وبلاگ

توضیح وبلاگ من

مطالب با موضوع : اسطوره در مشیری- فایل ۱۵ – منابع مورد نیاز برای مقاله و پایان نامه : دانلود پژوهش های پیشین

بی نهایت زیباست
آن که آموخت به ما درس محبت می خواست
جان چراغان کنی از عشق کسی
به امیدش ببری رنج بسی
تب و تابی بودت هر نفسی
به وصالی برسی یا نرسی
سینه بی عشق مباد (ج۲: ۱۲۲۱ – ۱۲۲۳).
۴-۳-۹- پرویز
خسرو پرویز (از ۵۹۰ تا سال ۶۲۸ میلادی)، بیست و چهارمین پادشاه ساسانی و از نامدارترین شهریاران دودمان ساسانیان است. «خسرو دوم» نامی است که رومی‌ها به وی داده‌اند، مورخین ایرانی وی را خسرو پرویز (ابرویز) گفته‌اند. وی به جای پدر، هرمز چهارم، برتخت پادشاهی نشست. در ابتدای به تخت نشستن با مخالفت بهرام چوبین مواجه شد و پس از شکست از سپاه وی به روم گریخت. مدّتی بعد با حمایت قیصر روم و با سپاهی که وی در اختیارش گذاشته بود به ایران بازگشت و بر تخت نشست.
«پرویز» یا «خسرو پرویز» در ادب اسطوره‌ای، نماد پادشاهی و شکوه و صلابت است و با همین مفهوم در اشعار شاعران پارسی بازتاب دارد. مشیری در شعر «در گذرگاه جهان» از مجموعه «آه، باران» از شکوه قصر او برای بیان مفاهیم و ساخت مضامین شعری بهره جسته است:

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

انسان سرگردان در او، این لحظه غمگین
آن لحظه خرسند.
هم شعرحافظ دارد و هم تیغ چنگیز.
هم کنج گردآلود من
هم قصر پرویز!
اندوه پیری دارد و شور جوانی
لطف توانایی و رنج ناتوانی
هم شهد شیرین دارد و هم زهر کاری
هم جغد دارد، هم قناری.
هم کین دشمن، هم صفای دوست در اوست
با این بپیوند
از آن بپرهیز. (مشیری، ۱۳۹۱، ج۲: ۹۱۴).
در شعر دیگری که در ستایش نظامی سروده است، در یک بیت، نظامی را افسانه سرای بزم پرویز معرفی کرده است:
مردی به کمال زهد و پرهیز / افسانه‌سُرای بزم پرویز (همان: ۱۱۵۲).
۴-۳-۱۰- تاج کیانی
«تاج، سربند یا کلاهی که معمولاً از جنس طلا و فلزات ارزشمند با جواهرات گرانبها بوده و عموماً توسط افراد عالیرتبه یک کشور مورد استفاده قرار می‌گیرد. تاج کلمه‌ای پارسی است… تاج دارای چنان ارزشی بود که ممکن بود شاهزادگان برای به دست آوردن آن جان خویش را به خطر اندازند. چنانچه بعد از مرگ یزدگرد یکم و پیدا شدن مدعیان سلطنتی، تاج را بین دو شیر در قفس قرار دادند تا هر که بر شیران غلبه کرد، تاج بر سر گذارد و شاهنشاه خواهد بود. از لحاظ معنایی تاج به دلیل نمایش افتخارات و اعتقادات ملّی و مذهبی دارای چنان اعتباری بود که کوچکترین بی‌احترامی به آن مجازات مرگ را در پی می‌داشت… در مورد فرّه و نقش آن بر تاج می‌توان گفت شاهان که ادعایی از انتساب شاهی به اهورامزدا و ایزدان چون مهر و آناهیتا داشتند، نقش یا نماد آنها را بر تاجشان نصب می‌کردند و به این عمل تنفیذ فره می‌گفتند. شاهان هرگاه که این فرّ ایزدی را داشتند، پادشاهی شایسته و منتخب و منتصب از ایزدان شمرده می‌شدند. بنابراین پادشاهی که لیاقت شاهی نداشت با این عنوان که فرّ شاهی ندارد و این که منتخب ایزدان نیست، از سلطنت خلع می‌شدند و فره از او گرفته می‌شد. هنگامی جمشید فرّ خود را از دست داد، پادشاهی خود را هم از دست داد؛ و ضحاک بدکار توانست او را شکست دهد. در این جا فرّه کیانی مخصوص شاهان خوب بوده است. خشایارشاه در یونان از فرّه باستانی یاری می‌طلبید؛ یا داریوش سوم سپاهیانش را با فرّه ایرانی پیش می راند» (واحددوست، ۱۳۸۷: ۴۴۷).
«فره ایزدى روح مقدسى است که برکت و تقدس ایجاد مى‌کند و وارد هر روح و جانى که بشود، توفیق پیدا مى‌کند و به عافیت و سلامت یا به سلطنت و مقام و قدرت مى‌رسد، و در دنیا و آخرت، نجات مى‌یابد. با نیایش و پرستش اهورا مزدا مى‌توان فره ایزدى یافت، و فره ایزدى اگر وارد روحى مى‌شود صاحب آن روح سعید بشود؛ و اگر نه شقى مى‌ماند» (مبلغی آبادانی، ۱۳۷۳، ج۱: ۲۶۹).
ساسانیان به دلیل اهمیّتی که برای شکوه و عظمت بارگاه خود داشتند، از این گونه لوازم که بر شکوه آنان می‌افزود، استفاده می‌کردند. بعد از این دوران، پادشاهان دیگر از تاج کیانی استفاده نمی‌کردند تا این که در دوره‌ی قاجاریه، دوباره استفاده از تاج برای پادشاهان مرسوم شد. مشیری از تحولات تاریخی ایران و از دست دادن فره و شکوه و تاج کیانی که احتمالاً به واسطه نفوذ اعراب از بین رفت، ایرانیان را ملامت می‌کند:
این دفتر دانایی، این طرفه ره آورد،
الهام خدایی ست که فردوسی توسی
از جان و دل آن را بپذیرفت،
با جان و دل خویش، بیامیخت،
بیاراست، بپرورد؛
دَه قرن است که در پهنه‌ی گیتی
میدان شکوهش را،
کس نیست هماورد!…
امروز، هنوز از پس دَه قرن که این مُلک
در دایره‌ی دوران سرگشته ست،
آیا چه کسی داند سی سال در آن عهد
بر این هنری مرد سخنور چه گذشته ست؟
انگیزه اش از گفتن شهنامه چه بوده ست؟
سیمای اساطیری ِ ایران کهن را
آن روز چرا گَرد ز رخسار زدوده ست؟
سی سال برای چه، برای که سروده ست؟
این دفتر دانایی،
این طرفه ره آورد
الهام خدایی
فرمان اهوراست؛

منابع کارشناسی ارشد با موضوع نقد و بررسی و ... - منابع مورد نیاز برای پایان نامه : دانلود پژوهش های پیشین

