X
۹
درس دیگری که در اینجا آموخته می شود، این است که به منظور تحریک کردن سوگیری باورگرایی، نیازی به تحکیم منطقی عقاید و نظرات نیست. همانطور که بیان شد فرضیه موردنظر، تبدیل به یک ویژگی بیواسطه انتخاب فرد شرکتکننده در آزمایش می شود. حتی اگر شرکت کنندگان دلیلی برای پذیرش فرضیه نداشته باشند، به اندازه کافی به اعتبار آن پایبند هستند که نتوانند پاسخ صحیح را تشخیص دهند. در حقیقت زمانی که باورها به شدت در شواهد موجود جای گرفته شده باشد، اثرات سوگیری باورگرایی کمتر مشهود است. این بهخاطر گرایش در اهمیت دادن به دادههایی است که منطبق با عقایدی است که زیربنای قویتری دارند.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
مطالعات زیادی نشان داده است، افراد به اطلاعات تائیدکننده بیش از حد اهمیت می دهند. منظور از اطلاعات تائیدکننده، داده های اثباتکننده یا پشتیبان است. محتملترین دلیل برای تاثیر مفرط اطلاعات تائیدکننده این است که از نظر شناختی، ارتباط برقرارکردن با اطلاعات تائیدکننده در مقایسه با اطلاعات نقضکننده آسانتر است. یعنی برای اکثر افراد تشخیص این موضوع که چگونه بخشی از داده ها و اطلاعات بهجای به چالش کشیدن یک موقعیت خاص می تواند آن را تائید نماید، آسانتر است. محققین گاهی اوقات مرتکب سوگیری باورگرایی میشوند، زمانی که گاه به طرق گوناگون آزمایشاتی طراحی کرده یا داده ها را به گونه ای تنظیم می کنند که فرضیات خود را اثبات نمایند. مشکل وقتی وخیمتر می شود که برخی از اندیشمندان نیز از توجه به دادههایی که فرضیات آنها را رد می کند، سرباز میزنند.
رویدادگرایی
سوگیری رویدادگرایی گرایش افراد به این باور غلط است که آنها پیامد و نتیجه یک رویداد را از همان اول پیش بینی کرده اند. این سوگیری پیش بینی آینده را تحت تاثیر قرار میدهد. فرد در معرض سوگیری رویدادگرایی میپندارد، نتیجهای که او در پایان شاهد آن است درواقع تنها نتیجهای است که همواره محتمل بوده است. بنابراین وی عدمقطعیتی را که پیش از رویداد موردنظر وجود دارد، کماهمیت پنداشته و پیامدهایی را که میتوانست محقق شود ولی اینگونه نشده است، دستکم میگیرد.
فیشوف آزمایشی را انجام داد که در آن اطلاعات عمومی افراد در مورد سالنامه ها و دایرتالمعارفها طی سوالاتی مورد آزمون قرار میگرفت. بعد از اینکه پاسخهای صحیح مشخص میشد، فیشوف از شرکت کنندگان میخواست که پاسخهای اولیه خود را به یاد آورند. نتیجه نشان داد که درمجموع افراد کیفیت دانش و اطلاعات اولیه خود را بیش از واقع تخمین میزنند واشتباهات آغازین خود را فراموش می کنند. سوگیری رویدادگرایی مشکل جدی کسانی است که به تقلید و پیروی از دیگران در بازار عمل می کنند. پس از اینکه رویداد خاصی در بازار رخ داده و جزئی از تاریخچه آن شد، این گرایش شکل میگیرد که توالی و تسلسلی که نهایتا منجر به وقوع این رویداد شده است، مورد توجه قرار گرفته و وقوع رویداد موردنظر را اجتنابناپذیر نشان میدهد. همانگونه که ریچارد پوسنر میگوید: نتایج و پیامدهای حاصله فشار زیادی را بر تعابیر و تفاسیری که از آنها شکل میگیرد اعمال می کند. در رویدادگرایی اشتباهات سادهلوحانهای که نتیجه خوشنودکنندهای را به دنبال دارد، به عنوان حرکات تاکتیکی عالی ونتایج نامطلوب انتخابهایی که کاملا براساس اطلاعات موجود انجام شده است، به عنوان اشتباهات سادهلوحانه قابل اجتناب توصیف می شود.
