۳-۳ نمونه تحقیق :
در این تحقیق از نمونه گیری هدفمند با توجه به سوالات و اهداف تحقیق استفاده خواهد شد و روش نمونه گیری نیز در راستای پاسخگویی به سوالات و اهداف تحقیق ، هدفمند است.
۳-۴ ابزار تحقیق :
فیش برداری : ابزار اصلی تحقیق عبارت است از فرم های فیش برداری که متناسب با موضوع تحقیق تهیه و مورد استفاده قرار میگیرد
فصل چهارم
تجزیه و تحلیل یافته های تحقیق
۴-۱تجزیه و تحلیل یافته ها :
۴-۱-۱ دلالتهای مربوط به اخلاق از دیدگاه اثبات گرا چیست؟
پوزیتیویسم در عرصه ی فلسفه ، از جمله نحله های فلسفه ی تحلیلی است.در واقع پرداختن به تحلیل برای فیلسوفان تحلیلی تنها بخشی از فلسفه محسوب می شد اما پوزیتیویست ها، فلسفه تحلیلی را در شکل افراطی آن به کار گرفتند و فلسفه را محدود به تحلیل کردند.به بیان دیگر ، فلسفه ی تحلیلی از همان ابتدا حول محور منطق و زبان می گردید که بعد ها شعبه هایی از آن ظهور و بروز پیدا کردند از جمله : پوزیتیویسم منطقی ، فلسفه زبان ، اتمیسم منطقی ، تجربه گرایی و . . .
پایه ها و بنیان های فلسفه ی تحلیلی به اندیشههای دو فیلسوف بزرگ یعنی برتراند راسل و جورج ادوارد مور باز میگردد.در واقع اعتقاد بر این است که ریشه ی فلسفه ی تحلیلی به سنت انگلیسی – آمریکایی باز میگردد.اما در این بین باید به این نکته توجه کرد که مور و راسل به عنوان بنیانگذاران فلسفه ی تحلیلی ، تاثیرات فراوانی را از فیلسوف آلمانی یعنی گوتلب فرگه پذیرفته اند.فرگه بر ریاضی وار بودن و روشن و با معنی بودن گزاره های فلسفی تأکید فراوان داشت.در مورد فلسفه ی تحلیلی ، تعریف واحد و جامعی وجود ندارد.یکی از دلایل این امر میتواند این باشد که فلسفه ی تحلیلی ، گستره ی وسیعی از اندیشه ها را در فلسفه دربرمی گیرد.لازم به ذکر است که فلسفه تحلیلی ، بیش از آنکه یک نظام فلسفی باشد ، یک روش وبینش فلسفی است.فلسفه ی تحلیلی را معمولا در مقابل فلسفه قاره ای قرار میدهند که در واقع معرف سنت ها و جریان های فلسفی حاکم بر اروپاست و البته اصطلاح فلسفه ی قاره ای اولین بار در قرن بیستم و برای معرفی سنتهایی که (( خارج)) از فلسفه ی تحلیلی بودند به کار رفت.قابل ذکر است که این موضوع محل تشکیک است.چرا که فلسفه ی تحلیلی در بدو ، با کارهای فرگه ریشه پیدا کرد و بدین ترتیب می توان گفت در اندیشههای برخی فیلسوفان آلمانی ، فلسفه ی تحلیلی ریشه دار بوده است و در مقابل ، بسیاری از فیلسوفان انگلیسی و آمریکایی نیز جزء نمایندگان نظام های فلسفی ای بوده اند که از آن ها تحت عنوان فلسفه ی قاره ای یاد می شود.
علیرغم اینکه در مورد خاستگاه و ریشه ی فلسفه ی تحلیلی ، نظرات واحدی وجود ندارد ، اما برخی ظهور سازمان یافته ی آن را با انتشار کتاب ” مبانی اخلاق ” مور همزمان می دانند.مور در این کتاب توضیح میدهد که بسیاری از مشکلاتی که در پاسخ دادن به پرسشهای اخلاقی و حتی فلسفی رخ می کند ، ناشی از (( عدم روشن بودن )) پرسش هایی است که قرار است به آن ها پاسخ داده شود.اما به نظر میرسد مهمترین عامل در پیدایش فلسفه ی تحلیلی ، تأکید فرگه بر ریاضی وار بودن گزاره های فلسفی است.امری که فیلسوفان تحلیلی را به تحلیل هرچه بیشتر واژه ها و گزاره های فلسفی سوق داد.تأکید و توجه ویژه ی فلسفه ی تحلیلی و نمایندگان آن بر تحلیل دقیق واژه ها و کلمات استوار است.اساسا فیلسوفان تحلیلی از اینکه خود را وام دار و یا هوادار یک نظام فلسفی بدانند حذر میکنند و تلاش آن ها تدقیق در واژه ها ، زبان مفاهیم و حتی زبان علم قرار دارد.به عبارت دیگر ، فیلسوفان تحلیلی ،در پی سیستم سازی فلسفی نیستند و حتی سیستم و نظام فلسفی را یکی از مشکلات فلسفه میدانند.
