این جنگ دارای اهمیت فزایندهای در پروسه تحول در سیاستخارجی ایالات متحده محسوب شده ؛ چرا که اولین خروج نظامی این کشور از قارهاش بشمار رفته. این خروج نظامی تاحدی منافی دکترین انزواگرایی آمریکا تلقی میشود. در چارچوب نبرد مزبور آمریکا سه ماه در آمریکای لاتین (کوبا) به جنگ با اسپانیا مبادرت کرد که در نهایت به سلطهی اسپانیا بر مستعمراتش در قارهی آمریکا خاتمه داد. اما نتایج نسبتا خوبی برای ایالات متحده رقم خورد؛ آمریکا از قبل معاهدهی ترک مخاصمهای که در پاریس به امضاء طرفین رسید، مالکیت مناطق غربی اقیانوسیه، آمریکای لاتین، جزیره گوام و پورتوریکو را بدست آورد، مضاف اینکه مالکیت مجمع الجزایز فیلیپین نیز به ازای ۲۰ میلیون دلار را از اسپانیا خریداری نمود. بعد از این جنگ آمریکا نیز در زمره استعمارگران جلوه نمود. (شولزینگر،۱۳۷۹ : ۷۴)
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
ب. بررسی متغیرهای مؤثر بر فرهنگ استراتژیک آمریکا در جنگ با اسپانیا
– متغیر فرهنگی و ایدئولوژی
نکتهی اول اینکه دخالت ایالاتمتحده به شدت تحت تأثیر مکتب جفرسونیسم است. در این اندیشه گسترش و تعمیق دموکراسی در داخل و ضرورت گسترش آن در خارج بسیار مورد تأکید بود (کیوان حسینی ،۱۳۹۱ :۴۰ ). ایالات متحده دخالت خود را با مضامینی چون حمایت از آزادیخواهی و استقلال که خود را سردمدار آن برمیشمرد، در نظر افکار عمومی روایت میکرد. البته این سیاست اعلانی بسیار هم مبالغهآمیز نبود، چرا که دقیقا در سالهای ۱۸۳۷اسپانیا در کوبا اقدام به چنین جنایتهایی کردهبود و تنها چیزی که آن را از گزند تهاجم نظامی آمریکا دور نگهمیداشت نظام دموکراتیک داخلیاش بود. اما در این سال حکومت خودکامه داخلی اسپانیا عامل اصلی توجیه جنگ بود و اعمال جداییطلبان نه تنها شورش تلقینشد، بلکه تلاش برای اعاده آزادی معنا شد. این امر باعث جبههگیری افکارعمومی آمریکائیان نسبت به آن گشت.( هانتیگتون ۱۳۸۴ : ۷۶) البته لازم است در این ارتباط به اثر بخشی اسطوره عمو سام در محق دانستن خود برای اعادهی دموکراسی و آزادیهای دموکراتیک و نهایتا متمدن نمودن کوبا اشاره داشت ( مظفر پور، ۱۳۸۲: ۵۶ )
دومین نکته به تهییج افکارعمومی مربوط میشود. ۱۹۸۹ سالی پر از شگفتی از نظر انقلاب ارتباطات بوده است. به عقیدهی کنن علت ورود آمریکا به صحنه نبرد با اسپانیا در سایه نقشآفرینی نافذ افکارعمومی متاثر از اخلاقگرایی و وطنپرستی است. (Kennan,1952 :19) در این سال در پی سیاست باسواد کردن کارگران ساده، دو روزنامه در آمریکا منتشر شد که شمارگان بالای آن حکایت از میزان بهروه وری مردم از آن روزنامهها میکرد . روزنامه دیلی میل با سردبیری لرد نورد کلیف برای کارگران نیمه ماهر و نوشته های رندولف هرست در قالب روزنامهنگاری زرد برای کارگران ساده منتشر میشد. درطول مبارزات کوبائیها این روزنامهها سرشار از گزارشهای بهروز از رشادت کوبائیها و جنایات اسپانیاییها بود که با تصاویر، مستند میشد و به موج منفی نسبت به اسپانیا در نزد افکار عمومی آمریکا دامن میزد. دومین اتفاق اختراع و کاربردی نمودن تلگراف بیسیم توسط گوگلی مارکون بود که البته در صحنه نبرد از آن استفاده نظامی هم شد. تمام این اتفاقات باعث این شد که مردم بیش از گذشته (جنگ داخلی) در صحنه نبرد قراربگیرند و نسبت به آزادی قاره آمریکا احساس مسئولیت بیشتری داشته باشند.(Ibid:20)
مورد بعد به مقولهی «اسطوره بازار» مربوط میشود. آمریکا بعد از پشت سر گذاشتن جنگ داخلی و آرامش نسبی در داخل به رشد اقتصادی و صنعتی زیادی دست یافت . از نظر منطق سرمایه داری این دولت آنچه که موجب سرزنده بودن اقتصاد این کشور میشد، سیاستهای تجارت آزاد بدون در نظر داشتن معافیتهای استعماری بود . از سوی دیگر، آمریکا بعد از سال ۱۸۶۵ بدنبال بازارهای فروش محصولات و خرید موادخام بود. از این رو راه به سمت اروپا با توجه به نگاه بدبینانهای که نسبت به آن وجود داشت، کمی دشوار به نظر میرسید. اما در اولین گامها خواستار آزمون سرزمینی در مجاورت خود بود. برای همین است که بسیاری از اندیشمندان جنگ با اسپانیا را در قالب مفاهیمی چون «نفوذ امپریالیستی» ایالاتمتحده قلمدادکرده و بر این مبنا به نقشآفرینی اسطورهی بازاربه عنوان یکی از اسطورههای مؤثربر سیاستخارجی این دولت تأکید دارند. (م.ک:هانتیگتون ۱۳۸۴ : ۱۷۵) نکتهی دیگر به اعزام نیرو از سوی آمریکا مربوط میشود. در پی اعلان جنگ از سوی کنگره، نیروی نظامی این دولت هر چند در آن زمان ثابت و همیشگی نبود ، به سرعت آماده شد. در این میان افراد ایالتهای جنوبی اقبال بیشتری نسبت به سایرین از خودشان نشان دادند. بهطوریکه هانتیگتون مینویسد: جنوبیها این فرصت را برای جبران مافات جنگ داخلی غنیمت شمردند. (همان : ۱۷۶) اما از سوی دیگر، شور و هیجان مزبور از منظر تقویت موج ناسیونالیزم و میهنپرستی نیز مورد توجه قرار گرفته است. (همان : ۱۷۷)