یکی از مضرات سوگیری رویدادگرایی این است که مانع از آن می شود که فرد از اشتباهات خود درس بگیرد. افرادی که مبتلا به سوگیری رویدادگرایی هستند به سوگیری روانی دیگری نیز بهنام اتکا دچار هستند و شکلدادن مجدد یک وضعیت فکری غیرسوگیرانه از نظر آنها مشکل بوده و راحتتر آن است که در مورد اجتنابناپذیری یک پیامد واقع شده، دلیل بیاورند و خود را متقاعد کنند که این پیامد نمیتوانست جور دیگری باشد. به طور خلاصه میتوان گفت که سوگیری رویدادگرایی موجب می شود که انسانها در مورد کیفیت پیش بینیهای خود مبالغه کنند( بدری، ۱۳۸۸).
زیانگریزی
تعریف تکنیکی زیانگریزی از تئوری چشمانداز گرفته می شود، جایی که کاهنمن و تورسکی به طور صریح اولویتها و ترجیحات نسبی مسلم و محسوس را ذکر نمیکنند. مثلا ، من ترجیح میدهم که از زیان دور باشم تا اینکه سود کسب کنم. آنها زیانگریزی را در قالب تابع ارزش S شکل که نماینده مطلوبیت است، توصیف می کنند. این تابع، کل مرحله ارزیابی در تئوری چشمانداز را مدلسازی می کند. مطابق نظر این دو محقق، افراد همه سود وزیانهای بالقوه را در مقایسه با یک نقطه مرجع شاخص ارزیابی می کنند. تابع ارزش که از این نقطه عبور می کند نامتقارن است. تصویر حاکی از آن است که تاثیر زیان بیشتر از تاثیر سود است. نتیجه اینکه، رفتار ریسکطلبی در دامنه زیانها و رفتار ریسکگریزی در دامنه سودها حاکم است. مفهومی که در اینجا اهمیت دارد اثر تمایلاتی است که توسط استتمن و شفرین معرفی شده است. مفهوم اثر تمایلاتی، گرایش افراد به حفظ طولانیمدت سرمایه گذاریهای زیانده و فروش زودهنگام سریع سرمایه گذاریهای سودده را توصیف می کند.
تازهگرایی
به منظور درک توصیف تکنیکی سوگیری تازهگرایی، بررسی آزمون حضور ذهن که دو جزئ اساسی آن اثر تقدم و اثر تاخر است، می تواند مفید واقع شود. روانشناسان هنگام مطالعه حافظه آدمی، از یک پارادایم بهنام حافظه آزاد استفاده می کنند. در چنین پارادایمی، به فرد شرکت کننده فهرستی از آیتمها که قرار است وی آنها را یاداوری نماید، یکی پس از دیگری داده می شود.به عنوان مثال آزمون کننده می تواند هر ۵ ثانیه یک بار کلمهای را برای فرد آزمونشونده بخواند و پس از آن که همه کلمات موجود در فهرست خوانده شد، از شرکتکننده خواسته می شود که از کلمات خوانده شده، هر تعدادی که ممکن است را به یاد آورد. این پارادایم حافظه آزاد خوانده می شود. زیرا فرد مختار است به هر ترتیب که مایل است آیتمهای فهرستشده را به یادآورد.
پشیمان گریزی
مجموعه وسیعی از آثار مکتوب در زمینه روانشناسی آزمایشگاهی نشان میدهد که تاسف، تصمیم گیری تحت شرایط عدم اطمینان را تحتالشعاع قرار میدهد. تاسف و ندامت موجب می شود افراد تصمیمات گذشته خود را به چالش کشیده و عقاید و نظرات خود را زیر سوال ببرند. افرادی که تاسفگریز هستند، تلاش می کنند که از ناراحتی و تشویش ناشی از دو نوع اشتباه اجتناب ورزند: ا- خطای اقدام ۲-خطای غفلت. خطای اقدام زمانی رخ میدهد که ما اقدام نابجایی انجام دهیم. خطای غفلت از بیتحرکی و سکون نابجا ناشی می شود، یعنی فرصتهایی که نادیده شده یا فراموش شده اند. پشیمانی با نارضایتی تفاوت دارد، زیرا پشیمانی بر حالتی دلالت دارد که فرد در دستیابی به پیامدهای منفی نوعی حس نامطلوب دارد. زمانی که پیامدهای نامطلوب از خطاهای اقدام نشات میگیرد، احساس تاسف و ندامت در مقایسه با زمانی که خطای قصور علت نتایج نامطلوب است، شدیدتر است.
