وبلاگ

توضیح وبلاگ من

وسواس، احکام و آثار آن- فایل ۳۰ - منابع مورد نیاز برای پایان نامه : دانلود پژوهش های پیشین

در اصطلاح، اصل برائت یکی از اقسام اصول عملى است که وظیفه عملى مکلّف را در مواردى که بعد از جست‏وجو و عدم دست‏یابى به دلیل، در تکلیف واقعى شک مى‏نماید، تعیین نموده و به برائت ذمّه او از تکلیف مشکوک حکم مى‏کند؛ به بیان دیگر، مراد از اصل برائت، اصلى از اصول عملى است که هنگام شک مکلّف در تکلیف و عدم دسترسى وى به حجت شرعى، اجرا مى‏شود و در مقام عمل، مکلّف را موظف به انجام آن تکلیف نمى‏داند؛ هرگاه بعد از جست‏وجوى از دلیل و عدم دسترسى به آن، در تکلیف شک شود، آن تکلیف برعهده مکلف ثابت نمى‏شود؛ یعنى در شبهه وجوبى، ترک آن، و در شبهه تحریمى، ارتکاب آن، جایز است؛ فرقى نمى‏کند که منشأ شک، فقدان نص، اجمال نص یا تعارض دو نص باشد. کسانى که برائت را در شبهات موضوعى جارى مى‏دانند، معتقدند تمسک به برائت در شبهات حکمى، بعد از جست‏وجو امکان دارد؛ ولى در شبهات موضوعى، به جز موارد خاص، جست‏وجو لازم نیست.‏ [۳۶۵]
برای مثال اگر فردی وارد منزل شخصی شود و شک کند که آیا مثلاً فرش آن خانه پاک است یا نجس، چون هیچ سابقه ای از موضوع برای او وجود ندارد، می تواند اصل برائت را جاری کرده و آن فرش را پاک بداند. در مورد شبهات و تردید های فکری یا سوء ظن های گوناگون نسبت به افراد نیز وقتی شک و تردید موجود هیچ سابقه و قرینه ای ندارد، تکلیف آن است که فرد را مبرا بدانیم مگر این که خلافش اثبات گردد. بدین ترتیب با استناد به اصل برائت افراد وسواسی می توانند در مورد بسیاری از شک ها، بی اعتنایی پیشه کنند. به عبارت دیگر این اصل می تواند هم در وسواس های عملی مثل وسواس در طهارت ونجاست و نیز وسواس در عبادت، و هم در تعدادی از وسواس های فکری مثل سوء ظن نسبت به افراد به یاری افراد وسواسی آمده و به شک های پایان ناپذیر آنان، پایان دهد.

