بند دوم : حقوق شهروندی
حقوق شهروندی اغلب در کنار دو مفهوم« حقوق بشر» و « حقوق اساسی» مطرح می شود. این سه مفهوم گاهی مترادف و جانشین یکدیگر به کار میروند اما در تفکیک مفهومی مرزهای ظریفی میان این مفاهیم سه گانه و دلالت موضوعی آن ها وجود دارد. حقوق شهروندی را می توان چنین تعریف کرد که آن بخش از حقوق اساسی است که در قانون اساسی هر کشور شکل«ملی» به خود میگیرد و فقط شامل حال شهروندان همان کشور خاص می شود مانند حق مشارکت سیاسی.[۲۴]
شهروندی قبلاً در حوزه اجتماعی شهری بررسی می شد اما امروزه شهروندی مفاهیم خود را به ایالت و کشور گسترش داده است، و حتی بسیاری به « شهروندی جهانی»[۲۵] نیز می اندیشند.
شهروند عضو رسمی یک شهر، ایالت یا کشور است. بر همین اساس حقوق و مسئولیت هایی را که در قانون پیشبینی شده است بر عهده میگیرد. از نظر حقوقی، جامعه نیازمند مقرراتی است که روابط تجاری، اموال ، مالکیت، مسائل سیاسی، شهرسازی و حتی مسائل خانوادگی و… را در نظر گرفته و سامان دهد از این رو موضوع حقوق شهروندی، روابط مردم شهر، ایالت یا کشور، و حقوق و تکالیف آنان در برابر یکدیگر و اصول و هدف ها و وظایف و روش انجام آن ها است. همچنین نحوه اداره امور شهر، ایالت یا کشور، و کیفیت نظارت بر رشد هماهنگ آن است که می توان به عنوان مهم ترین اصولی دانست که منشعب از حقوق اساسی کشور است؛و در واقع حقوق شهروندی آمیخته ای است از وظایف و مسئولیت های شهروندان در قبال یکدیگر، شهر و دولت یا قوای حاکم و مملکت و همچنین حقوق و امتیازاتی که وظیفه تأمین آن حقوق بر عهده مدیران شهری ، دولت یا به طور کلی قوای حاکم میباشد به مجموعه این حقوق و مسئولیت ها « حقوق شهروندی» اطلاق می شود.[۲۶]
برخی معتقدند شهروند مقوله جدا از شهروندی است. چرا که نویسندگان و اندیشمندان و سیاستمداران و … عبارت« حقوق شهروندی» را در معانی مختلف به کار برده اند و بر همین اساس گفته اند می توان این عبارت را مشترک لفظی دانست. چنان که برخی از ایم معانی با یکدیگر هم پوشانی دارند و عده ای از مصادیق هم را در بر می گیرند و برخی دیگر هیچ گونه مصداق مشترکی ندارند و دو حوزه مجزا را شامل میشوند. اما دو مفهوم بیش از مفاهیم دیگر در خصوص این واژه به کار رفته است. دو مفهوم اول« حقوق شهروندی» دقیقاً ترجمه واژه (Citizenship )و عنصر ذاتی آن، تابعیت است و در بستر ملی معنا مییابد و عمدتاًً شامل حقوقی مانند حق تعیین سرنوشت، مشارکت در اداره امور کشور و غیره … می شود. در این مفهوم شهروندی ناظر به حقوقی است که شهروندان به منظور اداره امور مملکت خویش دارا هستند و این حقوق در مواجهه شهروند با دولت معنا مییابد؛ لذا علی القاعده، مطالعه و بررسی این حقوق در حوزه علوم سیاسی و حقوق عمومی قرار میگیرد و مشارکت سیاسی عنصر لاینفک این مفهوم خواهد بود. گواه این ادعا تعاریفی است که در کتب پایه علوم سیاسی از واژه « شهروندی» ارائه دادهاند چنان که در دایره المعارف و دموکراسی ذیل« شهروندی» آمده است: « مفهوم شهروندی را که در سده نوزدهم رواج یافت باید مجموعه ای از حقوق و وظایف بدانیم که رابطه میان دولت های ملی و یکایک شهروندانشان را معین و مشخص میکند.»[۲۷]