-
- متغیر تکنولوژی و تسلیحات :
صحنه نبرد با اسپانیا، برای آمریکا به معنای عرصهی آزمون دوبارهی رموز موفقیت و پیروزی بود که در جنگ داخلی به آن دست یافتهبود. ایالات متحده در این مقطع نیز بر توانمندی های تکنیکی خود در صحنهی نبرد تأکید بسیاری داشت و البته همین امر نیز موفقیت آن را بدنبال داشت.( Harris , 2008 : 95) ایالات متحده بعد از جنگ داخلی و در سایه هویت تازه شکلگرفته ملی، توانسته بود به توانمندیهای اقتصادی و صنعتی زیادی نائل آید. نیروی نظامی آمریکا بعد از شناسایی اهمیت راهبردی نیروی دریایی و به خصوص کشتیهای جنگی و زیردریاییها در جنگ داخلی که موجب فلج شدن صادرات و واردات به کنفدراسیون جنوبی شد؛ اقدام به ساخت زیردریایی و ناوهای جنگی کردند. اولین ناو جنگی آمریکا که با نیروی بخار کار میکرد با نام پریستون ساختهشد که نمونه منحصربفرد کشتیهای بخاری وجنگی بود ( عقلمند، ۱۳۸۰: ۴۳ ) در مقابل، اسپانیا (و سایر دولتهای اروپائی) به تکنولوژی که آمریکا در جنگ داخلی بکار گرفته بود؛ بیتوجه بود؛ و مانند قبل همچنان بر تاکتیکهای فردی و سلحشوری در جنگ میاندیشید. در حالی که آمریکا به فکر تاکتیکهای موفق با بهره گرفتن از قدرت آتش و سرعت بخشیدن به جنگ بود. سرعت بخشیدن به جنگ از سوی آمریکا به دو دلیل میسر شد : بعد مسافت خط مقدم از سرزمین اصلی که این فاصله کوتاه در مقایسه با فاصله اسپانیا تا کوبا امکان ترابری سریع نیروها و مهمات را به آمریکائیان میداد. دوم استفاده از ابتکارات علمی جدیدی در صحنه نبرد مانندتلگراف بیسیم. استفاده از این دست از تکنولوژیها باعث افزایش سرعت تبادل اطلاعات و سرعت بخشی به تصمیمگیری میشد. استفاده از کشتیهای بخاری نیز برای ترابری نیروها و مهمات بسیار کارآمد بود و باعث سرعتبخشی به جنگ بود. همه این عوامل باعث سرعت فزایندهی روند جنگ و تشدید حالت تهاجم بخشی به آن شد؛ که در نهایت نیز همین امر پیروزی این کشور را در پی داشت. (Rhodes,1996: 84)
سوم : جنگ اول جهانی (۱۹۱۴-۱۹۱۸ )
الف. نکات کلی
جنگ اول جهانی در اوت ۱۹۱۴ و با اعلان جنگ از سوی اتریش به مجارستان آغازشد و در نوامبر ۱۹۱۸ با شکست دول محور پایان یافت. این جنگ از چندین بعد منحصربفرد بود . بسیاری این جنگ را اولین جنگ مدرن و فراگیر قلمداد مینمایند. در این نبرد علاوه بر سرزمینهای اروپائی، قاره افریقا، خاورمیانه و تا حدود کمی چین و جزایر اقیانوس آرام صحنه کارزار بود.(نقیب زاده، ۱۳۶۸ : ۱۳۶-۱۳۵ ) در بعد تکنیکی و راهبردی برای اولینبار از سلاحهای شیمایی و بمبارانهوایی استفادهشد. و در فرجام جنگ نقشهی سیاسی بخشی از مناطق جنگی بکلی تغییرکرد بهگونهای دیگر از پادشاهی عثمانی، هوهنزولون، هابسبورگ و رومانوف خبری نبود. آمریکا سه سال بعد از شروع جنگ و در پی غرق شدن ۵ کشتی تجاری به آلمان اعلان جنگ داد و رسماً به دایرهی متفقین پیوست. البته شایان توجه است که در سال ۱۹۱۵ در پی غرق کشتی تجاری – انگلیسی لوزیتانیا توسط آلمانها که ۱۲۸ تبعه آمریکائی نیز در آن بودند؛ افکار عمومی آمریکائیها در جهت پیوستن به جنگ و نفی سیاست بیطرفی، تا حدودی تحریک شدهبود. انهدام ۵ کشتی دیگر به صورت عملی زمینه را برای پیوستن آمریکا به جنگ فراهمنمود. (حمیدی نیا ، ۱۳۸۱: ۱۸۳) . با ورود آمریکا به جنگ کفهی ترازو به نفع متفقین حرکت کرد و یک سال بعد جنگ با پیروزی آنها پایان پذیرفت.(نقیب زاده، ۱۳۶۸ : ۱۵۶ )
ب. بررسی متغیرهای مؤثر بر فرهنگ استراتژیک آمریکا در ورود به جنگ اول جهانی
– متغیر فرهنگی و ایدوئولوژی