تاسف و ندامت؛ زمانی که پیامدها و نتایج بسیار مشهود یا قابل دسترسی است، حداکثر وضوح را داشته و بیشترین خسارت را به تصمیم گیری وارد می کند. اما زمانی که پیامدهای اشتباه کمتر قابل تشخیص است، تاسف و ندامت نیز به عاملی کماثر تبدیل می شود. برخی از محققان چند نظریه انتخاب در شرایط عدماطمینان پیشنهاد دادهاند که سوگیری پشیمانگریزی به عنوان توجیهی نسبی برای موارد مشاهدهشده نقض تئوری مطلوبیت موردانتظار است. در تئوری پشیمانی فرض می شود که افراد عقلایی هستند، اما تصمیمات خود را هم بر بازده مورد انتظار و هم پشیمانی مورد انتظار شکل می دهند. پارادوکس آلیس به همراه سایر گرایشهای آدمی که به نظر میرسد مانع بهینهسازی مطلوبیت هستند، از نقطه نظر تئوری پشیمانی، معقول جلوه می کند. تئوری پشیمانی دارای نقاط اشتراکی با تئوری چشمانداز کاهنمن و تورسکی است و بسیاری از پیش بینیهای آن با مشاهدات تجربی رفتار انسان که زیربنای تئوری چشمانداز را تشکیل میدهد، سازگاری دارد.
شکلگرایی
یک قالب تصمیم، ادراک ذهنی تصمیمگیرنده از اقدامات، پیامدها و اقتضائات مرتبط با یک انتخاب خاص است. قسمتی از چارچوب تصمیم از طریق فرمولهکردن مساله و قسمت دیگر آن با هنجارها، عادات و خصوصیات شخصی تصمیمگیرنده کنترل می شود.
غالبا این امکان وجود دارد که مساله تصمیم گیری را به بیش از یک طریق چارچوببندی کرد. زمانی ساختار رخ میدهد که اولویتها به عنوان تابعی از برخی نوسانات در شکلگرایی، تغییر می کند. به عنوان مثال میتوان یک انتظار را به دو طریق بیان کرد: از بعد منافع( ۲۵ درصد بیماران با داروی XYZ بهبود خواهند یافت) یا از بعد ضرر( ۷۵ درصد بیماران بدون استفاده از داروی XYZ خواهند مرد). اکثر انسانها در مورد اول چارچوب منافع را اتخاذ می کنند که عموما منجر به رفتار ریسکگریزی می شود. در مورد دوم( ۷۵ درصد بیماران خواهند مرد) اکثر مردم یک چارچوب ضرر را اتخاذ کرده و بدین ترتیب با احتمال بیشتری در رفتار ریسکپذیری درگیر میشوند.
سوگیری شکلگرایی همچنین دربرگیرنده یک پدیده فرعی بهنام ( چارچوببندی محدود) است. این پدیده زمانی رخ میدهد که افراد بر یک یا دو جنبه از یک موقعیت، بطور بسیار انحصاری تمرکز کرده و سایر جنبه های مهم آن را نادیده میگیرند و از این رو تصمیم گیری خود را به خطر میاندازند. به عنوان مثال خرید یک ماشین چمنزنی را مدنظر قرار دهید. مصرف کننده ای که چارچوب بسیار منحصر و محدودی دارد، ممکن است ماشینی بخرد که سرعت آن بالاست در حالی که پهنای تیغ، مصرف سوخت و سایر فاکتورهایی که بر کارایی ماشین تاثیرگذار است را نادیده میگیرد.
