این در حالی است که امروزه هم با تکیه بر حاکمیت قانون، تعادل و توازن در نظام پارلمانی را توجیه میکنند، و این در حالی است که قبل از هر چیزی حاکمیت قانون، استقرار خود را مدیون ثبات سیاسی است، که آن کشور به آن دست یافته. بنابرین کشورهایی که همانند انگلیس نتوانستهاند، به یک ثبات سیاسی مطلوب برسند، چگونه میتوانند بر حاکمیت قانون تأکید ورزند برای برقراری تعادل و توازن قوا.
بند سوم: ضعف قوای مجریه در نظامهای پارلمانی
در جریان قرن نوزدهم و در آغاز قرن بیستم، اکثر کشورهای اروپایی به سمت الگوبرداری از نظام پارلمانی انگلیس رفتند، این در حالی است که اکثر آن ها تجربه شان یا به شکست منجر شد، یا تا حدود زیادی دست به تغییرات اساسی زدند، یا آن ها را مجبور به عقب گرد در مواضعشان کرد. در این بخش به طور اجمالی به بررسی این موضوع میپردازیم.
بدون تردید در خلال سالهای ۱۹۱۹ تا ۱۹۳۹ ، بعضی از ملل اروپایی سیستم بریتانیا را ترک کردند، چون کاملاً با شکست مواجه شدند، و تعدادی دیگر مانند (سوییس، آلمان، پرتغال، اسپانیا) اگرچه عنوان پارلمان را همچنان حفظ کردند و به آن وفادار بودند، اما این وفاداری یک تحلیل دقیق و کامل و مطابق نبود. میتوان خاطرنشان کرد که در دومینونهای[۲۲]بریتانیا از این اختلافات سازمانی نسبت به تأسیسات خود انگلستان وجود داشت، که در ممالک اروپای غربی این اختلافات به طریق اولی بیشتر و شدیدتر است، اختلاف اساسی عبارت بود از: ضعف اقتدار حکومت به نفع پارلمان. سیستمهای پارلمانی و اروپای بری[۲۳]عملا منتج به همیشگی بودن مجلسها میشد، (یکنواختی) و این رژیمها اصلاً هیچ شباهتی با رژیم بریتانیا نداشت و همچنین ضعفهای حکومتی در رژیمهای پارلمانی آن ها، موجب تفاوتهای اساسی در نحوه اجرا میشد.(دوورژه،۱۳۵۲،ص۱۰۹-۱۱۰) .
و منجر به سیطره کامل و بلامنازع پارلمان و ضعف بسیار زیاد قوه مجریه شده. که دلایل آن را به طور اجمال بررسی میکنیم.
۱-دلایل ضعف بیش از حد دولتها یا بهعبارتی قوه مجریه
۱-۱-دلایل طبیعی
البته در اینجا منظور ضعف تمام نهادها به غیر از پارلمان است، در اروپا می توان ضعف حکومت را به دلایل طبیعی مخصوص به هر ملت و عوامل روحی آن مربوط دانست، حس انضباط ژرمنها و حس محترم شمردن اقتدار عمومی نزد آن ها، و ذوق و سلیقه لاتین هان،که طالب نوعی آزادی هستند، یا منطق ساکنین اطراف مدیترانه، یعنی جمیع کشورهای اروپایی بری ، چه شمالی چه مدیترانهای وچه لاتینی و چه غیر لاتینی، از سازمانهای سیاسی تصوری دارند که، با مقایسه با انگلستان، حکومت آن ها همواره ضعیفتر از پارلمان است. البته دلایل دیگری هم وجود دارد که تشدید کننده این ضعف حکومت بوده و هست.
۱-۲دلایل فنی
علاوه بر دلایل طبیعی، دلایل فنی تری هم وجود داشت، که موجب تضعیف هر چه بیشتر حکومت در مقابل پارلمان گردید.
۱-۲-۱حق انحلال پارلمان
این حق نه عمومیت داشت و نه مؤثر بود. بسیاری از قوانین اساسی ممالک اروپایی این حق را اجازه دادند. و این اعلان حق انحلال، به تئوری نزدیکتر از عمل بود، چنان که در فرانسه در زمان جمهوری سوم چنین بود. در موارد دیگری اتفاق میافتد، که اجرای حق انحلال به علت یک رشته مشکلات و پیچیدگیهای تشریفاتی فلج گردید، چنانکه این وضع خطرناک در جمهوری چهارم گریبانگیر فرانسه گردید (بین سالهای ۱۹۴۶ تا ۱۹۵۸) و تنها فقط یک بار شرایط انحلال فراهم شد. مسلم است که نبودن حق انحلال یا نادر بودن آن، وضعیت نسبی کابینه و پارلمان را از بن تغییر میدهد. در این حالت کابینه را، هیچ سلاحی مساوی برای برقراری تعادل در دست نیست.