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

۳-۱-۲-۱-۶- قاعده عدم لزوم احتیاط در تمام موارد
در برخی از روایات آمده است که در امور دین و توقّف در شبهات، یعنی زمانی که مکلّف دچار تحیّر و بلاتکلیفی می شود، باید با احتیاط کردن، از امتثال کامل تکلیف خود اطمینان حاصل کند. از جمله ی این روایات می توان به این موارد اشاره کرد: «إِنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ(ع) قَالَ لِکُمَیْلِ بْنِ زِیَادٍ أَخُوکَ دِینُکَ، فَاحْتَطْ لِدِینِکَ بِمَا شِئْتَ»؛ «عنْ أَبِی جَعْفَرٍ(ع) قَالَ: الْوُقُوفُ عِنْدَ الشُّبْهَهِ خَیْرٌ مِنَ الِاقْتِحَامِ فِی الْهَلَکَهِ»؛[۳۶۶]
اگرچه از ظاهر این روایات چنین برمی‌آید که احتیاط کردن، به منظور حفظ دین، در مشتبهات و مشکوکات رجحان دارد؛ اما در این خصوص این سوال مطرح می شود که آیا این عمومات ناظر به کلیه ی موارد مشکوک هستند یا نه فقط برخی از آن ها را شامل می شوند؟
برای پاسخ گویی به این سوال لازم است قبل از هرچیز بدانیم اصولاً شرایط عمل کردن به اصل احتیاط چیست؟ آیا تحت هر شرایطی می توان به احتیاط عمل کرد یا این که خیر برای عمل کردن به احتیاط، شرط یا شروطی هم وجود دارد؟ در پاسخ بدین سوال فقها نظرات فراوانی را ارائه کرده اند که در زیر به مواردی اشاره می شود:
شرایط اصل احتیاط، به شرایطى گفته مى‏شود که بدون وجود آنها، اصل احتیاط قابل اجرا نیست. درباره شرایط اصل احتیاط اختلاف است؛ برخى اعتقاد دارند احتیاط وقتى حسن (نیکو) است که حجت معتبرى برخلاف آن نباشد. برخى دیگر معتقدند در عبادات، به دلیل لزوم قصد قربت، جست‏وجو لازم است و قبل از جست‏وجو، احتیاط را جایز نمى‏دانند. اما مشهور اصولى‏ها معتقدند جریان این اصل، منوط به وجود شرط خاصى نیست و فقط به ثبوت موضوع اصل احتیاط، که شک در حکم واقعى است، متوقّف مى‏باشد. بنابراین، رعایت احتیاط در تمام موارد «حسن» است، مگر اینکه باعث وسواس و اختلال نظام و هرج‏ومرج در زندگى انسان گردد که در این صورت جایز نیست، زیرا نزد شارع، اختلال نظام، مبغوض بوده و احتیاطى که منجر به آن گردد هیچ‏گونه حسنى ندارد.[۳۶۷]
مرحوم «آخوند خراسانى» اعتقاد دارد در همه موارد عبادات و معاملات رعایت احتیاط خوب است؛ قبل از جست‏وجو باشد یا بعد از آن، احتمال دست‏یابى به حکم واقعى ضعیف باشد یا قوى، اماره معتبرى برخلاف آن باشد یا نباشد. وى سپس مى‏گوید: حتى در عبادات اگرچه رعایت احتیاط، مستلزم تکرار نیز باشد حسن احتیاط، محفوظ است. طبق این دیدگاه:
اوّلاً- در توصلیات و امورى که قصد قربت در آنها معتبر نیست، رعایت احتیاط خوب است؛ براى مثال، شخص مى‏داند یکى از دو لباس او متنجس شده است و با وجود اینکه مى‏تواند تحقیق کند که کدام لباس متنجس است، هر دو لباس را تطهیر مى‏نماید.
ثانیاً- در عبادات، گاهى احتیاط مستلزم تکرار عمل نیست مانند دوران امر بین اقل و اکثر ارتباطى براى مثال، شخص نمى‏داند چیزى براى نماز جزئیت دارد یا نه (واجب است یا مستحب)؛ در این صورت، احتیاط در به‏جا آوردن آن جزء است. در چنین حالى، رعایت احتیاط مستلزم تکرار عمل نیست و حسن نیز دارد. اما گاهى رعایت احتیاط، مستلزم تکرار عمل است؛ براى مثال، شخص به‏طور اجمال مى‏داند روز جمعه نماز ظهر یا نماز جمعه واجب است، ولى به دنبال علم تفصیلى نمى‏رود هرچند توان آن را دارد و احتیاط کرده و هر دو نماز را مى‏خواند؛ در این صورت گفته مى‏شود رعایت احتیاط حسن است.[۳۶۸]
صاحب نظران معتقدند که عمل کردن براساس اصل احتیاط، شرایط مشخّصی دارد که هنگام عمل، قطعاً باید مورد توجه قرار بگیرند. آن ها می گویند که در احتیاط، عمل باید به گونه اى باشد که انسان، به انجام وظیفه و درک واقع، یقین کند، بدون آن که احتمال خلاف واقع و یا خلاف وظیفه و هدف در آن داده شود؛ ضمن این که عمل همراه با اختلال نظام، وسواس، تشریع و یا احتمال هر یک از آنها، نباشد. احتیاط به معناى انجام فرمان خداوند به گونه اى که یقین آور باشد بدون آن که گمان خلاف واقع و زیان در آن وجود داشته باشد، عین به حقیقت پیوستن و سر به فرمان خداوند بودن و به معناى دقیق کلمه انجام وظیفه است. نابخردانه است که با به حقیقت پیوستن احتیاط، به این معنى، در انجام وظیفه، شک به دل راه یابد.[۳۶۹]
از آن جایی که حسن احتیاط عقلاً مکلّف را به واقع مى‏رساند و رسیدن به واقع نزد عقلاء مطلوب است، حتی اگر به واقع رسیدن، عقلاً هم واجب نباشد، شبهه وجوبیه باشد – مثل دعاء نزد رؤیت هلال- یا شبهه تحریمیه باشد- مثل شرب توتون یا غیر آنها- باشد حسن احتیاط مستحق ثواب است. اگر مکلّف احتیاط در فعل بنماید و آن فعل را انجام دهد به این امید که احتمال وجوبی در آن ‏باشد و یا ترک فعل کند به احتمال این که نهى ای در آن است، در تمام این موارد استحقاق ثواب دارد.[۳۷۰]
اکنون با توجّه به شرایط عمل به احتیاط، باید بگوییم که در عمل به احتیاط، اولویت (بویژه در شبهات موضوعیه) آن است که فقط در مواردی که شبهه قوی است وعمل براساس احتیاط نیز مطلوب و مقبول عقل و شرع واقع می شود، احتیاط کنیم نه در تمام شبهات. مثلاً رجحان احتیاط کردن درباره هر چه که از بازار مسلمین یا از دست اهل دین گرفتیم به مجرد احتمال نجس بودن، در دین ثابت نیست و حتی ظاهر این است که «چنین احتیاطی مخالف احتیاط است»؛ زیرا مفاسد متعدّدی؛ مانند آزار مؤمنان، اتلاف وقت و مال، وسواس و… را به دنبال دارد. به نظر می‌رسد چنین احتیاطی حتی مخالف روش پیامبر خدا(ص)، امامان معصوم(ع) و اصحاب آنان است؛ زیرا ایشان با مردم بودند، با آنها می‌خوردند و می‌آشامیدند، داخل حمام‌ها می‌شدند، از بازار مسلمین لباس و غذا می‌خریدند و از آن استفاده می‌کردند.[۳۷۱]
اما قلیلی از بندگان پرهیزگار و صدّیق خداوند هستند که در عمل به احتیاط تا آن جا پیش رفته اند که «حلال مطلق» را به چیزى اطلاق می کنند که در مقدمات آن معصیتى صورت نگرفته و بدان وسیله به معصیتى کمک نشود و در زمان حال و آینده قصد ظلمى از آن نباشد، بلکه تنها براى خداى تعالى و براى پرهیزگارى بر اساس عبادت او و ادامۀ حیات به خاطر او استفاده مى‌شود. این ها کسانى هستند که هر چه را جز براى خدا باشد حرام مى‌دانند زیرا که خداى تعالى دراین باره می فرماید: «این مقام موحّدانى است که خود را از بهره‌هاى نفسانى تهى کرده‌اند و هدفشان تنها براى خداست، و تردیدى نیست که هر کس دورى گزیند از آنچه به معصیت منتهى مى‌شود و یا کمک به معصیت مى‌کند، بدین ترتیب از آنچه در اثر اکتساب آن به معصیت و یا عمل ناپسندى نزدیک مى‌شود نیز دورى خواهد جست.»[۳۷۲]
اگر قرار باشد در تمام موارد مشکوک ومشتبه، به احتیاط عمل شود، مکلّفین به وسواس گرفتار می شوند، و در نظام زندگی فردی و اجتماعی آنان اختلال ایجاد می گردد و در نتیجه به عسر و حرج می افتند. بنابراین پسندیده تر آن است که تنها در مواردی که احتیاط شرعاً و عقلاً پذیرفته شده و حَسَن است، به آن عمل کنیم؛ زیرا از نظر اسلام احتیاط کردن واجب شمرده نشده و فقط ارجح دانسته شده، راه نجات معرفی شده و به عنوان عملی پسندیده معرفی گردیده است، ولیکن اگر سبب وسواس شود، ممنوع و حرام است؛ زیرا که «وسواس» چه فکری باشد وچه عملی نوعی خروج از اعتدال بوده وهیچ گاه انسان را به درک واقع نمی رساند.[۳۷۳]
به نظر می رسد که وسواس در امور دینی، بیشتر نتیجه ی احتیاط افراطی و بیش از حد و نامعقول است. استرس و اضطراب، مشغولیّت فکری، حس تعهّد کاذب و حس مسئول بودن فرد نسبت به مسائل مذهبی است که او را وادار می کند برای انجام تکالیف، بیش از آنچه که لازم است و از او خواسته شده، احساس مسئولیّت وتعهّد کند. ماحصل چنین برداشتی از مسائل مذهبی، دقیقاً همان معضلی است که انسانهای وسواسی را گرفتار می سازد. فرد وسواسی برای رهایی و سبک کردن بار مسئولیت شرعی و یا رعایت نظافت وحقوق اجتماعی دیگران ، راه احتیاط را برمی گزیند و در انجام وظایفش، این باور بنیادین را در ذهن و روان خود نهادینه می سازد که «احتیاط شرط عقل است» و من می خواهم مطمئن باشم که کارم را صحیح و کامل انجام داده ام؛ در نتیجه ی چنین تفکری، آن قدر خودش را به زحمت می اندازد و آن قدر دقّت و توجّه کرده و وقت صرف می کند، که اراده ی او تحت فشارِ نیروی احتیاط گرایانه عقل واقع شده و تضعیف می گردد. این ضعف و سستی اراده در برابر احتیاط، راه را برای غلبه ی اعمال وسواسی هموار می سازد. لذا درمان اساسی چنین فردی تنها با آگاه کردن او به این حقیقت است که این کار نه تنها احتیاط نیست بلکه خلاف آن می باشد.
احتیاطِ افراطی و بدون پشتوانه عقلانی و شرعی، منجر به ایجاد وسواس می شود. اما احتیاط پسندیده احتیاطی است که برای دفع مفسده و ضرر احتمالی انسان را به زحمت و رنج و مشقّتی که مطلوب و منظور شارع مقدِس نیست،گرفتار نسازد.
احتیاط به تنهایی، خوب است و رجحان شرعى دارد، ولى گاهى عوارض سوء و پیامدهاى خلاف شرع و عقلی را به همراه دارد. در چنین مواردى احتیاط نه تنها رجحان ندارد، بلکه ترک آن ارجح می باشد. مثلًا اگر احتیاط کردن انسان را در معرض وسواس قرار دهد، یعنى اگر آب ریختن زیادتر از اندازه و بى‌جهتّ آب کشیدن دست و پا و لباس، انسان را به وسواس و وسوسه گرفتار کند خلاف شرع و حرام است. وسواس یک عادت ناپسند و اجباری و نوعی اعتیاد است، اما احتیاط از روی تشخیصِ صحیح ِعقل و به لحاظ دستور شرع است.
احتیاط وعمل کردن برطبق آن درصورتی که ازحد اعتدال خارج شودو فرد تحمّل روحی آن را نداشته باشد زمینه ی بسیار مساعدی را برای رشو ونمو وسواس پدید می آورد. شخصی که دارای فکر، ذهن، روح و روان بیمارو ضعیف است درصورت عمل کردن به احتیاط، تحت استرس وفشار عصبی زیادی قرار می گیرد. شخصی که از ضعف فکرو اراده رنج می برد، درتصمیم گیری ها دچار تردید و دو دلی می شود و به هنگام عمل کردن به احتیاط نمی تواند به یک تصمیم مشخص و واضح در مورد درست یا نادرست، ثواب یاگناه، پاک یا نجس برسدو به عبارتی «یقین پیداکردن» برای چنین شخصی غیرممکن است، حتی اگر به یقین هم برسد با شک فرقی نمی کند و یقین او قابل اسناد نیست؛ چون این یقین ازیک فکرو اراده ی معیوب ناشی شده است نه از یک عقل سلیم و بصیرت و بینش قاعده مند و مستدل.
درمورد عمل به احکام عبادی و طهارت و نجاست، ودر عین حال دوری کردن از وسواس، قواعدفقهی واصول عملیه ازجمله اصل طهارت، صحت، حلیت، نفی عسر وحرج، لاضرر، عدم ضرورت احتیاط درهمه ی موارد، تکلیف را مشخص کرده و کوتاه ترین راه، برای رسیدن به بالاترین کیفیت و بهره وری را نشان داده اند. امّا اگرعمل به احتیاط باعث تضمین سلامتی وبهداشت جسمی یاروانی انسان گردد، براساس حکم عقل لازم وگریز ناپذیر است.
مثلاً اجتناب کردن ازگوشتی که یقین به نوع آن نداریم و نمی دانیم گوشت حیوان حرام گوشت است یاحلال گوشت، اگرچه با استناد به اصل برائت، درمواردی که هچ سابقه ای برای شک ما وجود ندارد و احتیاط کردن هم امکان پذیر نیست می توان آن را مباح شمرد، ولیکن دراین گونه موارد اجتناب واحتیاط موجب می شود که اگرخوردن آن گوشت دربر دارنده ی کمترین ضرر و زیانی برای سلامتی انسان باشد، آن ضرر از او دفع شود. اما وقتی شک و تردید در مورد تعداد دفعات آب کشی کردن یک لباس نجس، ترشح شدن ذرّات نجاست به بدن، نرسیدن آب به پوست بدن به اندازه ی یک سرسوزن هنگام غسل کردن و یا وجود یک سرسوزن خون در اعضای وضو، باشد، احتیاط کردن متضمّن ضرر و گرفتارشدن در گرداب وسواس است.
عمل کردن بر اساس احتیاط با وسواسی بودن تفاوت بسیاری دارد. همان طور که در دو فصل گذشته دیدیم، به عقیده ی علما و فقهای اسلامی بسیاری از افرادی که در امری مثل طهارت و نجاست وسواس به خرج می دهند، از وسوسه های شیطان پیروی می کنند؛ زیرا اگر عمل آنان براساس احتیاط باشد، باید در مسائلی که احتیاط در آن ها لازم یا راجح است نیز همین گونه عمل کنند. حال آن که هیچ فرد وسواسی ای به خاطر احتیاط یا وسواسش، تکالیفی مثل خمس یا زکات را دوبار انجام نمی دهد.[۳۷۴]
بدین ترتیب آن دسته از احتیاط ها که به مشقّت و حرج مى انجامد و خاستگاه بروز وسواس مى گردد، یا موجب انگشت نما شدن و وهن مذهب مى شود، از کارهاى زشت به شمار آمده و ممنوع شمرده شده اند؛[۳۷۵] گاهی نیز این نوع احتیاط ها را نامشروع و عمل به آنها را فسادآور براى عبادت مى دانند.[۳۷۶] همان گونه که برخى از مردم به دلیل وسواس، در مسئله نیّت نماز، کارهایى مى کنند که به کار دیوانگان مى ماند.[۳۷۷] فقهاء این نوع احتیاط را که منجر به وسواس می شود، احتیاط ناروا مى دانند.
برخی ازمسائل احکام که مکلّف را به عمل کردن براساس احتیاط، امر می کنند، موجب می شوند افرادی که دارای زمینه های بالقوّه ی ابتلا به وسواس هستند، باعمل کردن به احتیاط درابتدا احساس رضایت کنندو از این که تکلیف خود را درحد کمال امتثال کرده اند، خشنود باشند؛ اما باتوجه به این که اعمال عبادی و به تبع آن طهارت کردن، وضوگرفتن وغسل کردن هر روز تکرارمی شوند، به تدریج فرد را دچار این اضطراب ونگرانی می کنند که مبادا جانب احتیاط را به درستی رعایت نکرده باشد؛ در نتیجه برای این که از کامل ودقیق بودن عمل خود اطمینان حاصل کند، مقدمات وآئین های بیشتری را براساس تشخیص خود به آن می افزاید که درواقع هیچ مبنای شرعی وفقهی ندارد و فقط ساخته وپرداخته تردیدها، اوهام وتصورات خود فرد است.
ازطرف دیگر، چون مکلّف فقط با مسائل احکام آشنا می شود و ازقواعد فقهی و مبانی اصولی صدور احکام، اطّلاعی ندارد، به کنکاش درجزئیات می پردازد و تلاش می کند اعمال خود را درحدکمال انجام دهد، همواره تردیدهای متعدّدی درمخیّله اش شکل می گیرند که هیچ جوابی یرای آنها ندارد. وجود تردید و عدم اطمینان و نیز بزرگ انگاشتن خطر ( که خطر متصورشده در این جا ترس از بطلان عمل است) ، موجب می شود که برای رفع اضطراب و بازیابی آرامش، به انجام رفتارهای وسواسی وتکراری پناه ببرد.
وقتی که عمل به احتیاط، سبب از هم گسستگى نظام و از کار افتادن چرخ زندگى شخصى و اجتماعى گردد، عمل به احتیاط توصیه نمی شود. اگرچه ممکن است شخص با عمل کردن به روش احتیاط ذاتاً به درک واقع برسد و تکلیف واقعى اش را به جا آورد، و لیکن این درک واقع سبب مى شود که از سایر کارها و شؤون زندگى باز بماند و بسیارى از عبادات، داد و ستدها و تلاش و تکاپوهاى فرهنگى، اقتصادى، پزشکى و اجتماعى معطّل بماند و در نتیجه، عمل به احتیاط سبب ترک واجب، یا انجام حرامی گردد.
از هم گسستگى نظام و تعطیلى بخش هاى مهم زندگى، کارى است ناخوشایند، ناپسند و ناروا در نزد عقل و شرع. بنابراین چون این ناروایى عقلى و شرعى، به سبب رعایتِ اصل احتیاط، پدید آمده است، شارع آن را منع می کند تا موجب اختلال نظام نگردد. از نظر شارع حفظ نظام اجتماعی جامعه ی مسلمین، امری واجب و ضروری است. از این رو، به دینداران اجازه ی خلوت گزینی و محصورکردن خود در پیله ای به نام عمل به احتیاط تام، داده نمی شود.
۳-۱-۲-۱-۶-۱- احتیاط های ناروا و ایجاد وسواس در افراد
طبق آن چه که در بسیارى از روایات و منابع نقلی آمده است، هرگاه عمل کردن براساس احتیاطِ بسیار، منجر به تولید وسواس گردد، یا سبب گسترش، تقویت و اوج این روحیه و حالت گردد، به شدت مورد مخالفت قرارگرفته است. با اندکى دقت و تأمل درمی یابیم که زشتى وسواسى گرى، از یک جهت به این دلیل است که خود می تواند زمینه ساز فروپاشى و از هم گسستگى نظام زندگى فردی و اجتماعی فرد وسواسی و اطرافیانش گردد.
عمل به احتیاط، زمانی لازم می شود که مکلّف نسبت به تکلیف خود یک علم اجمالی داشته باشد. در چنین حالتی برای این که مکلّف بتواند از امتثال مکلّف به، یقین حاصل کند، لازم است براساس همان علم اجمالى ای که دارد، در تمام مشتبهات احتیاط کند؛ یعنى مظنون الوجوب، مشکوک الوجوب و موهوم الوجوب را انجام دهد و از مظنون الحرمه، مشکوک الحرمه و موهوم الحرمه اجتناب نماید. این همان احتیاط تام است، ولى چون سبب مشقت و عسر شدید است، قاعده نفى عسر و حرج بر آن حاکم است و چنین احتیاطى واجب نمى باشد، چه بسا ممکن است ناروا نیز فرض شود.[۳۷۸]
عمل به احتیاط زمانی پسندیده است که موجب عسر و حرج برای مکلّف نگردد.به دلیل آیه ی «ما جعل علیکم فی الدین من حرج» عملی که حرجی باشد حرام است. خداوند دوست ندارد و نمی پسندد که بنده اش در انجام تکلیف دچار مشقّت گردد.
در برخی موارد، احتیاط کردن سبب عسر و حرج، مضیقه و رنج بیش از اندازه معمول است. مثل این که هنگام ندانستن جهت قبله، چهار نماز به چهار طرف گزارده شود از این روی، با توجه به آیات و روایات و روح و مذاق شریعت، در جاهایى که عمل به ا حتیاط، سبب رنج و زحمت بیش از اندازه باشد، احتیاط واجب نیست ( قاعده ی عدم لزوم احتیاط در تمام موارد) و به جاى آن، از راه هاى دیگرى مانند تقلید و رجوع به کارشناسان مسائل دینى و… باید بهره جست . بدین ترتیب در جاهایى که عسروحرج پیش مى آید، احتیاط، واجب نیست؛ امّا اصل برترى و خوشایندى ذاتى آن همچنان به قوت خود باقی است، مگر آن که بازدارنده و اشکال ویژه اى وجود داشته باشد. در سخنان بسیارى از اصولیان، مانند شیخ انصارى و محقق خراسانى موضوع برترى داشتن و پسندیده بودن احتیاط در هر حال، حتى در جاهایى که واجب نیست، به روشنى بیان شده است.
علاوه بر وسواس که یکی از نتایج مهم عمل به احتیاط در تمام موارد است و موجب تضییق و حرج می گردد، عمل به احتیاط تام می تواند سبب تعارض با احتیاط دیگر هم بشود. از آن جایی که عمل کردن به احتیاط در تمام مشتبهات، مظنونات، مشکوکات و موهومات سبب عسر و حرج مى گردد، واجب نیست، و از طرف دیگر، مقتضاى جمع بین قاعده «نفى عسر و حرج» و «احتیاط» این است که عمل به احتیاط جزئی باشد نه تام؛ بنابراین، مکلّف مجاز است و باید تنها به احتیاط هایی عمل کند که عسر و حرج یا فروپاشی نظام زندگی را به همراه نداشته باشند، به عبارت دیگر احتیاط او نباید در تعارض با قاعده نفى عسر و حرج، قرارگیرد. این در واقع مفهوم قاعده ی تبعیض در احتیاط است. مثلاً مال یتیمی در دست شخصی است و او هم عادل است. احتیاط در این است که فرد به این مال دست نزند ولی از طرف دیگر ممکن است که در صورت عدم تجارت، مال یتیم از بین برود و حال آنکه حفظ مال یتیم واجب است. بدین ترتیب در این جا دست نزدن به آن مال، خلاف اصل احتیاط است.[۳۷۹]
۳-۱-۲-۱-۷- قاعده تسهیل
رعایت اصل آسانى در احکام و آیین هاى اسلامى، آن چنان مهمّ تصور شده است که پذیرش و یا ردّ بسیارى از احکام و آیین ها، بر پایه و اساس سازگاری و تطابق با آن، سازمان یافته است. به طور مثال، مشروع بودن تقلید در احکام، به عنوان یک واجب اختیارى، خود دلیل استواری است بر استفاده از اصل سهولت و سماحت اسلامى. یعنى هر چند احتیاط در انجام بایدها و دستورهاى شرعى،، یقین آور ترین راه و آرام بخش ترِ روح و روان است، لکن چون نگهداشت آن به طور فراگیر در همه ی افراد، عسر و حرج در پى دارد، مى توان از راه تقلید، هر چند ضریب اطمینان آن به اندازه احتیاط نیست، استفاده کرد.[۳۸۰]
مصلحت تسهیل یعنی آسان گرفتن بر مکلّفان، در صورت انسداد یا انفتاح باب علم وعلمی، به منظور حجیت بخشیدن به امارات. قاعده ی تسهیل، از مصالح نوعی و اجتماعی است که برای نوع مردم در نوع مسائل وجود دارد و از دیدگاه شریعت، مصالح نوعی بر مصالح شخصی مقدم است؛ یعنی اگر چه در یک یا چند مورد برای یک یا چند نفر، عمل به اماره، موجب فوت شدن واقع می‌شود، ولی در مقابل مصالحی که برای نوع مردم دارد، به حساب نمی‌آید. مبنای این قاعده (مصلحت تسهیل) ، آیه شریفه: « ما جعل علیکم فی الدین من حرج »[۳۸۱] یا « یرید الله بکم الیسر و لا یرید بکم العسر »[۳۸۲] است.
از آن جایی که حکم کردن به لزوم و وجوب احتیاط تام یا احتیاط در تمام موارد، موجب حرج می گردد و از طرفی به مقتضای قاعده لاحرج و لاضرر، و حکومت این دو قاعده بر اصل احتیاط ، در صورت اختلال در نظام و افتادن در مشقّت و تنگنا، عمل به احتیاط، منتفی می‌باشد.[۳۸۳]
اصولیین معتقدند که برطبق قاعده ی تسهیل، شارع تبعیت از اماره و ظنّ را هنگام برخورد با موارد مشکوک، معتبر دانسته است. اگر غیر از این بود و شارع پیروی از اماره را جایز نمی دانست و قطع و یقین را برای دست یافتن به حکم واقعی ، واجب می ساخت، در این صورت، دست یافتن به حکم واقعی مستلزم کوشش و فحص بسیار وحتی شاید غیرممکن می بود. حال آن که خداوند مهربان از سر فضل و رأفت، مشقّت و سختی را بر بندگانش نخواسته است و تحمل مشقّت و سختی را برای رسیدن به قطع و یقین واجب نکرده است. پس با پیروی از اصل تسهیل نیازی به رسیدن به قطع و یقین نیست و صرف رسیدن به ظن معتبر، می تواند جواز وجوب یا حرمت تکلیف باشد.
این لطف و تفضّل الهی در جهت عمل به احکام، باعث شده است که بسیاری از مشقّاتِ عمل به احتیاط ها، از عهده ی مکلّفین برداشته شود. اگر خداوند بنا به قاعده ی تسهیل، عمل براساس امارات و ظن معتبر را از انسان نمی پذیرفت، فرد مکلّف برای رسیدن به قطع و یقین و حصول اطمینان از امتثال تکلیف خود، دچار تردید و تشکیک می شد و هرگز نمی توانست از گزند اضطراب های ناشی از پذیرفته نشدن اعمالش و افتادن در وسواس، در امان بماند. شاید بتوان گفت احتیاط گری ها و واجب دانستن عمل به احتیاط، از جانب اخباریون و عقیده آنان مبتنی بر وجوب عمل به احتیاط در صورت وجود ظنّ و نرسیدن به قطع و یقین ، زمینه ابتلا به رفتارهای وسواسی را ایجاد و یا تشدید و تقویت کرده باشد. صدور «این اذن از سوى شارع، که از حقایق واقعى آگاه است، سرّى دارد و نکته‏اى در آن هست که او مى‏داند و ما از آن بى‏خبریم.‏ شارع دانسته است که اگر امارات خاصى را براى رسیدن به احکام شرعى جعل نکند و بر علم و قطع بسنده نماید مکلّفین در فشار و تنگنا قرار خواهند گرفت و امر بر ایشان دشوار خواهد شد، به ویژه اگر اماره به گونه‏اى باشد که در زندگى روزمره و کارهاى دنیوى خود عادت بر تمسّک به آن، و عمل برطبق آن کرده باشند، و همه خردمندان و عقلاى جامعه آن را به رسمیّت شناخته باشند و قصد عمل کردن به آن را داشته باشند.»[۳۸۴]
بدین ترتیب، می توان نتیجه گرفت که غرض شارع از رخصت دادن برای عمل کردن به پاره‏اى از امارات خاص، این بوده است که راه رسیدن به احکام را هموار ساخته و آنها را در دسترس مردم قرار دهد. به عبارت دیگر در شریعت اسلامی، بنیان تشریع بر آسان کردن و هموار ساختن امور است و عمل کردن براساس اصل‏ تسهیل‏، که از مصالح نوعى بوده و در نزد شارع، بر مصالح شخصى- که در صورت خطا بودن اماره فوت مى‏شود- مقدّم مى‏باشد، بیانگر همین نکته است.
در هر دو فرض، وقتى شارع به مکلّف رخصت داده است که از اماره پیروى کند و آن را راهى براى رسیدن به احکام واقعى دانسته است، باید چنین تصور کرد که هنگام خطا بودن اماره، شارع در مورد تکالیف واقعى خود تسامح کرده است، یعنى اماره براى مکلّف عذرآور است، و در نتیجه مخالفت با حکم موجب نمى‏شود که مکلّف مستحق کیفر و مجازات شود، چنان‏که در صورت خطا بودن قطع و علم، مستحق کیفر نیز نمى‏گردد، نه آن که در اثر قیام اماره حکم دومى پدید آید، بلکه شأن اماره از این جهت همان شأن قطع است و فرقى میان آن دو نیست. به همین دلیل، شارع در مواردى که مى‏خواهد واقع در هر حال و به هر صورت رعایت شود، به احتیاط فرمان داده و به گمان و ظن بسنده نکرده است، مانند مواردى که خون و ناموس مردم در آن مطرح است.»[۳۸۵]
در تأیید این موضوع به نظر مرحوم صاحب جواهر در نقد دو دیدگاه درباره ی مسئله قضاى نمازهاى فوت شده، اشاره می شود: در این دو دیدگاه یکى قضاى نماز را واجب مضیّق برمى شمرد و دیگرى موسّع. محقق و علامه حلّى که نظریه توسعه را پذیرفته اند, براى رد کردن مسئله ی تضیق چنین گفته اند: «بنابر فتواى به تضییق و فوریت، آن که نمازهاى زیادى از او فوت شده, حق سیر غذا خوردن و یا بیش از حد ضرورت خوابیدن و یا بیشتر از نیازهاى ضرورى زندگى به کسب و کار پرداختن را نخواهد داشت و حال آن که التزام به چنین پیامدهایى, زورگویى, خیال بافى و خلاف عقل و شرع است.»[۳۸۶]
مرحوم صاحب جواهر با بیان اشکال هاى این نظریه, به اصل سهولت و سماحت شریعت و نفى عسر و حرج و پدید آمدن زمینه وسواسى دینداران، می گوید: « این فتوایِ زحمت ساز, با لطف, رحمت و حکمت خدا نمى سازد و این فشار و سختگیرى ها, با کرم خدا و رأفت و مهربانى او به بندگان ناسازگار است.»[۳۸۷]
«به جا نیاوردن مستحبات و عمل کردن به مکروهات, از مسائل پذیرفته شده فقهى است, اما اگر این به جا آوردن و به جا نیاوردن از سر بى اعتنایى و سبک شمردن احکام خدا باشد, گناهى بزرگ خواهد بود که گاه به بى دینى و خروج از اسلام مى انجامد: ترک مستحبات, تا آن گاه که به اهانت و استخفاف به دین نینجامد, به عدالت آسیبى نمى رساند.»[۳۸۸] اگر ترک مستحبات و انجام مکروهات, استخفاف و سبک شمردن احکام خدا باشد, به گناه و کفر مى انجامد؛[۳۸۹] و هرگز هیچ کس نباید به بهانه تساهل و تسامح دینى, احکام خدا و حتى مستحبات را سبک و بى مقدار و کم اهمیّت بشمرد.[۳۹۰] گستره اصل تساهل و تسامح دینى را مرحوم صاحب جواهر این گونه بیان می کند: « آسانى و راحتى دستورات شریعت, معنایش سبک شمردن احکام آن نیست. پس همانا جعل احکام الهى آسان و راحت بوده, نه آن که تسامح و تساهل در احکام خدا روا باشد. پناه بر خدا!»[۳۹۱] در جای دیگری ابراز می دارد که تسامح در ادله سنن، تا زمانی قابل قبول است و می توان به آن عمل کرد که موجب تسامح در تسامح نشود.[۳۹۲]
تأمّل و اندیشه در سخن این بزرگان نشان می دهد که اگرچه شارع مقدس اصل و اساس دین را بر آسانی و سهولت استوار گردانیده است، اما امتثال همین احکام سهل و آسان، اهمّیّت و جدیّت خاص خود را اقتضا می کند و کمترین بی مبالاتی و سهل انگاری در اتیان آن ها، گناهی بزرگ به شمار می آید و مستوجب عذاب الهی خواهد گردید. بنابراین در مسئله ای مثل طهارت و نجاست یا حلیّت و حرمت، تا هنگامی که نجاست و یا حرمت چیزى ثابت نشود, انجام رفتارهای وسواسی و احتیاط های زحمت آور و مشقّت بار نارو می باشد، اما هرگونه مسامحه, بى مبالاتى و اهمیت ندادن به حکم خدا پس از ثبوت نجاست و یا حرمت, گناهى بزرگ محسوب مى شود.
۳-۱-۲-۱-۸- قاعده صحت
قاعده یا اصل صحت و به اصطلاح فقهى «اصاله الصحه» از قواعد بسیار مهم فقه است که کاربرد فراوان دارد و به اشکال گوناگون و به معانى مختلف استعمال گردیده است. منظور از اصل صحت در این معنا آن است که اعمال دیگران را اصولاً باید صحیح، مشروع و حلال تلقّى کرد و مادام که دلیلى بر عدم صحت و وجود حرمت پیدا نشده هیچ کس حق ندارد در صورت دوران امر بین احتمال صحت و مشروعیّت از یک طرف و عدم صحت و عدم مشروعیّت از طرف دیگر، اعمال افراد را نامشروع و غیر صحیح بپندارد. مثلا اگر از دور کسى را ببینیم که مایعى مى‏نوشد و ندانیم آب می نوشد یا شراب، چون دلیلی نداریم دالّ بر آب یا شراب بودن آن، بنابر اصل صحت باید بپذیریم که آن مایع آب است و شراب نیست. [۳۹۳]
براساس اصل صحّت، علاوه بر این که افعال و اعمال افراد را باید صحیح و مشروع بدانیم بلکه ظهور اعمال و رفتارمان نیز در برخورد با این اعمال، باید بر مبنای اصل صحت باشد، به عبارت دیگر باطناً و قلباً هم باید این اعمال و افعال را صحیح بپنداریم. مکلّف به عمل نبودیم اگر مکلف نبودیم که بر اساس این اصل، کارهاى مردم را صحیح تلقّى کنیم، در بسیاری از مواقع پیش داورى‏هاى مبتنى بر شک و سوء ظن و بدبینى، قضاوت قلبى و باطنى ما را نیز نسبت به افعال دیگران تحت تأثیر قرار مى‏داد و اعمال مردم را حرام و نامشروع تلقّى مى‏کردیم و این امر، آثار مخرّبى را به همراه مى‏ آورد. بدین ترتیب هر دو مرحله رفتار ما در مقابل اعمال دیگران در واقع مرتبط با هم و مکمل یکدیگرند؛ یعنى هم در ظاهر و هم در باطن باید حکم کرد که افراد اصولاً فعل حرام و ناصحیح مرتکب نمى‏شوند. اصل صحت در این معنا به مفهوم جواز تکلیفى است؛‏[۳۹۴] به عبارت دیگر به حکم این اصل، اعمال و رفتارى که از مردم سر مى‏زنند، محمول بر صحت یعنى مجاز تلقى مى‏گردند و آثار وضعى بر آن مترتب نمى‏شود؛ هر چند که از نظر جزایى ممکن است آثارى بر آن مترتّب گردد.[۳۹۵]
از جمله آیاتی که در باب اعتبار بخشی به اصل صحت، در قرآن کریم بدان ها استناد شده است می توان به این آیات اشاره کرد: «قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً»،[۳۹۶] یعنى براى مردم خوبى بگویید؛ «وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ»،[۳۹۷] یعنى از سخن دروغ و افترا بپرهیزید؛ و «إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ»،[۳۹۸] یعنى همانا برخى از گمان‏ها گناه است.

