گذشت با بهبود سلامتی جسمی و احساسی و شانس داشتن عمر بیشتر، بر زندگیتان تأثیر میگذارد . بررسیهای علمی نشان میدهد افراد عصبی و کینه ایی بیشتر از کسانی که دیگران را می بخشند مستلزم جرم و خشونت هستند و به ندرت روابط دوستانه پایداری دارند. تحقیق در زمینه گذشت و تأثیرات آن موضوع بسیاری از بررسیهای دهه اخیر بوده است. اولین کنفرانس با موضوع بخشش در سال ۱۹۹۵ توسط رابرت انرایت استاد روانشناسی دانشگاه ویسکانسین مدیسون[۴۸] برگذار شد( مشتاق، ۱۳۹۰) .
اساس عصبی – زیستی بخشش
فعالیت مغز در زمان نابخشودگی مانند فعالیت آن در زمان تنیدگی ، خشم و پرخاشگری است ( پیت رینی، گازلی، باسو، جاف و گرافمن[۴۹]، ۲۰۰۰) . سیبولد، هیل، نیومن و چی[۵۰] (۲۰۰۱) الگوی هورمونی، بویژه آزاد شدن گلوکوکورتیکویید (کورتیزول) در زمان نابخشودگی شبیه به مسیرهای هورمونی در زمان هیجانهای منفی مرتبط با تنیدگی است ( احتشام زاده، ۱۳۸۹).
مبانی نظری عاطفه مثبت و منفی
شادکامی و سلامت ذهنی در برگیرنده احساسات مثبتی مانند لذت، آرامش، حس جریان داشتن و شیفتگی در زندگی است. سلیگمن[۵۱] (۲۰۰۲) عواطف مثبت را به سه دسته تقسیم میکند. آنهایی که به گذشته مربوط هستند و آنهایی که با حال و آینده ارتباط دارند. عواطف مثبت مربوط به آینده شامل خوش بینی، امید، ایمان و اطمینان هستند. رضایت خاطر، خرسندی، کامیابی و حس سرافرازی نیز عواطف اصلی مربوط به گذشته اند. عواطف مثبت مربوط به زمان حاضر، دو طبقه متمایز لذات زودگذر و حس کامروایی پایدار را تشکیل میدهد. اثر پذیری یا عاطفه پذیری مثبت با فعالیت فیزیکی منظم، خواب کافی، ارتباط اجتماعی متعارف با دوستان، آشنایان و تلاش برای رسیدن به اهداف ارزشمند شخصی همراه است( سید محمدی، ۱۳۸۵).
سلیگمن (۲۰۰۲) معتقد است عواطف مثبت یا منفی برحسب درجه آماده سازی فرد برای تعامل برنده – بازنده از یکدیگر متمایز میشوند. از دیدگاه تکاملی، عواطف منفی مانند ترس یا خشم به ما میگویند احتمال خطر وجود دارد. این عواطف توجه ما را به منبع تهدید محدود کرده، ما را برای واکنش جنگ یا گریز به فعالیت وا می دارند. در مقابل عواطف مثبت مانند لذت خرسندی به ما میگویند که اتفاق خوبی در پیش است . عواطف مثبت توجه ما را گسترش میدهند، به گونه ایی که ما آگاهی گسترده ایی از محیط فیزیکی و اجتماعی پیدا میکنیم. عواطف مثبت فرصتهایی را برای ما فراهم میکند تا ارتباطات بهتری ایجاد کنیم. البته رویکرد تکاملی همچنین به ما میگوید که عواطف منفی، تمرکز زیاد را آسان میکنند و تفکر دفاعی، قدرت نقد و تصمیم گیری را بالا میبرد (گل پرور و همکاران،۱۳۸۶) .
نظریه داروین : داروین بر این نکته تأکید میکند که عواطف برای بقا انسان سودمند میباشد . عواطف از آن جهت برای بشر سودمند میباشد که فعالیتهای آنان را به سوی هدفی متوجه میسازد و بدین ترتیب انسان را وادار به انجام کارهایی می کند که برای بقا وی سودمند است و از انجام کارهایی که جهت بقا او مضر است، آگاه میسازد.
فرهنگ و عواطف
پژوهش ها نشان دادهاند که مردم جنوب شرقی آسیا و آمریکایی – آسیایی ها بهزیستی ذهنی کم تری نسبت به اروپاییان داشتند. تفاوتهای مشابهی ممکن است در نتیجه میانگین های روانشناختی فرهنگهای شرقی و غربی در عاطفه مثبت و منفی وجود داشته باشد. در میان آمریکایی – اروپایان تغییر در رضایت از زندگی معلول وقایع مثبت روزانه خودشان است. در حالی که در زندگی ژاپنی ها تغییر در رضایت از زندگی معلول دیگران است . در زندگی ژاپنی ها خبر تعطیلی به طور معنی داری پیشبینی کننده عاطفه مثبت است اما برای آمریکایی اروپاییان عاطفه منفی فراخوانی می شود ( ورتز، چیو، دینر و اوشی[۵۲]، ۲۰۰۹ ؛ نقل از زارعی ، ۱۳۹۱) .
