربرد در تولید محتوا وجود ندارد و می توان گفت مفهوم دروازه بانی خبری که کورت لوین برای نخستین بار مطرح و وایت از آن استفاده کرد ، در رسانه های اجتماعی از بین رفته است. کاربر خود هم تولید کننده است هم دروازه بان خبر و هم مصرف کننده.
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
بازخورد در این رسانه ها آنی است. به محض تولید محتوایی توسط کاربر، دوستان و افراد حاضر در لیست با ارائه ی نظرات خود در قالب کامنت های مختلف، بازخورد سریعی به پیام تولید شده شان می دهند. الگوی ارتباطی در رسانه های جدید، افقی است و دولت و مقررات حقوقی نمی توانند مانند رسانه های کلاسیک آن را کنترل و مقررات گذاری کند. در مقایسه با رسانه های قدیم، کاربران در مقایسه با مخاطبان، فرصت های برابری برای دسترسی به رسانه های جدید به عنوان فرستنده، دریافت کنند، تماشاگر یا مشارکت کننده در فرایند ارتباطات دارند.
پیدایش این حوزه ی جدید، چالشی به نام « مخاطبان متغیر » را ایجاد می کند و این سوال اساسی در حقیقت مطرح می شود که با ورود عنصری تا این حد فعال که همزمان فرستنده و گیرنده ی پیام است، آیا مدل های ارتباطی گذشته را دستخوش تغییر می کند؟ آیا پژوهشگران مخاطبان در رسانه های تعاملی باید سنت ها و شیوه های جدیدی را برای شناخت کاربران اتخاذ کنند؟ آیا پیدایش و رشد سریع این مفهوم، سبب مهجور شدن مفهوم مخاطب می شود و باید چرخ پژوهش ارتباطات و رسانه ها را مجددا اختراع کنند؟
۲-۷ پیشینه تحقیق
همانطور که از عنوان تحقیق بر می آید، رویکرد های نوین رسانه ای در زمان معاصر مورد بررسی است، لذا به علت معاصریت این امر منابع مکتوب در این زمینه در دسترس نبوده و یا در محدوده ی مقالاتی پراکنده و نقد هایی کوتاه می باشد. بنابراین مطالب ارائه شده ای که از منابع مکتوب و کتب مرجع استخراج شده اند، بسیار محدود و با جستجوی بسیار صورت گرفته اند. بدیهی است که اینگونه تحقیقات با این دسته عناوین که حاکی از رویکرد های معاصر هستند، فاقد پیشینه ی وسیع بوده و همانطور که از واژه ی معاصر بر می آید ریشه ای در تاریخ و یا مطالعاتی با گستره ی وسیع نداشته و انجام تحقیقاتی همچون رساله ی پیش رو، در جهت پر کردن فضاهای خالی در رابطه با این موضوعات می باشد. باشد که توسط این تحقیق، برگی به این تاریخچه ی در دست تدوین، افزوده شود.
فصل سوم : روش شناسی تحقیق
مقدمه
از نیمه دوم قرن بیستم که استفاده های غیر تجاری از رسانه های تصویری روبه افزایش گذاشت، هنرمندان عرصه هنرهای تجسمی به کشف امکانات جدیدی رسیدند. از ابزار هایی برای بیان ایده های خود استفاده کردند که تا آن زمان مرسوم نبود اما به رغم گسترش تکنولوژی در حال فراگیر شدن و جایگزینی بود. این ابزارهای جدید که همان رسانه های نوین امروزی هستند و ابزاری کاملا مناسب بودند برای هنر های مفهومی که به تازگی در حال پا گرفتن بود عبارتند از: هنر ویدئو[۱۸۵]، هنر اجرا یا پرفرمنس[۱۸۶]، هنر چیدمان یا اینستالیشن[۱۸۷]، هنر زمینی یا لند آرت[۱۸۸] ، هنر اینترنتی[۱۸۹] و… و گاه تلفیقی از این رسانه ها.
