-
- الگودهی :الگودهی به طور مستمر در طول پژوهش ها مربوط به مداخله مهارتهای اجتماعی مورد استفاده قرار گرفته است . الگودهی زنده هنگامی رخ میدهد که یک الگوی زنده یا بیشتر یک مهارت را در جلوی کلاس نشان میدهد . الگودهی نمادی ازاستفاده از الگوهای نوار و ویدئویی میباشد(گرشام[۵۴]، ۱۹۸۲).
- تعمیم دهی مهارت ها :اکثر مطالعات باز نگری شده نشان میدهند که ترکیبی از تکنیک ها به بهترین شکل تعمیم دهی را بهبود میبخشند . به طور خاص تر ، ترکیبی از تکنیکهای پیشایند و پیامد باعث تعمیم دهی میشوند ، در تحلیلی از پیشینه اموزش مهارتهای اجتماعی دریافتند که گروه هایی که مثبت ترین نتایج تعمیم دهی را به دست آوردند، ترکیبی از آموزشها ، سر نخدهی و تقویت مثبت را به کار گرفتند.
عوامل دیگری نیز وجود دارند که بر تعمیم دهی تأثیر میگذارند . مهمترین عامل ، محیطی است که مهارتها در آن آموزش داده میشوند . مهارت ها باید در محیط طبیعی جهت تسهیل تعمیم دهی آموزش داده شوند.کلاس درس محیطی طبیعی است. بنابرین آموزگاران باید فرصتهایی را هم برای آموزش مهارتهای اجتماعی و هم برای ایجاد تقویت کننده های طبیعی ایجاد کنند. این نوع تدریس ، اتفاقی نامیده می شود. اکثر آموزش مهارتهای اجتماعی که درخانه ، مدرسه و جامعه اتفاق می افتد را به عنوان یادگیری اتفاقی مقوله بندی کردهاست. یادگیری اتفاقی با آموزش مستقیم فرق دارد ، چون اغلب آموزش رسمی یا برنامه ریزی شده نیست ؛ درعوض آموزش زمانی اتفاق می افتد که شرایط ، زمان قابل آموزش را فراهم کند. این روش آموزش تمرین مهارتها را فراهم میکند و تعمیم دهی مهارتها را بهبود میبخشد. در هر صورت آموزش اتفاقی به تنهایی برای آموزش مهارتهای جدید کافی نباشد .
-
- کسب مهارتهای اجتماعی :
کودکان و نوجوانان از طریق کسب مهارتهای اجتماعی مهمی نظیر همکاری ،سازش ،ارتباط و دوست یابی به درون گروه همسالان خود ، راه یافته و پایه و اساس زندگی اجتماعی را تشکیل می دهند(استوارت و سندین ،۱۹۹۵). از مشکلات عمده ای که تأثیر باز دارند بر کار امدی و پویایی نوجوانان دارد و از شکل گیری سالم هویت و نیز شکوفایی استعدادها و قوای فکری و عاطفی آنان جلوگیری می کند ، مشکل برقراری ارتباط اجتماعی و نداشتن مهارتهای لازم اجتماعی است (مهرابی زاده،تقوی و عطاری ،۱۳۸۸). همکاری ،مشارکت با دیگران،کمک کردن ، آغازگر رابطه بودن ،تقاضای کمک کردن،تعریف و تمجید و قدردانی کردن،مثالهایی از مهارتها و رفتارهای اجتماعی است.
یادگیری رفتارهای فوق و ایجاد رابطه اثر بخش با دیگران یکی از مهمترین دستاورد دورانهای نوجوانی و جوانی است . با این حال همه نوجوانان موفق به فراگیری این مهارتها نمیشوند(الیوت و گرشام[۵۵] ، ۱۹۹۹).
کودکانی که مهارتهایی اجتماعی کافی کسب کردهاند در ایجاد ارتباط با همسالان ویادگیری در محیط آموزشی موفقتر از کودکانی هستند که فاقد این مهارتها میباشند.(تیلر،هویس و والکر[۵۶]،۲۰۰۱؛ آشر،۲۰۰۳، از ایلکنورو بالبین[۵۷] ،۲۰۰۷).
آموزش ابراز وجود،یک روش چند محتوایی رفتاری بوده و اجزای ان عبارتند از راهنمایی،ایفای نقش، الگوسازی، پسخوراند،تمرین و مرور رفتاری به صورت تجسمی و عینی(آچن[۵۸]،۱۹۹۷)،برنامه آموزش ابراز وجود، بدین منظور طرح ریزی می شودتا عقاید و رفتارهای جراتمندانه افراد را بهبود می بخشد؛به طوری که آن ها به توانند با دیدی بهتر به خود نگریسته،به خود اعتمادی برسند ،به طور مناسب عواطف و تفکرات فردی خود را نشان دهند ونتیجه روابط میان فردی مؤثرتری را با دیگران برقرار نمایند(هارجی و دیکسون[۵۹]،۲۰۰۴).