تمایل آمریکا به همکاری با متفقین دارای ریشهی فرهنگی بود. آمریکائیها بواسطهی زبان، میراثفرهنگی – سیاسی و تا حدودی مذهبی به بریتانیائیها نسبت به آلمانها گرایش بیشتری داشتند. بعد از این نکته، نظام سیاسی خودکامه آلمانها دومین علت دوریگزینی آمریکا از آن و نزدیکیش به متفقین به ویژه بریتانیا محسوب میشد.(رنوون ، ۱۳۶۹ : ۷۹ ) علت دیگر تمایل به سمت متفقین از اسطورهبازار نشات میگرفت و بیشتر متناظر با منافع اقتصادی حاصل از جنگ اول جهانی برای آمریکا بود. ویلسون در ابتدای جنگ طی نطقی بیطرفی اقتصادی آمریکا را در این جنگ اعلامداشت و نیز تأکیدکرد که این دولت در طول جنگ به هیچ کدام از کشورهای متخاصم کمک مالی و اقتصادی نمیکند. اما این امر مانع از صادارات مستقیم موادغذایی و تسلیحاتی به کشورهای متفق نشد.کشورهای متخاصم که طول جنگ را کوتاه ارزیابی میکردند با بهره گرفتن از منابع داخلی خود اقدام به خرید اقلام مورد نیاز از ایالات متحده کردند. البته در این برهه آلمان در محاصرهبود؛ و این مانع در امر صادرات به آن کشور نیز میشد. اما صادرات از سال ۱۹۱۵ آهنگ با سرعتتری را در پیشگرفت. با به درازا کشیدن جنگ و تهیشدن منابع اقتصادی داخلی کشورها صادرات با مشکلات تأمین اعتبار از سوی متفقین روبهرو شد، این امر باعث رکود در صنعت ایالاتمتحده میشد.بنابراین ویلسون دیگر سیاست بیطرفی اقتصادی را به نفع منافع اقتصادی ایالات متحده ارزیابی نمیکرد، لذا به بانکها اجازه گشایش اعتبار به نفع متفقین را داد. از سال ۱۹۱۷ و بواسطه این دستور حجم صادرات آمریکا چندین برابر شد. (همان : ۸۳ ) صادرات آمریکا بواسطهی راه های دریایی امکان پذیربود و آلمان برای ایجاد خلل در تجارت دریایی آن دولت اقدام به غرق کردن کشتیهای تجاری (که البته استفاده نظامی از آن میشد) نمود. آمریکائیها برحقوق آزادی دریاها تأکید داشتند، چرا که مهمترین معبر تجاری خویش را در خطر میدیدند، با اصرار آلمانها بر انهدام کشتیها ، ویلسون نیز به آلمان اعلان جنگ داد.( حمیدی نیا ، ۱۳۸۱ : ۱۸۳ )
نکتهی بعد به نوعی باور به اسطورهای آمریکائی به کاربست الگوی توازن قوا در تأمین امنیت مطلوب مربوط میشود. این دولت به تجربه دریافته بود که امنیت آن در سایهی عملکرد صحیح توازن قوا در اروپا تامین میشود. در آن زمان این سواری مجانی از سوی بریتانیا انجام میشد. در ابتدای جنگ آمریکا جنگ میان دو متخاصم را به نفع خود میدانست. با تضعیف قوای دوگروه ضمن اینکه توازن قوا از سر ضعف پدیدمیآمد، تهدید جدی دیگری از سوی اروپا متصور نمیشد و بنابراین، آمریکائیها خواستار صلح بدون پیروزی بودند. اما با موفقیت ارتش رایش در اوایل جنگ وگرایش وزنهیقوا به سمت آلمان، آمریکائیها امنیت خود را در معرض تهدید میدیدند. در این بین لو رفتن تلگراف آلمانیها به مکزیک نیز بر خطر موضوع افزود. از این به بعد آمریکا با هدف حذف آلمان وارد جنگ شد. (نقیب زاده، ۱۳۸۴ : ۱۵۹ )
نکتهی نهایی به چگونگی تأثیربخشی آموزهی ویلسونیسم بر انگیزههای آمریکا در ارتباط با جنگ اول جهانی مربوط میشود. در این مورد بیان شده که طرز تفکر ویلسون مبنی بر« امن سازی دنیا برای دموکراسی » وی را مجاب به ورود به عرصه کشمکش مینماید. (کیوان حسینی ، ۱۳۹۱: ۴۱) در همین مورد باید به اعلامیه ۱۴ مادهایاش توجهکرد که خواستار گسترش دموکراسی و آزادیهای فردی به سبک آمریکائی میشد. او ارزشهایی چون تعیین حق سرنوشت و تأکید بر نقش سازمانهای بین المللی را نیز در اعلامیهاش متبلور ساخت؛ امری که با آنکه جزء سیاستهای نرم آمریکا محسوب میشود، اما در عین حال مدافع منافع ملی متناظر با تجارت آزاد نیز بود؛ که در عین حال میتوانست یادآور اسطورهی بازار تلقیگردد.(همان) ابتکار عملی که ویلسون افکارعمومی را به این امر تهییج نمود دارای دو پایه بود: نخست اینکه آمریکا یک اسثتناءاست و دوم آمریکا رهبرجهان است. وی ضمن شناسایی دولت آلمان به عنوان یک دولت خودکامه و با نظام سیاسی نامشروع ، فعالیتهای متفقین را منادی آزادی و لیبرالیسم معرفینمود. و آمریکا را ملزم به کمک به گسترش و ترویج دموکراسی دانست. وی آمریکا را رهبرجهان آزاد دانست که باید نه برای خود بلکه در شرایطی که تهدید علنی علیه خویش احساس نمیکند، برای تمام مردان آزاد دنیا و با هدف تأمین امنیت و آزادیهای دمکراتیک در سراسر جهان وارد یک جنگ صلیبی شود. (کیسینجر ،۱۳۷۹ : ۸۹-۹۷ ) در خاتمه جنگ نیز ویلسون خواستار اجرای نقش بسیار فعالتری در صحنهی بین المللی شد، که البته با مخالفت کنگره و سنا از آن بازماند. نقش دولت جهادگر نیز از نقشهایی است که آمریکا برای توجیه مداخله خود در این جنگ از آن سود برد. آمریکائیها با