حضورآمریکا پس از ۱۱ سپتامبر به نحو چشمگیری در منطقه افزایش داشته است. در حالی که به نظر می رسد ازبکستان، قرقیزستان و تاجیکستان مایل به کمک در جنگ علیه تروریسم باشند، بعید به نظر می رسد تا در خصوص نحوهی رفتار این دولت ها در داخل اعتراض شود. ایالات متحده بعد از ۱۱ سپتامبر برنامه هایی را برای توسعهی مشارکت سیاسی و نهادهای دموکراتیک ایجاد کرد. با وجود این، تا سال ۲۰۰۳، کمک های مالی در خصوص مسائل امنیتی و نظامی متمرکز بود.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
در حالی که ناظران از سرکوبی و تعدی حکومت های محلی آگاهند، مشکل این است که گروه های اسلامگرا این مشکل را به ایالات متحده و سیاست « نبرد گزینشی» آن نسبت می دهند. افزون بر این، با وجود این حقیقت که چنین گروه هایی قادر به سرنگونی رژیم ها نیستند، آن ها یک شرایط عقیدتی ضد آمریکایی جدید را ایجاد می کنند که ممکن است مشکلات عدیده ای را در آینده سبب شود.
این موضوع به ویژه در رابطه با حزب التحریر مطرح است. در حالی که حزب التحریر قادر به روی صحنه آوردن نیروهای مسلح علیه هر یک از سه دولت درهی فرغانه نیست اما در خصوص جنگ آینده میان مسلمانان و غرب به ویژه ایالات متحده تبلیغ می کند. حزب التحریر جهان را به دو قسمت مومنان و کافران تقسیم کرده و بر این ایده اصرار می ورزد که کافران آمادهی جنگ علیه اسلام هستند که نه تنها شامل عملیات نظامی است بلکه در برگیرندهی جنگ اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، مذهبی و جنسی است. در این جنگ، یک دشمن آشکار و اصلی وجود دارد. این دشمن، قرقیزستان، تاجیکستان یا ازبکستان نیست. بدون تردید، دشمن اصلی برای حزب التحریر ایالات متحده آمریکاست. در نتیجه، حزب التحریر ممکن نیست که چاشنی بمب باشد اما به طور مسلم فضا و شرایط را فراهم می سازد. این مسأله در فراخوان حزب التحریر از مسلمانان آشکار است: شما حافظ تمام جامعهی خود هستید. برای حقیقت و عدالت بمیرید. زمان برای تمایز قائل شدن بین مرگ و زندگی فرا رسیده است. آمریکا و غرب کافر، حاکمان شما از جمله مشاوران، تجار و سیاستمداران را در تله و گودال بی انتها قرار دارند. آن هایی که برای اسلام می جنگند فرزند اسلام خواهند بود و شما خود را در مسیر درست خواهید یافت. این خواستهی همهی مسلمانانی است که به خدا و پیامبر اعتقاد دارند. [۴۲۶]
۳-۴ جمهوری اسلامی ایران و بنیادگرایی اسلامی در آسیای مرکزی
پس از استقلال کشورهای آسیایی مرکزی و قفقاز، زمامداران آمریکا همواره به این کشورها در مورد گرفتار شدن در دیدگاه های ضد غربی ج.ا.ایران هشدار داده اند. به ادعای آنان ایران می کوشد حکومتی همچون جمهوری اسلامی در این مناطق برقرار کند. برای نمونه در ۱۹۹۳ تحلیلگران در زمینهی امنیت ملی آمریکا دورنمایی از منطقه در سال ۲۰۰۰ ترسیم کردند که نشان دهندهی مناطقی پهناور به رنگ سبز در برابر یک نقطهی قرمز رنگ یعنی تهران به عنوان خاستگاه خطر برای منطقه بود. [۴۲۷]
