مقالات و پایان نامه ها – ۳ ـ ۶ ـ تأثیر اختلال واژینیسموس در فسخ نکاح: – پایان نامه های کارشناسی ارشد
دلیل چهارم: ذیل حدیث شریف نبوی که فرمود «فر من المجذوم فرارک من الاسد» حدیثی است که در منابع عامه از رسول خدا (ص) نقل شده است. لا عدوی و لاطیره و لاهامه و لاصفر و فرّر من المجذوم کما تفر من الاسد.[۱۳۲]
واگیری، فال بد، شومیجغد، واگیری مرض شکم وجود ندارد و فرار کن از مجذوم چنان که از شیر فرار میکنی با دقت در حدیث فوق به علت فرار از مجذوم پی برده میشود و این مناط و دلیل را از آن استخراج میکنند. فقیهان میگویند چون جذام از امراض واگیردار و موجب ضرر است پیامبر امر به فرار از آن کردهاست لذا از باب تنقیح مناط همین علت در مورد شخص گرفتار به ایدز و سفلیس نیز وجود دارد و لازم است کسی که مبتلا به آن نیست از کسی که مبتلا به آن است دوری کند.
و شکی نیست که فرار از مجذوم و مرض مسری مثل ایدز امکان ندارد مگر به تفریق و جدایی پس اگر آنان بگویند ما راه فرار را امکان پذیر میدانیم و آن طلاق است ما جواب میدهیم چگونه امکان دارد در حالی که زن مالک طلاق نیست و حدیث ذکر شده و غیر آن در طلب فرار بین مرد و زن فرق نگذاشته است بلکه امر به فرار است نسبت به جمیع افراد جامعه.
شاید آنچه علامه محمدباقر مجلسی از شیخ صلاح الدّین در القواعد نقل میکند ناظر به همین جهت باشد. او فتوا داده: اگر مادر مبتلا به جذام و برص شد حق حضانت او ساقط میشود زیرا خوف آن وجود دارد که بچه به جهت شیر خوردن و نگهداری او گرفتار شود.[۱۳۳]
دلیل پنجم: طبق نظر پزشکان درصد احتمال سرایت ویروس ایدز از مردان بیمار بیشتر از زنان ایدزی میباشد از آن جهت که در منی مرد بیمار مقدار زیادی از ویروس موجود میباشد و مدتی طولانی در جدار مخاطی رحم استقرار مییابد لذا احتمال سرایت بیماری به زنان سالم بیشتر است ضمن آنکه احتمال نوزاد بیمار نیز وجود دارد.[۱۳۴]
با عنایت بدین مطلب که زاد و ولد و آمیزش جنسی از مقاصد اصلی ازدواج به شمار میآید و در مرض ایدز محروم شدن زن از نیاز جنسی به طور مادام العمر است مگر آنکه از کاندوم استفاده کند و استفاده از کاندوم در حقیقت عزل میباشد و این هم بدون اذن زن جایز نیست و آنچه که صاحب جواهر الکلام در کتابش آورده «رفع انتقال بیماری مسری با ایجاب دوری و کناره گیری ممکن است».[۱۳۵]
قول ضعیفی است چون زوجیت که در آن کناره گیری یکی از دیگری را ایجاب کند حرج و سختی است و چه فایدهای است برای ازدواجی که فاقد آرامش و رحمت و مودّت است و این خودداری به معروف نیست (مسالک بالمعروف).[۱۳۶]
و چه بسا برای خیار زن به آیه ۲۲۹ سوره بقره: «الطَّلاَقُ مَرَّتَانِ فَإِمْسَاکٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسَانٍ» (طلاق به دو مرتبه است و در هر مرتبه باید به طور شایسته همسر خود را نگاهداری کند یا با نیکی او را رها سازد.
و آیه قرآن «وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَلاَ تُمْسِکُوهُنَّ ضِرَاراً لِتَعْتَدُوا »[۱۳۷] (هنگامی که زنان را طلاق دادید و به آخرین روزهای عده رسیدند یا به طرز صحیحی آن ها را نگاه دارید و یا به طرز پسندیدهای آن ها را رها سازید و هیچگاه به خاطر زیان رساندن و تعدی کردن آن ها را نگاه مدارید)
تمسّک میشود چون فرقی بین امساک مسبوق به طلاق بعد از رجوع و بین امساک ابتدایی مسبوق به نکاح در حکم نیست و معلوم است که امساک زن از طرف مرد مبتلا به بیماری مسری یا بیماری مهلک در اول ازدواج معروف نیست. و هنگامی که زوج تصمیم به نگهداشتن زن بگیرد این امساک ضرر به زن است که مدلول قول خداوند: «و لاتمسکوهنّ ضراراً لتعتدوا» (هرگز زنان را برای زیان رساندن به آن ها نگاه مدارید) است.[۱۳۸]
دلیل ششم: در مورد مرض طاعون روایات مختلفی است که پارهای از آن ها دلالت دارد شخصی که در سرزمین مبتلا به طاعون زندگی میکند نباید از آن خارج شود[۱۳۹] شاید علت آن واگیر بودن طاعون است و خروج ا زآن شهر و روستا و منطقه سبب انتقال آن به سایر مناطق میشود.
