در ۲۴ فوریه ۱۹۵۵ پیمان بغداد ابتدا میان عراق و ترکیه امضا شد تا امنیت خاورمیانه به نفع دولتهای انگلیس و امریکا تضمین شود و در آغاز به نام «پیمان همکاری متقابل» با حمایت و پشتیبانی امریکا و انگلیس به امضا رسید. این پیمان برای قبول عضویت کشورهای عضو جامعه عرب و هر کشور دیگر که به صورت جدی به امر صلح و امنیت خاورمیانه علاقهمند باشد و از طرف ترکیه و عراق مورد شناسایی قرارگرفته باشد باز بود. به همین دلیل کشورهای پاکستان، افغانستان، ایران و انگلیس بدان پیوستند. این پیمان پس از کودتای نظامی عراق توسط عبدالکریم قاسم در سال ۱۹۵۸ میلادی و خروج این کشور، از بغداد به آنکارا منتقل به «سنتو[۲۱۰]» تغییر نام داد. پیمان سنتو در واقع نقطه وصل میان پیمان ناتو و سیتو به شمار رفته و حلقه اتصال زنجیر دفاعی غرب در مقابل شوروی در خاورمیانه بود[۲۱۱].
بعد از پیوستن آلمان غربی به پیمان ناتو در سال ۱۹۵۵ میلادی، اتحاد جماهیر شوروی اقدام به تأسیس پیمان «ورشو[۲۱۲]» نمود. این پیمان برای مقابله با ناتو، از سوی کشورهای بلوک شرق تأسیس شد، عنوان اصلی آن پیمان «همیاری اروپای شرقی» است و برای بیست سال در ماه مه ۱۹۵۵ میلادی در ورشو پایتخت لهستان، به امضای رسید. اعضای این پیمان متعهد شدند که در روابط خود از تهدید و استفاده از زور اجتناب، هرگاه بر یکی از اعضا در اروپا حمله صورت گیرد، با تمام نیرو به آن کشور کمک کنند. این پیمان بعداً در سال ۱۹۹۱ میلادی بعد از فروپاشی شوروی از هم پاشید[۲۱۳].
تا پانزده سال بعد از جنگ جهانی دوم، ایالاتمتحده آمریکا انعقاد پیمانهای نظامی را تنها ضامن امنیت ملی میدانست. در این مدت یک شبکه جهانی از پیمانهای امنیتی بر مبنای این فرضیه که جلوگیری از تجاوز تنها از راه اتحاد هرچه بیشتر نیروها امکانپذیر است گسترش یافت. بهجز ناتو، در پیمان جنوب شرق آسیا «سیتو» و سازمان «سنتو» که آمریکا در آن ها از هر لحاظ دیگر جز عنوان، عضویت دارد. هیچ همآرایی در مورد خطر مشترک وجود نداشته است. به سبب نه بودن فرایافتی از منافع مشترک، اعضای این پیمانها هرگز نتوانستند سیاست و رویه مشترکی درباره موضوعات مربوط به جنگ و صلح در پیش گیرند. با فرض این، فاقد ابزار لازم برای همکاری بودند[۲۱۴].
بیشتر پیمانهای نظامی دو یا چندجانبه که پس از جنگ جهانی دوم بین کشورهای مختلف به امضا رسیدند، بهاستثنای پیمان آتلانتیک شمالی ناتو، باختم جنگ سرد و سقوط خطر کمونیسم یا بهکلی ازهمپاشیدهاند مانند ورشو، سنتو و یا اینکه اسماً برجا مانده ولی هیچ گونه فعالیتی ندارند؛ مانند پیمان پاسیفیک (آنزوس)، البته برخی از کشورهای قدرتمند که ادعای رهبری هژمونیک[۲۱۵] جهان رادارند، همیشه به دنبال فرصت مناسبی بودهاند تا بار دیگر با ایجاد پیمانهای نظامی جدید در مناطق استراتژیک و اقتصادی مهم جهان دست زنند و یا دولتهای طرفدار خود را به ایجاد پیمانهای نظامی تشویق و ترغیب کنند. همان گونه که در ماه اخیر سال ۱۹۸۱ شاهد آن بودیم. ایالاتمتحده امریکا و اعضای اروپایی پیمان ناتو از کوششهای شش کشور عربی خلیجفارس (عربستان سعودی، بحرین، کویت، قطر و عمان) برای انعقاد یک پیمان امنیتی پشتیبانی کرد و آمادگی خود را برای هر نوع کمک به این کشورها اعلام نمود[۲۱۶]. بعد از جنگ سرد همچنان انعقاد پیمانهای امنیتی از سوی آمریکا به منظور تثبیت قدرت هژمونیک آن در مناطق استراتژیک جهان ادامه یافت. با وجودی که دیگر خطر کمونیسم ازمیانرفته بود و تهدیدی برای این کشور تصور نمیشد. بازتعریفی جدید پیمان ناتو در بیست و هشتم و بیست و نهم مه ۱۹۹۱ میلادی و بازسازی مکانیسم نظامی، اقدام به ایجاد نیروی واکنش سریع[۲۱۷]، قدم برداشتن درراه ایجاد ارتش چندملیتی نشاندهنده این بود که امریکا اهداف بهمراتب فراتر از تهدید شوروی را برای این پیمان دارد. جامعه اقتصادی اروپا در ششم و هفتم ژوئن ۱۹۹۱ میلادی، مجهز به سیاست امنیتی شده بود که بر مبنای معاهده ماستریخت[۲۱۸] شکل گرفت. فرانسه و آلمان در اکتبر ۱۹۹۱ تصمیم به ایجاد ارتش اروپایی را گرفتند که در نوامبر همین سال از سوی جامعه اروپا به رسمیت شناخته شد[۲۱۹].