همچنین مفهوم شهروندی در دانشنامه سیاسی نیز همین مفهوم را تداعی میکند: « مفهوم شهروندی همراه با فردیت و حقوق در اروپا پدید آمده است و اساساً کسی « شهروند» شمرده می شود که تنها فرمان گذار دولت نباشد بلکه از « حقوق فطری» و « حقوق طبیعی» نیز برخوردار باشد و دولت این حقوق را رعایت و از آن ها حمایت کند.»[۲۸]
دایره المعارف( Wiktionary ) نیز همین دیدگاه را نسبت به حقوق شهروندی دارد و آن را عضویت در یک اجتماع سیاسی با داشتن حق مشارکت سیاسی تعریف نموده است.[۲۹]
از دیدگاه جامعه شناسی هم شهروندی دارای اصل بهره مندی از مجموعه حقوق مدنی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی است که به واسطه نهادها و ساختارهای شایسته توسعه مییابد.[۳۰]
مضیق ترین تعریف از حقوق شهروندی به حقوق افرادی اطلاق شده است که دو ویژگی بلوغ سیاسی و تابعیت را دارا باشند. بنابرین تعریف ، اطفال و اتباع خارجی از حقوق شهروندی محروم هستند.
همان طور که ملاحظه می کنید در تعاریف مذکور علی رغم تفاوت هایی که در گفتار آن ها وجود دارد نقطه اشتراک همه آن ها در این است که حقوق شهروندی را محدود و محصور به عرصه سیاست و اجتماع معرفی می کند.
اما دیدگاه دیگری نیز در رابطه با حقوق شهروندی وجود دارد که مطابق آن این حقوق به مرزهای جغرافیایی مقید نمی شود و ملیت و تابعیت عامل محدود کننده آن به شمار نمی رود. در این دیدگاه حقوق شهروندی نسبت نزدیکی با مقوله حقوق انسانی و فطری دارد با این تفاوت که به این کلیت خلاصه نمی شود و مصادیق جزئی تری را نیز در بر میگیرد که مقتضای زیستن در قرون جدید، پس از پیشرفت و توسعه تمدن های گوناگون است.
این تلقی از عبارت حقوق شهروندی قرابت نزدیکی با آموزه های دینی و اسلامی از حقوق انسان دارد. چنان که به دفعات در آیات قرآن کریم و روایات ائمه معصومین علیهم السلام بر کرامت انسان ها صرف نظر از ویژگی های فیزیکی و حتی اعتقادی تأکید شده است.
انسان، به واسطه کرامت و شرافت مخصوص به خود دارای یک سلسله حقوق و آزادی هایی شده است که سایر جانداران به واسطه فاقد بودن آن حیثیت و شرافت و کرامت ذاتی، از آن حقوق بی بهره اند.[۳۱]
۱-۲- تاریخچه حقوق شهروندی
در این قسمت به بررسی مختصری از تاریخچه حقوق شهروندی در غرب، اسلام و ایران می پردازیم:
الف ) در غرب
اصول حقوق بشر و شهروندی تا قرن هجدهم میلادی به صورت مکتوب و مدون و جامع نبوده است. حقوق رم باستان به شدت فلسفی بوده است. از همین رو ارسطو بنیان گذار و نظریه پرداز حقوق مردمان سرزمین یونان است. در یونان و رم باستان ، شهروندان در مقابل بیگانگان و بردگان قرار می گرفته اند و شهروندان افراد آزاد آن سرزمین بوده اند که از حقوق کامل برخوردار بوده اند.
فرم در حال بارگذاری ...