۲-۶-۱- نظریه استاد مطهری:
در کتاب «فلسفه اخلاق» که مجموعه سخنرانیهای آن شهید بزرگوار در باب مسائل اخلاقی است، سؤالی به شکل مبسوط مطرح شده است: روح انسان دنیای عجیبی است. عجیب ترین عوالم، عالم روح و روان انسان است. از یک جهت دستگاه روح انسانی شباهت به دستگاه ضبط صوت دارد، اما نه دستگاهی که تنها گنجایش یک نوار را داشته باشد، بلکه دهها و صدها نوار در آن جای میگیرد و هر دکمه ای که فشار انگشت بر آن وارد میآید، صدای مخصوصی را پخش میکند. یک دکمه مخصوص صدای قرآن است، دکمه ای دیگر صدای دیگر و… بستگی دارد به اینکه دست انسان بر روی چه دکمه ای گذاشته شود. روح انسان هم در حقیقت، همین گونه است. خداوند متعال استعدادهای گوناگونی را در وجود انسان به ودیعه گذاشته و مربیان نفوس، هر کدام روی یک یا چند استعداد، تکیه کردهاند. به عنوان مثال، یک وقت ملتی در عالم پدید میآید که اکثریت آحاد آن، یکصدا حماسههای سیاسی و تعصبات ملی سر میدهند. ملت دیگری از رهبانیت و ریاضت سخن میگوید. هر جمعیتی از چیزی دم می زند. با آنکه در وجود هر فرد، همه استعدادها وجود دارد، اما یک یا چند استعداد زنده می شود و به حرکت درمی آید و بقیه صامت می مانند.
پس از این مقدمه، سؤال اساسی این است که آیا در میان تمام این دکمهها، دکمه ای یافت می شود که اگر بر روی آن دست گذاشته شود، تمام آن نوارها به حرکت درآیند و با نوعی عملیات پدافندی کار خویش را به سامان برسانند یا خیر؟
هر مکتبی که قادر باشد به چنین نقطه ای دست یابد، به طوری که تمام استعدادهای وجود انسان را به جنبش وادارد بدون آنکه افراط و تفریطی بروز کند، آن مکتب، مکتب جامعی است.
استاد در پی پاسخ به سؤال فوق است که میگوید: در یکی از سالها، جلسه سخنرانی در موضوع قیام امام حسین(ع) در دانشسرایعالی داشتیم، در آنجا تحت عنوان مسئله «خودی»مطالبی ایراد شد و از همان وقت به این فکر اعتقاد پیدا کردم که در اخلاق اسلامی، محور و نقطه ای که اسلام روی آن نقطه وجود انسان دست گذاشته است، همانا کرامت و عزت نفس میباشد.(تاجدینی، ۱۳۶۷)
استاد در مباحثی دیگر علل انحطاط مسلمین را هم به بحث عزت نفس برده و اشاره میکند که علت اصلی عقب ماندگی و انحطاط مسلمانان عدم وجود کرامت وعزت نفس آنان و باور ایمان به خود میباشد.
۲-۶-۲- نظریه کارل راجرز:
راجرز از بانفوذترین روانشناسانی است که دارای پدیدار شناسی و دیدگاه انسان گرایانه است. در پدیدار شناختی، اعتقاد بر این است که اگر چه دنیای واقعی ممکن است موجود باشد ولی موجودیت آن را نمی توان شناخت بلکه میتوان بر اساس ادراکات فرد، موجودیت را تصور و دریافت کرد.(شفیع آبادی و ناصری،۱۳۶۵، به نقل از صوری،هاشمی،۴۰) وی مطرح میکند ارگانیسم یک تمایل ذاتی و اصلی دارد، آن تمایل به تحقق بخشیدن و حفظ و رشد خویشتن است و این پایه ای برای فعالیتهای ارگانیسم است، این ارگانیسم به دنبال رشد و خودشکفتگی، بقا و تعالی نفس، خود رهبری، خودنظمی، خودمختاری، استقلال، مسئولیت پذیری و تسلط بر نفس است.(سوری،هاشمی،۱۳۸۶)
عنصر اساسی و مهمترین پدیده در نظر راجرز مفهوم خویشتن است.راجرز، عزت نفس را ارزیابی مداوم شخص از ارزشمندی خویشتن خود و یا نوعی قضاوت نسبت به ارزشمندی وجودی خود تعریف کردهاست. او معتقد است این صفت در انسان حالت عمومی دارد و محدود و زودگذر نیست. بر طبق نظر او، عزت نفس در اثر نیاز به توجه مثبت دیگران به وجود میآید. نیاز به توجه مثبت دیگران، شامل بازخوردها، طرز برخورد گرم و محبت آمیز، صمیمیت، پذیرش و مهربانی از طرف دیگران است.(پروین، جان،۱۳۹۲)