کارشناسان عوامل برتری ایران در منطقه را نزدیکی جغرافیایی، زبان مشترک و میراث اسلامی میدانند. از هنگام استقلال کشورها در آسیای مرکزی و قفقاز ایران در پی دو هدف بوده است. نخست و مهمتر از همه، تقویت همبستگی های مذهبی و فرهنگی در منطقه و کمک به این کشورها برای بازیابی میراث اسلامی خود. در سال ۱۹۹۲ وزیر امور خارجه وقت ایران این هدف را چنین بیان کرد: « ایران در میراث اسلامی با کشورهای همسایهی خود شریک می باشد. عاملی که برای استقلال بسیار مهم بوده و می تواند خلاء فرهنگی و اقتصادی موجود را پر کند. بنابراین ایران از تمام کشورهایی که به این منظور فعالیت می کنند استقبال می کند.» ایران پس از استقلال این کشورها، مبلغانی به این منطقه فرستاد و کتاب های مذهبی نیز در اختیارشان گذاشت. همچنین کمک های مستقیم و غیر مستقیم برای بازگشایی مدارس مذهبی و مساجد به این کشورها کرد. با این همه حضور و فعالیت ایران در منطقه در سنجش با کشورهایی مانند پاکستان و عربستان چندان برجسته نبوده است.[۴۲۸]
حقیقت این است که با وجود اشتراکات فرهنگی- اسلامی، ایران اهرم فشار چندانی در منطقه ندارد. رسمی شدن تشیع به عنوان مذهب برتر در ایران در سدهی ۱۶ میلادی، شکافی فرهنگی میان ایران و کشورهای منطقه پدید آورد و در آسیای مرکزی و قفقاز که بیشتر مذهب سنی و صوفی گری حاکم بود، تلاش ایران برای نفوذ با ایستادگی روبه رو شد. امروزه نیز رهبران مذهبی، زمامداران و همچنین مخالفان، بیشتر آموزش های خود را در کشورهای عرب و سنی مذهب دیده اند. بدین سان ایران چندان تمایلی به پشتیبانی از گروه های نظامی اسلام گرا در منطقه ندارد زیرا به تفاوت های ژرف عقیدتی خود با این جمهوری ها و همچنین رهبران غیر مذهبی آن ها به خوبی آگاه است.[۴۲۹]
در واقع سیاست خارجی ایران در منطقه گسترش روابط دوجانبه با هر یک از کشورها در زمینه ی اقتصادی از جمله ترانزیت و خطوط انتقال نفت و گاز است. از دیدگاه زمامداران ایران، کشورمان می تواند پل ارتباطی میان مناطق بستهی آسیای مرکزی و قفقاز و بازارهای خلیج فارس باشد.
در واقع ایران گذشته از افزایش نفوذ عقیدتی در منطقه، گسترش روابط دوجانبه در زمینه های اقتصادی را نیز مهم ارزیابی می کند. با توجه به این که در سیاست خارجی ایران، عنصر پان اسلامیسم برجسته است و حتی قانون اساسی ایران به روشنی بر ضرورت پشتیبانی از ملت های زیر ستم در هر گوشه از جهان تأکید دارد. برخی کشمکش ها در تاجیکستان را فرصتی برای ایران پنداشتند تا از راه آن، عقاید اسلامی خود را در منطقه پیاده کند. ناظران غربی و همچنین زمامداران روسی در دوران جنگ داخلی تاجیکستان ایران را متهم کردند که می خواهد با پشتیبانی از اسلام گرایان افراطی حکومتی بنیادگرا برپا کند. این دیدگاهی بسیار ساده انگارانه بود زیرا شرایط اجتماعی و سیاسی تاجیکستان به هنگام استقلال یافتن به گونه ای بود که به جنگ داخلی انجامید و این را نمی توان به تلاش ایران برای برپا کردن انقلابی همچون انقلاب اسلامی در آنجا نسبت داد.
با توجه به سیاست های ایران در منطقه پس از ۱۹۹۰، باید گفت که این کشور خواهان آن نیست که خطری برای منطقه شمرده شود و از همین رو سیاستی معتدل در پیش گرفته است. با توجه به اولویت های سیاست خارجی ایران در منطقه باید گفت که تهران از گسترش بنیادگرایی و افراطگرایی اسلامی پشتیبانی نمیکند.