«اِعْمَلُوا- رَحِمَکُمُ اللهُ- عَمَلَ الصُّلَحاء، وَاکْدَحُوا لِمَعادِکُمْ کَدْحَ الْأَصِحّاء، وَ ارْدَعُوا أَهْواءَکُمْ رَدْعَ الْأَعْداءِ، وَأَعِدُّوا لِلرِّحْلَهِ إِعدادَ السُّعَداءِ، وَ ادَّرِعُوا حُلَلَ الْوَرَعِ، وَ داوُوا عِلَلَ الطَّمَعِ… وَ ادَّکِرُوا الْحِمامَ وَ سَکُرَۀَ مَصْرَعِهِ، وَ الرَّمْسَ وَ هَوْلَ مُطَّلَعِهِ، وَ اللَّحْدَ وَ وَحْدَهَ مُودَعِهِ، وَ الْمَلَکَ وَ رَوْعَهَ سُؤالِهِ وَ مَطْلَعِهِ».
ترجمه: «همانند عمل کردن نیکان، ]به دستوراتش[ عمل کنید- که امیدوارم خداوند شما را رحمت کند- و مانند تلاش و کوشش افراد تندرست، به خاطر معادتان، نهایت کوشش خود را به کار ببندید و خواهش‌های نفسانی خود را همانند برگرداندن دشمنانتان، از خود دور سازید و مانند آماده شدن سعادتمندان، آماده سفر آخرت شوید و جامه‌های پرهیزکاری را همچون زرهی بپوشید و دردها و بیماری‌های طمع را درمان کنید… . و مرگ و مستی]و سرگشتگیِ[ جایِ افتادنِ آن و خاک و قبر و ترسی که شما را ]در حال حیات[ از آن آگاه ساخته‌اند و لَحَد و تنهایی‌ای که در آن به ودیعه گذاشته‌اند و فرشته و ترس از سوال و ظاهر شدنش را به یاد آورید».
این جاری شدن کلمات زیبا و شیرین پی در پی ادامه می‌یابد تا اینکه آن را به صورت یک خطبه جالب و نو پی‌ریزی کند. شاید او در میان کارش به این فکر بود که بر خطیب مشهور سیف الدّوله، ابن نباته برتری یابد. وی در خطبه‌هایش مردم را به شگفتی وامی‌داشت و ادیبان و راویان از او]جملات زیبایی[ نقل کرده‌اند. حریری هم می‌خواست ثابت کند که از او در این موضوع کمتر نیست. البتّه او راه‌ها را برخودش، سخت و مشکل می‌کند و بر طبق عادت و خصلت وی]ابن نباته[ سخن نمی‌گوید، بلکه سجع و بدیع را رعایت می‌کند. به نظر او، آن مسأله برای نشان دادن مهارت بیانیش کافی نیست. بنابراین باید خودش را بیشتر به زحمت بیندازد و متعهّد شود که از کلمات خاصّی در زبان برای خطبه‌اش استفاده کند و آن، کلماتی با حروف بی‌نقطه است.

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

باید دانست که زمینه سخن گفتن در خطبه روز جمعه وسیع و باز است و به همین خاطر می‌بینیم که او فکر می‌کند درباره خطبه‌ای دشوار که در آن، این بازی‌ای که پسندیده است را تجربه کند. و کدام خطبه دشوارتر از خطبه ازدواج است؟ چرا که گوینده آن، در سختی و تنگنا است و ناگزیر باید درباره خواستگار سخن بگوید و اینکه او همتا و هم شأن نامزدش می‌باشد. این موضوع،چیزی بود که وی را در مقامه بعدی که مقامه «واسطیّه» نام دارد، به این سمت گرایش داد که این خطبه را طلب کند و در آن، هنر خود را عرضه کند و بضاعتش را بدین شکل نشان بدهد:
«اَلْحَمْدُلِلّهِ الْمَلِکِ الْمَحْمُودِ، اَلْمالِکِ الْوَدُودِ، مُصَوِّرِ کُلِّ مَوْلوُدٍ، وَ مَآلِ کُلِّ مَطْرُودٍ، ساطِحِ المِهادِ، وَ مُوَطِّدِ الأَطوادِ، وَ مُرْسِلِ الْأَمْطارِ، وَ مُسَهِّلِ الْأَوْطارِ، عالِمِ الْأسْرارِ وَ مُدْرِکِها، وَ مُدَمِّرِ الْأَمْلاکِ وَ مُهْلِکِها… طاوَعَ السُّؤْلَ وَ الْأَمَل، وَ أَوْسَعَ الْمُرْمِلَ وَ الْأَرْمَل، أَحْمَدُهُ حَمْداً مَمْدُوداً مَداهُ… وَ هُوَ اللهُ لا إلهَ لِلْأُمَمِ سِواهُ، وَلا صادِعَ لِما عَدَّلَهُ وَ سَوّاهُ، أَرْسَلَ مُحَمَّداً عَلَماً لِلْإسلامِ، وَ إِماماً لِلْحُکّامِ… إِعْمَلُوا – رَعاکُمُ اللهُ- أَصْلَحَ الْأَعْمالِ، وَ اسْلُکُوا مَسالِکَ الْحَلالِ، وَ اطَّرِحُوا الْحَرامَ وَ دَعُوهُ، وَ اسْمَعُوا أَمْرَاللهِ وَ عُوهُ، وَ صِلُوا الْأَرحامَ وَ راعُوها، وَ عاصُوا الْأَهْواءَ وَ ارْدَعُوها، وَ صاهِروا لُحَمَ الصَّلاحِ وَ الْوَرَع، وَ صارِمُوا رَهْطَ اللَّهْوِ و الطَّمَع، وَ مُصاهِرُکُمْ أَطْهَرُ الْأَحْرارِ مَوْلِداً، وَ أَسْراهُمْ سُؤْدُداً، وَ أَحْلاهُمْ مَوْرِداً، وَ أَصَحُّهُمْ مَوْعِداً… ».
ترجمه: «سپاس آن خدایی را که پادشاهی ستوده است و مالکی محبوب و دوستدار، و تصویرگر هر زاده شده، و پناه هر رانده شده، و گستراننده بستر]زمین[ و استوار کننده کوه‌ها و فرستنده باران‌ها و هموارکننده حاجات و دانای اسرار و دریابنده آن، و نابودکننده پادشاهان و هلاک‌کننده آنان ….. [خدایی که] با خواسته و آرزو [یِ بندگان] موافقت می‌کند و کسی را که توشه‌اش تمام شده و فقیر و مَردی را که همسرش مُرده‌است، بی‌نیاز می‌گردانَد. او را می‌ستایم، ستودنی که غایت و نهایتِ آن، کشیده و امتداد یافته‌است …. و اوست خدایی که هیچ خدایی جز او برای امت‌ها نیست، و برای آنچه راست و درست و برابر کرده [و آفریده] است، هیچ شکافنده‌ای وجودندارد. محمد(ص) را به عنوان عَلَم اسلام و پیشوایی برای حاکمان فرستاده‌است… . شایسته‌ترین کارها را انجام دهید- که امیدوارم خداوند شما را نگاه بدارد- و در راه‌های حلال، حرکت‌کنید و حرام را دور بیندازید و آن را رهاکنید و فرمان خداوند را بشنوید و حفظ‌کنید و صله رحم را به جای آورید و آن را مراعات کنید و از خواهش‌های نفسانی نافرمانی کنید و آن را از خود بازبدارید و با خویشاوندان صالح و پرهیزکار ازدواج‌کنید و از گروهی که لهو و طمع را پیشه خود می‌سازند، جداشوید. اما، این کسی که قصد دارد دامادتان شود[۱۳] از نظر زادگاه، پاک‌ترینِ آزادگان است و درسیادت و مهتری، شریف‌‍‌ترین و جوانمردترین، و از نظرِ آبخورگاه، شیرین‌ترین و در [عمل کردن به] وعده، بی‌عیب و نقص‌ترین آن‌هاست…».
به همین صورت، این متن و بافتِ خالی از نقطه گذاری را می‌آفریند و ادامه می‌دهد.
معلوم می‌شود که او به این تجربه و تجربه‌های گذشته قانع نشده‌است و بازهم در مقامه چهل و ششم که مقامه «حلبیّه» است نمونه‌های جدیدی از شعر را به نمایش می‌گذارد که بعضی از آنها دارای نقطه و برخی هم بدون نقطه هستند. از نمونه‌های دارای نقطه این گفته اوست:

فَتَنَتْنی فَجَنَّنَتْنی تَجَنّی

بِتَجَنٍّ یَفْتَنُّ غِبَّ تَجَنّی

ترجمه: «تجنّی[۱۴]، مرا شیفته خود ساخته و دیوانه خود کرده‌است، [آن هم] با ناز و کرشمه‌ای که گوناگون و متنوع است به دنبال جنایتی [که در حقّم روا داشته]».
گویا این نمونه‌ها را پایین‌تر از هدفِ خود می‌دید، پس نمونه‌ای ساخت که کلماتِ بیتهای آن، یکی نقطه‌دار و دیگری بدونِ نقطه پشتِ سر هم قرار گرفته‌اند، به این صورت:

