۳-۱-۲-۱-۱) نفس امّاره:
نفس سرکش امّاره، ریشه بدبختیهای آدمی است زیرا که وی را به گناه فرمان میدهد و به هر سو میکشاند از این رو امّاره نام دارد. نفس امّاره در فرمان به بدی، حدّ و اندازهایی نمیشناسد تا اینکه به سقوط انسان منتهی گردد. مگر آنکه لطف و رحمت خداوند متعال شامل او شود . از این رو در روایتی از امام علی (ع) داریم:
«اى مردم! همانا بر شما از دو چیز بیشتر مىترسم: از خواهش نفس پیروى کردن و آرزوى دراز در سر پروردن، که پیروى خواهش نفس، آدمى را از راه حقّ باز مىدارد، و آرزوى دراز، آخرت را به فراموشى مىسپارد. آگاه باشید که دنیا پشت کرده است و شتابان مىرود، و از آن جز اندکى باقى نیست، همچون قطرههاى مانده بر ظرفى که آب آن را ریختهاند و تهى است».[۳۲۵]
امام(ع) در جایی دیگر میفرماید: « نفس خود را در واداشتن به عبادت فریب ده و با آن مدارا کن و به زور و اکراه بر چیزى مجبورش نساز و در وقت فراغت و نشاط به کارش گیر، جز در آنچه که بر تو واجب است و باید آن را در وقت خاص خودش به جا آورى. بپرهیز از آنکه مرگ تو فرا رسد در حالى که از پروردگارت گریزان و در دنیاپرستى غرق باشى. از هم نشینى با فاسقان بپرهیز که شر به شر مىپیوندد، خدا را گرامى دار و دوستان خدا را دوست شمار و از خشم بپرهیز که لشگر بزرگ شیطان است»[۳۲۶]
بنابراین باید با نفس امّاره مبارزه کرد و برآن تسلّط یافت و از این روست که قرآن، جهاد با نفس را، جهاد اکبر نامیده است .
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
گاهى این نفس تحت فرمان عقل نیست به طور مرتب دچار هوى و هوس مىشود آن را نفس امّاره گویند. شاهد این مطلب، سخن حضرت یوسف (ع) است که نفس خود را منزّه نمىداند و مىگوید: «که لطف و رحمت خدا سبب نجات من از شرّ نفس اماره گردید».[۳۲۷]
نفس گاهی در پی لذت است و هوی و شهوت در او شعلهور می شود. این حالت، امّاره نامیده می شود.[۳۲۸] به طور کلّی میتوان گفت: مراد از نفس امّاره همان بُعد حیوانی انسان که به آن تمایلات و غرائز هم گفته می شود، فلاسفه به آن جسم میگویند و عرفا آن را بُعد حیوانی و ناسوتی مینامند.[۳۲۹]
۳-۱-۲-۱-۲) نفس لوّامه:
همان نفس ملامتگراست در مواقعى که از انسان خطایى سرمىزند او را مورد سرزنش و عذاب قرار مىدهد. پس از نیل آدمی به مقصود، کشش نفس خاموش می شود و هوی در او فرو مینشنید. بنابراین نفس از تب و تاب میافتد و خود را مییابد(وجدان) و در پی این خودیابی، می تواند خارج از فرمان هوی، ناراستیهای عمل خویش را بازیابد. حاصل کار، ملامت خود است. در این حالت، نفس به اعتبار لباس تازهای که به تن کرده، نام دیگری به خود میگیرد و آن، لوّامه است.[۳۳۰]
۳-۱-۲-۱-۳) نفس مطمئنه:
حالتى است که انسان در آن به اطمینان و آرامش مىرسد و به چیزى جز خدا نمىاندیشد.[۳۳۱]
این حالت نفس، هنگامی ظهور می کند که آدمی به خدا توجه پیدا کند. توجه یافتن به خدا، آرامش عمیق در نفس پدید می آورد. با ظهور چنین آرامش و اطمینانی در نفس، صفت مطمئنه، زیبنده آن می شود.[۳۳۲]
در مقام نتیجه گیری میتوان گفت به طور کلّی در وجود انسان دو نیروى رحمانى و نفسانى(هرچند خود نفس سه قسم دارد که در بالا به آن اشاره شد) وجود دارد و خداوند این دو نیرو را به انسان فهمانده است. در واقع این دو نیرو در درون انسان با یکدیگر در مقابله مىباشند و هر کدام پیروز شوند وجود انسان را مالک مىشوند.