۳-۵ نتیجه
طلوع اسلام در منطقهی آسیای مرکزی نه پدیده ای واحد و نه ساده است. بلکه از راه های گوناگون توسعهی تاریخی گذر کرده است. در حقیقت اکثر ویژگیهای ملّی چیزی نیست، جز محصولی از تنشها و رابطه بین مذهب و مکان جغرافیایی.
توسعهی اسلام در آسیای مرکزی به قرن اول هجری بر می گردد و در قرن سوم هجری به عنوان دین اصلی در منطقه مطرح بوده است. از این دوران به بعد آسیای مرکزی یکی از کانون های اصلی فرهنگ و تمدن اسلامی شد. در قرون بعدی نیز توسعهی اسلام ادامه یافت و پیوند آداب و تعالیم اسلامی با فرهنگ و تمدن ایرانی در نقاط مختلف ایران و مناطق آسیای مرکزی و خراسان بارور شد و شهرهای سمرقند و بخارا به مراکز فرهنگ و تمدن اسلامی تبدیل شد. در همین دوران طریقت های صوفیه رواج پیدا می کنند. صوفیان نقش مدافعان از ایمان و باورهای اسلامی را پذیرفتند و تا حد نهضتی توده ای و مردمی متشکل از طریقت های گوناگون برجستگی یافت.
روند تضعیف شدهی مسلمانان در آسیای مرکزی پس از حمله مغول به تدریج بنیان قبلی خود را گرفت تا این که نفوذ روسیه به سواحل دریای خزر، سبب ورود آسیای مرکزی به عصر انزوا و جدایی فزاینده از جهان اسلام شد. در مقابل سیاست های ضد مذهبی در منطقهی آسیای مرکزی از زمان روسیه تزاریسم تا به امروز نهضت ها و قیام هایی توسط مسلمانان صورت گرفته، که مقابله با حفظ اسلام و برتری بخشیدن به آن را با شیوه هایی متفاوت مورد توجه قرار می دادند. از جمله مهمترین آن ها می توان به، نهضت جدیدی ها که جنبش اصلاح طلبی فرهنگی- آموزشی و سیاسی و قیام باسماچها، که سیاسی و ضد شوروی بودند، اشاره کرد.
تجدید حیات اسلام در آسیای مرکزی در اواخر دههی ۱۹۸۰ شروع شد، زمانی که با اعمال سیاست گورباچف، یعنی پرسترویکا و گلاسنوست، برای اولین بار در سراسر دوران سلطه شوروی، به مردم اجازهی فعالیت در اتحاد جماهیر شوروی داده شد. تجدید حیات زندگی مذهبی مسلمانان در جهت محدود کردن اعمال مذهبی، احیای ناگهانی و تجدید حیات اسلام در همهی جمهوری ها اتفاق افتاد. در طی دوران سلطه شوروی، مسلمانان آسیای مرکزی آرام بودند. اکثریت جمعیت آن ها مسلمان سنی مذهب وابسته به فرقهی حنفی بودند. در دسامبر۱۹۹۱، فروپاشی غیر منتظرهی اتحاد شوروی کمونیستی مقدمات احیای بیشتر سنت های اسلامی در آسیای مرکزی را فراهم آورد. نمود بیشتری از اجرای احکام مذهبی، قبول و اتخاذ شکل اسلامی معاشرت و ازدواج های مذهبی، انجام نمازهای یومیه و تمایل بیشتر به مساجد رونق گرفت. همچنین ایجاد و بنای مساجد و مدارس اسلامی به شکل قابل توجهی آغاز گردید. در سال ۱۹۹۰ تا ۱۹۹۱ تعداد مساجدی که افتتاح گردید، از ۱۶۰ مسجد به ۵۰۰۰ مسجد رسید. ایجاد مساجد و مدارس جدید توسط کشورهای عربی تأمین مالی می شد و ایران و ترکیه، که بر سر حمایت از مسلمانان آسیای مرکزی در رقابت بودند، نیز در این امر مشارکت داشتند. عربستان سعودی تعداد بسیار زیادی از نسخ قرآن کریم را به منطقه فرستاد. ترکیه، ایران و عربستان سعودی گروه های مذهبی به این منطقه اعزام کردند. رفته رفته احزاب اسلامی قدرت و گسترش یافتند و رنسانس اسلامی احزاب در تمام جمهوری ها شکل گرفت. اسلام اهمیت زیادی در آسیای مرکزی پس از فروپاشی یافت و تمام جمهوری های آسیای مرکزی به طور رسمی دولت های خود را اسلامی اعلام کردند.