إِسمَحْ فَبَثُّ السَّماحِ زَیْنٌ

وَ لا تُخِبْ آمِلاً تَضَیَّفْ

ترجمه: «بخشندگی کن که پراکنده ساختن نیکی و کَرَم، [مایه] زینت و آرایش توست و فردِ امیدواری را که میهمانت می‌شود ناامید نگردان!»
این نمونه هم برای او کافی نبوده‌است و به آن نمونه‌ای دیگر اضافه نموده‌است که به جناسِ خطّی بین کلمات می‌پردازد، به صورتی که اگر نقطه‌های آن حذف شود، کلمات کاملاً شبیهِ یکدیگر به چشم می‌خورند، مانند این بیت:

زُیِّنَتْ زَیْنَبٌ بِقَدٍّ یَقُدُّ

وَ تَلاهُ وَیْلاهُ نَهْدٌ یَهُدُّ

ترجمه: «زینب به قامتی آراسته ‌شده‌است که [دل‌ها را] می‌شکافد، و پستانی که
[دل عاشقم را] به شدت در هم می‌کوبد، [در دلربایی] از آن پیروی کرده‌است و بدا به حال او!»
چنین به نظر می‌رسد که این جناس، او را به تمام آرزوهایش نرسانده‌است، پس دو بیتِ دیگر سروده‌است که در آغاز و پایانِ ابیات، دارای جناس[۱۵] می‌باشد، جایی که می‌گوید:

سِمْ سِمَهً تَحْسُنُ آثارُها

وَ اشْکُرْ لِمَنْ أَعْطی وَ لَوْ سِمْسِمَهْ

دانلود پروژه های پژوهشی درباره سیمای مرگ در ... - منابع مورد نیاز برای پایان نامه : دانلود پژوهش های پیشین

پندش ده و گو که نرم نرمک می بیز مـغز سـر کیقباد و چشم پرویز
(خیام، رباعیات، ص۱۴۲)
نمی توان از اشعار او حکم کرد که او واقعاً مرگ را نابودی انسان می دانسته است یا نه. خیام سراسر زندگی اش در مرگ اندیشی و تفکّر به سرنوشت انسان سپری شده است. او از خاک شدن می گوید تا انسان را متوجه زندگی و فرصت های آن کند. تا به انسان بگوید که قدر زندگی را بدار! چون فردا خاک کوزه ها می شوی!
بـرگیـر پیـاله و سـبو ای دلجوی خوش خوش بخرام گرد باغ و لب جوی
کاین چرخ بسی سروقدان مهروی صـد بـار پـیاله کـرد و صـد بـار سـبوی
(همان، ص۱۶۴)
خود همین اندیشۀ استحاله و خاک را انسان پنداشتن، جلوه هایی از تداوم خواهی یا آرزوی همیشگی بودن انسان است. خیام وقتی از خاک، لب و روی و دست و مغز انسان را می بیند، بیانگر اندوه او از مرگ است. کسی که از مرگ اندوهناک باشد یعنی دوستدار زندگی و بیمرگی است. خیام که این همه از مرگ اندوهناک و ناراحت و متحیّر است، نشان دهندۀ ترس او از نابودی و نیستی است.خیام اگر چه از تبدیل شدن انسان به ذرّات خاک صحبت می کند اما این مطلب دالّ بر بی اعتقادی او به حیات پس از مرگ نیست. باید دید که خیام انسان و جوهرۀ انسان را چه چیز می داند و انسان را چگونه تعریف می کند؛ ماهیّت انسان در نظر او چیست و چگونه است؟ قطعاً او انسان را تنها جسم و تن نمی داند:
از تن چو برفت جان پاک من و تو خشتی دو نهند بر مغاک من و تو
آنـگه ز بـرای خـشت گـور دگران در کـالبدی کشند خاک من و تو
(همان، ص۱۵۷)
خیام با فلسفه و آراء فیلسوفان مشایی، از جمله ارسطو و ابن سینا و فارابی آشنا است، از طرف دیگر از علوم اسلامی و مباحث کلامی آگاه است و خود صاحب رسالات فلسفی می باشد.[۶۷] فلاسفۀ یونان و به تبع آنان فیلسوفان مشایی ایران، ابن سینا، اصالت انسان را در نفس(روح) او می دانستند. آنها معتقد بودند که بعد از مرگ آنچه از انسان نابود می شود جسم اوست؛ نه نفس. «فلاسفه نفس را جاویدان می دانستند»[۶۸]. خیام نیز که متأثر از فیلسوفان مشایی است، انسان را حداقل جسم صرف نمی داند، تا با مرگ نیست و نابود شود. شاید بتوان گفت که او نفس و جسم را جدا از هم نمی دانسته است. همانطور که ارسطو، روح را از بدن جداپذیر نمی دانست.[۶۹]
خیام، سرنوشت انسان را خاک شدن می داند. به همین خاطر است که او از مرگ انسان اظهار تأسّف و ناراحتی می کند. وقتی انسان به این می اندیشد که سرانجام او خاک شدن است بیشتر احساس دردمندی می کند. اما هدف خیام از بیان خاک شدن انسان و بردمیدن سبزه از خاک او، انکار قیامت و حیات دوبارۀ انسان نیست. اگر توجه شود، او از خاک شدن انسان برای متوجه ساختن افراد به ارزش عمر و دعوت به خوش گذراندن اوقات عمر و دوری گزیدن از غم و اندوه استفاده می کند. خیام از بیان این مطلب می خواهد نکته ای را گوشزد کند و آنهم ارزش زندگی است. چراکه مردن برای او پایان خوشی ها و فرصت هایی است که فرد می توانست از آنها نهایت بهره را برگیرد:

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

چـون ابر به نوروز رخ لاله بشست برخیـز و به جام باده کن عزم درست
کاین سبزه که امروز تماشاگه تست فردا همه از خاک تو بر خواهد رست
(خیام، رباعیات، ص۱۰۵)
اگر این سؤال مطرح شود که انسان از اینکه می داند نهایت او خاکی است که تبدیل به گل کوزه گری می شود، چه آگاهی هایی به دست می آورد؟ یا چه احساس هایی به او دست می دهد؟ اگر دقت کنیم خیام هرگاه از خاک شدن صحبت می کند در کنار آن به بهره گیری از اوقات زندگی و امکانات آن توصیه می کند. استدلال خیام برای «می خوردن» و «شادْ گذراندن عمر» این است که پایان آدمی خاکی است که سبزه از آن خواهد رُست. در نتیجه نمی توان به صرف اینکه او از خاک شدن انسان می گوید، بگوییم که او منکر قیامت است و انسان را همان جسم خاکی می داند و به روح اعتقاد ندارد. یکی از مسائلی که خیام در باب آن شکّ و تردید دارد، رستاخیز و زنده شدن دوبارۀ انسان در حیات دیگراست. البته شکّ و تردید او به منزلۀ انکار و رد نیست.
او بر خلاف عرفا صور ذهنی مرگ را تبدیل به زندگی و حیات دوباره نمی کند. او در مرگ اثری از زندگی نمی بیند، از این روست که اندوهناک است. برعکس عرفا که مرگ را زندگی یا منتهی به زندگی می دانند. خیام «از اینکه چرا و چگونه درخت زندگانی آدمی نشکفته، خشک شده، بزمین میفتد، تندرستی به بیماری و جوانی به پیری و زندگی بمرگ مبدّل می گردد و عزیزان سرانجام مشتی خاک می شوند»[۷۰] ناراحت و اندوهگین است.
مرگ و دعوت به شاد باشی و دم غنیمتی
عقیدۀ ما بر این است که محوری ترین مضامین رباعیات خیام متأثر از مرگ اندیشی است. یعنی «شادی گرایی و دعوت به لذتْ طلبی» و «اغتنام فرصت» و… هر یک به نحوی با مرگ مرتبطند. نخست بحث را با این سؤال مطرح می کنیم؟ خیام چگونه به این نتیجه می رسد که باید شاد زیست و شادی را از دست نداد؟ با طرح این سؤال بهتر می توان ارتباط مرگ اندیشی و دعوت به خوشگذرانی و شادباشی در اندیشۀ خیام را درک کرد. خیام از تجربۀ غم و اندوه ناشی از مرگ اندیشی است که به دم غنیمتی و بهره مندی از لذایذ و شادی ها آگاهی یافته است و بدان توصیه می کند. خیام در وضع و حالت مرگ اندیشی به تفسیر زندگی می پردازد، اول و آخر زندگی انسان را از ذهن می گذراند و همۀ جوانب و حالات زندگی انسان را می سنجد، سرانجام نتیجۀ درک و حاصل اندیشه های خود را در این توصیه که شاد باش و وقت را غنیمت دان، بیان می کند:
گر یک نفست ز زندگانی گذرد مگـذار کـه جـز به شادمانی گذرد
هشدار که سرمایۀ سودای جهان عمر است چنان کش گذرانی گذرد
(خیام، رباعیات، ص۱۳۱)
باید شادی گرایی و اغتنام فرصت و دعوت به خوشگذرانی خیام را متناسب و در ارتباط با مسئلۀ مرگ و مرگ اندیشی او بررسی و تفسیر کرد.مرگ زنگ خطریست برای انسان که مبادا فرصت بهره گیری از شادی ها را از دست دهد. خیام برای دعوت به خوشباشی و بهره مندی از داشته ها، با مرگ از هدر رفتن عمر هشدار می دهد:
زان پیش که از زمانه تابی بخوریم برخیز ز خواب تا شرابی بخوریم
کاین چرخ ستیزه روی ناگه روزی مـا را نـدهد امان که آبی بخوریم
(همان، ص۱۴۷)
خیام از مرگ برای هشدار دادن استفاده می کند. هشدار به اینکه مبادا فرصت و عمر را از دست داد. چرا که «چون رفتی، رفتی» دیگر امکان بازگشت وجود ندارد. پس بهتر آنست که قدر وقت را بدانیم و از داشته ها و بهره های ممکن نهایت استفاده را ببریم:
می نوش در آبگینه با نالۀ چنگ زان پیش که آبگینه آید بر سنگ
(خیام، رباعیات، ص۱۴۶)
مرگ اندیشی خیام باعث شده است که او بیشتر به زندگی متمایلتر شود و نسبت به ارزش لحظه ها و وقت بهتر آگاهی پیدا کند. «بازگشت فکر خیام به لزوم اغتنام فرصتِ زندگی نیز از رهگذر اندیشۀ مرگ است»[۷۱]. انسان قدر وقت را زمانی می داند که بدان احتیاج داشته باشد و خود را در مرز گذشتن از آن بداند. یعنی در لحظۀ مرگ یا هنگام مرگ اندیشی و یادْ کردِ آن. خیام می گوید؛ وقتی انسان از آن طرف مرگ هیچ آگاهی و خبری ندارد که آیا هست یا نیست، پس لااقل نباید زندگی محدود را از دست داد. او مرگ را پایان شادی ها، خوشی ها، فرصت ها و بهره مندی ها می داند. به همین سبب است که پیوسته به اغتنام فرصت دعوت می کند و از فرارسیدن مرگ برحذر می دارد:
چون لاله به نوروز قدح گیر به دست با لاله رخی اگر تو را فرصت هست
می نوش به خرمی که این چرخ کهن ناگـاه تـرا چـو خاک گرداند پسـت
(همان، ص۱۰۶)
بدترین غم انسان که شاید خیام آنرا از سر جهل و خیالات انسان می داند، غم فرداها خوردن، بویژه، فردای قیامت است. خیام به غم های انسان واقف است و در پی آن است که با شادی آنها را مداوا کند. اصولاً شادی برای زدودن غم و اندوه است. انسان برای نجات از غم و اندوه است که به شادی ها و اسباب و اعمال و مراسم شادی آور روی می آورد. به نظر خیام، شادی امروز را به خاطر غم و اندوه های فردا از دست دادن، عمل خردمندانه ای نیست. به همین جهت همواره به بهره گیری از لحظۀ اکنون توصیه می کند:
ایـن قافـلۀ عـمر عجب می گذرد دریاب شبی که با طرب می گـذرد
ساقی غم فردای قیامت چه خوری پیـش آر پیاله را که شب می گذرد
(همان، ص۱۲۴)
خیام غم خوردن انسان بخاطر قضای مرگ را نمی پسندد. چه در غم باشی، چه در شادی، مرگ یکی یکی همه را درمی نوردد. پس همان بهتر که در شادی وقت را بگذرانیم. خیام از تجربیات خود در مرگ اندیشی بدین نتیجه رسیده است که غم مرگ را خوردن بیهوده است. چرا که با غم خوردن های ما چیزی تغییر نمی کند و قضایی برگردانده نمی شود. چون بودنی ها همه بودست:
دهقان قضا بسی چو ما کشت و درود غم خوردن بیهوده نمی دارد سود
پـر کـن قـدح مـی به کفم بر نه زود تا باز خورم که بودنی ها همه بود
(خیام، رباعیات، ص۱۲۸)
در این رباعی چندین نکته فهمیده می شود؛ یکی اینکه، مرگ و مرگ اندیشی غم زاست، یعنی باعث اندوه و یأس انسان می شود. دوم اینکه، مرگ از جمله قضاهاست که با اندوه و غم نمی توان از آن در امان ماند. سوم که شاید فلسفۀ شادی گرایی و خوشباشی خیام را بهتر نشان می دهد و علّت دعوت خیام به بهره گیری از داشته ها و لذّت ها را بیان می کند، قدح می ایست(نشانۀ شاد باشی ها و اغتنام فرصت) که برای زدودن اندوه و غم های ناشی از مرگ اندیشی انسان است. شادی و خوشی های خیام از سر ناچاری است. وقتی که برای خیام زندگی آغشته به درد و رنج است و در نظر او حاصل آدمی در این دنیا جز مشقت و سختی و جان دادن نیست، آیا برای انسان چاره ای جز شادی کردن و خوشباشی باقی می ماند؟ و آیا برای نجات از این همه رنج گزیری از شادی هست؟ شادی گرایی عملی برای فراموشی یاد مرگ است. خیام می داند که انسان در مرگْ اندیشی که مهمترین راز هستی اوست، به آگاهی یقینی دست نمی یابد. علاوه بر آن مرگ اندیشی تأثیرات منفی در روح و فکر انسان خواهد گذاشت. کسالت، خستگی، بی حوصلگی و یأس و ناامیدی که مرگ اندیشی در انسان بوجود می آورد، خیام را متوجه می سازد که بهترین عملکرد انسان، روی آوردن به شادی و خوشگذرانی است. تا از کابوس مرگ و هراس از آن نجات یابد. چون از یک طرف از اندیشیدن به مرگ هیچ آگاهیِ یقینی از سرنوشت خود بدست نمی آورد و از طرف دیگر نتایج تخریبی زیادی بر روحیۀ فرد خواهد گذاشت. بنابراین خیام به این نتیجه می رسد که بهترین کار فرد، بهره مندی از داشته ها و امکانات دنیوی است:
زان کوزۀ می که نیست در وی ضرری پر کن قدحی، بخور، به من ده دگری
زان پـیشتر ای صـنم که در رهگذری خـاک مـن و تو کوزه کند کوزه گری
(همان، ص۱۶۶)
توصیه به بهره مندی و کامجویی از نعمت های زندگی حاصل مرگ اندیشی خیام است. نکته ای که نباید از یاد برد این است که شاعران زمانی که از بی اعتباری دنیا، لزوم ترکِ آن و دم غنیمتی بحث می کنند، مرگ را از نظر گذرانده اند. آنها دنیا را با مرگ و در برابر آئینۀ مرگ توصیف می کنند. بنابراین باید به پیوستگی و ارتباط معنایی اغتنام فرصت و مرگ توجه کنیم و به دنبال کشف و یافتن ارتباط آن دو تأمل برآییم تا تأثیر مرگ بر دنیانگری شاعران برجسته تر جلوه کند. این مرگ است که خیام را متوجه لحظه های زود گذر و آنی می کند. تا به ارزش لحظه ها و دم غنیمتی پی ببرد. در خیام مضامین محوری را باید در ارتباط با هم معنی کرد و توضیح داد. دعوت به شادباشی و دم غنیمتی خیام همواره با انذار از مرگ همراه است:
با سروْ قدی تازه تر از خرمن گل از دست منه جام می و دامن گل
زان پیش که ناگه شود از باد اجل پیراهن عـمر ما چو پیـراهن گل
(خیام، رباعیات، ص۱۴۶)
خیام می داند که با ارزش ترین سرمایۀ انسان عمر اوست. عمر انسان وجود اوست. مرگ در زندگی انسان باعث شده است که عمر و زمان برای انسان ارزشمند و گرانبها جلوه کند:
گر یک نفست ز زندگانی گذرد مگـذار کـه جز به شـادمانی گـذرد
هشدار که سرمایۀ سودای جهان عمر است چنان کش گذرانی گذرد