طرح های پژوهشی و تحقیقاتی دانشگاه ها در مورد :بررسی و ... - منابع مورد نیاز برای پایان نامه : دانلود پژوهش های پیشین

گر نباشد سایه‌ی من، بود جمله گشت باد
(فروزانفر،۱۳۷۸: ۲۰۶)

زمانی :
“باد وبود” را تعبیری از عوارض ولوازم هستی از قبیل افعال واحوال وحرکات و سکنات می‌داند و این گونه تفسیر می‌کند:«نه تنها عوارض ولوازم هستی ما از قبیل فعل و قول وحال وجز آن‌ها از فیض وجود تو پیدا شده، بلکه اصل وجود ما نیز از خلّاقیت تو پدید آمده است.»(زمانی،۱۳۷۸،ص۲۲۵)
استعلامی:
و “باد ما” را «غرور و احساس وجود ما معنی کرده و می‌گوید:« هستی ما و این که ما فکر می‌کنیم وجود داریم، داده‌ی توست.»(استعلامی،۱۳۸۷،ص۳۳۰)
گولپینارلی:
با وجود این که ‌این بیت از ابیات ستاره دار دفترش می‌باشد ولی توضیحی خاص نداده است و اصلاً بر روی بیت تکیه نکرده است.
نظر اجمالی:
به نظر می‌رسد که منظور مولانا از “باد” همان غرور و خودبینی است و این واژه در اکثر متون ادبی به همین معنا آورده شده است و فروزانفر به درستی معنای مطلب را بیان کرده است.

۴۷)لذت هستی نمودی نیست را

عاشق خود کرده بودی نیست را

(بیت ۶۱۰)
انقروی:
عقیده‌ی انقروی بر این است که مراد مولانا از “نیست” در مصراع اول«اعیان ثابته است که عدم اضافی است که با اضافه شدن به خارج عالم رایحه وجود را استشمام نکرده بودند.
وبا این تفسیر می‌گوید:«ای خدا از همان ازل، آزال عدم را به خودت عاشق کرده بودی.و مقصود از «عدم»در این بیان ثابته‌های انبیاء و اولیاء و اصفیاء است که عاشق الهی‌اند . وقبل از این که این ‌ها رایحه‌ی وجود خارجی را استشمام کنند،خدای تعالی در ازل آزال اینان را به خودش عاشق ساخته بود.»(انقروی،۱۳۸۰: ۲۷۸)
نیکلسون:
نیکلسون این بیت و ابیات دیگر را بر گرفته از آرا و عقاید ابن عربی می‌داند و بر اساس نظریات او در فصوص الحکم نیز شرح می‌کند: او می‌گوید:«منظور از “نیست” مرحله (وجود علمی‌و قدری) یا اعیان ثابته، یعنی عالمی‌است که قبل از آن که حقایق پنهان اشیاء،(اعیان ثابته) به وجود،(هستی) خارجی وعینی آورده شوند به صورت علمی‌وقدری در عالم حق موجود بوده است. خداوند این”نیست” را بر انگیخت تا به او عشق بورزد، یعنی که خداوند هرعین ثابته را مستعدّ پذیرش خارجی ای که به وی عطا کرد ساخت.»(نیکلسون،۱۳۸۴: ۱۱۵)
فروزانفر:
بدون اینکه حتّی بیت را بیاورد، از آن گذشته است.
زمانی:
در مورد نظر شارحان، از جمله نیکلسون که منظور از نیست را اعیان ثابته می‌دانند به بحث پرداخته است وعقیده‌ی او بر این است که : «بی تردید مراد از«نیست»در بیت، عدم مطلق(نقیض وجود) نیست. امّا این که آن را بر اعیان ثابته انطباق دهیم چندان وارد نیست و لزومی‌ هم ندارد که خود را به راه‌های صعب و خم‌ اندر خم این گونه مباحث درافکنیم.»(زمانی ،۱۳۷۸: ۲۲۵)
استعلامی:
«آفرینش از نیستی به هستی آوردن است، بنابراین پرودگار به «نیست»«لذت هستی» را نشان می‌دهد و او را به عشق خود مبتلا می‌کند تا برای وصال حقّ به عالم هستی بیاید.»(استعلامی،۱۳۸۷: ۳۳۰)

