مفهوم کلی فعال شدن، افزایش فعالیت میباشد. اما در مسئله انعقاد انواع متفاوت فعال شدن وجود دارد. گاهی فعال شدن مربوط به زیموژن یک آنزیم است که در برگشت، زیموژن دیگری را فعال میکند. نوع دیگر فعال شدن مربوط به پروتئین محلول در پلاسما یعنی فیبرینوژن است که به فیبرین تبدیل میشود. فیبرین پروتئین نامحلولی است که لخته را تشکیل میدهد. نوع دیگری از فعال شدن مربوط به فاکتورهایی است که در اثر تغییر، مادهای را تولید میکنند که میزان فعل و انفعال سایر فاکتورها را افزایش میدهند، که به آنها فاکتورهای کمکی گفته میشود (۱۵).
مکانیسم انعقاد خون دارای سه مرحله است. در مرحله اول ماده فعالکننده پروترومبین تشکیل میشود. برای تشکیل این ماده دو مسیر جداگانه وجود دارد که به مسیرهای داخلی و خارجی موسوماند. در مرحله دوم، فعالکننده پروترومبین، پروترومبین را به ترومبین تبدیل میکند. در مرحله سوم، ترومبین همانند یک انزیم، فیبرینوژن را به رشتههای فیبرین تبدیل میکند. دائماٌ مقادیر کمی ترومبین در جریان گردش خون تولید میشود، اما ماده دیگری به نام هپارین از اثرات انعقادی آن جلوگیری میکند، لذا در شرایط معمولی انعقاد صورت نمیگیرد مگر اینکه در اثر پارگی عروق یا آسیب شدید به خون، مقدار ترومبین تشکیل شده به مقدار کافی جهت انعقاد برسد (۱۴).
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
همان طور که قبلاٌ گفته شد، برای تشکیل ماده فعالکننده پروترومبین، دو مسیر وجود دارد. در هر یک از این دو مسیر فاکتورهای خاصی فعال میشوند. فعال شدن این فاکتورها بدون حضور فاکتورهای کمکی بسیار کند خواهد بود. بنابراین سه نوع فاکتور کمکی در دو مسیر یاد شده وجود دارند. الف- یونهای کلسیم، ب- فسفولیپیدهایی که از غشاء پلاکتها یا بافت آسیب دیده گرفته میشوند، ج- کوفاکتور پروتئین که به ویژه برای فعال شدن یک زیموژن مورد نیاز است (۱۵). هدف مشترک نهایی هر دو مسیر دااخلی و خارجی فعال شدن پروترومبین و تبدیل آن به ترومبین است. در مسیر مشترک نهایی، فاکتور Xa که توسط مسیر داخلی یا خارجی تولید میشود، پروترومبین (فاکتور شماره II) را به ترومبینIIa تبدیل میکند و ترومبین نیز بعداٌ فیبرینوژنرا به فیبرین تبدیل می کند. فعال شدن پروترومبین همانند فاکتور، بر روی سطح پلاکتهای فعال شده صورت میگیرد و مستلزم تجمع کمپلکس پروترومبیناز[۲۴] میباشد که متشکل از فسفولیپیدهای آنیونی پلاکتی، Ca2+ ، فاکتور Va، فاکتور Xa و پروترومبین است (۱۵).
۲-۲-۵. مسیر خارجی انعقاد
مسیر خارجی برای شروع تشکیل فعالکنندهی پروترومبین با آسیب دیواره عروق یا بافتهای خارج رگی که با خون تماس پیدا میکنند شروع میشود. این مسیر با فعال شدن فاکتور بافتی یا ترومبوپلاستین بافتی یا فاکتور III (این مجموعه بویژه از فسفولیپیدهای حاصل از غشاهای بافتی به اضافه یک کمپلکس لیپوپروتئین تشکیل شده و به عنوان یک آنزیم پروتئولیتیک عمل میکند) در اثر آسیب بافتی فعال شده و به نوبه خود باعث فعال شدن فاکتور VII میشود. فاکتور VIIa با فاکتور بافتی تشکیل کمپلکس فاکتور بافتی/ VIIa را تشکیل میدهد (۱۴).