ابراز وجود یک مهارت آموخته شده نه یک صفت که یک فرد یا دارای آن است ، یا از آن بهره مند نیست . لذا یک برنامه صحیح اموزشی ابراز وجود قادر است دید افراد را نسبت به خودشان تغییر دهد؛اعتماد به خودرا در آن ها تقویت کند و روابط بین فردی را بهبود بخشد(لین و همکاران[۶۰]،۲۰۰۴) .
-
- پرورش تواناییهای شناختی دانش آموزان :
هدف مورد نظر در حیطه شناخت ، کسب دانش ، معلومات و تواناییها و مهارتهای ذهنی مانند درک و فهم آموخته ها،استفاده از آن ها در موقعیتهای تازه ، تجزیه و تحلیل، نوآوری و قضاوت درباره امور است(سیف ، ۱۳۸۱ ، ص۱۳۶).
دست یافتن به این آگاهیها وتواناییها ، نه تنها در عرصه زندگی فردی بلکه در عرصه زندگی اجتماعی و روابط با دیگران ، نقش بسزایی دارد . بنابرین هنگامی که برنامه درسی بخواهد بستر مناسبی برای وحدت و انسجام اسلامی در عرصه جامعه فراهم کند ، ناچار از ارائه دانش و معلومات لازم موجود در این زمینه و رشد تواناییها ذهنی است که زمینه ساز روابط اجتماعی مطلوب و دستیابی به افکار و اندیشههای صحیح است . محورهای تلاش درحوزه شناخت گسترده و وسیع هستند.در این جا آن ها دردو محور تقویت و پرورش ایمان و کسب سایر آگاهیهای لازم بررسی می شود .
-
- خودرهبری :
با توجه به دگرگونیهای سریع و پرشتاب دانش معلومات بشری ،همه چیز به شدت در حال تغییر و تحول است .سازمانها به عنوان یک سیستم باز با محیط در تعامل باشند و برای تداوم حیات نیازمند پاسخگویی به تغییرات محیطی هستند .بسیاری از محققان بر لزوم یک سبک جدبد رهبری ،برای پاسخگویی به این چالش صحه گذاشته اند . خودرهبری و راهبردهای آن با تأکید بر تبدیل شدن با فردی موثرتر، می تواند پاسخگوی چالشهای پیش روی سازمانها در قرن بیست و یک باشد(خراسانی و همکاران،۱۳۹۱)
به طورخلاصه ،کار بست فنون خود مدیریتی ،خود تاثیری چشمگیری در زمینه نحوه انجام وظایف برای دستیابی به استانداردها ، آن گونه توسط سیستم تعریف شده است ) در کارکنان به وجود میآورد ؛در حالی که خود رهبری علاوه برنحوه انجام وظایف به ضرورت و چرایی این امر نیز میپردازند .
-
- ایجاد زمینه برای رشد راهبردهای خودرهبری:
راهبردهای خود رهبری را به سه مقوله کلی تقسیم میگردد :
-
- راهبردهای معطوف به رفتار .
-
- راهبردهای پاداش طبیعی .
- راهبردهای الگوی فکری سازنده (هاگ تون[۶۱]، به نقل از خراسانی و همکاران ، ۱۳۹۱).
راهبردهای معطوف به رفتار در پی آن هستند که خود آگاهی فردی رابه منظور تسهیل مدیریت رفتاربویژه مدیریت رفتارهای مرتبط با وظایف بالاببرند و راهبردهای معطوف به رفتار شامل مشاهده خود،تعیین هدف برای خود ، پاداش دهی به خود ،خود تنبیه و خود رهنمودی میباشند .مشاهده خود،متضمن افزایش آگاهی فرد از زمان و چرایی پرداختن به رفتارهای به خصوص است.این نوع خودآگاهی اولین گام ضروری در راستای تغییر با کنارگذاشتن رفتار های بیهوده و غیر مولد است.با دستیابی به اطلاعات دقیق در خصوص رفتار فعلی و سطوح عملکرد،افراد میتوانند به نحوه مؤثری برای خودشان اهداف تغییر رفتار تعیین کنند .
راهبردهای خودرهبری معطوف به رفتار برای رفتارهای سازنده و مطلوب که منتهی به پیامدهای موفقیت آمیز شوند طراحی شدهاند و در عین حال رفتارهای منفی و نامطلوب که منجر به پبامدهای بی حاصل میشوند را سرکوب میکنند(مانز و سیمز[۶۲]،۲۰۰۱).