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

گولپینارلی:
گولپینارلی می‌گوید که: از این بیت به بعد مولانا می‌خواهد بگوید که «هستی ما از ایجاد او ناشی شده است،اوست که بر عدم لذّت هستی را چشانده است.»(گولپینارلی،۱۳۸۴: ۱۷۲)
نظر اجمالی:
از آنجا که خود مولانا نظرات ابن عربی را نمی‌پذیرفته پس نظر شارحانی که بر اساس نظر ابن عربی به شرح پرداخته‌اند، چندان قابل قبول نیست و نظر استعلامی‌ و انقروی بر نظر دیگر شارحان برتری دارد چنان که در بیت زیر آمده است:
سر‌اندازان و جانبازان دگر باره بشوریدند وجود‌ اندر فنا رفت و فنا ‌اندر وجود آمد
(دیوان کبیر، بیت ۶۵۴)

۴۸) این نه جبر، این معنی جبّاری است

ذکر جبّـــاری برای زاری اســــت
(بیت۶۲۱)

انقروی:
مطلبی را از زین العرب نقل می‌کند و می‌گوید:« جبار از ابنیه مبالغه است. معنای جبّار، خداوند از امر ونهی هرچه که اراده‌اش روی آن قرار بگیرد بندگانش را به اجبار به اجرای آن امر وا می‌دارد. و معنای بیت را این گونه شرح می‌دهد:« این اسرار و گفتار مذکور، آن جبر مذموم نیست که از برای اسقاط تکالیف شرعی باشد بلکه این معنای اسم «جبار» الهی است. و این جبر، اختیار جزئی را که مبنای تکالیف شرعی است سلب نمی‌کند. بلکه در عین اختیار فاعل مختار و مقلب القلوب الا بصار بودن آن جبار را اشعار می‌دارد. پس ذکر جباری آن خدا، برای تضرع و زاری کردن بوی است، که همیشه او را فاعل مختار بدانی و بگویی: اللهمَّ یا مقلِّبَ القلوب وَ الاَ بصار ثَبِّت قلوبنا علی دینِک یا اللّهُ.» ( انقروی، ۱۳۸۰: ۲۸۲)

پایان نامه درباره نقش تعاملی فناوری اطلاعات بر ... - منابع مورد نیاز برای پایان نامه : دانلود پژوهش های پیشین

-به طور مشابه ماسکل (۱۹۹۸) نیز هفت اصل زیر را برای شاخص های سیستم ارزیابی عملکرد پیشنهاد می کند که عبارتند از: شاخصها باید به طور مستقیم به استراتژی شرکت مربوط شوند

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

، شاخصهای عملکرد غیر مالی نیز باید مورد توجه قرار گرفته و انتخاب شوند
،باید به این نکته توجه کرد که شاخصهای عملکرد در موقعیتهای مختلف متفاوتند. به بیان دیگر یک شاخص برای تمامی واحدها و یا سازمانها مناسب نیست، این موضوع درباره شاخصها حائز اهمیت است که با تغییر محیط، شاخصهانیزتغییرمی یابند. الف : شاخصهای عملکرد باید برای استفاده آسان و ساده باشند
ب: شاخصهای عملکرد باید بازخور سریعی را ارائه دهند ج : شاخصهای عملکرد باید به گونه ای طراحی شوند که بهبود مستمر را موجب گردند و تنها به نظارت و کنترل ساده اکتفا نکنند.
در مطالعه ای دیگر، ندیم و جافری به سال ۲۰۱۰ به بررسی ” کاربرد هوش تجاری در بانکداری” پرداخته اند. براساس این مطالعه که در بانک سیب پاکستان صورت گرفته است دو پژوهشگر براساس معماری سه لایه فناوری اطلاعات در کسب وکار یک راه جدید برای استقرار هوشمندی کسب وکار ارائه گردیده است. ( ندیم و جافری، ۲۰۱۰)
“لی” و دیگران، ۵ بعد معمول مدیریت زنجیره تأمین (مشارکت استراتژیک با تأمین کننده، ارتباط با مشتریان، سطح اشتراک گذاری اطلاعات، کیفیت اشتراک گذاری اطلاعات، و تعویق) و ارتباط بین ابعاد معمول زنجیره تأمین، مزیت رقابتی و عملکرد سازمانی را بررسی کردند. نتایج این تحقیق با بهره گرفتن از دیدگاه مبتنی بر منابع، بیانگر آن است که سطوح بالاتر از معمول SCM، می‌توانند منجر به کسب مزیت رقابتی و بهبود عملکرد سازمانی شوند. همچنین مزیت رقابتی می‌تواند تأثیری مثبت و مستقیم بر عملکرد سازمانی داشته باشد.
“وو” و دیگران، با بهره گرفتن از دیدگاه مبتنی بر منابع نشان داده‌اند که قابلیت‌های زنجیره تأمین با به‌کارگیری فناوری اطلاعات، باعث تمایز شرکت نسبت به رقبا شده و غیر قابل تقلید برای آنهاست. در این مقاله، تأثیر پیشرفت IT و همراستایی آن برقابلیت‌های زنجیره تأمین و عملکرد بازاریابی و مالی، مورد بررسی قرار گرفته است. یافته‌های آنها دیدگاهی جدید در ارزیابی سرمایه گذاری IT در فرایند زنجیره تأمین فراهم کرده است. آنها نقش قابلیت‌های زنجیره تأمین را به‌عنوان متغیری تعدیل کننده بین پیشرفت ITو عملکرد سازمانی بررسی کرده است. آنها معتقدند که قابلیت‌های زنجیره تأمین می‌توانند منابع مرتبط با IT را به سطحی بالاتر از ارزش، انتقال دهند.
۲-۸-۲ مروری بر کار های انجام شده داخل ایران
محقر، لوکس، حسینی و منشی ( ۱۳۸۷)، این مقاله برای خواننده دیدگاهی از اهمیت استراتژیک آن فراهم می کند. مقاله هم چنین تشریح می کند که فناوری ها در کسب وکار چگونه می تواند تکنولوژی موثری در صنایعی نظیر بانکداری برای انجام دادن موضوعات حساسی مثل بازرسی و کشف تقلب باشد. مسلما اطلاعات برای داشتن این بینش نقشی حساس بازی کرده و می تواند به تنهایی مفید واقع شود مشروط بر آن که راهنمایی کننده، متمرکز، بهنگام و به سادگی قابل دسترس بوده و هر دو جنبه کلان و خرد شرکت را نشان دهد. به خاطر پیشرفت فناوری اطلاعات، تکنولوژی های هنرگونه نظیر هوشمندی کسب وکار توسعه داده شده اند تا برای ما ترکیب فوق را آماده کنند.
تهوری(۱۳۸۵) ، نیز در مقالهای با عنوان «لزوم بازنگری در برنامههای آموزش کتابداری و اطلاعرسانی با توجه به نیازهای مهارتی جدید کتابداران و اطلاعرسانان» بازنگریهایی را هم که در بعضی گروه های آموزشی این رشته انجام شده، بیان می دارد و برنامه آموزشی بازنگریشده دانشگاههای تهران، مشهد و الزهرا را ضمیمه مقاله خود کرده است.
هاشم نژاد (۱۳۸۷)، هر سازمانی، اعم از شرکت‌های بزرگ، شرکت‌های دولتی، یاکسب و کارهای کوچک می‌خواهند خواسته‌های مشتریان و سهامداران گوناگون را براورده سازند. بنابراین، نیازمند مواد، تجهیزات، تسهیلات و تأمین کنندگانی از سازمان‌های دیگر هستند و عملکرد یک سازمان به وسیله فعالیت‌های سایر سازمان‌هایی که تشکیل زنجیره تأمین می‌دهند، تحت تأثیر قرار می‌گیرد. نقش تسهیم اطلاعات در دستیابی به رقابت پذیری، موضوعی است که طی سال‌های اخیر در سطوح مختلف اعم از شرکت، کسب و کار و زنجیره تأمین مورد توجه بسیاری از محققان قرار گرفته است. کارایی و اثربخشی هر سازمانی، حاصل عملکرد مدیریت و ساختار زنجیره تأمین آن سازمان است. رمز بقای سازمان‌های امروزی در درک و شناخت نیاز مشتریان و پاسخگویی سریع به این نیازها نهفته است. زنجیره تأمین شامل تمامی فعالیت‌های مرتبط با جریان و مبادله کالاها و خدمات، ازمرحله ماده خام تا مرحله محصول نهایی قابل مصرف توسط مشتری است. این نقل و انتقالات علاوه بر جریان مواد، شامل جریان اطلاعات و مالی نیز می‌شود. نمودار یک نمایشی کلی از یک زنجیره تأمین را نشان می‌دهد.
شبکه فناوری اطلاعات ایران، در مقاله ای با نام «ارزیابی عملکرد برای پروژه ها و امور فن آوری اطلاعات در سازمانها»بیشتر سازمان‌ ها با توجه به خصوصیات و ویژگی‌های کسب وکار خود نگاه خاصی در مورد اجزا و فرایندهای مدیریت عملکرد دارند. روش های ارزیابی عملکرد سازمان‌ها، مدیریت عملکرد را فرایندی برای “آنچه که سازمان باید بدان دست یابد” و “چگونگی دست یافتن به آن” به همراه ادراکی واحد و زبانی مشترک می دانند. مدیریت عملکرد از طریق بهبود مستمر عملکرد افراد و فرایندها به همراه تمرکز بر نقاط ضعف و قابل بهبود به موفقیت سازمان در تحقق اهداف راهبردی و افزایش اثربخشی فرایندهای کاری کمک می‌کند. ارزیابی عملکرد اقدامی به منظور سنجش، اندازه گیری، ارزش گذاری و قضاوت درباره عملکرد طی یک دوره معین است. ارزیابی عملکرد از نگاه سازمانی مترادف با بهبود اثربخشی افراد و فرایندهای کسب وکار سازمان است. در واقع ارزیابی عملکرد در نحوه استفاده از منابع در قالب شاخص های کارایی بیان می گردد. به عبارت ساده، نسبت ورودی به خروجی را کارایی می گویند لذا سیستم ارزیابی عملکرد در واقع میزان کارایی در خصوص استفاده بهینه از منابع و امکانات را مورد سنجش و اندازه گیری قرار می دهد. نهایت امر باید گفت سیستم ارزیابی عملکرد فرایند سنجش، اندازه گیری، مقایسه وضع موجود با وضع مورد نظر و نحوه دستیابی به وضعیت مطلوب با معیارها و نگرش معین در حوزه تحت پوشش با شاخص های تعیین شده در دوره زمانی معین با هدف بازنگری، اصلاح و بهبود مستمر است.
احسانی فرد(۱۳۸۵) ، بسیاری از دغدغه های عملکردی در نظام شهری در حوزه شهرداری ها و مناطق تحت امر شهرداری مرکز تبلور پیدا می کند. اصلاح جامعه شهری و ارتقاء عملکرد و مدیریت آن در شهرداری ها و مناطق آن بدون پرداختن به این مجموعه و نقش و جایگاه آن و بهبود و ارتقاء عملکرد آن مقدور نخواهد بود. بررسی های انجام شده نشان می دهد که مدل ارزیابی متوازن «BSC» و تعالی سازمانی «Efqm» در صورت تلفیق می توانند چارچوب مناسبی را برای ارزیابی عملکرد خصوصا در نظام های شهری و عملکرد مناطق شهرداری ها فراهم آورد؛ زیرا این دو مدل، صرف نظر از شباهت های مهمی که با هم دارند، دارای منشاءهای متفاوتی هستند و می توانند هم پوشانی مناسبی را ایجاد نمایند.
فصل سوم
روش تحقیق
۳-۱ مقدمه
یکی از مراحل اساسی واصلی هر تحقیق گرد آوری اطلاعات مورد نیاز تحقیق است که گاه روش تحقیق نامیده می شود. مرحله گردآوری اطلاعات آغاز فرایندی است که طی آن محقق یافته های میدانی وکتابخانه ای خود را گردآوری می کند و به روش استقرایی به فشرده سازی آن ها می پردازد.
بشر در هر دوره تاریخی به آگاهی از روش و ابزار کسب معلومات و به عبارتی روش های تحقیق نیاز داشته است، بنابراین محققان و اساسا هرکس که می خواهد بداند و مجهولی را کشف کند و بردامنه معلومات خود بیفزاید باید از روش های تحقیق اگاهی یابد.
در این فصل روش شناسایی پژوهش در چند بخش شامل روش تحقیق-ماهیت تحقیق-جامعه آماری-نمونه گیری تحقیق-ابزار سنجش و مراحل گردآوری آن و مهم ترین بخش این فصل بررسی اعتبار و روایی ابزار سنجش، موضوع مورد بررسی پیرامون نقش تعاملی فناوری اطلاعات و آموزش عملکرد مالی نشان می دهد .
۳-۲ روش شناسی پژوهش
یکی از بدیهی ترین قسمت های مربوط به بررسی و تحقیق قسمت متدشناسی و مشخص نمودن روش بررسی و تبیین شروع کار با بهره گرفتن از ابزار و امکانات لازم برای دسترسی به پاسخ های مورد احتیاج است. استفاده از روش های مختلف بستگی به وضعیتهای متفاوت در جوامع از لحاظ نوع اجتماع، امکانات اقتصادی و رفاهی و سیاست حاکم برآن و مهم تر از همه موقعیت و پراکندگی جمعیت با توجه به نوع تحقیق دارد.
روش کار در این تحقیق نمونه گیری است. این تحقیق به مطالعه ویژگی ها و صفات افراد جامعه می پردازد و وضعیت فعلی جامعه ی آماری را در قالب سطح فناوری اطلاعات و عملکرد مالی بررسی می کند . این تحقیق ازنوع مطالعه توصیفی پیمایشی می باشد جامعه آماری را مدیران و کارمندان ارشد شرکت های کوچک استان یزد تشکیل می دهند که طبق آمار شهرک صنعتی استان یزد شامل ۱۱۱ کارمندان ارشد و ۴۰ کارشناس و۳۹نفرمدیر(جمعا۱۹۰)می باشند. سن و سابقه کار و تحصیلات و سمت کاری کارمندان در پرسشنامه جهت بدست آوردن آمار توصیفی پرسیده شده است.
۳-۳ متغیر های تحقیق
با توجه به مدل ارائه شده در این تحقیق ، عوامل موثر بر عملکرد مالی شامل فناوری اطلاعات ، برنامه ریزی فروش در محیط it ، برنامه ریزی تولید در محیط it ، برنامه ریزی مالی در محیط it ، برنامه ریزی خرید در محیط it و برنامه ریزی و منابع انسانی در محیط it می باشد که هر یک نیز توسط زیرمتغیرهایش تعیین می شود.
در این تحقیق یک نمونه ۱۲۳ تایی روش تصادفی طبقه بندی شده جدول مورگان بین کارمندان ارشد و مدیران شرکت های کوچک مورد بررسی قرار گرفتند.
جدول شماره ۱ : جدول تعیین نمونه های مورد نیاز