کم نیستند زنانی که در این عرصه درخشیدند و جایگاهی غنی تر برای این عرصه به وجود آوردند. در سرزمین ما ایران نیز شاهد هنرمندان زن معاصری هستیم که چه در زمینه ی ملی و چه بین المللی جای خود را یافته اند. شمار این عزیزان کم نیست اما در حجم این رساله تنها می توان به بررسی تنی چند از این هنرمندان پرداخت. سرکار خانم ها، رزیتا شرف جهان، ندا رضوی پور، بیتا فیاضی.
بررسی آثار این عزیزان مقایسه ای نبوده و به دنبال یافتن شخصی ارجح بر دیگران نیست. تنها با بررسی نوع برخورد این عزیزان با آفرینش آثارشان میتوان به نتایجی مفید و ارزنده دست یافت. این اطلاعات، چگونگی موضع گیری هنرمند زن ایرانی را در روند خلق اثر و همچنین ارتباطی که با رسانه های نوین برقرار کرده اند را مو شکافی می کند.
۳-۱ روش تحقیق
بنابر عنوان و موضوع انتخاب شده که مبنی بر رویکرد های نوین رسانه ای تنی چند از هنرمندان معاصر زن ایرانی است، لذا لازم دیده می شود که علاوه بر مطالعه ی مکتوبات، نقد ها و شرح و توصیفاتی که در رابطه با این هنرمندان، در گذشته صورت گرفته است، به انجام مصاحبه هایی حضوری و مستقیم با این هنرمندان نیز پرداخته شود. این مصاحبه ها و گفتگو ها با همکاری این هنرمندان صورت گرفته و در ارائه ی مطالبی هر چه موثق تر و نزدیکتر به واقعیت به این رساله یاری رسانده اند.
۳-۲ زندگینامه ها
رزیتا شرف جهان
کارشناسی ارشد پژوهش هنر از دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه تهران ۱۳۷۴، کارشناسی نقاشی از دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه تهران۱۳۷۰، دیپلم مجسمه سازی از هنرستان هنرهای زیبا دختران تهران۱۳۶۰، عضو انجمن نقاشان ایران، مدرس دانشگاه، موسس و مدیر نگارخانه طراحان آزاد
” نقاشی برای من از چهارده پانزده سالگی و از زمانی آغاز شد که در کلاس های آزاد هنرستان هنرهای تجسمی به مرور خیلی جدی تر شد . انگیزه اصلی ام برای ثبت نام و تحصیل در هنرستان بیش از هر چیز دیگری فرار از نظام خیلی خشک و قاعده مند مدرسه بود . یعنی از زمان کودکی و از همان اولین سال های تحصیلی نفرت عجیبی از درس و کلاس و مدرسه داشتم و به هنرستان به عنوان یک مقر نگاه می کردم. مقری که خیلی سخت نیز فراهم شد. جامعه پذیرا نبود، همه فکر می کردند برای فرار از درس و به خاطر تنبلی به هنرستان رفته ای و تلاش برای آن که ثابت کنی این طور نیست . نه به خاطر تنبلی بلکه به دلیل تنفر از نظام بسته مدرسه ترجیحاً به هنرستان رفته ام و برای من این گونه شروع شد و بعد نیز همین طور ادامه پیدا کرده است. حالا برای خودم موضوع را این گونه جمع بندی می کنم که عکس العمل من در برابر مدرسه یک احساس نیاز به اعتراض و شکستن قوانین حاکمی است که می خواهد تو را تحت سلطه بگیرد. این میل برای من تاکنون قوی تر از چیزهای دیگر بوده و هست . در هنر نیز هر چیزی که به این میل نزدیک تر باشد بیشتر جذبم می کند. اگر قرار باشد که بین چنین گرایش هایی در هنر با هنر صرف و یا هر آنچه به زعم من در آن به جنبه دکوراتیو و یا صرفاً زیبایی توجه شده باشد ارزش گذاری کنم من برای هنر معترض ارزش بیشتری قائل هستم .”