اعلام اینکه کمک آنها در واقع نوعی فداکاری است ، خواستار این شدند که حسننیت و استثناء بودن خود را از سایر دول متخاصم و درگیر در جنگ نشان دهند. (زنجانی، ۱۳۷۷: ۱۶) از نظر مورگنتاو نقش ویلسون در آغاز عصر «جهاد در راه دموکراسی» قرار میگیرد و بیان میدارد: دورهی تاریخی(فعلی) که در آن عموما و به ظاهر، دائما قواعد اخلاقی خاص با ادعای جهانشمولی جایگزین قواعد اخلاقی عام رفتاری میشود، با جنگ ویلسون برای ایجاد جهانی امن به منظور استقرار دموکراسی آغاز شدهاست. این جنگ که همفکران ویلسون آن را «جهاد» در راه دموکراسی میپنداشتند، تصادفی نیست و اهمیت زیادی دارد. (مورگنتاو،۱۳۷۴ :۲۱۱)
به نظرمیرسد که در ابتدا تصمیمگیری آمریکا به اعلان جنگ، عمدتاً براساس تکیه بر توانمندیهای تکنولوژیکی در صحنهی نبرد اتخاذ شد. البته شایان توجه است که در دورهی قبل از جنگ بیشتر کشورها با آهنگ بیشتری نسبت به آمریکا اقدام به سلاحسازی و اختراع در این زمینه نمودند، که در این میان آلمان و بریتانیا پیش قراوول بودند. در سال ۱۹۱۴ آمریکا با توجه به اهمیتی که راه های دریایی برای آن کشور داشت، استراتژی توانمندسازی قوای دریایی را در پیشگرفت . (Mahnken , 2006 : 23) در این مورد بیان شده که در آغاز این جنگ ایالات متحده قویترین رزم ناوهای دریایی را در اختیار داشت . ( عقلمند ، ۱۳۸۰ : ۲۷۱) گواه این مدعا موفقیت ایالات متحده در ترابری نیروها و افراد از سرزمین خود به قاره اروپا برای مبارزه بود. آمریکا از این طریق توانست ۲ میلیلون نفر سرباز را بدون هیچ تلفاتی در خاک اروپا پیاده نماید . ( همان: ۲۷۱). اما تمام تمرکز آمریکا بر روی تواندریایی خلاصه نشدهبود، چنانچه این کشور در آغاز جنگ حدود ۱۲۴۰۰۰۰۰ تفنگ خشاب دار داشت ، در طول مدت انزوا طلبی از مخاصمه حدود ۲۸۰۰۰۰ از این نوع تفنگ را به روسیه فروخت . اما هنگام ورودش به جنگ و تا پایان جنگ کارخانه های آمریکا ۲۴۰۰۰۰۰ اصله تفنگ دیگر را ساختند. آمریکا همچنین در راستای توانمندسازی نیروهای زمینیاش در جنگ اول از تفنگ نیمه خودکار ام – ۱ نیز استفادهکرد ( همان : ۸۳-۸۱ ) مرحلهی دیگر توانمندسازیها به نیروی هوایی تعلقگرفت . در این جنگ اولین راکتها توسط آمریکائیها ساخته و کاربردی شد. ( همان: ۱۱۳ ) جنگ بازهم برای آمریکائیها نشان دهندهی اهمیت توانمندیهای تکنیکی در موفقیت راهبردی بود.
چهارم: ورود ایالات متحده به جنگ دوم جهانی(۱۹۴۵-۱۹۳۹)
الف. نکات کلی
به طور اساسی میتوان ریشه جنگ دوم جهانی را در نحوهی خاتمه یافتن جنگ اول جهانی جستجو نمود. معاهده ورسای تضیقات سنگینی را بر دوش آلمان نهاده بود، که احساسات مردم آلمان و رهبران بعد از جنگ را بشدت تحت تأثیر قرار میداد. آلمان بعد از روی کار آمدن هیتلر و ایجاد دولت تکحزبیاش به آرامی و در سایه سکوت دول متفق اقدام به زیر پاگذاشتن مفادی از قرارداد نمود و در نهایت در سال ۱۹۳۹ به خاک لهستان یورش برد. فرانسه و بریتانیا که به سبب اتحاد نظامی موظف به دفاع از لهستان در برابر حملات احتمالی بودند؛ نیز متعاقبا وارد جنگ شدند. شوروی که طی معاهدهای با آلمان متحد شدهبود نیز اقدام به پیشروی در خاک اروپا نمود که همین امر در نهایت باعث جدایی و تخاصم دو دولت مذکور شد. اما تا قبل از جدایی شوروی از آلمان صحنهی نبرد به نفع آلمان بود. آلمان و ایتالیا در سایه اتحاد افریقا توانستند بیشتر خاک اروپا را تصرف نمایند . ژاپن نیز به مدد آلمان در آسیا اقدام به یورش به چین نمود و توانست کشورهای زیادی را به تصرف درآورد. در همین حین حادثهی حمله به بندر پرل هابر اتفاقافتاد و عملا قسمت عمدهی ناوگان دریایی ایالات متحده از کارافتاد. در پی این موضوع و همچنین تیرباران سواحل کالیفرنیا توسط زیردریاییهای نازی، ایالات متحده ابتدا به ژاپن و سپس متعاقب اعلان جنگ آلمان و ایتالیا به دو کشور اخیر نیز اعلان جنگ داد و جنگ وجه کاملا جهانی بخودگرفت. با ورود آمریکا به جنگ مانند گذشته اولین اقدام تزریق مهمات و تسلیحات به صحنه نبرد اتفاق افتاد. اما ایالات متحده در اقیانوس آرام و آسیا نیز شروع به عملیات نمود و در نهایت توانست ژاپن را زمینگیر نماید. خنثیسازی خطر در آسیا کمکم زمینه را برای شکست آلمان فراهم ساخت. این جنگ در نهایت با تسلیم بی قید و شرط ژاپن در پی یورش هستهای به هیروشیما و ناکازاکی و خودکشی هیتلر در تاریخ اوت ۱۹۴۵ به پایان رسید. نتیجه جنگ ۷۰ میلیون کشته و تجربه تلخ کشتارجمعی در هیروشیما و ناکازاکی و همچنین هلوکاست بوده است (نقیب زاده،۱۳۶۸ : ۲۳۸ ). این مقطع مهمترین مقطع در تاریخ سیاستخارجی ایالات متحده است؛ چنانچه آمریکا از این تاریخ به بعد دیگر به قاره خویش بازنگشت و عصر بینالمللگرایی آن تا اکنون ادامه دارد.