دگرگونگریزی
سوگیری دگرگونگریزی اشاره به این واقعیت دارد که یک گزینه، زمانی که با حفظ موقعیت موجود طراحی می شود، در مقایسه با زمانی که اینگونه طراحی نشده باشد، خوشایندتر به نظر میرسد. سوگیری دگرگونگریزی می تواند به اصل اینرسی کمک کند، اما اینرسی به اندازه سوگیری دگرگونگریزی، قدرتمند نیست. اینرسی به این معناست که شخص نسبت به خارج شدن از حالتی که بهعنوان وضع موجود شناخته شده است، اکراه دارد. وقتی افراد این جمله را بر زبان میآورند که« همه چیز همیشه همینطور بوده است» درواقع تمایل کمتری برای دست کشیدن از یک وضعیت نشان می دهند. سوگیری دگرگونگریزی اثر اتکا را نیز نشان میدهد( بدری، ۱۳۸۸).
سوگیری دگرگونگریزی، اغلب همزمان با سایر سوگیریها از جمله سوگیری داشتهبیشنگری و زیانگریزی مورد بحث قرار میگیرد. سوگیری دگرگونگریزی با این دو سوگیری از آن جهت تفاوت داردکه سوگیری مزبور به تغییرات ساختاری برحسب زیانها و سودهای بالقوه، بستگی ندارد.زمانی که سوگیری زیانگریزی و سوگیری دگرگونگریزی در مسیر حرکت خود به یک نقطه میرسند، این احتمال وجود دارد سرمایه گذاری که باید از بین دو گزینه سرمایه گذاری انتخاب خود را انجام دهد، به موقعیت موجود وفادار بماند. البته در صورتی که به نظر برسد این موقعیت احتمال کمتری از وقوع زیان را به دنبال دارد- حتی اگر موقعیت موجود متضمن بازده کمتری در بلندمدت باشد- باز هم فرد این کار را انجام خواهد داد. سوگیری داشتهبیشنگری بر این واقعت دلالت دارد که مالکیت یک دارایی- حتی اگر دارایی واقعا مطلوبیت یا ثروت مالک خود را افزایش ندهد- آن را از ارزش افزوده نامحسوسی برخوردار می کند. مطابق تعریف، سوگیری داشتهبیشنگری وضعیت موجود را مورد تائید قرار میدهد. ( افراد دوست ندارند موهبتهای خود را از دست بدهند). سوگیری زیانگریزی، سوگیری داشتهبیشنگری و سوگیری دگرگونگریزی، اغلب با هم ترکیب شده و نتیجه آن یک گرایش کلی است که موجب می شود افراد ترجیح دهند که همه چیز همانطور که هست باقی میماند، حتی اگر این سکون هزینهبر باشد.
دو منازعه عمده بین مالی کلاسیک ومالی رفتاری
روز دوشنبه ۱۸ اکتبر ۲۰۰۴ مقاله مهمی در روزنامه والاستریت منتشر شد. یوجین فاما یکی از ارکان اصلی و نظریهپرداز معروف بازار کارای سرمایه، در این مقاله اذعان نموده بود که قیمتهای سهام در بازار می تواند تاحدودی غیرعقلایی باشد. اعلام این نظر از سوی یکی بنیانگذاران مکتب فکری بازار کارا، سر و صدای بسیاری را بهپا کرد و موجب خوشنودی بسیاری از رفتارگرایان شد. این مقاله همچنین حاوی اظهارنظری از سوی ای بوستون بنیانگذار ای بوستون اسوشیتس بود با این مضمون که: یک تغییر و جابجایی در حال انجام است. مردم متوجه شده اند که بازارها کمتر از آنچه که آنان فکر میکردند کارا است.