به اعتقاد راجرز با پیدایش خودآگاهی در کودکان، نیاز به توجه مثبت اطرافیان افزایش مییابد و همان گونه که کودکان بزرگتر میشوند و نیازهای جمعی خود را بهتر برآورد میکنند، نیازشان به توجه مثبت دیگران بیشتر شده و این تصور تأثیر مستقیمی بر روی عزت نفس آنان دارد.(سوری وهاشمی، ۱۳۸۶)
وقتی کودکان معتقدند دیگران برای آن ها ارزش قائلند، احساس ارزشمندی و عزت خواهند کرد. راجرز در رشد و پرورش نوزاد آدمی، بر خانواده و محبتی که کودک از اطرافیان دریافت میکند تأکید داشته و مطرح میسازد تصور کودک از خود نتیجه تعامل او با دیگران، به ویژه خانواده است. او تأکید میکند که با رشد فرد، پرورش خود آغاز میشود و همین که خود پدیدار میگردد، گرایش، تحقق خود و یا خودشکفتگی، نمایان می شود، این فرایند که در سراسر زندگی ادامه مییابد مهمترین هدف زندگی استو تحقق خود، روند خود شدن و پرورش ویژگیها و استعدادهای افراد است.( سوری وهاشمی)بنابرین وی خود را به عنوان یک محصول اجتماعی و حاصل مجموع روابط بین اشخاص و کوشش برای هماهنگی سازگاری توصیف کردهاست و معتقد است همه انسانها احتیاج به یک نگرش مثبت هم از طرف خودشان وهم از طرف دیگران به خود دارند وتا زمانی که این نگرانی وجود دارد تمایل به سمت خودآگاهی و رشد وجود دارد(سوری وهاشمی، ۱۳۸۶)
راجرز مطرح میسازد که شخصیت سالم روند است نه حالت بودن. یعنی مسیر است نه مقصد.وی پنج ویژگی را برای انسان با کنش کامل مطرح کردهاست:
۱-آمادگی کسب تجارب: انسان از آزادی تجربه به همه احساسات و گرایشها برخوردار است و هیچگونه شرایط بازدارنده احساس ارزشمندی را ندارد.
۲- زندگی هستی دار:انسان با کنش کامل دارای زندگی همه جانبه است.
۳-اعتماد به ارگانیسم خود: یعنی فرد هر گاه احساس کند فعالیتی ارزش انجام دادن را دارد، به راستی با ارزش است.
۴- احساس آزادی:به نظر وی هر چه انسان از سلامت روان بیشتری برخوردار باشد، آزادی عمل و انتخاب بیشتری را احساس و تجربه میکند.
۵- خلاقیت: انسان با کنش کامل، خلاق بوده و دارای کارکرد کامل است.
راجزر میگوید برای خنثی کردن شرایط ارزشمند، عده ای باید به فرد توجه مثبت نامشروط کنند تاحرمت نفس وی افزایش یابد. بنابرین وی خود را بخش اصلی شخصیت فرد میداند که به عنوان یک محصول اجتماعی است و از طریق روابط بین فردی گسترش مییابد.(فیروزبخت، ۱۳۸۳، به نقل از سوری وهاشمی،۴۲)
۲-۶-۳- نظریه کوپر اسمیت:
اسمیت عزت نفس را مجموعه بازخوردهاو عقایدی که افراد در روابط خویشتن با دنیای بیرونی ابراز میکنند تعریف کردهاست. او عزت نفس را عامل بسیار مهمی در ایجاد رفتار میداند و عقیده دارد افرادی که عزت نفس مثبت دارند، رفتارهایشان اجتماع پسندتر از افرادی است که عزت نفس منفی دارند.(گنجی، ۱۳۸۶)
کوپر اسمیت مطرح میکند خصوصیات والدین با میزان عزت نفس فرزندانشان ارتباط دارد. از آن جمله ویژگیهایی نظیر: میزان و ثبات عزت نفس مادر، ارزشهای والدین، تضاد و کشمکش بین آنان، تعامل والدین و میزان استقلالی که به فرد داده می شود.تحقیقات اسمیت نشان میدهد بین عزت نفس و طبقه اجتماعی رابطه وجود دارد و افرادی که دارای وضعیت اجتماعی-اقتصادی بهتری میباشند از عزت نفس بالاتری برخوردارند.( سوری وهاشمی، ۱۳۸۶)
۲-۶-۴- نظریهآبراهام مازلو:
فرم در حال بارگذاری ...