(همان : ۲۵۰) رهبری سیاستخارجی آمریکا در این دوره را روزولت برعهده داشت. وی بعد از ۴ بار انتخاب شدن بلاخره سه ماه مانده به پایان جنگ، براثر بیماری فوت نمود. کیش شخصیت و نوع برداشت واقعگرایانهاش نسبت به رویدادهای ۱۹۴۱ اعلان رسمی جنگ از سوی این کشور علیه دول محور، رمز تغییر سیاستانزوا به بین المللگرایی است. (کیسنجر، ۱۳۷۹ : ۸۱ )
ب. بررسی متغیرهای مؤثر برفرهنگ استراتژیک آمریکا در جنگ دوم
– نقش متغیر فرهنگی در تصمیم گیری معطوف به ورود به جنگ
بحث را با توجه به «اسطوره بازار» آغاز میکنیم. از سال ۱۹۲۷ ، بر اثر اعطای اعتبارات هنگفت و تولید محصول بیش از حد احتیاج بازار تعادل عرضه و تقاضا از میان رفته و اقتصاد آمریکا سلامت خود را از دست دادهبود( مورن، ۱۳۷۹ : ۷۲۰). اما شروع جنگ دوم جهانی فرصتی دوباره به اقتصاد آمریکا داد تا اینکه به وضعیت خود مانند جنگ اول جهانی سروسامان دهد. بنابراین در ابتدای جنگ ، آمریکا همانند سالهای پیش سیاست بیطرفی جنگی را در پیشگرفت. اما اعلام داشت که طبق قانون جدید بیطرفی، محدودیتها و موانع ارسال مواد جنگی به کشورهای متخاصم لغو؛ ولی فروش آن مواد به پرداخت نقدی قیمت و حمل مواد بوسیله کشتی های کشور متخاصم امکان پذیر میباشد. ( همان) دومین نکته در این رابطه به پیامی باز میگردد که ایالات متحده برای کوروسو (ژاپن ) ارسال کرد و در آن به ادامه سیاست « دروازه آسیای شرقی باید باز باشد» تأکیدداشت. این اقدامات آمریکا دقیقا در راستای منافع اقتصادی و داخلی این کشور ترتیب داده شد ، چنانچه که صنایع آمریکا از برکت قانون وام – اجاره سطح تولید خود را به حد بسیار بالایی رسانید، و از این رهگذر امرار معاش بیش از ۵ میلیون آمریکائی امکان پذیرشد. ( همان : ۷۴۰) در آخر میتوان به اعلامیه ۱۲ مادهای ترومن در اکتبر ۱۹۴۵ اشاره داشت که طی آن ایالات متحده خواستار آزادی دریاها و دریانوردی بود. (همان : ۷۷۴)
نکتهی بعد به رویکرد «گسترش دموکراسی و تضمین آزادیهای دموکراتیک » بازمیگردد. برخی مدعیاند که در این برهه زمانی عمل رهبران آمریکا علیه دول محور در جهت جلوگیری از توسعه استبداد و گسترش آزادی ارزیابی باید گردد. چنانکه هال وزیرامور خارجهی وقت آمریکا ژاپنیها را بربرهایی دانست که خلاف ایدهآلهای آمریکا حرکت میکنند، لذا مواجه آمریکا با ژاپن را مواجه آزادی انسان با بردگی میلیتاریسم میدانست و حتی وی مواجه با ژاپن را یک جنگ صلیبی- مسیحی با مشرکین تعریف میکرد (مظفرپور، ۱۳۸۲ : ۶۱) روزولت در نطق خود در آستانه اعلان جنگ در سال ۱۹۴۱ چنین اعلامداشت :« ما در برابر کلیه ملل جهان این وظیفه سنگین را برعهده گرفتهایم که اسلحهای که برای دفاع از آزادی در دست گرفتهایم،به زمین نگذاریم تا آزادی اطمینان بخشی در سراسر جهان برقرار گردد » ( مورن ،۱۳۷۹، ۷۳۹)
-
- متغیر تکنولوژی های پیشرفته نظامی
این جنگ با توجه به چند عامل از مهمترین و منحصربفرد است. در این نبرد برای اولینبار از بمبی استفاده شد که طی چند ثانیه ۲۰۰۰۰۰ نفر را به کام مرگ کشاند و ارادهی پولادین ژاپن در دفاع را در هم شکست و زمینه تسلیم بی قید و شرط این امپراطوری را به وجودآورد. از سوی دیگر، بواسطه یورش آلمان نازی به زیرساختهای کشورهای متفق، قراردادهای تجاری- تسلیحاتی زیادی با آمریکا بستهشد. بنابراین آمریکا به مهمترین و اصلیترین منبع تغذیه متفقین تبدیل شد. اما در بحث تسلیح و تجهیز ارتش، با توجه به آموزههای لیدل هارت در قالب جنگ مکانیزه ایالات متحده به تقویت نیروی هوایی پرداخت. برای اولینبار در این جنگ از بمباران استراتژیک استفاده فراوانی شد . ( عقلمند، ۱۳۸۰: ۱۱۳) در گام دوم تجهیز نیروی دریایی مدنظر قرار گرفت. علل این تصمیم را میتوان در اهمیت راه های دریایی از بعد اقتصادی و امنیتی با توجه به گشت زنی های زیر دریاییهای آلمان در آبهای نیمکرهی غربی مورد ارزیابی قرارداد.