کارمند

کارشناس

مدیر

جمع کل

تعداد افراد در هر گروه جامعه

۱۱۱

۴۰

۳۹

۱۹۰

تعداد افراد در هر گروه نمونه

۷۱

۲۷

۲۵

۱۲۳

۳-۴ مدل مفهومی تحقیق

تحقیقات انجام شده در مورد سعدی از زبان ... - منابع مورد نیاز برای پایان نامه : دانلود پژوهش های پیشین

نتیجه گیری——————————————————————-

۱۴۶

فهرست منابع——————————————————————

۱۴۸

پیشنهادها———————————————————————

۱۵۲

د
چکیده
سعدی از زبان سعدی
به وسیله ی :
منوچهر صالحی
آن چه در این پایان نامه بحث و بررسی شده است، به صورت مختصر شامل بررسی احوال و زندگانی سعدی از خلال آثار اوست. به کمک آن چه خود در آثارش بیان کرده، زندگی، خانواده، احوال، معاصران، سفرها و ویژگی های جسمی شاعر، مورد مطالعه قرار گرفته است.
سفرهای سعدی را می توان از بارزترین خطوط زندگانی شاعر دانست که در آثارش، به بیان آن ها پرداخته است. در یکی از همین سفرهاست که ازدواج او در حلب، مرگ فرزند، گرفتاری در بند فرنگ را به تصویر کشیده است.
این پژوهش، ویژگی های اجتماعی و سیاسی زمان شاعر را به تصویر می کشد. حاکمان و معاصران او را معرفی می نماید، و از قدرت عشق در کلام شاعر و آگاهی او نسبت به ارزشمندی سخنش، خبر می دهد.
واژه های کلیدی: سعدی، زندگانی، خانواده، سفرها، عشق، اساتید، معاصران.
مقدّمه
بی شک ، آدمی از دیر باز از ادبیّات و گونه های آن لذّت می برده است و اگر این لذّت و قدرت تأثیر ادبیّات در بشر نبود چه بسا این هنر یا به وجود نمی آمد و یا به زودی از بین می رفت. در این بین بسیاری از افراد یک جامعه از ادبیّات لذّت می برند؛ ولی همه ی آن ها قادر به خلق آثار ادبی نیستند و تنها عده ی معدودی دارای قدرت نوآوری و خلق آثار ادبی هستند. در میان کسانی که آثار ادبی را خلق می کنند، آثار عده ای طرفداران بیش تری دارد و مسلّماً خوانندگان و علاقه مندان این آثار، می خواهند که در باره ی صاحب اثر، مطالبی بدانند.
این نیاز، عده ای را بر آن داشت که در باره ی صاحبان آثار ادبی به تحقیق و بررسی بپردازند و اطّلاعات به دست آمده را ثبت کنند و در اختیار دیگران قرار دهند. پیشینه ی این کار تا جایی که نویسنده ی این سطور می داند، مشخص نیست؛ امّا شاید بتوان گفت که سابقه ای به قدمت انسان دارد و در هر دوره ای تحت تأثیر شرایط زمانی و نیازهای اجتماعی به انجام آن مبادرت می نمودند. نخستین کسانی که به این کار اشتغال ورزیدند مورّخان بودند.
مورّخان اغلب در دربار شاهان به سر می برده و مشغول کتابت تاریخ ایشان بوده اند. در اثنای ثبت تاریخ شاهان، چه بسا به زندگی دیگران و ثبت اطّلاعاتی درباره ی آنها پرداخته اند. در میان این اشخاص ادبا به دلیل سخنان زیبا و دل انگیزشان اولویّت بیش تری داشتند و سخنان آنان را گاه به صورت تمثیل مطرح و اطّلاعاتی در باره ی آن ها ارائه می کرده اند.
اگر چه این اطّلاعات بسیار اندک است؛ امّا گاهی تنها اطّلاع از شاعر یا نویسنده ای، همان اشاره ی کوتاه مورخی است که درباره ی شاعر بیان نموده یا قسمتی از اثر او را ثبت کرده است.
اگر با دقّت بیش تری آثار ادبی بررسی شوند، بی شک، رد پایی از زندگی یا شخصیّت یا عواطف صاحب اثر پیدا می شود. امروزه روانشناسان با بهره گرفتن از آثار یک نویسنده یا شاعر به تحلیل شخصیّت وی می پردازند و گاه وی را همان گونه که هست معرفی می کنند؛ امّا منظور این نیست که همگان مانند روانشناسان به تحلیل شخصیّت صاحب اثر بپردازند چون به دو دلیل این کار میسّر نیست؛ دلیل اول آن که، همگان اطّلاع و توان کافی، درباره ی تحلیل های روان شناسی اثر ندارند و دیگر آن که همیشه نیاز به این تحلیل ها نیست چون گاه خود شاعر یا نویسنده، خواسته یا نا خواسته اطّلاعاتی را درباره ی خود به خواننده می دهد که گاه می تواند بهترین و قابل اعتماد ترین اطّلاعات در باره ی صاحب اثر باشد. اگر چه این فرضیّه همیشه درست نیست و گاه در اثر شاعر یا نویسنده ای، هیچ نشانی از او نیست یا اطّلاعات موجود واقعیّت ندارند؛ امّا بهتر آن است، زمانی که در باره ی صحّت یا کذب این اطّلاعات آگاهی نداریم، فرض را بر صحّت آن ها قرار دهیم و اطّلاعات موجود را بپذیریم.
ترم سوم کارشناسی ارشد، زمانی که در فکر انتخاب موضوع پایان نامه ی کارشناسی ارشد خود بودم، در فکر نوشتن رساله ای بودم که هم جنبه نوآوری در تحقیق را داشته و هم درباره ی یکی از شعرای صاحب سبک و پر آوازه ی ایران زمین باشد. پس از مدّت ها تفکّر درباره ی موضوعات مختلف و مشورت با آقای دکتر جلیل نظری، روزی آقای دکتر نظری، موضوعی ناب را به بنده معرّفی نمود و آن بررسی زندگی، شخصیّت و عواطف سعدی در آثار سعدی بود. پس از انتخاب موضوع، عنوان رساله را ((سعدی از زبان سعدی)) گذاشتیم و درباره ی آن شروع به بررسی کردم.
اگر چه عنوان تحقیق ((سعدی از زبان سعدی)) بود؛ امّا نمی شد که سعدی را در آینه ی دیگران نگاه نکرد. پس نخست به بررسی زندگی و شخصیت سعدی در آثار دیگران پرداخته می شود.
قدیمی ترین مأخذی که از سعدی سخن به میان آورده، کتاب تلخیص مجمع الآداب فی مجمع الالقاب از ابن فوطی (م۷۲۳ هـ.) است که معاصر با سعدی است و با وی مکاتبه داشته است و به قول خود او در سال ۶۶۰ هجری با فرستادن نامه ای به استاد، بعضی از اشعار عربی او را خواسته بود.
جامی درباره ی او می گوید: (( از اَفاضل صوفیّه بوده و از مجاوران بقعه ی شریف شیخ ابوعبداللّه خفیف، قدّس اللّه تعالی سره. از علوم بهره ای تمام داشته و از آداب نصیبی کامل. سفر بسیار کرده است و اقالیم را گشته و بارها به سفر حج پیاده رفته و به بتخانه ی سومنات در آمده بود و بت بزرگ تر ایشان را شکسته، و از مشایخ کبار بسیاری را دریافته و به صحبت شیخ شهاب الدّین رسیده و با وی در یک کشتی سفر دریا کرده.))(جامی، ۱۳۷۵، ۵۹۸)
حسن انوری درباره ی او گفته است: (( بی تردید سعدی شاعر جهانی است و جهان او را به عنوان شاعری بزرگ می شناسد. شهرتش عالم گیر است و حتَی در زمان خود او، آوازه اش به دورترین سرزمین های شرق عالم رسیده بود. به گفته ی ابن بطوطه، جهانگرد نامدار عرب، که چند سالی پس از مرگ سعدی به چین رفته بود، شعر سعدی در آن سرزمین به صورت ترانه و همراه با ساز خوانده می شده است.)) (انوری، ۱۳۸۴ ، ۸۱)
آن چه در این رساله مورد بررسی قرار گرفت بررسی احوال و زندگانی سعدی از خلال آثارش می باشد. در آغاز کار، آثار شاعر مورد مطالعه قرار گرفت و آن چه درباره ی زندگی و خصوصیّات فردی و اجتماعی سعدی، در آثارش وجود داشت استخراج و فیش برداری شد. سپس تمامی فیش ها با توجّه به عناوین، به دسته های مختلف تقسیم و مرتب شد.
در این رساله، فصلی تحت عنوان جایگاه سعدی در ادبیّات فارسی و جهان آمده است که در آن نظرات بزرگان زبان فارسی و ادبیّات جهان درباره ی سعدی و آثارش بیان شده است. در فصلی با عنوان سعدی از زبان سعدی، به مطالبی اشاره می شود که شاعر در آثارش درباره ی خود، خانواده، زندگانی، سفرها، استادان، ممدوحان، مذهب، تحصیلات و دیگر شرایط زندگانی، بیان کرده است.
مسائل اساسی مورد بررسی در این رساله به شرح زیر است :
فصل اول : کلیّات، شامل هدف پژوهش، ضرورت، پیشینه و روش تحقیق.
فصل دوم : جایگاه سعدی و آثارش در ادبیّات فارسی و جهان.
فصل سوم : سعدی از زبان سعدی، شامل ویژگی های فردی، خانواده، آثار، سخن، سفرها، ممدوحان، عشق و شاهد بازی سعدی.
فصل چهارم : نتیجه گیری و پیشنهاد ها.
فصل اوّل
کلیّات
۱-کلیّات
۱-۱- اهداف تحقیق
هدف از تبیین این موضوع، شناخت بیش تر سعدی با بهره گرفتن از آثار شاعر، و جمع آوری اطّلاعاتی درباره ی او، از خلال کلام و اشعارش است. آشنایی با آثار سعدی و پژوهش هایی که تاکنون، درباره ی این شاعر نامی صورت گرفته است از دیگر اهداف این پژوهش می باشد.
۱-۲- ضرورت تحقیق
چیزی که بیش از پیش به این تحقیق ضرورت می بخشد، این است که با وجود جایگاه و مقام رفیع سعدی در ادب فارسی، در شرح احوال و زندگی این شاعر بزرگ ابهامات فراوانی وجود دارد. بیش تر کسانی که به این مهم پرداخته اند از آثار شیخ اجل استفاده ای ننموده، به نقل از دیگران پرداخته اند. لذا ما بر آن شدیم تا زندگی سعدی، بزرگ مرد ادب ایران زمین را از خلال آثارش برای طالبان فرهنگ و علم استخراج و به رشته تحریر در آوریم.

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

۱-۳- پیشینه ی تحقیق
درباره ی شیخ اجل، کتاب ها و مقالات بسیاری نوشته شده است. در همه ی روزگار ، سعدی پژوهان بسیاری به تألیف کتاب های ارزشمندی درباره ی شیخ اجل پرداخته اند. مطالعه ی هر کتاب راهنمای ما به سوی منبعی دیگر بود. با این که درباره ی سعدی کتاب ها و مقالات متعدّدی نوشته شده است، در این جا به معرفی و توضیح مختصری درباره ی برخی از این آثار می پردازیم.
محمّد علی کاتوزیان در کتاب شاعر عشق و زندگی سعدی (۱۳۸۵ ) ضمن بیان دو جدل سعدی در بوستان وگلستان، افسردگی شاعر، فرار سعدی از مدرسه در دمشق، سفرهای سعدی، تحصیل در نظامیّه ی بغداد، اشاره ای به امیران و وزیران زمان شاعر می نماید. سپس درباره ی غزل های شاعر، سخن گفته است. در پایان کتاب نیز فصلی با عنوان یاد داشت هایی در سعدی شناسی دارد و سعدی را یکی از بزرگ ترین سخنوران کلاسیک فارسی می داند. وی عقیده دارد که سعدی تنها شاعر ایرانی است که در همه ی زمینه ها سخن رانده است و هیچ شاعر فارسی زبانی به اندازه ی سعدی در زمان حیات خود شهرت نیافت تا آن جا که آوازه اش از مرزهای ایران زمین و حتّی قلمرو زبان فارسی گذشت.
ضیاء موحد در کتاب سعدی (۱۳۸۸ ) ابتدا به بیان پاره ای از عقاید سعدی با توجه به اشعارش می پردازد، سپس افصح المتکلّمین نامیدن او را نتیجه ی هنر شاعری سعدی دانسته اند و سعی می کند، پاره ای از ابهامات درباره ی تاریخ تولّد و وفات شاعر را بر طرف نماید. نویسنده، روزگار سعدی را یکی از بدترین دوران تاریخی ایران زمین دانسته است. وی در فصلی سعدی را ناصح و در فصلی دیگر عاشق خوانده است. تنوّع نصایح سعدی را در پند و اندرز گویی، چنان می داند که خواننده متوجّه نمی شود این همان مضمونی است که بارها از سعدی شنیده است. سعدی را شاعری قطعه سرا می داند و در پایان سعدی را تکرار مجعزه ی ظهور فردوسی می داند و اعتقاد دارد که با ظهور شاعر، دوباره زبان فارسی حیات تازه ای یافت.