نکتهای که جا دارد در اینجا به آن اشاره شود آن است که«نفس» به خودی خود امّاره است و میل به بدی دارد و این طبیعت اولیه اوست و تنها در سایه تربیت الهی و انسانی است که نفس از هوی و شهوت باز داشته می شود و صفات نیک به خود میگیرد. با این تفسیر، علت نسبت دادن رفتارهایی نظیر ظلم، کفران و حرص به انسان در آیاتی مانند:« إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ »[۳۳۳] وآیه ی« إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً »[۳۳۴]روشن می شود. از همین رو است که در قرآن تنها صفت امّاره بودن به مطلق نفس نسبت داده شده است: «ان النفس لامّاره بالسوء». در این آیه«نفس» موضوع است و«امّاره» محمول. یعنی خود نفس طبیعتاً امّاره است. اما طبیعتاً مطمئنه نیست لذا در جایی نداریم«ان النفس مطمئنه» چنانچه نفس بخواهد زیور مطمئنه بودن بر تن گیرد باید ابتدا آن را کسب کند تا با این وصف کمالی شایسته خطاب«یا ایتها النفس المطمئنه…» گردد.[۳۳۵]
این تعبیر از نفس در روایات نیز به کار رفته است. در برخی از روایات، نفس در مقابل عقل قرار گرفته است، در حالی که عقل خود از شئون نفس است. به طور مثال، در نهج البلاغه، در وصف سالک طریق خدا آمده است:«قد احیی عقله و امات نفسه؛[۳۳۶]«همانا خرد خود را زنده گرداند و نفس خویش را میراند» در این حدیث و موارد مشابه آن، مراد از نفس، هوای نفس است که به طور طبیعی بر نفس حاکم است و او را به انحطاط میکشاند. بنابراین در واقع عبارت چنین بوده است: «قد احیی عقله و امات هوی نفسه» همانطور که در جای دیگری از نهج البلاغه آمده است: «فرحم الله رجلا نزع عن شهوته و قمع هوی نفسه، فان هذه النفس ابعد شیء منزعا و انها لا تزال تنزع الی معصیه فی هوی»[۳۳۷]: پس خدا بیامرزد کسی را که شهوت را مغلوب کند و هوای نفس را سر کوب؛ که نفس را به دشواری توان از شهوت کندن، که پیوسته خواهان نافرمانی است و هوس راندن». بنابراین روایاتی که در ذم نفس وارد شده است، نفس را از جهت حالات بدی که بر آن حاکم شده که به تعبیر امام علی(ع) به دشواری می توان آن حالات را از آن کند مورد مذمت و نکوهش قرار داده است.[۳۳۸]
۳-۱-۲-۲) خطرات نفس:
پیش از آشنایی با خطرهای نفس، تذکر دو مطلب لازم است:
الف) مجموعه امیال و غرایز و خواسته ها و شهواتی خارج از حدّ و حدود طبیعی و شرعی هوا و هوس نامیده می شود که به طور مسلم در وجود انسان مخالف حق و همنشین باطل است.[۳۳۹]
ب) امام صادق(ع) در مورد بنیان و ریشه هواپرستی میفرماید: «و الهوى عدو العقل و مخالف الحق و قرین الباطل، و قوه الهوى من الشهوات، و أصل علامات الهوى من أکل الحرام و الغفله عن الفرائض و الاستهانه بالسنن و الخوض فی الملاهى»[۳۴۰]: و هوى دشمن عقل و مخالف حق و حقیقت و همراه باطل است. و هوى از شهوات نفسانى نیرو مىگیرد. و ریشه علامات و آثار هوى؛ از چهار چیز تولید مىشود: ۱- از خوردن مال حرام.۲- از غفلت کردن در انجام فرائض و تکالیف واجب.۳- از سستى و مسامحت در بجا آوردن آداب و سنن الهى.۴- از بیباکى در فرو رفتن در شهوات نفسانى و لهو و لغو.