این اصلاحات ( اصلاحات گورباچف) نیز بر گسترش فعالیت گروه های بنیادگرا در منطقه مؤثر بوده است. به طور کلی از دههی ۱۹۴۰ اسلام رسمی – اسلام مورد حمایت حزب کمونیست اتحاد شوروی – نهادهای خود را به صورت محدود به وجود آورد. اسلام موازی به شکل بنیادگرایانهی خود نیز که از قرن نوزدهم به وجود آمده بود، به گونه ای حمایت خود را ادامه می داد. این نگرش با طرفداران محمد عبدالوهاب که از قرن نوزدهم در شبه جزیرهی عربستان ایده های خود را مطرح کرده بود، ارتباط داشتند. بنیادگراها در دوران اتحاد شوروی نیز به اشکال گوناگون ارتباط خود را با وهابیون در عربستان حفظ کرده و از منابع مالی آن ها بهره می بردند. آن ها در پی پالایش اندیشه های دینی از باورهایی بودند که طی قرون به اسلام افزوده شده بودند.
پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، بنیادگرایی اسلامی از عوامل بی ثباتی در آسیای مرکزی معرفی شده است. در آغاز برخی از کارشناسان بر آن بودند که اسلام افراطی از عوامل فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی بوده است و از این رو پیش بینی می کردند که اسلام می تواند عاملی چالش برانگیز برای حکومت های پس از دوران کمونیسم باشد. اوضاع در آسیای مرکزی نیز نشان دهندهی افراطی شدن جنبش های اسلامی بود. بمب گذاری در تاشکند در فوریهی ۱۹۹۹، رویدادهای تروریستی در قرقیزستان در سال ۲۰۰۰ تا اندازهای این گمان را پیش میآورد که بنیادگرایی اسلامی می تواند کنترل منطقه را به دست گیرد. فروپاشی الگوی توسعهی کمونیستی و حضور میلیون ها مسلمان، زمینهی مناسبی برای افزایش گرایش های اسلامی در منطقه فراهم میآورد. رهبران جمهوری های منطقه که، جز قرقیزستان، همان نخبگان دوران شوروی هستند، پیروان اسلام سیاسی را جدیترین رقیبان خود برآورد کردهاند. مسلمانان این منطقه که در دوران کمونیسم پیوسته در برابر تبلیغات سنگین ضد اسلامی قرار داشتند، در پایان این دوران، بازگشت به اسلام را بخشی از هویت تازهی خود دانستهاند. دگرگونی های سیاسی و نظامی در تاجیکستان و درگیریهای خونین در این جمهوری ها به زودی تهدید اسلامی را – که رهبران آمریکا و روسیه از یک سو و نخبگان بومی از سوی دیگر برای بزرگ جلوه دادن آن می کوشیدند- برجسته کردند.
بیشتر گروه های افراطی اسلامی از درهی فرغانه که میان سه کشور ازبکستان، قرقیزستان و تاجیکستان قرار گرفته است، در منطقه پراکنده شدند. آسیای مرکزی از سال های پیش از فروپاشی شوروی زمینه های مساعدی را جهت پذیرش عقاید افراطی مذهبی در مناطق مختلف خود دارا بوده است. در سال های پیش از فروپاشی شوروی چهار گروه عمدهی اسلامگرا در منطقهی آسیای مرکزی به ویژه در درهی فرغانه ایجاد شد که عبارتند از: عدالت، برکه، توبه و اسلاملشکرلاری. در سال های پس از فروپاشی شوروی نیز گروه هایی مانند جنبش اسلامی ازبکستان، جنبش اسلامی آسیای مرکزی، حزب التحریر، گروه اکرمه و حزب النصرت در منطقه ظهور کردند.