پژوهش های پیشین درباره :بررسی تأثیر ریاضیات بر … – منابع مورد نیاز برای مقاله و پایان نامه : دانلود پژوهش های پیشین

ریاضیدانان، از دیرباز، برای جلوگیری از این گونه اختلاط‌ها و پرش ها، چاره‌ای اندیشیده‌اند و از روش‌های ساده‌ی شماره گذاری مفهوم‌ها و قضیه‌ها، به طور گسترده ای، استفاده می‌کنند که، گاهی (و البته به ندرت) در سایر دانش‌ها هم به کار می‌رود. حالت‌های مختلف و یا مفهوم‌های خانواده‌ای را، که باید مورد بررسی قرار گیرند، از قبل شماره گذاری می‌کنند؛ سپس، به حالت‌های فرعی هر یک از این حالت ها، به نوبه‌ی خود (و گاهی، برای تمایز، به کمک دستگاه شماره گذاری دیگری) شماره می‌دهند. جلو هر قطعه‌ای که بررسی یک حالت فرعی تازه آغاز می‌شود، نشانه‌ای که برای این حالت فرعی در نظر گرفته شده است، قرار می‌دهند. برای نمونه می‌نویسند: II، ۳٫، (که به معنای حالت فرعی سوم از حالت دوم و یا نوع سوم از خانواده‌ی دوم است). و خواننده به خوبی می‌داند که تا این لحظه، به این عنوان عددی برخورد نکرده است و آن چه زیر این عنوان می‌خواند، تنها به همین حالت و حالت فرعی مربوط می‌شود. به خودی خود بدیهی است که این شماره گذاری که بی اندازه مفید است، یک روش بیرونی است؛ اصل مطلب، در این شماره‌گذاری نیست، بلکه در تقسیم بندی روش استدلال‌ها و یا طبقه بندی‌ها است؛ و شماره گذاری مصنوعی ما، تنها می‌تواند گواهی بر این واقعیت باشد.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