(کیسینجر،۱۳۷۹ :۸۵ ) در این راستا از نظر استراتژیستها، تقویت نیروی دریایی مهمترین گام در حفظ امنیت و منافع اقتصادی ایالات متحده بود. به این ترتیب آمریکا در سایه انهدام بخش اعظم ناوگان دریایی سلطنتی بریتانیا، مهمترین و قویترین نیروی دریایی زمان خویش را در اختیار داشت ( عقلمند، ۱۳۸۰: ۲۷۱) گام نهائی در تجهیز ارتش تقریبا هم گام با قطعی شدن احتمال ورود آمریکا به صحنه جنگ اتفاق افتاد. دراین مورد آمریکا قبل از اینکه اقدام به اعلان جنگ نماید ،اقدام به فراخوانی ارتش نمود و چون امکان پیادهسازی ارتش به اروپا جود داشت ، تجهیز نیروی زمینی در دستور کار قرار گرفت. در این راستا ایلات متحده ضمن تولید اسلحههای سبک در مقیاس میلیونی ، اقدام به ساخت تانکهای فرانسوی نمود به گونهای که در خلال جنگ و پایان آن ؛ این کشور در زمینه تعداد تانک رتبه اول را داشت. ایالات متحده همچنین تانکی با برجکگردان طراحی و ساخت که در نوع خود منحصربفرد بود. ( همان : ۳۰۰-۲۳۱) با این وصف ، موضوع بمب هستهای باید به عنوان بحثی مستقل و در عین حال بسیار سرنوشت ساز مورد توجه قرارگیرد. پروژهی منهتن به عنوان بستر تولید بمب اتمی از سال ۱۹۳۹ کلید خورد که در نهایت ۵ سال طول کشید .
-
- متغیر میزان اعزام نیرو و تلفات :
ایالات متحده به علت دارا نبودن ارتش دائمی، تقریبا ده ماه یا کمی بیشتر زمان لازم داشت تا بتواند نیروهای خود را برای مبارزه علیه دول محور بسیج نماید. در این جنگ نیروهای زیر پرچم آمریکا برابر با ۴/۱نیروهای بریتانیا و درصدی بسیار ناچیز از نیروهای شوروی بود. ناگفته نماند که به رغم نکتهی مزبور، به خاطر نقش فناوری نظامی ، در نهایت مدال پیروز نهائی به گردن ایالات متحده افتاد.(پوزینی،۱۳۸۴ : ۸۹) از نظر مانکن این نوع برداشت به قوام سازی اسطوره نبرد فناورانه کمک شایانی کرده است. (Mahnken, 2006 :12)
هر چند در ابتدا مردم آمریکا انتظار خاتمه فوری جنگ را داشتند، مانند آنچه که در کوبا و جنگ اول جهانی اتفاق افتاد؛ اما این کشور حدود سه سال درگیر جنگی فرسایشیشد. اما در عین حال ، جنگ در آسیا با توجه به پیشروی آمریکا و نیروهای متفق به لحاظ مقاومت ژاپن همچنان ادامه داشت. بر این اساس ، برخی نظریه پردازان یکی از علل انفجار هستهای را همین بیتابی مردم آمریکا بیان میدانند ؛ (Farell , 2005:8) البته بعد از بمباران هستهای وضعیت نبرد سریعا رو به پایان آن تغییر وضعیت داد.
به نظر میرسد که برای بررسی نقش متغیر هدف در ارتباط با برآوردهای نظامی آمریکا ، باید از بحث توازن قوا سود برد. روزولت پ بر این امر اعتقاد داشت که توازن قوا در اروپا متضمن امنیت آمریکا میباشد. بر این مبنا، وی اعمال نازیها و پیشروی دول محور در اروپا ، آسیا و آفریقا را مقدمهای برای برهمخوردن توازن قوا و تعرض امنیتی به سرزمین آمریکا تشخیص داد. بر این مبنا ضرورت ورود ایالات متحده به جنگ را درک کرد.(کیسینجر، ۱۳۷۹: ۱۰۸-۷۰ ) از سوی دیگر، برخی مدعیاند که اینکه در صدد بیان یک هدف غائی در این برهه پراز تنش در سیاستخارجی آمریکا به منظور اصل راهنمای سیاستخارجی باشیم ؛ کار اشتباهی است. بر این اساس، مداخله آمریکا در هر یک از جبههها علیه دول محور به منظور دستیابی به هدف خاصی صورت پذیرفته است. در این ارتباط اقدامات متوحرانه و شجاعانه سربازان آمریکائی در آسیا که تا تسلیمشدن امپراطوری ژاپن ادامه داشت ، میتواند از زاویه خواست این دولت به افزایش نفوذ خود در برابر شوروی (به بعد مسافت توجه شود) در این جغرافیا موردتوجه باشد . ( مورن ، ۱۳۷۹، ۷۷۲) اهداف ایالتمتحده در قارهی آمریکا نیز از این اصل پیروی میکرد. روزولت در طی کنفرانس پانآمریکین در سال ۱۹۴۱ ضمن تکرار آموزه مونروئه در ارتباط با مداخله کشورهای غیرآمریکائی ، بر اهمیت گسترش نفوذ ایالات متحده در این منطقه به ضرر آلمان نازی که در آرژانتین و شیلی دارای گستره بود، تأکیدکرد.( همان :۷۵۰) این اصل حتی با درگذشت روزولت و روی کارآمدن ترومن پایان نیافت. وی در اعلامیه ۱۲ مادهایاش مواضع آمریکا را در مورد آمریکای جنوبی و مرکزی مطابق اصول مونروئه دوباره تکرار نمود. ( همان: ۷۷۴) با این وجود در مورد هدف آمریکا از مداخله نظامی در اروپا، به تمایل آن برای بازگشت توازن قوا اشاره شده ؛ هرچند با وجود دو جنگ جهانی و همچنین ویرانیهای وسیع این جنگ ، امکان اینکه دوباره یک کشور اروپائی مانند بریتانیا توانایی تعادلبخشی به توازن قوا را ندارد، محرز شدهبود. بنابراین، ایلاتمتحده حتی قبل از ورود به جنگ به فکرطراحی نظام جهانی بود که بتواند از جنگ جلوگیرینماید، نظامی که بر محور نقش تعادل بخش سازمانی فراملی سازماندهی شده بود. (Iriga, Op. Cit , :127-128)