در اینجا منظور دوورژه این نیست، که قوه مجریه از لحاظ صوری دارای حق انحلال نیست، منظور این است که حتی در صورت مخالف بودن نظر کابینه با پارلمان، آنچنانکه پارلمان قدرتمند است، که کابینه در عمل تمایلی ندارد برای انحلال، از نگاه دوورژه دلیل آن این است، که این کشورها همانند انگلیس مقامات و مردمشان از لحاظ فرهنگ دموکراسی و شعور سیاسی به بلوغ کامل نرسیده. یا برعکس آنقدر حق انحلال رواج پیدا میکند، که مجریه دائم در معرض سقوط است(ائتلافی). البته نباید در مورد حق انحلال در دیگر کشورهای اروپایی مبالغه کرد، زیرا در انگلستان هم حق انحلال هیچ وقت این نقش تئوریک راه بازی نمیکند، که وسیله ای در دست کابینه برای فشار به پارلمان باشد. به همین دلیل، علت آن را باید در شکل احزاب در این نظامها جستجو کرد.
۱-۲-۲- تعداد احزاب و نقش آن در ضعف حکومت
از این حیث تعداد احزاب، نقش بسیار بزرگی را بازی میکنند، زیرا مانع از این است که، یکی از احزاب در پارلمان، اکثریت پیدا کند. (جز در بعضی موارد نادر استثنایی) در این حالت حکومت یا از راه ائتلاف تشکیل میشود، یا توسط یکی از احزاب بی اکثریت که، از اطراف بعضی پشتیبانان خود در احزاب دیگر مورد حمایت قرار گرفتهاند. در هر دو حالت آزادی عمل آن ها محدود است. و در این حالت حکومت کاملاً شکننده است.(دوورژه،۱۳۵۲،ص۱۱۳).
۲-تلاشهای کشورهای اروپایی برای تجدید نیروی حکومت
ناتوانی قوه مجریه نماینده نقص اصولی، رژیم معمولی در کشورهای اروپای غربی است، که کاملاً نشان دادند که برای جذب واقعی سیستم بریتانیا مطلقاً ناشایسته هستند. به همین دلیل این کشورها برای جلوگیری از تأثیرات منفی آن راههای متفاوتی را پیشنهاد کردند.
بیشتر اوقات اندیشه تقویت اقتدارات رئیس کشور پیش میآید. از این لحاظ، مؤثرترین وسیله این است که به رئیس مملکت اختیار داده شود، وزیران کابینه را، حتی در موقعی هم که پارلمان رأی عدم اعتماد نداده باشد، از کار بیندازد. در این حالت کابینه هم در مقابل رئیس کشور مسئولیت دارد، (انحلال) هم در مقابل پارلمان، این سیستم عملاً در فرانسه زمان سلطنت شارل دهم ، و در انگلستان در قرن هجدهم زمانی که شاه هنوز از صحنه حکومت کاملاً بر کنار نشده بود [۲۴]، این حالت در سال ۱۹۱۹ در وایمار، در قانون اساسی آلمان هم گنجانده شده بود، روی هم رفته نتایج امیدبخش نبود و مداخلات رئیس رایش، حاصلی نداشت، جز اینکه کابینه را قدری بیشتر ضعیف کرد. و باز هم آن ها را به فکر ایجاد راه حل های بهتر برای افزایش قوه مجریه انداخت.
«زیرا در انگلستان سیستم پارلمانی به تدریج در چارچوب یک نوع سلطنتی، که از زمانهای پیش برقرار بوده ،به وجود آمده است. و مردم به بریتانیا هم اصولاً به آداب و سنن گذشتگان اعتماد خاصی دارد؛ اگر برای تجدید نیرو ی قوه مجریه، بخواهیم مطلقا بر اختیارات رئیس کشور بیافزاییم، آن وقت لازم میآید که این شخص رئیس واقعی حکومت و رهبری قطعی حکومت و مؤثر سیاست مملکت شود و به این ترتیب کاملاً شبیه سیستم آمریکایی خواهد شد». (دوورژه،۱۳۵۲ ، ص ۱۱۸)
راهی دیگر که میتوان منجر به افزایش قدرت قوه مجریه بشود این است که، سازمانهای وجود داشته باشد، که ،کاملاً نیروی خود را از رژیم مذکور گرفته باشد.
در انگلیس سیستم دو حزبی این کار را به خوبی انجام داد.
فرم در حال بارگذاری ...