بعد از فروپاشی اتحاد شوروی و استقلال کشورهای اروپای شرقی و انحلال پیمان ورشو بسیاری از کشورهای عضو این پیمان به سوی ناتو کشانده شد. این امر باعث شد تا نفوذ ناتو به اردوگاه شرق کشیده شود. روسیه وارث اصلی اتحاد جماهیر شوروی برای جلوگیری از نفوذ بیشازحد امریکا و ناتو در حوزه نفوذی خودش در سپتامبر ۱۹۹۳ برای هماهنگی در همکاریهای نظامی یک دستور کار مشترک را، جایگزین کشورهای مستقل همسود کرد که نشاندهنده هژمونی و اهداف روسیه در اوراسیای مرکزی بود. این پیمان امنیت جمعی از یکسو از پیشروی آمریکا در قفقاز و آسیایی مرکزی جلوگیری و از سوی دیگر زمینه را برای تجمع و بازگرداندن تسلیحات استراتژیک شوروی سابق به فدراسیون روسیه آماده کرد. در سال ۱۹۹۹ ازبکستان، گرجستان و آذربایجان از سازمان جدا شدند. تا سال ۲۰۰۰ که ولادیمیر پوتین در روسیه قدرت را به دست گرفت این سازمان چندان موردتوجه قرار نداشت، پوتین در اولین اقدام در سال ۲۰۰۱ اعضای پیمان امنیت جمعی را به تشکیل نیروی واکنش سریع وادار ساخت که هدف آن مقابله با تندروی مذهبی، تحکیم ثبات منطقهای، مبارزه با تروریسم و همکاری دفاعی خواندهشده است. در سال ۲۰۰۲ این پیمان رسماً به سازمان امنیت جمعی تغییر نام داد[۲۲۰]. سازمان شانگهای نیز در سال ۲۰۰۱ با عضویت چین، روسیه، هند و سایر کشورهای بلوک شرق اعلام وجود کرد. هرچند دستور کار اولیه این سازمان مسائل اقتصادی بود ولی در حال حاضر مسائل مانند مبارزه با تروریسم و دفاع جمعی در دستور کار این سازمان قرارگرفته است.
سازمان های امنیتی و دفاعی که در دوران جنگ سرد و بعدازآن شکل گرفتند، این دو کشور (آمریکا و شوروی) در آن مشارکت مستقیم یا غیرمستقیم داشته است. از دلایل عمده حجم زیاد تشکیل پیمانهای دفاعی نیز، فضای رقابتی و رویارویی میان این دو قدرت برای تثبیت سلطه هژمونی آن ها در سراسر جهان بود. پیمان آتلانتیک شمالی یا ناتو پیمان ورشو، سنتو، سیتو و آنزوس و انعقاد پیمانهای دوجانبه میان آمریکا با ژاپن و فیلیپین و کره جنوبی و همچنین پیمان اتحاد شوروی با هند و کشورهای شرق اروپا از عمدهترین پیمانهای امنیتی است که در این برهه از زمان شکلگرفته است. همه این پیمانها به نحوی متأثر از فضای رقابتی میان دو قدرت بزرگ بودهاند.
گفتار سوم: تاریخچه پیمانهای امنیتی در افغانستان
افغانستان بعد از جدایی از بدنه امپراتوری ایران بر اساس معاهده پاریس[۲۲۱] و تشکیل حکومت جداگانه تحت عنوان کشور مستقل افغانستان، همواره موردتوجه کشورگشایانی، چون انگلیس و شوروی بود. به همین دلیل معاهدات نظامی زیادی میان شاهان افغانستان با این کشورها به امضا رسیده است. در بسیاری از معاهدات منعقده میان شاهان افغانستان با این کشورها، موضوع نظامی نیز موردتوجه است. چهبسا که حاکمان افغانستان در بسیاری موارد از طریق همین کشورها و نیروی جنگی آن ها بر رقیب چیرگی کردهاند؛ اما معاهدات نظامی این کشور بعد از اعلان استقلال در سال ۱۹۱۹ ماندگارتر بوده و در جهتگیریهای سیاسی این کشور بیشتر مؤثریت داشته است[۲۲۲].
فرم در حال بارگذاری ...