جورج ادوارد مور (۱۸۷۳-۱۹۵۸) فیلسوف نامدار انگلیسی از بنیانگذاران و نمایندگان اصلی فلسفه ی تحلیلی بود.وی در اندیشههای خود به زبان عامه و آنچه که اصطلاحا فهم عرفی خوانده می شود علاقه مند بود.به نظر وی ، عمده مشکلات فلسفه ، در پیچیده و تاریک بودن واژه های مورد استفاده در آن است.از این رو عقیده داشت که زبان عادی و محاوره ای که بین مردم رواج دارد ، سر و کار بیشتری با واقعیات دارد.به عقیده ی او ، نظام های فلسفی و نمایندگان آن ، واژه های به کار رفته در اندیشه ی فلسفی خود را ، اخذ کرده و سپس آن ها را پیچیده کرده و از معنا و مفهوم آن دور میکنند و در واقع شکلی انتزاعی به آن می بخشند.او در کتاب مبانی اخلاق (۱۹۰۳) به تحلیل واژه ها ، مفاهیم و معانی فلسفی پرداخته و به زعم خود ناروشنی بسیاری از آن ها را آشکار میکند.یکی از این مفاهیم ، واژه ی (( خوب )) است.وی در این کتاب (( خوب )) را (( بسیط )) و (( تعریف ناپذیر )) معرفی میکند.به عقیده ی وی ، مسئله ی مشترک احکام اخلاقی که می توان آن را همان مبانی اخلاق دانست ، مسئله ی خوب است.
برتراند آرثر ویلیام راسل [۲۷](۱۸۷۲_۱۹۷۰) از جمله نمایندگان فلسفه ی تحلیلی بود.وی ادیب ، ریاضی دان و فیلسوف بود و البته فعالیتهای اجتماعی نسبتا گسترده ای داشت.وی با انتشار کتاب اصول ریاضیات (۱۹۰۳) با همکاری وایتهد تلاش داشت تا راه فرگه را دنبال کرده و نشان دهد که ریاضیات شاخه ای از منطق است.تلاش او در استوار کردن بنیان های ریاضیات بود.راسل بر خلاف مور – که به زبان محاوره ای و عرفی توجه داشت- در پی آن بود که یک زبان جدید که منطبق با منطق باشد و نزدیک به حقایق علمی ، بسازد.علاقه و اهتمام راسل بر این بود که هر گزاره و مسئله ای را به اجزای تشکیل دهنده ی آن ساده کرده ، ویژگی های هر یک را بر شمرد.وی بر آن بود که علم در واقع همین عمل را انجام میدهد و بر آن بود که فلسفه نیز باید چنین روشی داشته باشد.
لودویک ویتگنشتاین[۲۸](۱۹۵۱_۱۸۸۹) از جمله نمایندگان دیگر این جنبش فلسفی بود.یکی از مشهورترین آثار وی ، رساله ی منطقی – فلسفی بود که با استقبال پوزیتیویسم های منطقی مواجه شد.وی معتقد بود کار فلسفه شناختن و کشف حقیقت نیست بلکه فعالیتی است برای روشن کردن آنچه از منابع دیگر به ما رسیده است.وی در این رساله به بررسی ساختار زبان مبادرت ورزید و دلیل این کار هم تثبیت معانی بود.به عقیده او روش صحیح فلسفی ، تحلیل ساختار زبان بود.او در رساله ی دیگر خود – که متفاوت از رساله ی اول بود – باعنوان پژوهش های فلسفی ، به اصطلاح ” قواعد زبانی ” اشاره کرد.به عقیده ی او ، گرچه در هنگام استفاده از کلمه ی (( بازی )) منظور به انجام هر نوع بازی ای است اما باید توجه داشت که بازی ها متفاوت هستند.طبیعتا قواعد بازی فوتبال با بازی بسکتبال متفاوت است. او همین امر را در مورد زبان صادق میدانست و معتقد بود مفاهیم و کلمات هم درموارد مختلف ممکن است متفاوت باشند.از این رو تشویق وی به استفاده از هر واژه در معنای صحیح آن بود.وی معتقد است زبان ، تصویری منطقی از جهان ارائه میکند و زبان نمیتواند به فراسوی واقعیت راه یابد.البته وی اعتقاد داشت که برخی امور در قالب زبان نمیگنجند و به حوزه ی امور راز آلود متعلق هستند.
فرم در حال بارگذاری ...