سرانجام، باید از یک سنت بیرونی و مصنوعی اسلوب ریاضی یاد کنیم که، برای منظور ما، بی اندازه مفید است و چنان ارزش تربیتی نیرومندی دارد که نمی‌توان از آن صرف نظر کرد. منظور من، دقت فوق العاده‌ای علامت‌گذاری‌ها است، که از ویژگی‌های ریاضیات به شمار می‌رود. هر نماد یا علامت ریاضی، معنای معینی دارد؛ تبدیل یک نماد به نماد دیگر و یا جابه جا کردن آن، موجب تحریف می‌شود و، گاهی، مفهوم موضوع مورد بررسی را، به کلی، از بین می‌برد. دانش‌آموزی که هنوز به سخت گیری کافی درباره‌ی صحبت‌های شفاهی یا نوشته‌های کتبی عادت نکرده است، ممکن است، در ابتدا، با نوعی بی توجهی یا پیشنهاد بدون انحراف و محکم معلم ریاضیات برخورد کند که: هر نوشته‌ی ریاضی باید دقت مطلق داشته باشد؛ حتی ممکن است، این سخت گیری ها، به نظرش خرده گیری‌های بی جا بیاید و موجب استهزای او بشود. ولی، خیلی زود و با تجربه‌ی شخصی خود در می‌یابد که، اگر در نوشتن علامت‌های ریاضی دقت کامل را رعایت نکند، باید بلافاصله جریمه‌ی سنگین آن را بپردازد؛ نمی‌تواند مفهوم آنچه را که نوشته است بفهمد و ناچار می‌شود حدس بزند، حدس نادرست می‌زند و، یا پاسخ نادرست به دست می‌آورد و یا امکان حل مسأله را به کلی از دست می‌دهد. در بهترین حالت خود، ناچار می‌شود با صرف نیروی زیاد به عقب برگردد و آن را به صورت درست بازنویسی کند تا بتواند گام بعدی را بردارد.
به این ترتیب، دانش‌آموز قانع می‌شود که رعایت دقت در نوشتن نمادهای ریاضی، به نفع خود اوست و، بنابراین، خود را با آن وفق می‌دهد و، به تدریج، دقت در نمادهای ریاضی، جزو عادت‌های او می‌شود. این عادت به تدریج فضای فکری او را اشغال می‌کند و، سرانجام، منجر به اسلوبی عام برای تفکر او می‌شود؛ سعی می‌کند، چه در صحبت‌ها و چه در نوشته‌های خود، دقیق‌تر باشد؛ به خصوص، دقت زیادی در درست‌نویسی خود پیدا می‌کند و اشتباه‌های املایی، به همان اندازه‌ی اشتباه‌های نمادی در ریاضیات، او را به تشویش می‌اندازد و نگران می‌کند. ما شاهد این وضع هستیم که، وقتی دانش‌آموزان نسبت به نمادهای ریاضی، سخت گیری و دقت لازم را پیدا کنند، خیلی ساده‌تر و سریع تر، اشتباه‌های املایی خود را هم تصحیح می‌کنند. و من نمی‌دانم که، آیا ممکن است کسی که دبیرستان را تمام می‌کند، دارای فرهنگ ریاضی لازم برای گواهی نامه‌ی دبیرستانی باشد، ولی هنوز یاد نگرفته باشد بدون اشتباه بنویسد.
با پایان رساندن این بخش، که به تأثیر تربیتی درس‌های ریاضی بر اندیشه‌ی دانش‌آموزان اختصاص داشت، حیرت طبیعی خواننده را در این باره پیش بینی می‌کنم که، چرا هیچ اشاره‌ای با مسأله‌ی تکامل تفکر دیالکتیکی نکرده ام. به همین مناسبت، لازم می‌بینم، درباره‌ی این موضوع، توضیح کوتاهی بدهم.
مارکس و انگلس با دلیل کافی تأکید می‌کنند که ریاضیات، نه تنها وسیله‌ی پر مضمون و روشن کننده برای قانون‌های تفکر دیالکتیکی است، بلکه در ضمن، به صورتی دائمی و منظم، به تکامل توانایی و مهارت دیالکتیکی ما، در روند تفکر کمک می‌کند. ولی، همان طور که بنیان گذاران مارکسیسم، بارها تکرارکرده اند، این موضوع تا حد زیادی، به ریاضیات «عالی» یعنی ریاضیات با کمیت‌های متغیر مربوط می‌شود. در این جاست که به بررسی ریاضی پدیده‌های طبیعی، جریان‌های صنعتی و دگرگونی‌های زنده‌ی آن‌ها، و نه «اجسام» بی حرکت و ثابت می‌پردازیم. در این جاست که کمیت ها، در بستگی متقابلی که نسبت به هم دارند (مفهوم تابع) مورد بررسی قرار می‌گیرند و نه به صورت مجرد و جدا از هم. عبور از کمیت به کیفیت، سنتز دیالکتیکی بر اساس تضاد و دیگر قانون‌های دیالکتیکی، هرگز پشتوانه‌ای به این حد عینی و قانع کننده، نمی‌توانند بیابند. و این، یکی از دلیل‌هایی بوده است (و البته، در کنار دلیل‌های دیگر) که مقدمه‌ی ریاضیات عالی را، در برنامه‌ی دبیرستانی وارد کرده ایم.
ولی ما هنوز در این باره تلاش می‌کنیم. البته ریاضیات «مقدماتی» هم- که برنامه‌ی اصلی دبیرستانی را تشکیل می‌دهد- مثل هر دانش اصیل و زنده ای، نمی‌تواند شامل عنصرهای دیالکتیکی نباشد. ولی در این جا به صورتی ناقص جلوه می‌کنند و نیروی لازم را ندارند و، در مقاله‌ای که اختصاص به اهرم‌های اصلی تأثیر تربیتی درس‌های ریاضی دارد، نمی‌توان به آن‌ها پرداخت. ولی من در نظر دارم، مقاله‌ای درباره‌ی ضرورت وارد کردن عنصرهایی از ریاضیات عالی در برنامه‌ی دبیرستانی بنویسیم؛ و امیدوارم که در آن جا نشان دهم که، ریاضیات کمیت‌های متغیر، چه نیروی عظیمی برای تربیت تفکر دیالکتیکی دانش‌آموزان به شمار می‌رود. (همان کتاب، ۱۱۲-۹۱)
۳- ۶-۲٫ جنبه‌های اخلاقی و تربیت میهن دوستی
درباره‌ی نقش و اهمیت درس‌های ریاضی در تربیت و پرورش تفکر درست و منظم، بسیار گفته و نوشته‌اند. ولی، درباره‌ی تأثیر آگاهی‌های ریاضی بر شکل گیری خصلت و شخصیت اخلاقی دانش‌آموزان، به تقریب چیزی گفته نشده است. دلیل این امر، معلوم است: دانش ریاضی، به دلیل انتزاعی بودن موضوع خود، نمی‌تواند چنان تأثیر مستقیمی را که، به عنوان مثال تاریخ یا ادبیات، از نظر اخلاقی بر دانش‌آموزان دارد، داشته باشد و نقشی بدون واسطه، در شکل دادن به خلق و خو و احساس آن‌ها به عهده بگیرد. با همه‌ی این ها، نمی‌توان از این جا به این نتیجه‌گیری سطحی تن داد که در کار شکل دادن به شخصیت اخلاقی دانش‌آموز، باید درس‌های ریاضی را، به طور کلی، از قلم انداخت. تجربه‌ی سال‌های طولانی، به من نشان داده است که، یادگیری دانش ریاضی- کم کم و به تدریج- ناگزیر در جوانان تأثیرهایی می‌گذارد که رنگ روشن اخلاقی دارند و، در طول زمان، می‌توانند به مهم‌ترین ‌سیمای اخلاقی آنان منجر شوند. فعال‌تر کردن این جریان و استحکام بخشیدن به نتیجه‌های آن، از وظیفه‌های جدی هر معلم ریاضی است. ولی قبل از همه باید بدانیم که این جنبه‌های اخلاقی کدام‌اند و چه ویژگی‌هایی از ریاضی قادر به پرورش آن‌ها است.
۳-۶-۲-۱٫ درست کاری و حق گویی– در مشاجره‌های عادی و کوته بینانه، هر طرف دعوا از جایی آغاز می‌کند که مسأله‌ی مورد نزاع را بهتر و ساده‌تر به نفع او حل کند و از جست و جوی هر گونه برهانی، برای حل مسأله، به نحوی که به نفع او باشد دریغ نمی‌کند و، در این راه، از همه‌ی قابلیت‌های خود استفاده می‌کند. در ضمن، دو طرف مشاجره، در ارتباط با موقعیت، حالت‌های نابه جا به کار برده می‌شوند و تکیه‌ی بحث بر «استدلال هایی» غیر عینی و نادرست قرار می‌گیرد. این انحطاط در بحث‌های علمی را، همچون وصله‌ی ناجوری، حتی در زندگی برخی از بزرگترین نام آوران دانش هم می‌توان دید؛ و با کمال تأسف، در بین دانشمندان پایین‌تر و درجه دوم تر، پدیده‌ای عادی است.
تنها دانش ریاضی است که از همه‌ی این جنبه‌های نامعقول، مبرا است. دانش ریاضی، هرگز «فرضیه ای» پیشنهاد نمی‌کند که، برای اثبات درستی یا نادرستی آن، نیاز به بحث و مشاجره باشد. تا زمانی که طرحی اثبات نشده باشد، به طور کامل، بیرون از گنجینه‌ی دانش قرار دارد و هیچ کس به ذهنش خطور نمی‌کند، به دفاع از آن برخیزد؛ و اگر ثابت شده باشد، هیچ کس درباره‌ی درستی آن تردید نمی‌کند و، در نتیجه، به ناچار مورد قبول همگان قرار می‌گیرد. ریاضیات، هیچ گونه موقعیت بینابینی را به رسمیت نمی‌شناسد. تنها بی‌سوادان، شیادان و یا بیماران روانی ممکن است به فکر دفاع از یک اثبات ناقص در ریاضیات و بحث درباره‌ی آن بیفتند (از هر سه نوع، گاه به گاه و به خصوص در رابطه با حل مسأله‌های تربیع دایره و تثلیث زاویه، پیدا می‌شوند)؛ ولی این «مدافعان»، بلافاصله، هم آواز و بی رحمانه، از جانب محفل‌های علمی افشا و طرد می‌شوند. هیچ تعصب یا تمایلی و هیچ «به این در و آن در زدنی» نمی‌تواند به موفقیت ریاضیدان کمک کند. روشن است که، این وضع، ناشی از ماهیت و مضمون خود ریاضیات است؛ در حالی که، در مبانی منطقی و فلسفی ریاضیات هم، امکان (و حتی ناگزیری) این گونه بحث‌ها وجود دارد؛ در زمینه‌های مربوط به تکامل ریاضیات (و برای نمونه، درباره‌ی حق تقدم ها) هم بحث‌هایی با خصلت‌های شخصی و فردگرایانه وجود دارد (که متأسفانه، چندان هم کم نیستند).
هر ریاضیدانی، خیلی زود، به این وضع عادت می‌کند و می‌داند که، اگر جست و جوهای او به هر علتی مغرضانه باشد، و از قبل به جواب یا راه‌حل خاصی دل ببندد و تنها به استدلال‌های موافق آن توجه کند، تمامی تلاش او با عدم موفقیت روبرو می‌شود و هیچ نتیجه ای، جز ناامیدی، به دست نمی‌آورد. این که، استدلال نادرست و یا استدلال ناقص بتواند برای استدلال کننده مفید واقع شود، برای ریاضیدان هیچ معنایی ندارد. به این ترتیب، ریاضیدان به سرعت یاد می‌گیرد که، در دانش او، تنها استدلال‌هایی به درد می‌خورد که درست، عینی و بدون هر گونه شائبه‌ی شخصی باشد؛ او یاد می‌گیرد که تنها با اندیشه‌ای بدون پیش داوری و بدون تعصب می‌تواند به موفقیت دست یابد. ریاضیدان، در هر سطح اخلاقی که باشد، عادت می‌کند که در کار علمی خود، هیچ چیز، جز حقیقت مطلق عینی را، راهنمای خود قرار ندهند.
ولی این جنبه، که به طور طبیعی در ریاضیدان متخصص، به کمال خود می‌رسد، تا حد معینی، موجب تربیت هر غیر متخصص و به خصوص، هر دانش‌آموز هم می‌شود. دانش آموز، خیلی خوب می‌داند که معلم ریاضی را نمی‌توان فریب داد؛ او می‌داند که تسلط بر خود و یا چرب زبانی و خوش سخنی، به او کمک نمی‌کند تا بتواند بی دانشی را به جای دانش و استدلال ناکافی را به جای اثبات کامل و کافی جا بزند. اگر کسی دروغ گو باشد، مربوط به جاهای دیگر است، در ریاضیات مواظب است حرف ناحقی نزند و به اثبات نادرستی تن ندهد.
ولی، همان طور که به طور معمول چنین است، وقتی کسی در محیطی به یک نوع خصلت اخلاقی عادت کند، این عادت، تا حدی، به سایر فضاهای فکری و فعالیت‌های عملی او هم، سرایت می‌کند. درست کاری نظری، که برای ریاضیدان، قانون تغییر ناپذیر تفکر علمی و فعالیت حرفه‌ای (و به خصوص، آموزشی) او به شمار می‌رود، به تدریج بر تمامی زندگی او اثر می‌گذارد و از اعتقادی ذهنی به رفتاری عملی تبدیل می‌شود.
من همیشه به این خصلت علاقه مند بوده ام و، بارها، شاهد تکامل آن در کسانی بوده ام که تحت تأثیر اجتماع‌های جدی علمی و، به خصوص، درس‌های ریاضی بوده اند. چقدر شادی آور است، وقتی که انسان بتواند، به تدریج بر عادت‌های به هم ریخته و نفرت انگیزی غلبه کند که اندیشه‌ی او را مطیع و منقاد منافع کوچک شخصی می‌کنند و او را به دفاع از نظرهایی وا می‌دارند که تنها تأمین کننده‌ی غرض‌های شخصی او هستند. و چقدر، از نظر اخلاقی، ارزشمند است، وقتی که آدمی یاد بگیرد، به حقیقت‌های عینی و به استدلال‌های درست، به عنوان یک ارزش والای روحی و فرهنگی احترام بگذارد و حاضر باشد، هرگونه منافع شخصی را در راه درستکاری و حقیقت گویی فدا کند. و این، وقتی که به مرز خود برسد، از شریف‌ترین ‌و انسانی‌ترین ‌جنبه‌های اخلاقی آدمی است.
۳-۶-۲-۲٫ پایداری و مردانگی- هر کار جدی در زمینه‌ی کسب و تحکیم دانش، در هر رشته‌ علمی که باشد، مستلزم تلاش ذهنی سخت و منظم، پایداری در بر طرف کردن دشواری‌ها و برخورد مردانه با ناکامی هاست؛ بنابراین، چنین کاری، به شرط راهنمایی درست، ناگزیر موجب بروز همین خصلت ها، در دانش آموز، می‌شود: عشق به کار، پشتکار، پافشاری و ایستادگی در دنبال کردن هدف، توانایی تسلیم نشدن در برابر دشواری‌ها و ناامید نشدن در برابر ناکامی ها؛ خود به خود روشن است که این خصلت ها، چه از نظر اخلاقی و چه از نظر اجتماعی، تا چه اندازه، برای شکل دادن و تکامل شخصیت انسانی، اهمیت دارند و، بنابراین، چه وظیفه‌ی بزرگی به عهده‌ی معلم است تا از تأثیر تربیتی درس‌های خود در این مسیر، حداکثر استفاده را بکند. امکان‌هایی که، در این باره، در آموزش دبیرستانی وجود دارند، بسیار متنوع و متعدد است؛ موضوعی در درس‌های دبیرستانی پیدا نمی‌شود که نتوان از آن به عنوان اهرمی برای به حرکت در آوردن این تأثیر تربیتی، استفاده کرد. ولی در این جا، به طور طبیعی، باید به جنبه‌هایی از ریاضیات، به عنوان یک ماده‌ی دبیرستانی بپردازیم که آن را از سایر درس‌های دبیرستانی متمایز می‌کند و، در عین حال، برای پرورش و تکامل پایداری عقلانی و مردانگی آگاهانه دانش‌آموزان- دو خصلت پر ارزش مبارزان آینده می‌تواند مفید باشد.
می‌خواهم یادآوری کنم، در ریاضیات، هدفی که براساس نتیجه‌گیری از یک دستور ریاضی تعیین شده است، روشن و مشخص است. وقتی که مسأله، مربوط به تألیف یک مضمون تاریخی یا ادبی باشد، نمی‌توان لحظه‌ای را نشان داد که دستور کار، به صورتی قطعی و کامل، به پایان رسیده باشد- امکان اضافه کردن، تکمیل و یا بهتر کردن چنین نوشته ای، همیشه، و به طور نامحدود، وجود دارد؛ از طرف دیگر، دانش‌آموز آن صلاحیت و اختیار را در خود احساس نمی‌کند که بتواند، در این باره، نتیجه‌ی کار خود را ارزیابی کند: چه بسا به آن چه که نوشته است و به نظر خودش همراه با موفقیت بوده است، از طرف معلم ارزش صفر داده شود. این نا مشخص بودن و ابهام در ارزیابی کار دانش‌آموزی که، طبق دستورالعمل معینی عمل کرده است، بدون تردید، نوعی تأثیر تضعیفی در قدرت اداری عقل جوانی که هنوز تربیت نشده است، باقی می‌گذارد. ولی، وقتی دستوری درباره‌ی حل یک مسأله یا اثبات یک قضیه داده شده باشد، به گونه‌ای روشن و مشخص، می‌توان لحظه‌ای پایان کار موفقیت آمیز را معین کرد: این لحظه، وقتی فرا می‌رسد که مسأله حل یا قضیه ثابت شده باشد؛ همه‌ی جنبه‌های دیگر کار، یعنی طرح و پیدا کردن راه حل، درستی و دقت نوشته‌ها و غیره، چه از نظر معلم و چه از نظر شاگرد، درجه‌ی دوم به حساب می‌آیند و اهمیتی تعیین‌کننده ندارند. در این جا، کیفیت کار، برای همه، به صورتی یکسان ارزیابی می‌شود: باید حل مسأله صحیح و اثبات قضیه درست باشد. خود دانش‌آموز می‌تواند و باید این توانایی را داشته باشد که به وجود اشتباه‌های منطقی در استدلال‌های خود پی ببرد؛ در حالت حل مسأله، حتی شیوه‌های مشخصی برای بازبینی راه‌حل خود و آزمایش جوابی که به دست آورده است، در اختیار دارد. به سادگی می‌توان فهمید که روشن و مشخص بودن نشانه‌های نتیجه‌گیری درست تا چه حد می‌تواند دانش‌آموز را به ایستادگی وادارد و انگیزه‌ی نیرومندی در پافشاری او برای رسیدن به هدف باشد. همچنین، در این جا، مثل بازی شطرنج و مسابقه‌ی ورزشی، پیروزی قابل لمس است و خود دانش‌آموز هم می‌تواند، با اطمینان کامل و به جای معلم، موفقیت خود را ارزیابی کند.
دومین جنبه‌ای که اختصاص به درس‌های ریاضی دارد و به مراتب عمیق‌تر و مهمتر است، وجود خصلت آفرینندگی، در بسیاری از حالت‌های آن است. در بیشتر رشته‌های دانش، انجام تکلیف ها، با بعضی استثناء‌ها، مستلزم وجود میزان محدود و معینی آگاهی و استعداد است (و در بهترین حالت خود، باید توانایی طرح درست و منظم این آگاهی‌ها را هم داشته باشد)؛ در حالی که، در حل مسأله‌های ریاضی، باید استدلال و داوری خاصی را کشف کرد که ما را به سمت مقصد هدایت کند، و این در واقع، چیزی جز یک عمل آفرینندگی ولو به معنای ضعیف آن- نیست. و درست همین خصلت آفرینندگی و پژوهش گرانه‌ی تکلیف‌های ریاضی است که، بیش از سایر دانش‌ها موجب رشد و تحکیم نیروی فکر و معنوی دانش‌آموزان می‌شود. شادی نجیبانه‌ای که به خاطر یک موفقیت اکتشافی و خلاق، به دانش‌آموز دست می‌دهد، خستگی را از تن او بیرون می‌کند و آثار مشقتی را که به خاطر رسیدن به این موفقیت تحمل کرده است، از بین می‌رود. به دلیل نیرویی که در هدف او وجود دارد، هیچ مشکلی او را متوقف نمی‌کند و با هر موفقیت، پشتکار و پایداری او برای از میان برداشتن دشواری‌ها، استحکام بیشتری می‌پذیرد؛ او یاد می‌گیرد که چگونه، همچون یک مبارز راستین، با ناکامی ها، اشتباه‌ها و حادثه‌ها و شکست‌های موقتی، مواجه شود؛ در برابر دشواری‌ها تسلیم نمی‌شود و سرچشمه و انگیزه‌ی نیروی فکری و اراده‌ی خود را برای رسیدن به آن‌چه که تازه و تازه‌تر است، از دست نمی‌دهد.