رزیتا سال ۱۳۵۶ در رشته مجسمه سازی هنرستان دختران پذیرفته می شود. تفاوت هایی میان فضای هنرستان با دبیرستان هست. حداقل این که در هنرستان فراگیری نه از طریق حفظ کردن مفاهیم و به خاطر سپردن اطلاعات، بلکه در فضای نسبتاً آزاد تری و غالباً به شکل عملی و با کمک دست و ذهن اتفاق می افتد. بعد به مرور تو یاد می گیری در این عمل هر چه بیشتر ذهنیت خود را حضور دهی، ابداع کنی و به تولید اثری بپردازی که تعلق مادی و معنوی اش از آن تو هست و شرط اول چنین رویدادی نیز آزادی است. آزادی اندیشیدن و جست و جو کردن برای یافتن به جای دیکته، راه حل ابهام پیچیدگی و رمز و راز به جای آشکاری و صراحت چیزی که به طور خودآگاه و یا ناخودآگاه وی در پی آن بود و خواسته یا ناخواسته آن را در هنر یافت .
به این شکل ایام تحصیلی در هنرستان آغاز شد و این هم زمان بود با دورانی که جامعه از پی سال ها تحمل فشار اختناق و سرکوب مانند آتشی زیر خاکستر کم کم داشت زبانه می کشید و لاجرم آزادی مهم ترین خواسته شد. خواسته ای که رژیم ناتوان در سرکوب آن عاقبت در مقابلش عقب نشست و به زودی فضای آزادی شکل گرفت و فرصتی پیش آمد تا اقشار گوناگون خود را در برابر یا در درون آن محک بزنند .
در طی چهار سال تحصیلی در هنرستان منوچهر معتبر موثرترین معلم شرف جهان می شود. ” کسی که خیلی مدیون و تحت تأثیر او هستم و هنوز این تأثیر ادامه دارد . او که تازه از امریکا به ایران آمده بود روحیه بسیار صلح جویی داشت و همه اش سعی می کرد توجه ما را به اصل هنر جلب کند اما من که معتقد به هنر متعهد بودم همیشه با او مخالفت کرده و با او چالش داشتم . اما او به من محبت داشت و مرا جزو شاگردان خوب خود می دانست. اکنون هر چه بیشتر از آن سال ها دور می شوم ارزش او را بهتر فهمیده و بیشتر مدیونش می شوم.” شیلا صفوی در کلاس طراحی دستیار معتبر بود و در آن شرایط بحرانی به لحاط سنی که رزیتا در آن قرار داشت او نیز راهنمای خوبی برای وی شد.
در سال ۱۳۶۰ دوران تحصیلی شرف جهان در هنرستان به پایان می رسد. چهار سالی که به تحصیل در هنرستان گذشت سال های پرتلاطم بحرانی و بسیار تأثیرگذاری است و بیشترین انرژی و توان وی نیز صرف گذراندن این تلاطم و بحران شد. با اوج گیری انقلاب در سال ۱۳۵۷ و آشکار شدن فعالیت گروهای سیاسی این گروه آزادانه به تبلیغ و ترویج شعارها و آرمان های خود پرداختند.
سال ۱۳۵۷ برای او فرصت حضور در فعالیتهای انقلابی و هم گام شدن برای از میان برداشتن موانع آزادی است. انقلاب که پیروز شد نیز تلاش او در حفظ این دستاوردهاست. بعد از انقلاب یکپارچگی و وحدت شکل گرفته در روزهای انقلاب خیلی زود با گسترش چند دستگی ها از میان رفت رزیتا در همه این سال ها بسیار نزدیک و درگیر با همه این تلاطم ها و تحولات زندگی می کرد.
