گر نباشد سایهی من، بود جمله گشت باد
(فروزانفر،۱۳۷۸: ۲۰۶)
زمانی :
“باد وبود” را تعبیری از عوارض ولوازم هستی از قبیل افعال واحوال وحرکات و سکنات میداند و این گونه تفسیر میکند:«نه تنها عوارض ولوازم هستی ما از قبیل فعل و قول وحال وجز آنها از فیض وجود تو پیدا شده، بلکه اصل وجود ما نیز از خلّاقیت تو پدید آمده است.»(زمانی،۱۳۷۸،ص۲۲۵)
استعلامی:
و “باد ما” را «غرور و احساس وجود ما معنی کرده و میگوید:« هستی ما و این که ما فکر میکنیم وجود داریم، دادهی توست.»(استعلامی،۱۳۸۷،ص۳۳۰)
گولپینارلی:
با وجود این که این بیت از ابیات ستاره دار دفترش میباشد ولی توضیحی خاص نداده است و اصلاً بر روی بیت تکیه نکرده است.
نظر اجمالی:
به نظر میرسد که منظور مولانا از “باد” همان غرور و خودبینی است و این واژه در اکثر متون ادبی به همین معنا آورده شده است و فروزانفر به درستی معنای مطلب را بیان کرده است.
۴۷)لذت هستی نمودی نیست را
عاشق خود کرده بودی نیست را
(بیت ۶۱۰)
انقروی:
عقیدهی انقروی بر این است که مراد مولانا از “نیست” در مصراع اول«اعیان ثابته است که عدم اضافی است که با اضافه شدن به خارج عالم رایحه وجود را استشمام نکرده بودند.
وبا این تفسیر میگوید:«ای خدا از همان ازل، آزال عدم را به خودت عاشق کرده بودی.و مقصود از «عدم»در این بیان ثابتههای انبیاء و اولیاء و اصفیاء است که عاشق الهیاند . وقبل از این که این ها رایحهی وجود خارجی را استشمام کنند،خدای تعالی در ازل آزال اینان را به خودش عاشق ساخته بود.»(انقروی،۱۳۸۰: ۲۷۸)
نیکلسون:
نیکلسون این بیت و ابیات دیگر را بر گرفته از آرا و عقاید ابن عربی میداند و بر اساس نظریات او در فصوص الحکم نیز شرح میکند: او میگوید:«منظور از “نیست” مرحله (وجود علمیو قدری) یا اعیان ثابته، یعنی عالمیاست که قبل از آن که حقایق پنهان اشیاء،(اعیان ثابته) به وجود،(هستی) خارجی وعینی آورده شوند به صورت علمیوقدری در عالم حق موجود بوده است. خداوند این”نیست” را بر انگیخت تا به او عشق بورزد، یعنی که خداوند هرعین ثابته را مستعدّ پذیرش خارجی ای که به وی عطا کرد ساخت.»(نیکلسون،۱۳۸۴: ۱۱۵)
فروزانفر:
بدون اینکه حتّی بیت را بیاورد، از آن گذشته است.
زمانی:
در مورد نظر شارحان، از جمله نیکلسون که منظور از نیست را اعیان ثابته میدانند به بحث پرداخته است وعقیدهی او بر این است که : «بی تردید مراد از«نیست»در بیت، عدم مطلق(نقیض وجود) نیست. امّا این که آن را بر اعیان ثابته انطباق دهیم چندان وارد نیست و لزومی هم ندارد که خود را به راههای صعب و خم اندر خم این گونه مباحث درافکنیم.»(زمانی ،۱۳۷۸: ۲۲۵)
استعلامی:
«آفرینش از نیستی به هستی آوردن است، بنابراین پرودگار به «نیست»«لذت هستی» را نشان میدهد و او را به عشق خود مبتلا میکند تا برای وصال حقّ به عالم هستی بیاید.»(استعلامی،۱۳۸۷: ۳۳۰)
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
گولپینارلی:
گولپینارلی میگوید که: از این بیت به بعد مولانا میخواهد بگوید که «هستی ما از ایجاد او ناشی شده است،اوست که بر عدم لذّت هستی را چشانده است.»(گولپینارلی،۱۳۸۴: ۱۷۲)
نظر اجمالی:
از آنجا که خود مولانا نظرات ابن عربی را نمیپذیرفته پس نظر شارحانی که بر اساس نظر ابن عربی به شرح پرداختهاند، چندان قابل قبول نیست و نظر استعلامی و انقروی بر نظر دیگر شارحان برتری دارد چنان که در بیت زیر آمده است:
سراندازان و جانبازان دگر باره بشوریدند وجود اندر فنا رفت و فنا اندر وجود آمد
(دیوان کبیر، بیت ۶۵۴)
۴۸) این نه جبر، این معنی جبّاری است
ذکر جبّـــاری برای زاری اســــت
(بیت۶۲۱)
انقروی:
مطلبی را از زین العرب نقل میکند و میگوید:« جبار از ابنیه مبالغه است. معنای جبّار، خداوند از امر ونهی هرچه که ارادهاش روی آن قرار بگیرد بندگانش را به اجبار به اجرای آن امر وا میدارد. و معنای بیت را این گونه شرح میدهد:« این اسرار و گفتار مذکور، آن جبر مذموم نیست که از برای اسقاط تکالیف شرعی باشد بلکه این معنای اسم «جبار» الهی است. و این جبر، اختیار جزئی را که مبنای تکالیف شرعی است سلب نمیکند. بلکه در عین اختیار فاعل مختار و مقلب القلوب الا بصار بودن آن جبار را اشعار میدارد. پس ذکر جباری آن خدا، برای تضرع و زاری کردن بوی است، که همیشه او را فاعل مختار بدانی و بگویی: اللهمَّ یا مقلِّبَ القلوب وَ الاَ بصار ثَبِّت قلوبنا علی دینِک یا اللّهُ.» ( انقروی، ۱۳۸۰: ۲۸۲)
فرم در حال بارگذاری ...