استتمن دانش مالی کلاسیک را اینگونه توصیف مینماید.«مالی کلاسیک مجموعه ای از دانش بناشده برپایه اصول آربیتراژ میلر و مودیلیانی، مبانی تئوری پرتفوی مارکویتز، تئوری قیمت گذاری دارایی های سرمایهای شارپ، لینتنر و بلک و تئوری قیمت گذاری اختیار معامله بلک، شولز و مرتون است». تئوری مالی کلاسیک ایجاد شده تا برای پرسشهایی که هنگام بروز پدیدههایی در دنیای واقعی پیچیده شکل میگیرد، توضیحی محاسباتی رائه مینماید. در عین حال مالی کلاسیک بر پایه مجموعه ای از مفروضات سادهکننده بنا شده است. به عنوان مثال مفهوم انسان اقتصادی عاقل در لایه های زیرین این نگرش نهفته است و میگوید که انسانها همواره تصمیمات عقلایی میگیرند. مالی کلاسیک اصولا برپایه توصیف عقایدی که حکم می کند سرمایهگذار چگونه باید رفتار کند، شکل گرفته است. اما مالی رفتاری سعی دارد که پدیده های روانشناختی انسان در کل بازار و در سطح فردی را شناسایی کرده و از آنها بیاموزد.
نهایتا دانش مالی رفتاری مانند دانش مالی کلاسیک بر پایههایی از مفاهیم و مفروضات اساسی بنا شده است، با این تفاوت که مالی کلاسیک مفروضات خود را در بستری ایدهال بنا نهاده است، در حالی که مالی رفتاری این مفروضات را در بستری مشاهده شده( واقعبینانه) بنا می کند.
بازارهای کارا در مقابل بازارهای ناکارا
در دهه ۱۹۷۰ فرضیه کارایی بازار برای اکثر دانشگاهیان و جمع کثیری از حرفهای ها به عنوان مدل قابلقبولی از رفتار بازار پذیرفته شد. فرضیه بازار کارا که برخاسته از رساله دکتری فاما بود.در دهه ۱۹۶۰ آغاز و به تکامل رسید. فاما با بیان متقاعدکنندهای نشان داد، در بازاری که جمع کثیری از معاملهگران آگاه در آن فعالیت می کنند، اوراق بهادار به نحو مناسبی قیمت گذاری شده و همه اطلاعات موجود را منعکس می کند. او سه شکل از کارایی بازار را معرفی کرد.
۱-شکل ضعیف: مبین این است که تمام قیمتها و داده های تاریخی به طور کامل در قیمت جاری اوراق بهادار منعکس شده است و لذا تحلیل تکنیکی بسیار کمارزش یا اصلا فاقد ارزش است.
۲-شکل نیمهقوی: بیانگر این است که تمام اطلاعات در دسترس به طور کامل در قیمت جاری اوراق بهادار منعکس شده است و لذا تحلیل بنیادی ارزشی ندارد.
۳-شکل قوی: میگوید که همه اطلاعات به طور کامل در قیمت جاری اوراق بهادار منعکس شده است و لذا اطلاعات محرمانه دارای ارزش نیست یا به بیانی دیگر اصولا اطلاعات محرمانهای به معنای واقعی کلمه وجود ندارد.
در یک بازار کارا، هیچ مقدار از اطلاعات ویا تحلیلها( هرچند قوی) به عملکرد بهتری منجر نمی شود. در این بازار تعداد زیادی از سرمایه گذاران با رفتار عقلایی برای حداکثر کردن بازده، روی یکایک اوراق بهادار فعالیت می کنند. دربازار کارا، فرض اساسی این است که قیمت اوراق بهادار، منعکسکننده تاثیر تمامی اطلاعات است، اطلاعات در مورد رویدادهای جاری یا رو یدادهایی که بازده مورد انتظار دارند در آینده رخ دهد. به بیانی خلاصه در بازار کارا قیمت یک ورقه بهادار در هر زمان منطبق بر ارزش ذاتی آن است. مدیران پرتفوی ( کسانی که سرمایهگذاریها را مدیرت می کنند) در مرکز مباحث کارایی بازار قرار دارند. برخی از این مدیران کاملا منفعل بوده و معتقدند که بازار به قدری کارا است که نمی توان بر آن غلبه کرد، در عین حال گروهی دیگر مدیران فعال هستند و بر این عقیدهاند که با اتخاذ استراتژی درست، قادر به ایجاد مداوم آلفا هستند. واقعیت نشان میدهد، سبک فعال تنها در ۳۳ درصد مواقع به طور متوسط از معیار تعیین شده فراتر رفته است. شاید این موضوع بتواند توضیح دهد که چرا مقبولیت صندوقهای قابل معامله بورس در چند سال گذشته گسترش یافته و چرا سرمایه گذاران مخاطرهپذیر در حال حاضر از صندوقهای جدید استقبال می کنند.