پنجم: نبردهای آمریکا در دورهی جنگ سرد
در سالهای جنگ سرد فراز و نشیبهای گوناگونی در برابر آمریکا جلوه کرد که در این میان صحنههای متعددی از نبردهای نظامی نیز شکلگرفت. در این بخش بعد از طرح نکاتی کلی در باب جنگ سرد ، در جهت آشنائی بیشتر با دقایق فرهنگ استراتژیک این دولت در ارتباط با مهمترین نبردهای این دوره ، توضیحات لازم ارائه میشود:
کلیاتی در مورد جنگ سرد:
جنگ سرد اصطلاحی است که به دورهای پر تنش از روابط میان آمریکا و شوروی در سالهای ۱۹۹۱-۱۹۴۷ اطلاق میگردد. رقابتهای دو ابرقدرت در این دوره در تمامی عرصه های خارجی و داخلی از جمله : اتحاد نظامی،ایدوئولوژی، روانشناسی، جاسوسی، ورزش، تجهیزات نظامی، صنعت، توسعه فناوریها و حتی در زمینه فرهنگ و رسانه مشهود بود. علیرغم تلاش آمریکا برای منزوی ساختن کمونیسم در مرزهای خودش ، این جنگ وجه جهانی گرفت و علاوه بر آمریکا و اروپا؛ خاورمیانه و جنوب شرق آسیا را در برگرفت. کشورهایی که یا از جریان جنگ دوم متحمل خسارت شدهبودند و یا در راستای منشور سازمانملل به استقلال زودرس دست یافته بودهاند و در معرض ورشکستگی قرارداشتند؛ برای استفاده از مزیتهای جنگ دو ابرقدرت در قالب پیمانهای نظامی وارد اتحاد با آنها شدند.(فونتن، ۱۳۶۲ :۳۳۰-۳۲۷ ) . به باور بسیاری از صاحبنظران پایه های جنگ سرد در خلال جنگ دوم جهانی و همکاری آمریکا و شوروی علیه آلمان نازی ریخته شد؛ چرا که همانقدر که آمریکائیها نسبت به هیتلر احساس منفی داشتند؛به دوستان جدید کمونیست نیز با دیده شک و تحقیر مینگریستند؛ که به این وضعیت شرایط داخلی شوروی که مبتنی خودکامگی و در تعاض با ارزشهای آمریکایی بود، افزوده شد. بر این اساس، جمع شدن با چنین دولتی منافی ارزشها و آرمانهای ایالات متحده بود. دستگاه سیاستخارجی این دولت نیز تلاشداشت که همکاری با روسیه را ضمن پررنگ نشاندادن خطرات امنیتی آلمان ، مبنی بر انتخاب بد از بدتر بیان دارند. ( مورن ، ۱۳۷۹ :۷۱۰ ) در خلال همکاری زمان جنگ نیز نکات ضد و نقیض را میتوان یافت. اولین بحث در کنفرانس یالتا اتفاق افتاد. زمانی که استالین خواستار گسترش کمونیسم در اروپای شرقی به منظور ایجاد سد محکی علیه آلمان نازی شد، آمریکا در مقابل با تأکیدمجدد بر حق تعیینسرنوشت، اولین ناسازگاری را ابرازداشت.(فونتن ، ۱۳۶۲ : ۳۳۰)) برخی نیز معتقدند که حمله هوایی و بی سایقه آمریکا علیه ژاپن و بمباران اتمی آن؛ بیشتر از آنکه در راستای اهداف کوتاه مدت جنگی باشد، در پی هدفی بلند مدت ،در قالب گسترش نفوذش ، برخلاف میل شوروی بود. از سوی دیگر، در مورد دلایل استفاده از بمب هستهای سه نظر بیانشده: رویکرد کنگره در ۱۹۴۵ در توجیه حمله هستهای به ژاپن که آن را برای حفظ حیات آمریکائیها ضروری میدانست. (Tannenwald ,2005:5 ) دلیل دیگر از حساسیت بیش ازحد ایالتمتحده نسبت به تلفات جنگی (کگلی و ویتکف،۱۳۸۲: ۱۵۳-۱۵۲ )و همچنین عدم یکپارچگی نژادی و قومی را نیز از دلایل این بیرحمی تاریخی برشمردهاند. (Farrell,2005: 12) البته امتناء استالین از در اختیار گذاشتن پایگاه های شوروی به آمریکا و همچنین عدمتمایل به تخلیه ایران را نیز میتوان از موانع دوستی میان این دو ابر قدرت نامبرد. بهرحال در پایان جنگ در اروپا شوروی در سمت شرق به برلین حمله نمود و آمریکا و بریتانیا از سمت غرب وارد این شهر شدند. بعد از خودکشی هیتلر و اعلام رسمی پایان جنگ دوم جهانی، مهاجمان راضی به تخلیه برلین نشده و کنترل قسمتی را که تسخیر نمودهبودند را به دستگرفتند. که بعدها در طی جنگ سرد دیواری در برلین بر این اساس چیده شد. رویداد آغازگر جنگ عبارت بود از افشاءگری کارمند دون پایه شوروی در کانادا به نام ایگورگوزنکو ، که ۱۰۹ سند جاسوسی علیه کانادا و بریتانیا و ایالت متحده را در عوض اعطای پناهندگی به آمریکا تسلیم نمود. که این نقطه سرآغاز ایجاد بدبینی و دشمنی با شوروی شد. گام بعدی در تلگراف تقریبا طویل جرجکنان سفیر آمریکا در شوروی برداشته شد. این رویدادها در کنار نظریهی ترومن، طرح مارشال، محاصره برلین و ایجاد پلهوایی برای کمکرسانی به مردم برلین همهگی دست به دست هم دادند تا جنگ سرد در روابط دو کشور برقرار شود.