اگر واقعاً روشن شود که فلسفه فرمان پیامبر مبنی بر عدم خروج از منطقه مبتلا به طاعون این نکته است این مسئله در مورد تمام اموری که واگیردار است وجود دارد و ایدز و سفلیس نیز این حکم را خواهند داشت و انسان مبتلا به آن ها مامور است ازدواج نکند تا سبب شیوع بیماری نشود.
دلیل هفتم: شهید ثانی در مورد فسخ نکاح با جذام جملهای دارد که در بحث ما سریان دارد یعنی همان دلیل را میتوان در مورد بحث نیز استفاده نمود.
زیرا نفرت و انزجار ناشی از آن با مقصود ازدواج که استمتاع است منافات دارد. بیشتر از سایر عیب هایی است که در مورد اتفاق هستند.[۱۴۰]
قاعدهای که ابن قیم اجوزیه در مورد عیوب موجب فسخ نکاح وضع نموده بدین شرح است «هر عیبی که موجب نفرت همسر از قرینش گردد تا غرض از نکاح که عبارت از رحمت و مودّت میباشد حاصل نگردد موجب خیار فسخ در عقد میباشد»[۱۴۱] و اضافه میکند نکاح به موجب هر بیماری صعب العلاجی فسخ میگردد»
اگرچه میتوان این مطلب را به گونهای همانند مفهوم اولویت دانست، امّا خود دلیل مستقلی است زیرا در این علت نفرت جهت فسخ نکاح بوده و این امراض با فلسفه نکاح مخالف است.
دلیل هشتم: در روایات اسلامیآمده است که روزی شخص مجذومیبر رسول خدا (ص) وارد شد تا با او بیعت کند امّا پیامبر (ص) دست خود را به سوی او دراز نکرد و فرمود: دست خود را نگه دار با تو بیعت کردم،[۱۴۲]
و نیز از پیامبر (ص) است که: مریض و آفت زده بر سالم وارد نمیشود.[۱۴۳]
اگر این جمله مستقل و یا در ذیل جریان فوق وارد شده است خود دلیل بر بحث ما خواهد بود. قبلاً اشاره کردیم که شیخ صلاح الدین از علمای عامه فتوا داده که مادر مبتلا به جذام حق شیر دادن و حق حضانت ندارد. زیرا احتمال سرایت بیماری وجود دارد و نیز در مسند احمدبن حنبل از پیامبر اکرم (ص) نقل شده که فرمود: به مجذوم زیاد نگاه نکنید و اگر با او سخن میگویید میان شما و او به اندازه نیزه فاصله باشد[۱۴۴]
«عاهه» در لغت عرب یعنی آفت و جمع آن عاهات است.[۱۴۵]
بنابرین از این حدیث میتوان استفاده کرد که انسان مبتلا به ایدز و سفلیس حق وارد شدن بر انسان سالم را ندارد البته این نوع استفاده باید از سنخ مفهوم اولویت باشد زیرا از تصریح اهل لغت و شیخ صدوق در معانی الاخبار و عالمه مجلسی در بحارالانوار بر میآید که مضمون این حدیث و حدیث «لا یورد المصح علی امراض» یکی است.[۱۴۶]
۳ ـ ۶ ـ تأثیر اختلال واژینیسموس در فسخ نکاح:
پیشرفت علوم، کشف بیماریهای جدید و یافتن راههای درمان آن ها و دهها عامل دیگر، فقها، حقوق دانان و سایر متخصصان حوزه علوم انسانی را با پرسش هایی مواجه میسازد که پیشتر مطرح نبودند. به عنوان مثال در گذشته فقط چند بیماری مختص زنان در حوزه های فقهی مطرح بود که میتوانست در شرایط خاص موجب فسخ نکاح گردد؛ در حالی که امروزه در منابع حدیثی و فقهی از بیماریهای دیگری مانند اختلال واژینیسموس نام برده میشود که بر زندگی افراد تأثیرات منفی شدیدی دارند آیا در مورد بیماریهای جدید میتوان گفت چون در منابع فقهی مطرح نشدهاند نمیتوان آن ها را موجب انحلال دانست؟ و یا چون در گذشته راه درمانی برای آن ها وجود نداشت و زوجین نمیتوانستند از نظر جنسی فعالیت سالم داشته باشند؛ قانون گذار اجازه فسخ رابطه ازدواج را داده است؟
فرم در حال بارگذاری ...