پژوهش های کارشناسی ارشد درباره : بررسی ساختار طنز در ... - منابع مورد نیاز برای پایان نامه : دانلود پژوهش های پیشین

ـ تا به حال بیش از صد بار در مطبوعات و رادیو و تلویزیون به شوخی و جدی این تابلوهای «ایستگاه تاکسی» را مسخره کرده اند و گفته اند: این تابلوهای مضحک را که یکی از علائم بهلول بازی های ماست از کنار خیابان بردارید چون تاکسی در خیابان هر طور که دلش بخواهد ویراژ می دهد و هر جا که دلش بخواهد می ایستد جز در ایستگاه تاکسی[۴۸۵]!
ـ تا آن وقت شاید تو قاطری، یابویی، الاغی بالاخره مرکبی گیر آورده باشی که محتاج اتوبوس و ترن و تاکسی نشوی و زودتر هم به خانه ات برسی[۴۸۶] ….
ـ رانندگان تاکسی بازی تازه ای در آورده اند و برای این که زحمت خود را کم کرده باشند مدتی است که مسیر مستقیم برای خود اختیار می کنند….. تاکسی رانها هر راهی که دلشان بخواهد می روند و هر قدر هم که دلشان بخواهد با مسافر حساب می کنند و هیچ کس هم جلودارشان نمی شود.[۴۸۷]

( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

۴ ـ ۱ ـ ۴ ـ ۳ مهاجرت افراد از شهرستان ها به تهران برای زندگی
کمبود امکانات زندگی در سراسر کشور و بالاتر رفتن هر روزه ی هزینه های زندگی و همچنین مشکل جدی مردم در مورد یافتن مشاغل مناسب و درآمدهای کافی، باعث می شده که در دوران مورد بحث در این آثار، افراد و ساکنین شهرها و روستاهای مختلف کشور با شنیدن اخبار و شایعاتی چون وجود امکانات، شغل و درآمد بالا در تهران به امید بهبود زندگی خود دیار خویش را رها کرده و به تهران مهاجرت نمایند. همین امر باعث می شده که جمعیت تهران مرتباً افزایش یابد و در نتیجه مردم با کمبود بیشتر امکانات و مایحتاج ضروری زندگی مواجه شوند. مؤلف به این معضل اجتماعی بارها و بارها اشاره کرده و آسیب های جدی اجتماعی، اقتصادی و حتی فرهنگی حاصل از این امر را به مسئولین و مردم گوشزد کرده است.
ـ …. گفتم! این تقصیر درخت نیست و نتیجه ی هجوم از شهرستان به تهران است شاید اگر قبل از نقل مکان به تهران از حافظ فال می گرفتی این بیت می آمد:
ای که از کوچه ی معشوقه ی ما می گذری با خبر باش که سر می شکند دیوارش
حالا هم دیر نشده اگر باز از حافظ فال بگیری ممکن است این شعر بیاید:
ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش باید برون کشید از این ورطه رخت خویش[۴۸۸]
ـ جواب داد: در دامغان بودیم. باغ حسابی داشتیم. گول خوردیم و همه ی زندگی را فروختیم و به تهران آمدیم.چون خیال می کردیم علی آباد شهری است. این جا پس از مدتی که مثل کولی ها سفیل و سرگردان بودیم بالاخره این آپارتمان هفتاد متری را خریدیم. حالا مجبوریم هفت نفری در این قفس زندگی کنیم. در دامغان کیسه کیسه پسته را به دوستان و خویشاوندان تحفه می دادیم. این جا پریروز که مهمان داشتیم برای یک کیلو پسته پنجاه تومان از جیبمان پرید[۴۸۹].
ـ …. حالا حکایت تهران است. یقنعلی بقال که در گوشه ی فلان شهرستان از زور کسادی مگس می پراند، همین که شنید قهوه چی هم ولایتی اش بیست سال پیش، به تهران رفته و با سرمایه ای عبارت از یک سماور قراضه ی برنجی و چند تا استکان نعلبکی لب پریده دست به فروش چای آب زیپوی یکی سه تا پول زده و حالا صاحب سه چهار مهمان خانه ی لوکس است، به طمع می افتد و دکان خود را می فروشد و با پول مختصری که دارد راهی تهران می شود تا با سرمایه ای که دارد دست به کاری زند که غصه سر آید[۴۹۰]……
ـ هر جا کار تولیدی باشد، کارگر و کارمند جمع می شوند و هیچ کس به فکر ترک محل خود نمی افتد. این همه کارخانه که در اطراف تهران است، اگر در شهرستان ها بود لااقل کارکنان این کارخانه ها یا بستگانشان در آن شهرستان ها زندگی می کردند و الان در تهران نبودند.
۴ ـ ۱ ـ ۴ ـ ۴ ناکارآمدی شهرداری در تأمین رفاه شهروندان
مسلما شهری با وسعت و جمعیت بالا نیازمند مدیریت و رسیدگی عالی از سوی مسئولین نیز هست، اما با مطالعه ی این آثار در می یابیم که شهر تهران در آن دوران از نظر تأمین رفاه و امکانات برای شهروندان دچار کمبودها و نقائص فراوانی بوده است. علت اصلی این نقائص و کمبود ها نیز در وهله ی اول شهرداری این شهر بوده است، چرا که این سازمان علیرغم صرف هزینه های بالا نهایتاً در تأمین رفاه شهروندان چنان که باید و شاید موفق نبوده است. مؤلف به کمبودهای فراوانی چون عدم پاکیزگی خیابان ها و محلات، عدم نظارت صحیح بر نحوه ی ساخت و سازها، عدم مدیریت و اجرای علمی و کاربردی در اموری مثل جاده سازی و گسترش خیابان ها ، نبود مکان های مناسب و کافی برای تفریحات سالم و ورزش شهروندان و اموری از این قبیل اشاره می کند. باید گفت که تمامی این مشکلات در جنوب شهر تهران عمیق تر و مسأله سازتر بوده است. در این موارد هم مؤلف بارها به مقایسه ی شهر تهران با پایتخت های پیشرفته ی جهان می پردازد و مشکلات را با زبان طنز به تصویر می کشد.
ـ باید خدا را شکر کنیم که فقط در ورزش با ملل دیگر مسابقه می دهیم. اگر قرار بود در سایر کارها مثل خانه سازی، راه سازی، آسفالت خیابان، کابل کشی، زباله کشی، امور اداری، تسریع در محاکمات قضایی و غیره و غیره هم با ملل دیگر مسابقه بدهیم چی می شد[۴۹۱]….
ـ از یک طرف توصیه می کنند که اهالی تهران در مصرف آب اسراف نکنند، از طرف دیگر خبری پخش می شود که شهرداری تهران می خواهد بیست و شش قایق موتوری و بادی از انگلستان بخرد و آن ها را در دریاچه ی مصنوعی جنوب تهران به کار اندازد. مردم می گویند: ما در فصل باران برای عبور از خیابان هایی که حکم رودخانه را پیدا می کند در زحمتیم. این قایق ها را در همین خیابان ها به کار بیاندازید نه در دریاچه ی مصنوعی، چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است[۴۹۲] !
ـ تصادفا باد یک روزنامه ی کهنه ی دوسال پیش را در داخل ماشین می اندازد. بر می دارم و می بینم نوشته: « قرار است کیسه های نایلونی میان خانه ها تقسیم شود تا هر روز زباله ها در این کیسه های سربسته تحویل رفتگر شود و به همین نحو هم از شهر خارج گردد که روی آن باز نماند و باعث آلودگی هوا نشود. فعلا مطالعات در این زمینه ادامه دارد. البته مطالعه در بعضی از زمینه ها طول می کشد. گاهی یک سال و دو سال و گاهی یک قرن[۴۹۳].
ـ هنوز صد قدم نرفته بودم که دیدم گرد و خاک شدیدی برخاست و آسمان را تیره و تار کرده، چیزی نگذشت که از میان گرد و غبار یک دسته جارو بعد خود جارو و در پشت آن هم هیکل رفتگر مثل شاخ شمشاد سبز شد. تقریبا در تمام طول خیابان به ترتیبی که عرض کردم مأموران شهرداری با کمال جدیت مشغول مبارزه با آلودگی هوا بودند.[۴۹۴]
ـ من هر چه فکر کردم نفهمیدم منظور از این پیشنهاد چیست؟ آیا این آقای راننده ی تاکسی می خواست بگوید شهردار محترم تهران از چاله چوله ی خیابان ها خبر ندارد؟ پس ایشان چطور فاصله ی دولت سرای خود و شهرداری را طی می کنند؟ مثلاً با هلیکوپتر رفت و آمد می فرمایند؟ یا دست اندازهای خیابان از ایشان می ترسند و ایشان را دست نمی اندازند؟ چطور ممکن است شهردار جوان و تحصیل کرده و کار کشته ی ما که سال ها در تهران زندگی می کند نداند که این شهر در زمستان به چه وضعی دچار خواهد شد[۴۹۵]؟
ـ می دانید که در خصوص فرمایش ایشان (شهردار تهران) دو روایت است، یکی این که فرموده اند تهران تمیز ترین شهر دنیاست. دیگر این که فرموده اند تهران با بهترین شهرهای اروپا برابری می کند. بالاخره هر دو روایت درست از آب در آمد. چون اولا تهران یک دوش حسابی گرفت و شسته و رفته و تمیز شد و ثانیاً شهر را آب برداشت و خیابان ها حکم رودخانه و کانال را پیدا کرد و تهران هم شبیه ونیز و آمستردام شد که هر دو از بهترین شهرهای اروپا هستند.[۴۹۶]
ـ از یکی پرسیدند: اسم شهرداری اول چه بود؟ جواب داد: بلدیه. پرسیدند: پس چرا عوضش کردند؟ جواب داد: برای اینکه دیدند چیزی بلد نیست[۴۹۷].
۴ ـ ۱ ـ ۵ مسائل و مشکلات زنان
حالت را باید منتقد اجتماعی و نویسنده ای دانست که از لحاظ تفکر و شیوه ی نگاه به مسائل بسیار روشن بین و آزاد اندیش است، وی در عصری که به زن و مقام او در جامعه چنان که باید و شاید اهمیت داده نمی شده، خواستار احقاق حقوق مسلم و زیر پا گذاشته شده ی این طبقه بوده است. او به خوبی به اجحاف های افراد، جامعه و حکومت به زنان آگاه بوده است و چند بار مصداق هایی از این اجحاف را ذکر و نقد کرده است. البته باید گفت که این سخن به این معنا نیست که حالت مانند افراد یا گروه هایی که با حرارت و گاه افراط در این زمینه اظهار نظر کرده اند عمل کرده است، بلکه اشاره ی او به بعضی از حقوق اجتماعی، فرهنگی ، اقتصادی و اداری زنان جامعه نشانگر نگاه عمیق و همه جانبه ی او به مسائل روز است. البته ذکر این نکته هم لازم است که اشاره به چنین مواردی در این آثار کم و محدود است اما به خاطر ارزشی که نگاه و نظر مؤلف در این باره دارد و باعث نمایاندن وضعیت و جایگاه حقوق زن در جامعه ی آن روز شده است؛ این موارد را هم ذکر کرده ایم.
۴ ـ ۱ ـ ۵ ـ ۱ بی توجهی افراد و جامعه به زنان خانه دار
مؤلف در مقاله ای[۴۹۸] زنان خانه دار و نحوه ی برخورد جامعه و حکومت با این طبقه را موضوع بحث خود قرار داده و عقیده دارد که این زنان که تعدادشان هم در جامعه بسیار زیاد است از نظر مادی و معنوی باید تحت حمایت جامعه و به خصوص دولت قرار بگیرند. او نداشتن پشتوانه ی مالی مستقل، عدم برخورداری از تسهیلاتی مانند بیمه و ترس مفرط از آینده ی مالی در میان این افراد را مطرح کرده و معتقد است که دولت موظف است هزینه و بودجه ای را برای رفع این نگرانی ها اختصاص بدهد.
ـ به هر صورت کسانی که صبح از خانه بیرون می روند و غروب بر می گردند تمام زحماتشان به گردن کسی است که خانم خانه دار نامیده می شود. بله این خانم های خانه دار هستند که تمام کارهای خانه را بر عهده دارند و بار خانم های کارگر و کارمند هم روی دوششان سنگینی می کند و در برابر تمام زحماتی که متحمل می شوند اجرشان صفر است[۴۹۹].
ـ بر خلاف خانم های کارمند و کارگر، که حقوق مرتب و بیمه و بازنشستگی دارند، خانم های خانه دار از تمام این مزایا محرومند. نه حقوق مرتبی دریافت می کنند، نه بیمه هستند، نه مستمری بازنشستگی می گیرند. اصولا بازنشستگی ندارند. تا آخر عمر باید جان بکنند و نه تنها قدر زحماتشان شناخته نیست، بلکه اصولا وجودشان به چیزی شمرده نمی شود. بچه ها و نوه ها که به تحصیلات خود مغرورند، او را که سنش از آن ها بیشتر است، قدیمی و کهنه پرست می خوانند و مسخره اش می کنند.
ـ ….. لذا جا دارد که موضوع رفاه و تأمین آتیه ی خانم های خانه دار را جداً مورد بررسی قرار دهند و قدم هایی به سود این طبقه بردارند.[۵۰۰]
۴ ـ ۱ ـ ۵ ـ ۲ بی توجهی به زنان کارمند و شاغل در ادارات دولتی
