کلیه این فرآیندها یک شیوه مقابله ای مشخصاً تجربی هستند که ممکن است از مقابله های هیجانی یا اجتناب، سازگارانه تر باشند. همان طور که گفته شد، تیزدل و همکارانش (۱۹۹۹)، از تکنیک های مقابله ای غنی سازی ذهن استفاده کردهاند. هدف استفاده از این راهبردها، جلوگیری از برگشت و عود مجدد افسردگی بوده است. این راهبردها، شامل تمرکز به تنفس، شمردن تنفس ها و واکنش به گفتار به عنوان وقایع است که به نظر میرسد در پیش گیری از برگشت مجدد افسردگی، در افرادی که دارای افسردگی های مکرر میباشند، مؤثر باشد. از طرف دیگر، تحلیل هایی که به وسیله مدل S- REF انجام شده است، نشان میدهد روشی که به واسطه ی آن غنی سازی ذهن انجام می شود، عامل مهمی برای تعیین تأثیر گذاری آن میباشد و مشخص میکند برای چه فردی، چه روشی مؤثر است. این مدل اظهار میدارد در صورتی که مراحل غنی سازی ذهن، طرح های جدیدی را برای کنار آمدن با افکار به وجود آورد مثل فاصله گرفتن، باعث افزایش کنترل انعطاف پذیر بر روی توجه میگردد. نشخوار فکری را قطع میکند و تمایل به توجه مبتنی بر خود را کاهش میدهد. در این میان، یک خطر احتمالی نیز وجود دارد زیرا بعضی از روش ها مثل راهبردهایی که اساس آن ها مراقبه است، میزان توجهی را که بر بدن متمرکز می شود افزایش میدهند و باعث بالا رفتن توجه تمرکز بر خود میگردند این فرایند، توانایی فرد را برای فعال ساختن S- REF بیشتر میکند. بعضی از افراد نسبت به آثار منفی این راهبرد بیشتر حساس هستند. مثلاً افرادی که پردازش S- REF در آن ها به حس های بدنی متمرکز است و نسبت به این حس ها تعبیر و تفسیرهای غلطی میکنند، نمی توانند از این راهبرد سود ببرند، زیرا این فرایند علاوه بر آن که حساسیت آن ها را زیادتر میکند، نمی تواند ارزیابی های فاجعه آمیز و غلط آن ها را اصلاح نماید.
به عنوان نمونه، فرد افسرده ای که علائم رخوت و بی حالی خود را اشتباه به عنوان نشانه ای از عدم توانایی برای مقابله، تعبیر و تفسیر میکند و یا بیمار مضطرب و وحشت زده ای که تپش قلب را به اشتباه، نشانه ی یک حمله قریب الوقوع قلبی می پندارد، ممکن است نسبت به فردی که این حساسیت های شدید را نسبت به بدن خود ندارد، سود کمتری نصیبش گردد. به طور کلی، این مدل پاسخ های متفاوتی به مراحل خود تمرکزی پیشبینی میکند و بیان میدارد که میزان اثرگذاری، بستگی به شدت و طول مدت مشکل نیز دارد. مثلاً مراحل خود – تمرکزی، در فردی که فقط یک دوره از اضطراب یا افسردگی را تجربه کردهاست، ممکن است خطر قدرت بخشیدن به شکل بندی S- REF را زیادتر کند. ولی در افرادی که دارای مشکلات مزمن و یا چندین دوره ی اختلال هستند، احتمال دارد که شکل بندی S- REF سخت تر، و آستانه تحریک بالاتری داشته باشند. در این حالت، روند خود – تمرکزی تقویت نمی شود و این افراد میتوانند شیوه ی فراشناختی خود را به وسیله این تکنیک تقویت کنند.
خلاصه این که، مدل S- REF بر این اعتقاد است که روش های غنی سازی ذهن که بر راهبردهای تمرکز بر موضوعات غیر از خود در رسیدن به کنترل بر توجه تأکید میکنند، فقط ممکن است برای درمان بعضی از اختلال ها مفید باشند. با این وجود، در تحلیلهای موجود، روش های غنی سازی ذهن فقط به عنوان پیش نیاز یا اجزایی نگریسته میشوند که میتوانند دانش خود را اصلاح کنند.
۲-۱-۳-۴- نظریه بروئر
بنیادهای روان شناختی نظریه فراشناخت را می توان در آثار «برونر» یافت. برونر، ذهن انسان را به مثابه یک ماشین فرض می کرد که از دانش موجود برای تعبیر و تفسیر و سازماندهی مجدد اطلاعات نوین و پیشین استفاده میکند. دانش موجود را می توان صورت راهبردی یا محتوایی آموزش داد. برای نمونه، می توان از اطلاعات موجود درباره سیستم گوارش انسان، برای مفهوم سازی کارکرد آنزیم ها استفاده کرد. همچنین، می توان دانش موجود را به مثابه راهبردی برای یادگیری هم آموزش داد (آقازاده و احدیان، ۱۳۷۷).
بروئر[۵۵] (۱۹۹۹) نیز در پاسخ کلی به چگونگی توجه به مطالعه فراشناخت، آن را ناشی از ادامه واکنش به محدودیت های رفتارگرایی در مطالعه فرآیندهای پنهان و درونی ذهنی، عنوان کردهاست.
بنابرین، روان شناسی شناختی که تمام تلاش خود را برای روشن سازی توانمندی های شناختی و استدلالی موجود زنده گذاشته بود از نو مورد توجه خاص قرار گرفت. پیشگامان و پیروان این مکتب فکری، روان شناسانی چون پیاژه و بروئر هستند، بروئر بر این باور بوده است که در درون انسان ابزارها یا کار افزارهایی برای استدلال و اندیشیدن وجود دارد و پیاژه باور داشته است که انسان بر اساس ساختمان ذهنی و طرحواره های مختلف به تفسیر هستی می پردازند. به هر حال، در این حوزه تلاش های عمده ای در یافتن راهبردهای متعدد برای پرورش مهارت های شناختی صورت گرفته است. در کنار فعالیت های مربوط به پرورش مهارت های شناختی تلاش هایی نیز برای بهینه سازی مهارت های شناختی صورت میگیرد. زاییده این مجموعه تلاش ها، چشم اندازی گشوده است که در آن نظریه فراشناخت مورد توجه است (آقازاده و احدیان، ۱۳۷۷).
بیکر و بروان بیان میکنند که دانش فراشناختی معمولاً به عنوان اطلاعات درباره شناخت در نظر گرفته می شود (به نقل از فلاول، ۱۹۸۵). دانش فراشناختی شامل دانش یا باورهایی اصولی در مورد عوامل و یا متغیرهایی است که در تعامل با یکدیگر قرار می گیرند و موضوع، پیامد و اقدامات شناختی را تحت تأثیر قرار میدهند (فلاول، ۱۹۷۹). اسکرا و مشمن اعتقاد دارند که دانش فراشناختی به آنچه فرد در مورد خویش یا به طور کلی در مورد شناخت میداند، اشاره دارد و شامل دانش توصیفی[۵۶]، دانش عملکردی[۵۷]، دانش شرطی[۵۸] می شود (به نقل از پاکدامن ساوجی، ۱۳۷۹).
۲-۱-۴- افکار ناکارآمد
فرم در حال بارگذاری ...