مفاهیم ضمنی فرضیه بازار کارا دور از دسترس است. بسیاری از معاملهگران اوراق بهادار( سهام، اواق قرضه و سایر اوراق) با این فرض در بازار عمل می کنند که اواق بهادار مورد خرید و فروش، ارزشی بیشتر یا کمتر از قیمت معامله شده دارد. اگر واقعا بازار کارا باشد و قیمتهای جاری منعکسکننده تمامی اطلاعات باشد، معامله اوراق بهادار در واقع یک بازی شانس و اقبال است تا یک مهارت.
بحث کارایی بازار در فضایی مملو از هزاران مطالعه به راه خود ادامه میدهد و بسیاری از مطالعات حاوی شواهد حمایتکننده از بازار کاراست. اما در سویی دیگر محققینی قرار دارند که با استناد به موارد عدیدهای از خلاف قائدهها در واقع به شواهدی در علیه کارایی بازار اشاره می کنند. سه نوع اصلی از خلاف قائدههای بازار عبارتند از: خلاف قائده بنیادی، خلاف قائده تکنیکی و خلاف قائده تقویمی( بدری، ۱۳۸۸).
خلاف قائده بنیادی
بینظمیهای مرتبط با ارزیابی بنیادی عملکرد یک سهم را خلاف قائده بنیادی مینامند. به عنوان مثال بسیاری از این موضوع آگاهی ندارند که سرمایه گذاری در سهام ارزشی یکی از اثربخشترین روشهای سرمایه گذاری، یک خلاف قائده بنیادی در فضیه بازار کاراست. مجموعه شواهد بسیاری نشان میدهد که سرمایه گذاران مستمرا در مورد چشمانداز شرکتهای رشدی مبالغه کرده و متقابلا ارزش شرکتهای بیطرفدار را کمتر از واقع براورد می کنند.
یک نمونه قابل اتکا در این مورد، مطالعه فاما و فرنچ روی سهام با نسبت قیمت به ارزش دفتری پایین در یک دوره نسبتا طولانی از سال ۱۹۶۳ تا ۱۹۹۰ است. این مطالعه کلیه سهام پذیرفته شده در بورس نیویورک و بورس سهام آمریکا و سهام نزدک را مورد بررسی قرار داد. سهام براساس نسبتهای ارزش بازار به ارزش دفتری در ده گروه طبقه بندی شد، این طبقه بندی در هر سال مجددا تکرار میشد. نتایج نشان داد که سهام دارای کمترین نسبت P/b در مقایسه با سهام دارای بالاترین نسبت P/B ، از عملکرد بهتری برخوردار بوده است. همچنین هر دهک نسبت به دهک قبل خود که نسبت P/b بالاتری داشت، ضعیفتر عمل کرده است. آنها همچنین دهکها را براساس ضریب بتا طبقه بندی کرده و دریافتند که سهام ارزشی ریسک کمتر و متقابلا سهام با قیمت بازار و ROE بالاتر ریسک بیشتری را به همراه دارد. محقق دیگری به نام دوید دریمن به این نتیجه رسید که در یک دوره ۲۵ ساله منتهی به سال ۱۹۹۴ ، در ارتباط با سهامی که براساس نسبت P/B در پنج گروه طبقه بندی شده بود، پایینترین طبقه( ۲۰ درصد مردان)، عملکرد بالاتری از متوسط بازار داشته است و متقابلا عملکرد بازار از بالاترین طبقه( ۲۰ درصد آخر) بهتر بوده است.