“دوران هنرستان و ترس ها و آن روزهای طولانی که گذشت فکر می کنم در کار همه ما بسیار تعیین کننده بود. یعنی آن قدر که نسل ما هر چه تلاش کند از تبعات انقلاب و بعد از آن خلاصی ندارد این که چگونه خودمان را حفظ کنیم با ارزش های جامعه خودمان را تطبیق دهیم و بتوانیم بقای خود را ادامه دهیم. “
با فروکش کردن تحولات موجود در جامعه و تب انقلابی گری در بعد از سال ۱۳۶۰ سمت و سوی آرمان خواهی وی نیز بیشتر متوجه هنر شد و تلاش کرد از این طریق آنها را دنبال کند .
” زمانی که در هنرستان بودم، تصورم این بود که روش تدریس و نحوه تفکر آقای معتبر، آمریکایی است، در حالی که من به هنر سوسیال رئالیستی شوروی (روسیه) خیلی علاقه داشتم. به همین دلیل، بعد از این که دیپلم گرفتم، برای دنبال کردن نقاشی ابتدا به سراغ شهاب موسوی زاده و سپس پرویز حبیب پور رفتم و سعی کردم تا چهار سال آموزش منوچهر معتبر را (به تصور خودم)، تصحیح کنم. این کارم خیلی اشتباه بود و حداقل تا چهار سال مرا عقب انداخت.”
وی در سال ۱۳۶۴ موفق به ورود در دانشکده هنرهای زیبا می شود. در نبود رشته مجسمه سازی، او رشته نقاشی را انتخاب می کند.” این سال ها اصلاً سال های خوبی نبود و غیر از رویین پاکباز، استاد دیگری که بتوان از او چیزی فرا گرفت، وجود نداشت. فضای خیلی بدی در دانشکده حاکم بود. در این فضا روحیه ما بسیار افسرده می شد. نمی توانستیم حرفی بزنیم و اصلاً آن سال ها با هنرهای زیبای فعلی قابل قیاس نیست… .”
در عین حال در دانشکده، کتاب خانه خوبی وجود داشت و علاوه بر آن، حضور دانشجویان مشتاقی بود که از هم بسیار فرا می گرفتند. از جمله هم کلاسی های او در این زمان جمشید حقیقت شناس، خسرو خسروی، رضا لواسانی، مریم شکوایی، افشین سبوکی، حمیدرضا نوری سرشت و… را می توان نام برد. به علاوه، دانشجویان سال بالایی که حضور مؤثری داشتند.
” در دوران دانشجویی بعد از مدتی به این نتیجه رسیدم که، هنر سوسیال رئالیسم و کلاً تعهدی که در آن برای هنر قائل می باشد، تا حد عجیب و غریبی دست و پاگیر است. بنابراین، از آن به بعد تلاش زیادی کردم تا ارزش ها و قواعد هنر مدرن را بفهمم. برای این منظور می بایست آن تمایلی را که به طور ذاتی در وجودم بود، تغییر می دادم. این تلاش تا چند سال بعد از دانشجویی نیز ادامه یافت، و این برای من در نهایت اصلاً خوب نشد. برای من چیزی اجباری و از بیرون بود و عاقبت هم ناچار شدم به همان گرایش و علاقه گذشته خود، یعنی توجه و تأکید به معنا و مفهوم در اثر، باز گردم.”
رویین پاکباز مؤثرترین معلم برای بسیاری از هم کلاسی ها و هم دوره ای های شرف جهان بود، با وجود این، حضورش در دانشکده چندان نپایید (۱۳۶۷) و بعد از آن برخی از این دانشجویان، تلاش کردند حتی المقدور در خارج از دانشکده ارتباط خود را با او حفظ کنند. پس از چندی کلاسی شکل گرفت (ابتدا در آموزشگاهی متعلق به جلال متولی و سپس در محل سابق تالار ایران در میدان آرژانتین) و پاکباز در آن تدریس و برخی دانشجویان (از جمله معصومه بختیاری، فرح سید ابوالقاسم، افشین سیوکی،…) تحصیل خود را دنبال کردند.
شرف جهان در سال ۱۳۶۹ تحصیل خود را در دانشکده هنرهای زیبا به پایان رساند. او که در سال های قبل از دانشجویی ازدواج کرده بود (با محسن نبی زاده در ۱۳۶۲) در آخرین سال دانشجویی نیز نخستین فرزندش (رزمین) متولد می شود.