حال با توجه به مطالب فوق، خطرهای نفس را از زبان قرآن میشنویم:
۳-۱-۲-۲-۱) هواپرستی به جای خداپرستی:
خداوند در قرآن کریم چنین میفرماید: «أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْمٍ…»[۳۴۱]: آیا دیدى کسى را که معبود خود را هواى نفس خویش قرار داده و خداوند او را با آگاهى (بر اینکه شایسته هدایت نیست) گمراه ساخت…
سؤالی که مطرح می شود این است که چگونه ممکن است انسان هوای نفس خویش را معبودش سازد؟در پاسخ میتوان چنین گفت: هنگامی که انسان فرمان خدا را رها کرد و به دنبال خواست دل و هوای نفس افتاد و اطاعت آن را بر اطاعت حق مقدم شمرد این همان پرستش نفس است زیرا یکی از معانی معروف عبادت و پرستش، اطاعت است.[۳۴۲]از باب نمونه، درسورهی یس،آیهی۶۰ میخوانیم:« أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ»: آیا با شما عهد نکردم اى فرزندان آدم که شیطان را نپرستید، که او براى شما دشمن آشکارى است.
به راستی، چه بت خطرناکی است، بت نفس و هواپرستی که تمام درهای رحمت و طرق نجات را به روی انسان میبندد.[۳۴۳]و چه پرمعنا است این سخن حضرت رسول خدا(ص) که:«مَا عَبد تَحتَ السَماء إله أبغض إلی الله مِن الهَوی»: هرگز زیر آسمان معبودی مبغوضتر نزد خداوند از هوای نفس پرستش نشده است.[۳۴۴]
۳-۱-۲-۲-۲) تزیین زشتیها :
نفس همانند شیطان، زشتیها را در نظر انسان، زیبا جلوه میدهد. خداوند در قرآن چنین میفرماید: «الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً»[۳۴۵]: آنها که تلاشهایشان در زندگى دنیا گم (و نابود) شده با این حال، مىپندارند کار نیک انجام مىدهند!
۳-۱-۲-۲-۳) اعتراض به خدا:
پیشوای هواپرستان، شیطان به چنین سرنوشتی گرفتار شد و با اعتراض به حکمت خداوند در مسأله امر به سجده بر حضرت آدم(ع)، آن را غیر حکیمانه دانست.[۳۴۶]
و موارد دیگر که در اینجا به صورت اجمالی فقط نام میبریم:
۳-۱-۲-۲-۴) سقوط از مقام انسانیّت:
قرآن کریم در اینباره میفرماید:«أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا»[۳۴۷]: آیا گمان مىبرى بیشتر آنان مىشنوند یا مىفهمند؟! آنان فقط همچون چهارپایانند، بلکه گمراهترند!
۳-۱-۲-۲-۵) پشت کردن به حق:
قرآن کریم در اینباره میفرماید:« وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ، وَ مَنْ فِیهِنَّ بَلْ أَتَیْناهُمْ بِذِکْرِهِمْ فَهُمْ عَنْ ذِکْرِهِمْ مُعْرِضُونَ»[۳۴۸]: و اگر حق از هوسهاى آنها پیروى کند، آسمانها و زمین و همه کسانى که در آنها هستند تباه مىشوند! ولى ما قرآنى به آنها دادیم که مایه یادآورى (و عزّت و شرف) براى آنهاست، امّا آنان از (آنچه مایه) یادآوریشان (است) رویگردانند!
۳-۱-۲-۲-۶) بازداری از قیامت:
قرآن کریم در اینباره میفرماید:«فَلا یَصُدَّنَّکَ عَنْها مَنْ لا یُؤْمِنُ بِها وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَتَرْدى»[۳۴۹]: پس مبادا کسى که به آن ایمان ندارد و از هوسهاى خویش پیروى مىکند، تو را از آن بازدارد که هلاک خواهى شد!