این بازه زمانی ۴۰ ساله دارای فراز و فرودهایی نیزبوده است. از سالهای ۱۹۵۹-۱۹۴۷ آغاز جنگ سرد با رویدادهایی نظیر طرح مارشال، جنگ داخلی چین و جنگ کره بوده است و شدت یابی جنگ سرد در سالهای ۱۹۵۹-۱۹۶۲ که از انقلاب مجارستان شروع و به ساخت دیوار برلین و استقرار موشکهای بالستیک در کوبا و نهایتا بحران کوبا ختم میشود. در پی احساس خطر جهانی از یک جنگ هستهای قریب الوقوع در طی بحران کوبا، به اصرار جهانیان، بخصوص اروپائیان که در حالت توازن وحشت بسرمیبردند ، دورهی تنشزدایی در روابط دوبلوک پدیدآمد ، ایجاد هاتلاین بین واشنگتن و مسکو، مذاکرات منع آزمایش هستهای از دستاوردهای این دوره است. اما با حمله آمریکا به ویتنام جنگ سرد دوباره جان میگیرد. جنگ سرد دوم در سالهای ۱۹۷۹-۱۹۸۶ با حمله شوروی به افغانستان دوباره آغازشد و در نهایت با به قدرت رسیدن میخائیل گورباچف ، اجرای سیاستهای اصلاحی در ابعاد اقتصادی و سیاسی– فرهنگی، حادثه چرنوبیل (۱۹۸۵) پائیز ملتها، سقوط دیوار برلین (۱۹۸۹)، کودتا ۱۹۹۱ و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ؛ جنگ سرد پایان یافت. نتیجه جنگ نزول شوروی از درجه ابرقدرتی و صعود آمریکا به عنوان تنهاترین ابرقدرت جهان بود.(بجورنلوند، ۱۳۸۵ : ۱۰-۹)
در ارتباط با بحث یاد شده به چند نکته اشاره میشود: اولاً در دورهی جنگسرد متغیر فرهنگی از متغیرهای بسیار تأثیرگذار در چارچوب تصمیمگیریهای استراتژیک آمریکا محسوب میشد. در واقع، تمام سخنرانیهای روسای جمهور ایالات متحده در راستای توجیه جنگ با شوروی از متغیرهای فرهنگی استفاده میشد. در این برهه آموزه ها و نظریههای کلاننگر آمریکائی در نقش رهبر جهان آزاد به مبنای سیاستگذاری تبدیل شد و ایالاتمتحده در مواجه با دنیای رقیب همیشه از مضامین فرهنگی چون گسترش دموکراسی و حقوق بشرگرایی سود برد (کیوان حسینی، ۱۳۹۱ :۸۵). با توجه به بحث آزادیگرایی ، ایالاتمتحده خواستار آزادسازی تمام جهان از استبداد و خودکامگی افسار گسیخته شوروی بود. (مظفرپور، ۱۳۸۲: ۱۳۸) ثانیاً در ارتباط با متغیر تکنولوژی نظامی باید گفت که برخورداری آمریکا از سلاح هستهای و استفاده از آن در راستای اهداف نظامی و بلند مدت، بسیاری از مبانی استراتژی سنتی در قرون گذشته را بیاعتبار ساخت،(کیوانحسینی ، ۱۳۸۷: ۷۳-۷۲ ) استفاده از بمب هستهای و مشاهده پیامد سریع و مورد دلخواه از آن ، بیش از پیش اسطوره فناوری را در اذهان آمریکائیان مهم و حیاتی جلوه داد. بنابراین از این پس به این مقوله بعنوان شاه کلید موفقیت چشم دوختند. در همین ارتباط و در پی نهادگرایی فراملی ، آمریکائیها تلاش نمودند رژیمهای امنیتی تحت نام رژیمهای منع اشاعه هستهای بنیان نهند تا انحصار این فناوری را به صورت مشروع برای خود نگه دارند. (همان : ۸۳ ) در همین زمینه بیانشده که اسلحه اصلی در جنگسرد پرستیژ بود، آمریکا و شوروی میکوشیدند با نمایش قدرتنظامی و پیشرفتهای فنی و ظرفیتهای اقتصادی و مبانی سیاسی به یکدیگر تأثیرگذارند و طرف مقابل را از برداشتن گامهای منتهی به جنگ بهراسانند.(مورگنتاو ۱۳۷۴ : ۱۵۰) در ارتباط با روند تکامل تکنولوژی نظامی آمریکا و تأثیر آن بر ملاحظات استراتژیک این دولت ، باید به طرح شگفت آور SDI اشاره داشت که به اعتقاد بسیاری از صاحبنظران ناتوانی شوروی در پاسخگویی تکنولوژیکی مناسب به آن زمینهساز پایان جنگ سرد شده است. (صالحی، ۱۳۹۱: ۲۵-۲۱ ) و (ناتان، ۱۳۸۶)