۳-۶-۲-۳٫ تربیت میهن دوستی- مسأله‌ی استفاده از درس‌های ریاضی، برای تربیت و تحکیم حس سرافرازی و افتخار نسبت به زادگاه خود و عشق به آن، دشواری‌هایی به همراه دارد که، بیش از همه، به خصلت انتزاعی بودن دانش ریاضی مربوط می‌شود. صاف و ساده باید گفت که ریاضیات، با موضوع و مضمون خاص خود نمی‌تواند به طور مستقیم، وسیله‌ای برای تبلیغ چیزی مثل زیبایی و بزرگی میهن زادگاه دانش‌آموزان باشد و با کمال تواضع، این وظیفه را به عهده‌ی دانش‌های دیگر می‌گذارد.
با وجود این، تمامی کار دانش آموز، در درس‌های ریاضی روی موضوع‌های انتزاعی متمرکز نمی‌شود؛ طرح‌های انتزاعی ریاضیات به تقریب در هر درس به وسیله‌ی مضمون‌های گوناگون مشخص و قابل لمسی، تکمیل و روشن می‌شود. مثل مضمون‌هایی که در موضوع‌ها و مسأله‌ها وجود دارد: آگاهی‌های تاریخی، کاربردهای گوناگون ریاضیات در صنعت و زندگی و غیره. در ضمن، در بسیاری حالت ها، معلم می‌تواند این وسیله‌ی ملموس را، با میدان گسترده‌ای که دارد، به دلخواه خود تغییر دهد و مضمون‌های مورد نظر خود را برای آن انتخاب کند: با بهره گرفتن از این اختیار و آزادی است که معلم باید، با استناد به آمار و واقعیت‌ها، احترام و علاقه‌ی دانش‌آموز را به میهن زادگاه خود استحکام بخشد. در این باره بسیار نوشته شده است که باید متن مسأله‌ها را با مضمونی میهن دوستانه انتخاب کرد. با این روش، هیچ مخالفتی نمی‌توان داشت؛ با وجود این، باید با دقت تمام مواظبت کرد که با طرح مضمون‌های غیر واقع بینانه و یا نادرست و یا با طرح پرسش‌های بی‌جا و غیر طبیعی (که به رابطه‌ی مستقیمی با واقعیت‌ها و آمار مطرح شده ندارند) کار را به ابتذال نکشانید. و در همه‌ی این حالت ها، باید به خاطر داشت که این شیوه، نسبت به ریاضیات، جنبه‌ی بیرونی دارد؛ برای رشد احساس میهن دوستی از درس‌های ریاضی استفاده می‌شود، نه از خود ریاضیات.
آگاهی‌های بسیاری در تاریخ ریاضیات وجود دارد که از جهت ترغیب حس میهن دوستی، بستگی نزدیک‌تری با خود دانش ریاضی دارد. استفاده از زمینه‌های تاریخ ریاضیات، علاوه بر تأثیرهای سودمندی که در این جهت دارد، از این بابت هم ارزش دارد که دانش‌آموزان را، به طور کلی به تاریخ دانش ریاضی علاقه‌مند می‌کند و به آن‌ها امکان می‌دهد تا با موضوع‌های تازه‌ای از خود دانش ریاضی- که در برنامه‌ی درسی آن‌ها وجود ندارد- آشنا شوند و اندیشه‌ی ریاضی خود را تقویت کنند.
تاریخ ریاضیات هر کشوری، جنبه‌هایی دارد که (به خصوص اگر در زمینه‌ی طرح کلی تاریخ مردمی و میهنی باشد) آشنایی با آن‌ها، موجب غرور و افتخار دانش‌آموزان می‌شود. در بین حقیقت‌های تاریخی، دانش‌آموز با حالت‌هایی بر می‌خورد که به کمک آن‌ها می‌تواند دانش ریاضی دبیرستانی خود را ارزیابی کند و آگاهی‌های خود را گسترش دهد. روشن است که خود معلم باید به اندازه‌ی کافی، از تاریخ ریاضی کشور خود (و البته، تاریخ ریاضیات، به طور کلی) آگاه باشد لحظه‌های حساس آن را بشناسد و بتواند ارزش کار هر ریاضیدان و هر موضوع ریاضی را در جهت تکامل این دانش ارزیابی کند، همچنین، معلم باید این هنر را داشته باشد که تاریخ ریاضی و موضوع‌های مربوط به آن را چنان برای دانش‌آموزان روایت کند که حداکثر تأثیر را در آن‌ها بوجود آورد و در ضمن، برای تربیت، احساس سالم افتخار میهنی آن‌ها مفید باشد. (شهریاری، ۱۳۸۰، ۴۰۶-۳۹۸)
۳-۷٫ افلاطون
از جمله اندیشمندان مکتب آرمان گرایی «آریستو کلس» (افلاطون) می‌باشد که در سال ۴۲۸ پیش از میلاد در یک خانواده‌ی متشخص آتنی متولد شد و در سال ۳۴۸ پیش از میلاد درگذشت… .
خارج از مبحث ریاضیات و بیرون از فن شمردن، اندازه گرفتن و وزن کردن، فن دقیق و مبرا از اشتباهی وجود نتواند داشت؛ پس پرورش عمومی و کلی روح مقدم بر هر گونه تخصص فنی و حرفه‌ای باید مبتنی بر مطالعه‌ی ریاضیات باشد. (شاتو، ۱۳۸۸، ۱۰)
اگر ریاضیات می‌تواند پایه واساس تعلیم تربیت کلی باشد از آن جهت است که جنبه‌ی عملی ریاضیات همه چیز را شامل می‌شود. ریاضیات به مثابه‌ی ابزاری همگانی و عمومی است که انطباق دقیق فکر با اشیاء را در هر موردی تضمین می‌کند.
زبان وسیله‌ی بی‌ واسطه‌ی هوش است و ریاضیات خود چیزی جز شکل خاص و بسیار دقیقی از آن نیست که برای تعریف و تعیین شیء بطور کلی مورد استفاده است. (همان، ۱۱)
هیچ کس بهتر از افلاطون متوجه‌ی این نکته نبوده است که ریاضیات در شمار علومی است که اعمال آن همه‌ی موارد عملی را شامل می‌شود؛ نه فقط در قلمرو هنرهای ساختمانی بلکه در فنون نظامی و امور اداری نیز به کار می‌آید. به همین جهت فرا گرفتن آن برای کسانی که زمام امور دولتی را به دست خواهند گرفت ضروری است. اما فایده‌ی علوم ریاضی یعنی ثمراتی که از به کار بردن آن‌ها در امور فنی حاصل می‌شود هر چه باشد، این تحصیلات هدف عالی‌تری دارند و آن این است که موجب می‌شوند روح از وجود خود، از کمال مطلوب خود و از برترین ارزش‌ها آگاه شود. علوم ریاضی که برای هیپیاس اساس تعلیمات پلی‌تکنیک به شمار می‌آمد برای افلاطون مفید‌ترین ‌تمرین جهت پرورش روح فلسفی خواهد بود؛ ریاضیات نه از طریق ره آموزی برای بهره برداری عملی از آن‌ها بلکه به منظور آموزش و پرورش و از جهت اثرات فرهنگی که بر مطالعه‌ی آن‌ها مترتب است تعلیم داده خواهد شد؛ هدف اساسی آن‌ها مادی نبوده بلکه تربیتی خواهد بود. (همان، ۱۷)
حقایق ریاضی که برای اثبات هر نوع حقیقت تجربی قابل استفاده است و اگر موجود نبودند هیچ حقیقت عینی وجود نداشت و معرفت قطعی دست نمی‌داد، حاصل تجربه نیست. برعکس این تجربه است که ثبات خود و جنبه‌های عینی خود را مدیون ریاضیات می‌باشد. حقایق ریاضی صرفاً ساخته پرداخته‌ی فعالیت‌های ذهن می‌باشند. قطعیت مطلق، ضروری بودن و کلی بودن آن‌ها ناشی از آن است که از هرگونه تجربه‌ی حسی و ادراک شخصی (ذهنی) مستقل و بی نیاز هستند و تنها به استعانت نوعی ضرورت درونی که معیار فعالیت ذهنی و هوشی می‌باشد منظم شده اند. بنابر این تفکر درباره‌ی دانش ریاضی صفت غیر تجربی و قبلی حقیقت و استقلال روان در ایجاد معلومات را آشکار می‌سازد. کسی که تصور می‌کند منشأ حقیقت ادراک حسی است و منبعث از اشیاء خارج از ذهن می‌باشد و به این ترتیب فراموش می‌کند که بدون اندازه گیری و اصول و تعاریف قبلی ریاضی اشیاء وجود واقعی نتوانند داشت و تصور عینی اشیاء امکان پذیر نمی‌باشد، چنین کسی هر چند در استعمال علائم جبری ماهر باشد از پر ارزش‌ترین ثمره و نتیجه‌ی تعلیم ریاضیات که معرفت روح توسط خود روح و استشعار به فعالیت محض و سازندگی ذهن و لزوم استقلال چنین فعالیتی و شرط هرگونه تصور عینی می‌باشد، بی بهره مانده است. (همان، ۲۰)
استفاده از روش‌های آموزش سقراطی در قلمرو علوم ریاضی که پایه‌ی تعلیمات هیپیاس بود بدان‌ها ارزش تربیتی محض می‌بخشد. بهره‌ای که انسان از فراگرفتن این علوم می‌برد به معلومات ناشی از این تعلیمات یا به موارد استعمال این علوم در زندگی کمتر بستگی دارد تا به سهمی که در تسهیل سیر عقل دارد. آن چه در این علوم بیش از هر چیز دیگر ارزش دارد این است که با اشتغال بدان‌ها می‌فهمیم که حقیقت چیست و از چه راه رسیدن بدان امکان پذیر می‌باشد. وقتی بدین روش تعلیم گرفته باشیم قادر خواهیم بود حقایقی جز آن چه مربوط به علوم ریاضی و علوم تجربی است و به اشیاء عالم خارج تعلق می‌گیرد یعنی موضوع علم خیر و حقیقت ارزش‌ها را درک نماییم. وسیله‌ی رسیدن بدین هدف را دیالکتیک بدست می‌دهد که گرچه صورت دیگری از آموزش و پرورش سوفسطائیان به شمار است، اگر چنان که باید مورد استفاده قرار گیرد، سهم بسزایی در تعلیم و تربیت واقعی دارد. دیالکتیک و ریاضیات هر یک وظیفه‌ی خاصی در اقامه و اثبات حقیقت و در ایجاد توافق بین افکار و اذهان دارند. (همان، ۲۱)
تحصیلات ریاضی که از نظر هیپیاس متوجه‌ی فرا گرفتن صنایع و فنون بود اینجا مقصدی عالی‌تر پیدا می‌کند و به صورت مقدمه‌ی فلسفه‌ روح در می‌آید. (همان، ۲۲)
تحصیلات ریاضی می‌بایست فرصتی برای تغییر جهت ذهن باشد. (همان، ۲۵)
از نظر افلاطون، برای منظم بودن جهان ما اساسی است که ریاضیات کلید آن باشد. در بسیاری از محاورات، ریاضیات مدل مهمی برای افلاطون به منظور فهم معرفت است. گاهی، به ویژه در محاورات کوتاهتر که سقراط در حال بررسی انواع مختلف فضیلت تصویر می‌شود، مدل برخورداری از معرفت همان مدل برخورداری از مهارت یا تخصص است و آن چه مورد بحث است معرفت عملی است. با این همه شرایطی پدیدار می‌شود که از نظر افلاطون همیشه برای معرفت معتبر است. معرفت را می‌توان انتقال داد، و شخص دارای معرفت می‌تواند آن چه را می‌داند توضیح دهد، تبیین کند و توجیح کند. و معرفت مستلزم آن است که ذهن خود را به کار گیرد تا خود درباره‌ی اشیاء فکر کند، نه اینکه دیدگاه‌های دسته دوم را بدون بررسی آن‌ها بپذیرد. در مقابل، باورها، حتی اگر صادق باشند، دسته کم از دو جهت پائین‌تر هستند. آن‌ها را می‌توان با اقناع ایجاد کرد، یعنی با روش‌هایی برای ایجاد اعتقادی که تبیین و توجیه را دور می‌زند و حاصل آن اعتقاد شخص به دیدگاهی بدون فهم آن است. اما شخص دارای معرفت آن چه را می‌داند، می‌فهمد و می‌تواند آن را تبیین کند. در برخی آثار، افلاطون آن را ارائه‌ تبیینی می‌داند که با توصیفی که متخصص می‌تواند از تخصص عملی خود ارائه کند قابل مقایسه است.
اما در جائی که افلاطون بر دو وجه از معرفت تأکید بیشتری دارد، ریاضیات به مثابه‌ی مدل به قوت خود باقی می‌ماند. یک وجه، اندیشه‌ی معرفت به مثابه‌ی نظام ساختارمند و نه فقط انبوهی از اطلاعات، بلکه سامانمند حقایق بنیادی و حقایق دیگری است که از آن‌ها استنتاج می‌شود از نظر افلاطون، این نظام سازی آرمانی را که آرایش آن چه را برای فهمیدن وجود دارد، ممکن می‌سازد، می‌توان در هندسه یافت که توسعه یافته‌ترین ‌شاخه‌ی ریاضی بود که وی می‌شناخت. در هندسه می‌توانیم نقاط آغاز، نتایج به دست آمده و تبیینی شفاف از شیوه‌ی استنتاج آن‌ها را تشخیص دهیم. این معرفت آرمانی در منو و فیدو پدیدار می‌شود، اما در بلند پروازانه‌ترین ‌تظاهر آن در فصل‌های میانی جمهور دیده می‌شود و در آثاری مانند تیمائوس و فیلبوس، می‌بینیم که افلاطون تأکید می‌کند که این ریاضیات است که هرچه را در معرفت ما سامانمند و قابل وثوق است در اختیار ما قرار می‌دهد.
دومین نکته‌ی برانگیزاننده‌ی درباره‌ی ریاضیات همان موضوعات آن هستند. وقتی قضیه‌ی فیثاغورس را یاد می‌گیریم، چیزی را در تفکر خود می‌فهمیم که با نمودارهای خاصی که برای تجسم آن ترسیم می‌کنیم درست (یا نادرست) نمی‌شود؛ هر بی نظمی در این‌ها ربطی به حقیقت ریاضی ندارد. هرچند در عالم تجربه با آن روبرو نمی‌شویم، اما یقینی هستند؛ وقتی آن را ثابت کردیم، می‌دانیم که درست (صادق) است. روشن است که افلاطون به طور عمیق تحت تأثیر این وجه از ریاضیات بود؛ نه فقط می‌توانیم به نتایجی که اثبات می‌کنیم، یقین داشته باشیم، بلکه در می‌یابیم که فقط با اعمال نوع معینی از تفکر انتزاعی است که می‌توانیم آن‌ها را بفهمیم. در می‌یابیم که شواهدی که حواس ما فراهم می‌آورند ربطی به نتایجی که می‌توانیم در فکر خود اثبات کنیم ندارند، و حتی ممکن است با آن‌ها در تضاد باشند. از نظر افلاطون این آغاز حکمت فلسفی است، راهی مستقیم به سوی آنکه خودمان درباره‌ی اشیاء به تفکر بپردازیم. هرچند دیدگاه‌های افلاطون درباره‌ی معرفت متغیر است و گاهی وی فکر می‌کندکه می‌توانیم موضوعات تجربه را بفهمیم، اما افلاطون این اندیشه را دوست دارد که پیشرفت به سوی معرفت به درستی هنگامی آغاز می‌شود که جهان تجربه‌ی خود را بی اهمیت تلقی کنیم و دریابیم که این تفکر انتزاعی است که ایجاد فهم می‌کند. ریاضیات به مثابه‌ی نمونه‌ای عالی از این پیشرفت، بر وی تأثیری قوی دارد. اما هم از نظر موضوعات و هم از نظر شیوه‌ی تفکر آن، ریاضیات خود پست‌تر از تفکری است که افرادی انجام می‌دهند که افلاطون آن‌ها را فیلسوف می‌خواند و از این رو فقط مقدمه‌ای خوب برای آن است. (انس، ۱۳۸۸، ۱۰۵-۱۰۲)
وسیله‌ی ایده آل برای گذر از ظلمت به نور، ریاضیات است.… تفکر ریاضی ذهن را برای توجه به صورت‌های عالی‌تر تفکر آماده می‌کند.… از این رو راه رستگاری، راه درک حقیقت، زیبایی و نیکی از ریاضیات می‌گذرد ریاضیات دریچه‌ی ورود به ذهن خداست. به بیان افلاطون «… هندسه روح را به سوی حقیقت می‌کشاند، و جان فلسفه را می‌آفریند…» از آن رو که هندسه نه به چیزهای مادی، بلکه به نقطه، خط، مربع، و نظایر آن‌ها به عنوان موضوع تفکر محض مربوط می‌شود… از همین روست که افلاطون توصیه می‌کند که شهریار- فیلسوفان آینده تا بیست سالگی تا به سن سی، به مدت ده سال، در پژوهش علوم دقیقه یعنی حساب، هندسه‌ی مسطحه، هندسه‌ی فضایی، ستاره شناسی و موسیقی تعلیم ببینند. (کلاین، ۱۳۸۸، ۳۷-۳۶)
در آرمان شهر افلاطون، آنان که از تربیت بدنی و تربیت موسیقایی خود بهره‌ی ناچیز برده‌اند و درک اندکی نصیبشان شده، در سن بیست سالگی غربال و از بقیه جدا می‌شوند. این عده را برای انجام کارهای نازلی همچون تأمین مایحتاج جامعه از طریق کشاورزی و کسب و کار، روانه می‌سازند. در این میان، دانش‌آموزان ممتاز، در ادامه‌ی تربیت خود، به مدت ده سال به مطالعه‌ی حساب، هندسه و نجوم مشغول می‌شوند. آن دسته از دانش‌آموزان که ریاضیات اعصابشان را به هم ریخته به کار پاسداری گمارده می‌شوند و نخبگان، به مدت پنج سال یعنی تا سی و پنج سالگی رخصت می‌یابند که به افتخار عظیم مطالعه‌ی فلسفه نائل شوند. (استراترن، ۱۳۸۱،۸۱)
۳- ۸٫ روبن هرش
روبن هرش (متولد ۱۹۲۷) ریاضیدان و فیلسوف امریکایی است که در دهه ۱۹۸۰ مکتب انسانگرایی را در فلسفه‌ ریاضیات مطرح کرد. انسان گرایی ریاضیات را یک پدیده‌ی اجتماعی- تاریخی- فرهنگی می‌داند که براساس احتیاجات علوم و زندگی شکل می‌گیرد، اشیاء ریاضی را شبیه پول، کارت دعوت و … موجودی در شعور جمعی و احکام ریاضی را شبیه قانون، مذهب و … مؤلفه‌ای از آگاهی اجتماعی ما تلقی می کند و معتقد است که بدون انسان‌ها، ریاضیاتی وجود ندارد. داستان واقعی و جذاب زیر از نظر فلسفه‌ آموزش ریاضی حاوی نکات بدیع و ارزشمندی در راستای دیدگاه انسانگرایی هرش است. نام دو قهرمان این گفتگو، ایمره و لودویگ، اشاره به نام ایمره لاکاتوش و لودویگ ویتگنشتاین دارد. این دو فیلسوف، با تصور صورت گرایانه از ریاضیات مخالف اند. اولی به ساز و کار کشف در ریاضیات و نقشی که نوعی «ابطال» در پیشرفت ریاضیات دارد توجه دارد، و از این نظر ریاضیات غیر صوری را شبیه علوم تجربی می‌داند. دومی نیز، به خصوص در فلسفه‌ اخیر خود، ریاضیات را نوعی «بازی زبانی» و بنابراین مرتبط با زندگی اجتماعی انسان می‌شمرد.
لیزا از من خواسته بود تا با دوقلوهایی که متقاضی ورود به سال هفتم بودند مصاحبه‌ای انجام دهم. مؤسسه‌ی Santa Fe Preparatory Schooh تمایلی به جذب دانش‌آموزانی که پیش معلم سرخانه درس خوانده‌اند، آن هم بدون اطمینان یافتن از میزان آمادگی آن‌ها برای محیط جدید، ندارد.
لودویگ و ایمره ۵/۹۹ درصد از کل نمره‌ی حساب را کسب کرده بودند اما نوعی پاسخ مضحک نیز در جواب هایشان وجود داشت. به نظر می‌رسید که آن دو قربانی تربیتی سخت می‌باشند. هر دو کت و کراوات پوشیده بودند و رفتارشان نیز بسیار محترمانه بود.
روبن: چرا می‌خواهید به این مؤسسه بیایید؟
لودویگ: مادرمان فکر می‌کند که وقتش رسیده یاد بگیریم چگونه با دیگران برخورد داشته باشیم.
ایمره: فکر می‌کنیم اینجا از مدارس عمومی بهتر باشد.
روبن: نظر خودت در این باره چیست؟
ایمره: خوب است.

 
مداحی های محرم