۳-۱-۲-۲-۷) انحراف از صراط مستقیم:
قرآن کریم در اینباره میفرماید:« یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَهً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ، وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ بِما نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ»[۳۵۰]: اى داوود! ما تو را خلیفه و (نماینده خود) در زمین قرار دادیم پس در میان مردم به حق داورى کن و از هواى نفس پیروى مکن که تو را از راه خدا منحرف سازد کسانى که از راه خدا گمراه شوند، عذاب شدیدى به خاطر فراموش کردن روز حساب دارند.
۳-۱-۲-۲-۸) فرمان به بدیها:
قرآن کریم در اینباره میفرماید:« وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَهٌ بِالسُّوءِ إِلَّا ما رَحِمَ رَبِّی إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحِیمٌ»[۳۵۱]: من هرگز خودم را تبرئه نمىکنم، که نفس (سرکش) بسیار به بدیها امر مىکند مگر آنچه را پروردگارم رحم کند! پروردگارم آمرزنده و مهربان است.
۳-۱-۳) برخی از همسران و فرزندان:
اما دشمن ایمانی در شیطان و نفس امّاره، خلاصه نمی شود قرآن مجید بعضی از همسران و فرزندان را «عدو» معرفی کرده است:« یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْواجِکُمْ وَ أَوْلادِکُمْ عَدُوًّا لَکُمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَ إِنْ تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ»[۳۵۲]: اى کسانى که ایمان آوردهاید! بعضى از همسران و فرزندانتان دشمنان شما هستند، از آنها بر حذر باشید و اگر عفو کنید و چشم بپوشید و ببخشید، (خدا شما را مىبخشد) زیرا که خداوند بخشنده و مهربان است.
صاحب کتاب اسباب النزول ذیل این آیه مینویسد:«ابن عباس گوید: (اتفاق مىافتاد که) شخصى اسلام مىآورد و مىخواست هجرت کند، زن و فرزندش مانع شده مىگفتند تو را به خدا نرو و خاندانت را بى سرپرست و بىچیز رها مکن. برخى به رقّت آمده در مکه مىماندند و هجرت نمىکردند. آیه آمد: «اى مؤمنان برخى زن و فرزندان در واقع دشمن شما هستند، از ایشان بر حذر باشید …»[۳۵۳]
صاحب تفسیر نمونه در تفسیر این آیه روایتی از امام صادق(ع) می آورد که حرف ابن عباس را تأیید می کند:
«فی تفسیر القمّی فی روایه أبی الجارود عن أبی جعفر الباقر علیه السّلام فی قوله تعالى: «إِنَّ مِنْ أَزْواجِکُمْ وَ أَوْلادِکُمْ عَدُوًّا لَکُمْ فَاحْذَرُوهُمْ » و ذلک أنّ الرجل إذا أراد الهجره تعلّق به ابنه و امرأته و قالوا: ننشدک اللّه أن لا تذهب عنّا فنضیع بعدک، فمنهم من یطیع أهله فیقیم، فحذّرهم اللّه أبناءهم و نساءهم، و نهاهم عن طاعتهم، و منهم من یمضی و یذرهم و یقول: أما و اللّه لئن لم تهاجروا معی ثمّ جمع اللّه بینی و بینکم فی دار الهجره لا أنفعکم بشیء أبدا. فلمّا جمع اللّه بینه و بینهم أمر اللّه أن یتوق بحسن وصله فقال: وَ إِنْ تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ»[۳۵۴]:یعنی: در تفسیر قمى در روایت ابى الجارود از امام باقر ابى جعفر(علیه السّلام) روایت نموده در مورد آیه (إِنَّ مِنْ أَزْواجِکُمْ وَ أَوْلادِکُمْ عَدُوًّا لَکُمْ فَاحْذَرُوهُمْ)، فرمود از اهل ایمان هنگام هجرت از مکه و پیروى از رسول(صلّى اللّه علیه و آله) فرزند و همسر آنان مانع مىشدند از اینکه هجرت نمایند و آنان را در مکه بگذارد و بعض از اهل ایمان درخواست همسر