همان طور که قبلا هم گفته شد مؤلف در اغلب موراد به مسائل نگاه همه جانبه و موشکافانه دارد. او علاوه بر حمایت از حقوق زنان خانه دار، به مشکلات و نیازهای زنان کارمند و شاغل هم اشاره کرده است. مهم ترین ضعف دولت در این زمینه کم بودن دستمزد زنان نسبت به مردان بوده که این امر باعث سوء استفاده های فراوان افراد و کارفرمایان از زنان می شده است.
همچنین در نظر گرفتن مشاغل بسیار ساده و کم اهمیت برای زنان در ادارات و عدم اختصاص رتبه های بالا تر به این افراد هم از مشکلات زنان کارمند به شمار می رود که مؤلف در چند مورد به این مسأله اشاره کرده است.
ـ خانمی را می شناسم که در یکی از وزارت خانه ها بایگانی می کند، متجاوز از پنج سال است که او به این کار اشتغال دارد و در این مدت هر چه کوشیده که او را یک رتبه ترقی دهند کوشش او به جایی نرسیده است. بدین جهت دیگر نا امید شده و دست و دلش به کار نمی رود.[۵۰۱]
ـ ترقی و پیشرفت بانوان در خدمات اجتماعی و اداری بستگی دارد به اینکه مردان به اصل برابری زن و مرد ایمان داشته باشند و چون مردانی که در رأس پست های حساس هستند هنوز قلباً به این حقیقت ایمان پیدا نکرده اند طبیعتا زن و مرد را به یک چشم نگاه نمی کنند و در نظر آن ها فقط جلو افتادن مردان مهم است، عقب ماندن زنان هیچ اهمیتی ندارد[۵۰۲]
۴ ـ ۲ موضوعات فرهنگی
یکی دیگر از مسائل کلان جامعه که در این آثار موضوع مورد بحث مؤلف قرار گرفته است، موضوعات و مسائل خاص فرهنگی است. البته مسلم است که موضوعات فرهنگی و اجتماعی به آسانی قابل تفکیک از یکدیگر نیستند و مسلماً آنچه که در مباحث قبل به عنوان مسائل و معضلات اجتماع ذکر و بیان شد تأثیر مستقیم بر روی مسائل فرهنگی داشته و همچنین بالعکس، هر یک از مسائل فرهنگی هم در دیگر مسائل اجتماعی تاثیر گذار است. بنابراین می توان گفت که تفکیک ، دسته بندی و نام گذاری موضوعات و معضلات جامعه صرفا جهت نظم دادن به امور کلی ذکر شده در این آثار بوده است.
مسائل و موضوعات فرهنگی و اخلاقی جزء تفکیک ناپذیر زندگی مردم در جامعه است و مؤلف نیز که هم واسطه ی نمایاندن مشکلات مردم به مسئولین ـ و همچنین خود مردم ـ بوده و هم ، چنان که گفته شد رسالت سنگین آگاهی بخشی به مردم را بر دوش داشته، هر گز از این مسائل و موضوعات غافل نمانده است. او همچنان که معتقد است هزینه های سنگین زندگی ناجوانمردانه بر گرده ی مردم تحمیل شده است، از ضعف های فرهنگی و اخلاقی مردم نیز غافل نیست و می توان اینگونه تعبیر کرد که او غم نان را تنها غم اساسی مردم نمی داند. او به نیازهای جسمانی و مادی مردم می پردازد اما نه به این معنا که منکر روح و معنویت مردم و جامعه باشد. حتی در بسیاری از موارد او از ضعف فرهنگ و اخلاق بیشتر گله مند است تا ضعف های اقتصادی و معیشتی.
خصیصه ی اصلی حالت که آشکارا در این آثار نمایان و مشهود است حفظ تعادل و حد وسط در تمام امور است، به طوری که در نحوه ی قضاوت او از مسائل موجود در جامعه هرگز او را اسیر افراط یا تفریط نمی بینیم. به همین خاطر هم هست که باید گفت آثار نثر او نمایانگر آشکار و صادقانه ی اوضاع بحرانی آخرین سال های قبل از انقلاب است. در واقع او نقد می کند و طبیعتا به اقتضای طنز بودن کلامش از اغراق نیز بهره می گیرد اما صداقت و قضاوت صادقانه را هرگز فراموش نمی کند. ضعف ها و کاستی های عمیق و انکار ناپذیر دولت و حکومت را به چالش می کشد اما منکر نقش مردم در به وجود آمدن مشکلات در جامعه نیست. به خاطر همین نوع نگاه و قضاوت است که اخلاق در مباحث او پررنگ و آشکار قابل مشاهده است.
او در نقد اخلاق و فرهنگ جامعه مؤلفه های زیادی را بیان کرده است، از طرز رفتار و صحبت کردن مردم با یکدیگر در خیابان ها گرفته تا نوع پوشش افراد در جامعه و حتی نوع نگاه مردم به زندگی به عنوان موضوعات فرهنگی و اخلاقی از سوی او مطرح شده است و اشاره های او به این نوع از مسائل در این آثار بسیار زیاد است.
باید گفت که در بعضی از موارد ضعف های فرهنگی و کمبود اخلاقی مستقیما مربوط به ضعف دولت و حکومت است و در بعضی از موارد هم این خود مردم هستند که سبب به وجود آمدن مشکلات اخلاقی و فرهنگی در جامعه شده اند. موضوعات و مسائل فرهنگی را می توان در شش دسته و عنوان کلی: مسائل مربوط به نظام آموزشی، مسائل مربوط به رسانه های جمعی، مسائل مربوط به اعتقادات دینی و مذهبی ، مسائل مربوط به اخلاق در جامعه، مسائل مربوط به فرهنگ عمومی جامعه و مسائل تربیتی دسته بندی کرد.
بدیهی است که هر یک از این عناوین کلی شامل عناوین فرعی و زیر شاخه های متعدد هستند که به بررسی و ذکر آنها می پردازیم.
۴ ـ ۲ ـ ۱ مسائل مربوط به نظام آموزشی
بحث آموزش به عنوان اساسی ترین و زیر بنایی ترین فعالیت فرهنگی در جامعه مطرح است. افراد از طریق نظام آموزشی به نوعی در معرض دریافت و آموختن مبانی اساسی فرهنگی و فکری هستند.
دو سازمان آموزش و پرورش و آموزش عالی به عنوان متصدیان فرهنگی که مستقیماً تحت نظارت دولت بوده اند امر خطیر رواج فرهنگ صحیح در جامعه را عهده دار بوده اند. اما این دو سازمان هم مثل بسیاری از ادارات و بخش های دولتی دچار ضعف و کمبودهایی بوده اند که مؤلف به آنها اشاره کرده است.
۴ ـ ۲ ـ ۱ ـ ۱ آموزش و پرورش
آن گونه که از مطالب این آثار بر می آید، اساسی ترین نقص نظام آموزش و پرورش عدم تدوین کتب و دروس مفید برای دانش آموزان بوده است. مؤلف بارها نگاه نمره محور در آموزش و پرورش را نقد کرده و علت بی اطلاعاتی افراد به خصوص نوجوانان را همین طرز نگاه در آموزش می داند. نحوه ی تدوین کتب درسی طوری بوده که دانش آموز کوهی از اطلاعات مختلف را در ذهن خود تل انبار می کرده و بعد از ارائه ی امتحان و گرفتن کارنامه و نهایتاً اخذ دیپلم، در جامعه هیچ حرفی برای گفتن نداشته است.
ضعف دیگر نظام آموزش و پروش وجود بعضی از معلم هایی بوده که علاوه بر کم سوادی و بی اطلاعاتی، از نظر اخلاقی و طرز رفتار با دانش آموزان هم دچار ضعف های اساسی بوده اند. همچنین بی توجهی به تعلیم و تربیت صحیح دانش آموزان در مدارس هم از نکاتی است که مؤلف نقد کرده است.
ـ چیزی نمی گذشت که زن ها و مردها همه دور کرسی لم می دادند و بچه ها هم معمولا طرف پایین کرسی روی کتاب های خود دمر می شدند و به درس و مشق خود می رسیدند. اگر تنبلی می کردند هم از معلم کتک می خوردند و هم از پدر و مادر، مثل امروز نبود که تنبیهی در کار نباشد و بچه ها از دیو دو سر هم نترسند و درس نخوانند و بعد از پانزده سال مدرسه رفتن لیسانس داشته باشند و سواد نداشته باشند.[۵۰۳]
ـ به جای اینکه ایمان و علاقه به کسب علم داشته باشند و دانش را فقط به خاطر دانشمند شدن و کمال یافتن بیاموزند خیال می کنند که درس خواندن فقط برای نمره گرفتن است. به همین جهت می بینید سراسر سال عوض درس دنبال بازی و شیطنت می روند و فقط یکی دو شب به امتحان مانده کتاب را بر می دارند و طوطی وار حفظ می کنند و همین که امتحان دادند و نمره گرفتند، آن چه خوانده بودند از یاد می برند چون هدف به نظر آن ها همین نمره بوده و به هدف خود هم رسیده اند.[۵۰۴]
ـ عباس گفت: یک روز دبیر هندسه ی ما قضیه ای را شرح داد. شاگرد پهلو دستی من بلند شد و گفت: آقا ما نفهمیدیم، دبیر گفت: لازم به گفتن نبود. خودم می دانستم که نفهمی! ….. یک روز دیگر دبیر تاریخ طبیعی درس خود را داد و پرسید: فهمیدید؟ عده ای گفتند: نه. گفت : یعنی چی؟ درس مرا همه می فهمند. شما چطور نمی فهمید؟ مگر با آنها فرقی دارید؟…..
پیش خودم فکر کردم که سعدی گفته: لقمان حکیم را پرسیدند: ادب از که آموختی؟ گفت از بی ادبان……، اگر این طرز ادب آموختن صحیح و عملی باشد مایه ی خوش بینی و امیدواری است، چون فرزندان ما موقعی که فارغ التحصیل شوند بی نهایت مؤدب خواهند بود[۵۰۵] !
ـ پسرم تعریف می کند که معلم هندسه ی ما از بس در بند خرید و فروش زمین است تمام مثال هایی هم که می زند در همین زمینه است…. این آقا تا به حال به هیچ کس نمره ی بیست نداده جز به یک نفر که اصلا ریاضیاتش خوب نیست ولی چون پدرش دلال معاملات ملکی است و او بین پدر و معلم رل یک قاصد بادپا را بازی می کند مرتباً به عنوان نازشست نمره ی بیست می گیرد.[۵۰۶]
۴ ـ ۲ ـ ۱ ـ ۲ آموزش عالی
آموزش عالی هم مثل آموزش و پرورش دچار ضعف هایی بوده و به نوعی دنباله رو و ادامه دهنده ی همان ضعف های اساسی در تعلیم و تربیت جوانان بوده است.
اساسی ترین ضعف آموزش عالی که در این آثار مطرح شده، کمبود دانشگاه ها علیرغم متقاضیان فراوان ورود به دانشگاه بوده است، مؤلف نحوه های پذیرش افراد در دانشگاه ها را هم بسیار ضعیف و ناعادلانه توصیف می کند.
همچنین عدم انطباق علاقه های شخصی افراد با رشته های تحصیلی شان و نهایتا ناکار آمد بودن تحصیلات و اطلاعات افراد و عدم توانایی و مهارت فارغ التحصیلان هم به عنوان معایب آموزش عالی ذکر شده است. مشکل کمبود دانشگاه و سختی ورود به دانشگاه ها باعث می شده که افراد برای تحصیل به خارج از کشور مهاجرت نمایند، که این امر هم خود به وجود آورنده ی مشکلات زیادی برای جوانان بوده است که مؤلف با اظهار تأسف از این وضع، به ذکر آن ها می پردازد.
ـ … حالا اسم همان معماها را کنکور گذاشته اند و مثل همان خواستگاران دختر امیر که وقتی چشمشان به سرهای آویخته از کنگره می افتاد دست و پای خود را گم می کردند، داوطلب شرکت در کنکور هم وقتی یادش می افتد که هر سال چند هزار نفر در این مسابقه شکست خورده اند وحشت زده می شود و هنگامی که عازم شرکت در کنکور است. خیال می کند حکم امیر ارسلان نامدار را دارد که به جنگ الهاک دیو می رود.[۵۰۷]
ـ آقائی که پهلوی دست من نشسته بود گفت: تازه وقتی که به دانشگاه رفت وضع از این هم بدتر می شود چون از دوره ی دبیرستان این فکر در کله ی او رفته که در دانشگاه دیگر از او که آدم بزرگی شده توقع ندارند مثل بچه ها درس بخواند. خرش از پل گذشته و دیگر نه درسی در کار است و نه ترسی. خیال می کند هر که وارد دانشگاه شد خود به خود نخوانده ملاست[۵۰۸].