در این پژوهش تأکید اصلی بر حزب التحریر است. حزب التحریر به علت مخالفت آشکار خود با کاربرد خشونت جایگاهی متمایز از جنبش های اسلام گرای افراطی که بیشتر شناخته شده اند، دارد؛ اما دیدگاه های این حزب به طورعمیق افراطی است. حزب التحریر مدافع سرنگونی دولت ها در سرتاسر جهان اسلام و جایگزینی دولت های اسلامی در قالب احیای خلافت است. این حزب به سرعت در آسیای مرکزی رشد کرده و با سرکوب دولت ها مواجه بوده است. چنین اقداماتی اعضای این حزب را هر چه بیشتر افراطی می نماید و بذرهای افراط گرایی اسلام گرایانه را بیش از گذشته در منطقه می پروراند. حزب التحریر برای اولین بار در اوایل دههی ۱۹۵۰ و در میان فلسطینیان ساکن اردن ظهور کرد. این حزب پیروانی اندک اما به شدت متعهد، در تعدادی از کشورهای خاورمیانه به دست آورد و در میان مسلمانان اروپای غربی و اندونزی محبوبیت کسب کرده است. حزب فعالیت های خود را در آسیای مرکزی از اواسط دههی ۱۹۹۰ آغاز کرد و پیروانی راستین در درون ازبکستان دارد. وسعت فعالیت های حزب التحریر در کشورهای همسایهی ازبکستان یعنی قرقیزستان، تاجیکستان و قزاقستان کمتر است. رقم تقریبی آن در سرتاسر آسیای مرکزی بین ۱۵ تا ۲۰ هزار نفر است. این حزب در مجموع بزرگترین جنبش اسلام گرای افراطی در منطقه است. حزب التحریر یک سازمان مذهبی نیست، بلکه یک حزب سیاسی است که مبنای عقیدتی آن اسلام است.
ارزیابی تأثیرات و پیامدهای فعالیت های حزب در منطقه امر دشواری است. حزب التحریر مدعی است که در گسترش عقاید خود و تأثیر گذاری بر سرتاسر جامعه موفقیت فراوانی کسب کرده است. بسیاری دیگر از افراد اظهار می دارند که نفوذ حزب رو به زوال است. گسترده ترین حمایت از حزب احتمالاً بدین دلیل است که آنان قربانیان یک رژیم غیر مردمی سرکوبگر هستند. همزمان با افزایش نارضایتی از دولت ازبکستان، همدلی با حزب التحریر افزایش یافته است. دیدگاه های موجود در مورد عمق حمایت از حزب التحریر در قرقیزستان نیز متفاوت است. به طور طبیعی اعضاء، مدعی پشتیبانی عمومی فزاینده هستند. یکی از آنان گفت: « اکنون همه، آزادانه اعلامیه های حزب را دریافت می کنند. به ندرت برای کسی پیش می آید که به پلیس اعلامیه بدهد؛ بعضی اوقات پلیس ها اعلامیه ها را می فروشند و به جایش ودکا می گیرند.» عضو دیگری ادعا کرد: « قبلاً هنگامی که مردم در مورد خلافت می شنیدند می ترسیدند، اما اکنون می گویند: آرزو می کنیم که خلیفه زودتر بیاید.»[۴۳۰]
برخی دیگر از حمایت هایی که از حزب التحریر به عمل می آید ناشی از اقتداری است که معدودی از رهبران حزب التحریر در جامعه کسب می کنند، این امر به خصوص هنگامی اتفاق می افتد که آنان افرادی پارسا، دارای نفوذ معنوی و صاحب مؤسسات تجاری باشند. یک پلیس می گوید: وقتی مولودجانف دستگیر شد، آنان به ما گفتند: او به اینجا آمده تا زندگی کند، عده زیادی از مردم اینجا را سرکار فرستاد، یک کارخانه بستنی سازی و یک کافه تریا باز کرد؛ الان اینجا هیچ میکده ای وجود ندارد، جوانان حشیش نمی کشند. او ۲۰۰۰۰ نفر را صاحب شغل کرد. به نظر می رسد این برداشت از حزب – به عنوان جنبشی که از طریق کمک به رفع مشکلات شخصی مردم موجب ارتقای جامعه می شود- محدود به بخش کوچکی از مردم باشد که به طور مستقیم تأثیر این امر را تجربه کرده باشند. حزب التحریر نیز از این طرز تلقی حمایت نمی کند، زیرا این حزب فعالیت های اجتماعی یا خیریه را عامل آشفتگی خاطر و دور ماندن از نبرد سیاسی می داند.[۴۳۱]