و فرزند خود را پذیرفته پروردگار آنان را در حذر فرموده از اینکه فریفته خواسته فرزند و همسر خود شده و از آنان اطاعت نمایند و بعض دیگر از اهل ایمان که درخواست فرزند و همسر خود اعراض نموده هجرت نمودند و به آنها میگفتند چنانچه با من هجرت به مدینه ننمائید من هرگز براى شما نفعى نخواهم داشت و پس از اینکه همسر و فرزند آنان نیز هجرت مىنمودند آیه امر مىنماید که (باحسن سلوک تلقى) نمایند و از تأخیر و منع آنان صرف نظر نمایند و آنان را مورد مؤاخذه قرار ندهند و صفت مغفرت و رحمت پروردگار را یاد بیاورند. در آیه به این موضوع که بعضی ازهمسران و بعضی از فرزندان دشمن شمایند اشاره شده است، آنجا که میفرماید:« یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْواجِکُمْ وَ أَوْلادِکُمْ عَدُوًّا لَکُمْ»
این«من»، من تبعیضیه است یعنى بعض أزواج و اولاد شما دشمن شما هستند دشمنى آنها مجرد عداوت ظاهریه نیست که اذیت و ظلم کنند نسبت به شما بلکه بسا از شما توقعاتى دارند که شما را منع می کنند از اتیان به واجبات الهى از نماز و زکاه و خمس و حج و هجرت براى تحصیل علم دین و سایر واجبات و اعمال صالحه یا شما را وادار می کنند به ارتکاب محرمات جعبه ساز میخواهند بردن آنها را بدون حجاب در تماشا خانهها و سینماها و مراکز فحشاء یا به کارهاى زشت که امروز بسیار رواج دارد.[۳۵۵]
اما چرا بعضی از آنها؟ علامه طباطبایی در این باره مینویسد که«بعضی از زنانی که با همسران مؤمن خود دشمنی میورزند بدان علت است که شوهرانشان ایمان دارند و عداوت بهخاطر ایمان آنهاست، میخواهند شوهران خود را از اصل ایمان و یا از اعمال صالحهای که مقتضای ایمان است منحرف کنند و شوهران زیر بار نمیروند، قهراً زنان با آنها دشمنی می کنند چون دوست میدارند شوهران به جای علاقه مندی به راه خدا و پیشرفت دین به اولاد و همسران خود علاقهمند باشند و برای تأمین آسایش آنان به دزدی و غصب مال مردم دست بزنند. در حقیقت، دشمن ایمان پدران و همسران خود میباشند» خداوند مؤمنان را چنین مورد خطاب قرار میدهد که: «در حقیقت برخی از همسران و فرزندان شما دشمنان شمایند، از آنان بر حذر باشید…»[۳۵۶]
طبرسی(رحمه الله) در اینباره بیان میدارند: «لأن من الأزواج من یتمنى موت الزوج و من الأولاد من یتمنى موت الوالد لیرث ماله و ما من عدو أعدى ممن یتمنى موت غیره لیأخذ ماله و کذلک یکون من یحملک على معصیه الله لمنفعه نفسه و لا عدو أشد عداوه ممن یختار ضررک لمنفعته»[۳۵۷]یعنی: برخی از همسران و فرزندان آرزوی مرگ انسان را دارند تا ثروت او را به ارث برند و مسلماً هیچ دشمنی برای انسان بدتر از آن نیست که آرزوی مرگ را برای انسان داشته باشد، برخی هم پدر و همسر را بهخاطر سودجویی وسوسه می کنند تا دست به گناه و ستم زند و مقررات خدا را در جهت هواهای خود پایمال کند. با این اوصاف دریافتیم که دشمن ایمانی دشمنی جدّی است که ما چه بخواهیم چه نخواهیم با این نوع دشمن دست به گریبانیم، پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) در اینباره میفرمایند: «الا ان اعقل الناس عبد عرف ربه فاطاعه، عرف عدوه فعصاه»[۳۵۸]: آگاه باشید! خردمندترین مردم بندهای است که پروردگارش را شناخته، فرمانش برد و دشمنش را شناخته، نافرمانیاش کند.
بخش دوم:
۳-۲) دشمن خارجی (یهود، کافران، مشرکان)
دشمنان خارجی (دشمن ظاهری):
فرم در حال بارگذاری ...