” بعد از پایان دوران دانشجویی، قدم به دوران سخت نقاشی گذاشتم. از این پس باید که خودم ادامه می دادم. در حالی که هنوز تناقض هایی از قبل برای من حل نشده بود. از یک سو، سعی می کردم مدرنیسم را فهمیده و به آن پای بند باشم و آن دید منفی را، که در نوجوانی به دلیل گرایش های انقلابی، نسبت به مدرنیسم داشتم، در خود تصفیه کنم. از طرفی، هم باید که مسیر کار و گرایش اصلی ام را یافته و محور و موضوع کارهایم را مشخص می کردم.”
رزیتا شرف جهان در سال ۱۳۷۱ به ادامه تحصیل در رشته پژوهش هنر می پردازد. در همین ایام نیز دومین فرزند وی (رویین) در سال ۱۳۷۱ متولد می شود.
شرایط جدیدی که به واسطه ازدواج برای وی به وجود آمد و بعد تولد فرزندان و درگیری های مربوط به آن و همچنین تحصیل در دانکشده، سبب دوری او از نقاشی و کم رنگی آن در زندگی اش شد.
” نقاشی برای من با یک بالا و پایین خیلی عجیبی پیش رفت؛ یعنی تقریباً با یک توقف در آن مواجه شدم. خود ماجرا سخت بود و به یک بن بست خورده بودم؛ مثلاً می خواستم خودم را از قید طراحی رها کنم و نمی توانستم. این یکی از مشکلات من بود. شاید به این دلیل که چهار سال با معتبر کارکرده بودم و شاید هم گرایش فردی خودم این بود. در هر حال، این برای من معضلی بود. از طرفی نیز در زندگی شخصی ام مسائل جدیدی مطرح شده بود. دو فرزند کوچک داشتم و بعد از تولد فرزند دوم، خودم نیز سرطان گرفتم. سعی می کردم با همه این مسائل به گونه ای مواجه شوم تا بقیه از آن لطمه ای نخورند. بیماری من سه یا چهار سالی طول کشید و بعد بلافاصله مادرم به این بیماری مبتلا شد و از بیماری نیز متأسفانه در گذشت. این ماجراها تا سال ۱۳۷۷ ادامه یافت. زمانی که نقاشی را شروع کردم، دیدم همه آنچه تا کنون بر من گذشته، در کارهایم می آید. آن فاصله سختی که تا آن زمان طی کرده بودم، مانند خلأ یا ذره ای گشوده، میان اکنون، با تجربه های پیشین فاصله می انداخت. دیگر نمی توانستم از جایی که قبلاً بودم، استارت بزنم. در این شرایط تنها کسی که به من بسیار روحیه می داد جمشید حقیقت شناس بود.”” در آن سال ها ما خیلی هنر کردیم تا خودمان را حفظ کنیم. خیلی از هم دوره ای ها و هم کلاسی های من به سراغ کارهای دیگری رفتند. خیلی از دخترها بعد از ازدواج اصلاً نقاشی را به فراموشی سپردند. بسیاری از پسرها برای امرار معاش به کارهای گرافیکی یا به شغل های دیگری پرداختند. دوستان زیادی، که اغلب بچه های توانایی هم بودند، ماندن در اینجا را تاب نیاورده و ترجیح دادند پناهنده کشورهای دیگری شوند. انگار که در این روزهای طولانی ما فقط وظیفه داشتیم تنها خودمان را حفظ کنیم. حداقل ده سال از عمر ما بدین گونه گذشت . بعد هم به ما خرده می گیرند که شما چرا این قدر دیر شروع کردید؟ چرا تعداد فعالیت نمایشگاهی شما کم است؟ …. البته، مجموع اینها تجربه است. هر چند نمی توانم بگویم تجربه های بدی نبودند بلکه خیلی هم بد بودند. تفاوت هایی که نسل ما با بچه های الان و با هنرمندان موفق قبل از انقلاب دارند، نتیجه همین تجربه هاست که به خوبی در نقاشی های ما نیز ظاهر می شوند. چیزهایی که خصیصه مهم آثار نقاشان هم نسل من هست، یک جور سنگینی و یک فشار خیلی زیاد که واقعاً برای مخاطب امروز نه تنها جالب نیست، بلکه اصلاً تحمل ناپذیر است. در حالی که شاید برای خود ما ارزش باشد.”