سهام دارای نسبت پایین قیمت به فروش نیز اغلب عملکردی از خود بروز می دهند که از دیدگاه تحلیل بنیادی یک خلاف قائده محسوب می شود. در مقالهای با عنوان در وال استریت چه میگذرد؟ محقق نشان داده است که سهام با نسبتهای پایین قیمت به فروش، عملکرد بهتری دارد. نویسنده معتقد است که نسبت قیمت به فروش یک عامل قوی موثر بر بازده اضافی است.
نسبت پایین قیمت به سود هر سهم یکی دیگر از شاخص هایی است که همبستگی غیرمتعارف( خلاف قائده) با عملکرد دارد. مطالعات بسیاری حاکی از وجود این خلاف قائده است، از جمله کار دریمن، نشان داد که سهام با P/E پایین هم در مقایسه با بازار و هم در قیاس با سهام دارای P/E بالاتر، عملکرد بهتری دارد.
شواهد دیگری نشان میدهد که سهام با نسبت سود تقسیمی بالاتر، نسبت به سایر سهام عملکرد بهتری دارد. استراتژی تقسیم سود« داو » که اخیرا توجه زیادی را به خود جلب کرده است، توصیه به خرید ده سهمی می کند که براساس شاخص داو بالاترین سود تقسیمی را داشته است.
خلاف قائده تکنیکی
چالش دیگری که اکنون در دنیای سرمایه گذاری وجود دارد، پاسخ این پرسش است که آیا قیمتهای تاریخی اوراق بهادار را میتوان در پیش بینی آتی قیمت مورد استفاده قرار داد. اصولا تحلیل تکنیکی به مجموعه روشهایی اطلاق می شود که سعی دارد با مطالعه رفتار قیمتهای گذشته، قیمتهای آتی اوراق بهادار را پیش بینی کند. ناسازگاری تحلیلهای تکنیکی در مقایسه با فرضیه بازارهای کارا را خلاف قائده تکنیکی مینامند. استراتژی های رایج تحلیل تکنیکی براساس میانگینهای متحرک و قدرت نسبی و نیز سطوح حمایت و مقاومت استوار است. در مجموع ، تحقیقات مرتبط با اکثر روشهای تحلیل تکنیکی به این نتیجه رسیده است که قیمتها سریعا به اطلاعات جدید واکنش نشان میدهد و نتیجتا روشهای تحلیل تکنیکی- به احتمال زیاد- منفعتی برای سرمایه گذاران به همراه ندارد. با این حال طرفداران تحلیل تکنیکی همچنان بر اعتبار و صحت این استراتژی تاکید دارند.
خلاف قائده تقویمی( زمانی): یکی از رایجترین خلاف قائدههای تقویمی« اثر ژانویه» است. برخی بررسیهای تاریخی نشان میدهد که اغلب سهام و به ویژه سهام شرکتهای کوچک در طول ماه ژانویه، بازدههای غیرعادی بالایی داشته است. رابرت هاگن و فیلیپ جوریون در بررسی خود دریافتند که تاثیر ژانویه، شناختهشدهترین رفتار غیر عادی در بازارهای سرمایه و سهام اغلب بورسهای دنیا است.
تاثیر ژانویه از این نظر قابل تامل است که علی رغم سابقه ۲۵ ساله تاریخیاش هرگز از بین نرفته و دائما تکرار می شود. مطابق تئوری آربیتراژ نیز تداوم چنین پدیدهای یک خلاف قائده آشکار است.
تاثیر ژانویه به عکسالعمل سهامداران در جهت استفاده هرچه بیشتر از مزایای مالیاتی ناشی از منفعت یا زیان سرمایهای پایان سال نسبت داده شده است. به ویژه سهامی که در اواخر سال دچار رکود قیمتی می شود به احتمال زیاد به منظور استفاده از منافع مالیاتی به فروش میرسد. محققین دیگری به شناسایی تاثیر دسامبر پرداختهاند که از الزامات گزارشگری بسیاری از صندوقهای سرمایه گذاری مشاع و نیز استراتژی آن دسته از سرمایه گذارانی است که زودتر از ماه ژانویه و به امید دستیابی به پتانسیل افزایش قیمت، نسبت به خرید سهم اقدام می کنند.
فرم در حال بارگذاری ...