عواطف و طول عمر
یکی از کارکردهای عاطفه مثبت، افزایش طول عمر است . نتیجه برامت[۵۳] و همکاران (۲۰۰۸) نشان داده است بیمارانی که گرایش به تجربه هیجانهای مثبت دارند در مقایسه با کسانی که میزان کمی عاطفه مثبت دارند طول عمر بیشتری دارند ( نقل از زارعی، ۱۳۹۱) .
عاطفه مثبت و منفی نه تنها به خلقها بلکه به سیستمهای گسترده شناختی، انگیزشی، زیستی و رفتاری به هم مربوط می شود (کلارک ، واتسون و مینکا[۵۴]، ۱۹۹۴) . عاطفه مثبت بیانگر سیستم انگیزشی اشتیاقی است که پاداش آن را بر می انگیزاند، در حالی که عاطفه منفی بیانگر سیستم انگیزشی آزارنده است که تنبیه آن را بر می انگیزاند (فولس[۵۵]، ۱۹۹۸ ؛ گری[۵۶] ، ۱۹۸۷) . اصولا عاطفه مثبت و خلق خوش، به رفتار گرایشی کمک میکنند ، در حالی که عاطفه منفی و خلق دلخوش به اجتناب کمک میکند(واتسون و همکاران، ۱۹۹۹). سیستم عاطفه مثبت برای خودش مبنای عصبی دارد، مسیرهایی که ناقل عصبی در آن ها دوپامین است ، انتظار رویدادهای خوشایند این مسیرها را فعال میکند(وایز، ۱۹۹۶؛ اشبای، ایزن و تورکن[۵۷]، ۱۹۹۹) . سیستم عاطفه منفی هم برای خودش مبنای عصبی دارد، مسیرهایی که ناقل عصبی آن سروتونین و نورادرنالین هستند ،انتظار پیامدهای ناخوشایند این مسیر ها را فعال میکند (مک لئود، بیرن، و والنتین، ۱۹۹۶؛ نقل از سید محمدی، ۱۳۸۵).
قشر پیش پیشانی و عاطفه
سیستم لیمبیک تحریک حسی وارده را دریافت میکند که واکنشهای هیجانی خودکار را فعال میسازد . افکاری که قشر پیش پیشانی راست را تحریک میکند، احساسهای منفی را به وجود می آورند در حالی که افکاری که قشر پیش پیشانی چپ را تحریک میکنند، احساسهای مثبت را به وجود می آورند. تحقیقات نشان داده نیمکره راست مسئول عواطف منفی و نیمکره چپ مسئولیت ایجاد عواطف مثبت را دارد . در افرادی که نیمکره چپشان فعالتر است ، آمادگی بیشتری برای تجربه کردن عواطف مثبت (مثل شادی، امیدواری، عشق، غرور، خوشبختی) وجود دارد . مثلاً افرادی که نیمکره راستشان فعالتراست، آمادگی بیشتری برای تجربه کردن عواطف منفی دارند. بنا به همین تفاوت در فعالیت مغزی، افراد دسته اول به طور کلی در زندگی، بیشتر از افراد دوم عواطف مثبت تجربه میکنند، برای افراد دسته دوم ، وقایعی مثل ناکامی، طرد، شکست، مورد تحقیر شدن و …….. با احتمال بیشتری به عواطف منفی منجر می شود و برای این افراد خارج شدن از چرخه عواطف منفی و حوادث منفی گاهی بسیار دشوار می شود. عاطفه مثبت به حالت کلی احساس خوب روزمره اشاره دارد. عاطفه مثبت احساس شادابی و طراوتی است که اغلب با تجربیات خوشایند روزمره، مثل قدم زدن در پارک در روز آفتابی، پیشرفت کردن در یک کار همراه است. احساسهای مثبت معمولاً خارج از توجه هشیار ما می مانند. در واقع اگر کسی توجه ما را به خلق خوشایند معطوف کند، این توجه به عاطفه مثبت خاتمه میدهد . این عدم آگاهی از عاطفه مثبت درست مخالف هیجانهای شدید و جالب توجه، نظیر شادی است. عاطفه مثبت ظریفتر است، به طوری که توجه و رفتار را تحت تأثیر قرار نمی دهد به جای این عاطفه مثبت بر جریان پردازش اطلاعات تأثیر میگذارد، برآنچه به آن فکر میکنیم، تصمیمیاتی که می گیریم، خلافیت و ………. تأثیر میگذارد ( ایزن، ۱۹۸۷؛ برگرفته از سید محمدی، ۱۳۸۵).
ابراز احساسات و فرهنگ
فرم در حال بارگذاری ...