رزیتا از سال ۱۳۷۷ به بعد جدی و پیگیر فعالیت هنری خود را دنبال می کند. این سال و تا مدتی شاهد گشایش نسبتاً مساعدی در فضای فرهنگی و هنری کشور هستیم. گسترش کمی و کیفی گالری ها و فعالیت آنها، فعال شدن موزه هنرهای معاصر تهران و برپایی نمایشگاه از آثار هنرمندان خارجی و نمایشگاه هنرهای مفهومی (هنر جدید) در آن، تشکیل انجمن های هنری متعدد و ارتباطی که به واسطه این انجمن ها میان هنرمندان شکل گرفت، حضور فعال هنرمندان ایرانی در عرصه های بین المللی و برپایی نمایشگاه های متعدد در خارج از کشور، تعداد روز افزون هنرمندان جوان و …. مجموع این شرایط، نوعی تحرک فرهنگی و هنری را در جامعه به دنبال داشت. در چنین شرایطی نیز وی به اتفاق همسر خود اقدام به تأسیس گالری طراحان آزاد می کنند (۱۳۷۸).
” در زمان آقای خاتمی، خیلی راحت مجوز تأسیس گالری داده می شد. ایده اولیه برای من این بود که جمع شویم، کار ببینیم، حرف بزنیم و ارتباط ها برقرار شود. به محض ایجاد این فضا، نمایشگاه گذاشتیم. خیلی خوب پاسخ گرفتیم و از آن پس رفت و آمدها شروع شد. این سال ها ایام پر جنب و جوشی بود و به خصوص هنرمندان جوان و نوجوی زیادی فعالیت خودشان را تازه آغاز کرده بودند. ما هم ترجیح دادیم انرژی خود را بیشتر روی جوان ترها، تجربه های جدیدتر و کارهایی که ممکن بود توسط گالری های دیگر به دلیل ملاحظات اقتصادی نمایش داده نشود متمرکز کنیم.” این روند همچنان ادامه داشته و فعالیت های او را شکل می دهد.
ندا رضوی پور
ندا رضوی پور متولد ۱۳۴۷ در تهران، در مقطع کارشناسی در رشتهی هنر از دانشکده هنرهای تجسمی دانشگاه سربن پاریس و در مقطع کارشناسی ارشد در رشته فضاسازی صحنه از مدرسه عالی هنرهای تزئینی پاریس (ENSAD) فارغ التحصیل شده است. این هنرمند در زمینههای مختلف هنری از جمله هنرهای محیطی، پرفورمنس، عکاسی، طراحی صحنه و لباس، ویدئو آرت و چیدمان فعالیت میکند. وی از آغاز دهه ۸۰ نمایشگاههای موفقی در داخل و خارج ایران برپا کرده است.
رضویپور از بنیانگذاران «گروه تئاتر لیو»، «گروه هنرمحیطی موازی» و «آتلیه جمعی ژاله» نیز بوده است. در اینجا به یکی از نمایشگاه های او با عنوان ” اختلالات ” می پردازیم که به صورت مصاحبه ای با شخص ایشان صورت گرفته است[۱۹۰].
اختلالات ندا رضوی پور چیست؟
” اختلالات ندا رضوی پور زیاد است، در یک مصاحبه جا نمیشود و ممکن است کل زمان را پر کند.”