پروژه های پژوهشی در مورد تخمین حالت و پیش بینی ... - منابع مورد نیاز برای پایان نامه : دانلود پژوهش های پیشین

بازنگری مفهومی (معادلات کالمن)
پیش ­بینی بر اساس داده ­های قبلی
گرفتن اندازه ­گیری
( پیش ­بینی- اندازه ­گیری)×(گین کالمن)+ پیش ­بینی = تخمین بهینه
( گین کالمن-۱)× واریانس پیش ­بینی = واریانس تخمین
شرایط اولیه ( و )
پیش ­بینی

    • استفاده از شرایط اولیه و مدل (به عنوان مثال، سرعت ثابت) به منظور پیش ­بینی

اندازه ­گیری

    • اندازه گرفتن

اصلاح

    • استفاده از اندازه ­گیری به منظور اصلاح پیش ­بینی
    • تخمین بهینه با واریانس کوچکتر

برای کاربرد فیلتر کالمن فرض می شود که مدل های مشاهداتی و سیر تغییر در معادلات (۱٫a,b) خطی اند. همچنین، فرض می شود که نویزهای چنین مدل هایی گاوسی با میانه و کوواریانس مشخص بوده و افزایشی اند.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

بنابراین، چگالی خلفی ، در tk، k=1,2,… گاوسی بوده و فیلتر کالمن منجر به راه حل بهینه برای مساله تخمین حالت می شود، یعنی چگالی خلفی به طور دقیق محاسبه شده است. با فرضیات پیش رو، مدل های مشاهداتی سیرتغییر را می توان به ترتیب به شکل زیر نوشت:
(۳٫a)
(۳٫b)
که در آن F و H ماتریس های مشخص به ترتیب برای سیرتغییر خطی وضعیت x ومشاهده z هستند. با این فرض که نویزهای v و n میانه صفر و به ترتیب ماتریس های کوواریانس Q و Rدارند، گام های پیش بینی و به روزرسانی فیلتر کالمن در زیر داده شده است:
پیش بینی:
(۴٫a)
(۴٫b)
به روز رسانی:
(۵٫a)
(۵٫b)
(۵٫c)
ماتریس K را ماتریس وزن کالمن گویند. در بالا توجه کنید که پس از پیش بینی وضعیت متغیر x و ماتریس کوواریانس آنP با معادلات (۴٫a,b)، تخمین های قیاسی برای چنین کمیت هایی در گام به روز رسانی با بهره گرفتن از اندازه گیری های z به دست آمده اند.
مرحله­ تصحیح به صورت مفهمومی بسیار شبیه به مثال به روز رسانی بیزین است.
جزئیات مجموعه ­ای از معادلات فیلترینگ کالمن
پیش ­بینی (به روز رسانی زمان)
حالت پیش­رو
کوواریانس خطای پیش­رو
اصلاح (به روز رسانی اندازه ­گیری)
محاسبه­ی گین کالمن
به روز رسانی تخمین با اندازه ­گیری
به روز رسانی کوواریانس خطا
غیرگاوسی
اگر نویز فرایند یا اندازه ­گیری به طور معمول توزیع نشده باشد،‌سپس برای گام اصلاح
می­توانیم از توزیع با بهره گرفتن از روش­های مونته کارلو زنجیره­ی مارکوف نمونه برداری کنیم. این به عنوان مونت کارلو ترتیبی (SMC) یا فیلترینگ ذره­ای شناخته می­ شود و یک روش بسیار قدرتمند است[۱۹].
برای موارد دیگر که برای آنها فرضیه های مدل های مشاهدات- سیر تغییر گاوسی خطی معتبر نیست، استفاده از فیلتر کالمن منجر به راه حل بهینه نمی شود زیرا چگالی قیاسی، تحلیلی نیست. کاربرد روش های مونت کارلو برای توزیع های غیرخطی و/یا غیر گاوسی عمومی ترین و قدرتمندترین روش است. همین حالت به استثنای در دسترس بودن فیلتر کالمن معروف به بسط یافته است که شامل خطی سازی مساله می شود. فیلتر مونت کارلو در ادامه شرح داده شده است.
فیلتر کالمن توسعه یافته[۱۳]
اغلب کاربردهای موفق فیلتر کالمن در موقعیت هایی بوده است که دینامیک های غیر خطی وجود داشته اند. دو راه اصلی برای خطی سازی مسئله وجود دارد. یکی خطی سازی حول یک مسیر نامی در فضای حالت که به مقادیر اندازه گیری شده مربوط نباشد، با بهره گرفتن از این روش فیلتری بدست می آید که فیلتر کالمن خطی شده[۱۴] نامیده می شود که در شکل۱۷ نمایش داده شده است. روش بعدی خطی سازی حول مسیری است که به طور مداوم با توجه به حالت های تخمین زده شده ، به هنگام می شود. فیلتر بدست آمده با بهره گرفتن از این روش خطی سازی، فیلتر کالمن توسعه یافته نامیده می شود که در شکل۱۸ نمایش داده شده است.
شکل۱۷-مسیر نامی ومسیر واقعی برای فیلتر کالمن خطی سازی شده[۶]
شکل۱۸-مسیر نامی ومسیر واقعی برای فیلتر کالمن توسعه یافته
فرض کنید فرایند تحت بررسی وخروجی های اندازه گیری شده به فرم زیر باشند:

 
مداحی های محرم