یکی از علت های گسترش فعالیت حزب التحریر، عدم توانایی ساختارهای قدرتی و ضعف حکومت است. به عنوان مثال در زمانی که در اوایل دههی ۱۹۹۰ در قرقیزستان تعقیب و بازداشت اعضای حزب التحریر آغاز شد. بازداشت و زندانی کردن اعضای یک گروه منجر به ایجاد پایگاه اجتماعی برای آنان در میان جامعه شد. روش و راهکار منطقی در برخورد با حزب التحریر کار عقیدتی و تبلیغاتی با این گروه میباشد. چرا که اعضای حزب افرادی نیستند که از خارج به قرقیزستان آمده باشند. همهی آنان شهروندان کشور هستند. البته شاید مبارزه با برخی از رهبران و افراد افراطی در حزب التحریر امر ضروری باشد و ساختارهای قدرتی باید در این مورد وارد عمل شوند. اما این نوع مبارزه نیز باید در چارچوب قوانین و با روش های کاملاً منطقی و حقوقی و بدون نقض حقوق شهروندان انجام گیرد.
بنیانگذار حزب التحریر یعنی النبهانی دقیقاً فهمیده است، که چه چیزی مانع گسترش جنبش وی خواهد شد: اگر رفاه حاکم باشد، حقوق طبیعی افراد تضمین و سعادت آنان تأمین گردد و آنان بر مبنای شایستگی های خود برای تصدی موقعیت های مهم برگزیده شوند، جنبش های بنیادگرا به وجود نمی آیند. کسانی که در مقابل حزب التحریر عکس العمل نشان می دهند باید سخنان این فرد را در نظر بگیرند. رفاه، سعادت و پایان فساد در رأس سیاست هایی باشد که برای کاهش پشتیبانی از جنبش های اسلام گرای افراطی در منطقه صورت می گیرد.[۴۳۲] انجام اصلاحات اقتصادی- اجتماعی و سیاسی واقعی در سراسر منطقه و همچنین فرایند آزاد سازی فعالیت این گروه، برای تضعیف پشتیبانی از حزب التحریر ضروری است. سیاست های فعلی کشورهای منطقه، به ویژه در ازبکستان، بیشتر موجب ایجاد شرایطی خواهد شد که در قالب آن افراط گرایی به جای آن که ریشه کن گردد، رونق خواهد گرفت.
واکنش دولت ها به حزب التحریر متناقض و اغلب بی حاصل بوده است. زیرا سوق دادن حزب التحریر به زیرزمینی شدن، تنها آن را مخفی تر و مرموزتر و افراطی تر خواهد کرد. به جای این کار، به نفع غرب است تا دولت هایی مانند ازبکستان را زیر فشار قرار دهد که اقدامات اضطراری را به منظور تغییر محیط رشد و نمو حزب التحریر انجام دهد. نظام سیاسی بسته، نبود آزادی بیان، عدم پیشرفت اقتصادی و سرویس های امنیتی بی رحم و اصلاح نشده، همگی به رشد گروه های افراطی مخالف کمک می کنند.
وضعیت کنونی کشورهای واقع درآسیای مرکزی حاکی از آن است که تحولات سیاسی- نظامی در تاجیکستان و شکل گیری جنگ داخلی و حضور اسلامگرایان به عنوان یک طرف منازعه، ظهور طالبان در افغانستان و گسترش فعالیت های گروه های افراطی مذهبی (غالباً مرتبط با طالبان و القاعده)، نگرانی مشترک مراکز قدرت رقیب حاضر در منطقه از جمله ایالات متحده، روسیه، جمهوری اسلامی ایران و حتی چین بوده است. در سال های اخیر از یک طرف به علت سهل انگاری دولت های