خب شما تا یک حدی را بگویید؟
” هر روزی یک جوری میشود و درحال حاضر اختلالات من آلودگی هوای تهران است و دقیقا” به شکلی به این نقاشیها هم ربط پیدا میکند. مثل جبری که بر ما تحمیل میشود. جبری که نه لزوما” فیزیولوژیک است و ما در مقابلش هیچ کاری نمیتوانیم انجام بدهیم و یا حیطه کاری که توانش را داریم تا در برابرش انجام دهیم کم است و تنها باید تحملش کنیم و زندگیمان را ادامه دهیم. به شکلی در نهایت این فشارها در زندگی زیاد است و تمامی ندارند.”
دلیل علاقه و جذب شدن شما به این شخصیتها چه بود؟ این نقاشی ها از کجا میآیند؟
” فکر میکنم اینکه من احساس نزدیکی به این طرح ها کردم این است که من و این آدمها به نوعی شبیه هم هستیم. این افراد همه دچار اختلالات نورولوژیک هستند. اعصابشان دچار اختلال و بخشی از مغزشان شاید در حد چند سلول مشکل دارد و این باعث میشود کنترل برخی از اجزای بدنشان یا ماهیچههایشان را از دست بدهند و تیکهای عصبی بگیرند. اینکه من چرا اینها برایم جالب شدند بیدلیل نیست، واقعا” بخاطر اینکه من احساس میکنم شاید هنوز ما تیک عصبی نداریم یا مشکلی در مثلا” دستهای خود حس نمیکنیم ولی بر ما هم چیزهای زیادی تحمیل میشود و شاید ما هم روزی به این مسئله دچار شدیم و نمود بیرونی پیدا کردیم مثل این افراد.”
شما در زمینههای مختلف هنری فعالیت کردید، مانند پرفورمنس، ویدئو آرت، چیدمان و..، حال چرا ترجیح دادید برای نشان دادن این اختلالات که شما میگویید تمامی ندارند و نمود عینی دارند نقاشی را به عنوان اولین گزینه برگزیدید؟
” شاید بعدا” این کار را بکنم. من هنر عمومی خواندم و تئوری در دانشگاه و به طور تخصصی طراحی صحنه و فضا. خیلی اوقات در کارهای من چندتا اِلمان متفاوت در کنار هم هستند و در جایی به هم نزدیک میشوند. من خیلی وقت بود که دلم میخواست نقاشی بکنم و دغدغه این کار را داشتم. از اینکه پشت مانیتور بنشینم برای مونتاژ خسته بودم و نقاشی را انتخاب کردم چون خیلی وقت بود به دنبال چیزی بودم که قضیه آبستره نشود. تا اینکه به یک کتاب نورولوژیک رسیدم و طرحها برایم جذاب بودند و حس کردم که اگر شکل و فرم درستی داشته باشد طرح مخصوصی است و رو آوردم به بوم و رنگ و طرح تا به نوعی به آدمهای کتاب، زندگی بدهم. کارهای من همیشه به این شکل بوده است. مثل طرحهایی که از روی روزنامهها جمع کردم. من چهار سال است که در بعضی از روزها نه هر روز، یک تیتر یا عکسی که برایم جذابیت داشته باشد، طرحشان را در تقویمم یادداشت میکنم به همان فرمی که هست و هر روزه همه میبینند، این نمایشگاه و آثار هم چیزی است که هست و میبینیم.”
نکتهی مهم این است که شما بیشتر از اینکه دغدغهی خلق را داشته باشین، دغدغه نمایش این آثار را دارید به همان صورتی که هستند.
” بله، من فقط میخواستم آدمها دوباره ببینندشان. مگر چند نفراین کتاب را میخوانند، در مورد دختری که در حرکت دستهایش با مشکل مواجه هست. اینکه فکر کنند این آدم چه ربطی به من دارد، ولی این آدم به من ارتباط دارد. من لذت زیادی از کشیدن این نقاشیها بردم و خیلی تجربهی خوبی برایم بود.”
شما هم معتقد هستید که نقاشی برون ریزترین هنر است؟
فرم در حال بارگذاری ...