این کمپلکس دو مسیر را میتواند طی کند: الف) عمدهترین مسیری که طی میکند این است که روی فاکتور IX اثر گذاشته و در حضور یون کلسیم (Ca2+) آن را به فاکتور IXa تبدیل میکند که به آن کمپلکس تبدیلکننده فاکتور IX میگویند (۲۵). فاکتور IXa نیز به نوبه خود در حضور فاکتور VIIIa به عنوان کوفاکتور و همچنین یون کلسیم و فسفولیپید پلاکتی قادر است فاکتور X را به Xa تبدیل کند. دومین مسیری که کمپلکس فاکتور بافتی/ VIIa گاهی اوقات در مسیر خارجی طی میکند این است که کمپلکس فاکتور بافتی/ VIIa قادر است همراه با یون کلسیم مستقیماٌ فاکتور X را به Xa تبدیل کند. فاکتور X فعال شده (Xa) بلافاصله با فسفولیپیدهای بافتی که بخشی از فاکتور بافتی هستند یا با فسفولیپیدها اضافی که از پلاکتها آزاد میشوند و همچنین با فاکتور V ترکیب شده و کمپلکسی موسوم به فعالکننده پروترومبین تشکیل میدهد. این کمپلکس در حضور یونهای کلسیم در ظرف چند ثانیه پروترومبین را به ترومبین تجزیه میکند و روند لخته شدن پیش میرود (۱۴). برای بررسی مسیر خارجی انعقاد از تست aPTT استفاده میشود.
۲-۲-۶. مسیر داخلی انعقاد
مسیر داخلی برای شروع تشکیل فعالکننده پروترومبین با آسیب خود خون یا قرار گرفتن خون در معرض کلاژن در دیواره رگ آسیب دیده شروع میشود. این مسیر با آزاد شدن فسفولیپیدهای پلاکتی و فعال شدن فاکتور XII یا فاکتور هاگمن آغاز میشود که یک فاکتور تماسی است و در اثر تماس با سطوح خارجی مثل کلاژن موجود در ناحیه زیر اندوتلیوم عروق آسیب دیده فعال میشود و این تماس باعث آزاد شدن فسفولیپید پلاکتی که محتوی فاکتور پلاکتی نمره ۳ است میشود. هم چنین برای فعال شدن بیشتر فاکتور XII نیاز به دو فاکتور تماسی پرهکالیکرئین و کینینوژن با وزن مولکولی زیاد HMWK[25] میباشد. همچنین در هنگام آسیب عروقی و همچنین در موارد تغییرات درون عروقی مثل تغییر بار سطح داخلی عروق یا کندی جریان خون فاکتور XII فعال میشود. فاکتور XIIa قادر است فاکتور XI را به XIa تبدیل کند و فاکتور XIa در حضور کلسیم و فسفولیپید پلاکتی، کمپلکس تبدیل کننده فاکتور IX را تولید میکند. در مرحله بعد IXa در حضور VIIIفعال شده و فسفولیپیدهای پلاکتی و فاکتور نمره ۳ پلاکتی، فاکتور X را فعال میکنند. در مرحله آخر نظیر مرحله آخر مسیر خارجی، فاکتور X فعال شده با فاکتور V و فسفولیپیدهایپلاکتی یا بافتی ترکیب شده و کمپلکسی موسوم به فعالکننده پروترومبین را تشکیل میدهند. فعالکننده پروترومبین در ظرف چند ثانیه پروترومبین را به ترومبین تجزیه میکند و روند لخته شدن پیش میرود. برای بررسی مسیر داخلی انعقاد از تست PT اسفاده میشود (۱۴).
۲-۲-۷. فیبرینوژن
فیبرینوژن (فاکتور I) یک گلیکوپروتئین پلاسمایی محلول با وزن مولکولی تقریباً ۳۴۰ کیلودالتون که در پلاسما جریان دارد و به فیبرین تبدیل میشود. فیبرینوژن یک مولکول هومو-دیمر که شامل دو جزء، متشکل از سه جفت زنجیره پلیپپتیدی غیریکسان به نامهای Aα، Bβ، γ میباشد که توسط پیوندهای دیسولفیدی به هم متصل شدهاند. این سه جفت زنجیره پلیپپتیدی به ترتیب از ۶۱۰، ۴۶۱ و ۴۱۱ اسید آمینه تشکیل شدهاند (۵۶). زنجیرههای Aα و Bβ در دو انتهای فیبرینوژن سبب بوجود آمدن بار منفی در این مولکول میگردند. وجود این بار منفی نه تنها موجب محلول بودن فیبرینوژن میشود بلکه سبب دفع مولکولها از یکدیگر میشود تا از پیدا شدن مجموعههای مولکولی جدید جلوگیری شود (۴۶). مطالعات جدید نواحی خاصی را در داخل زنجیره γ فیبرینوژن شناسایی نمودهاند، که به نظر میرسد در توکشی لخته عمل میکنند (۷).
فیبرینوژن توسط سلولهای پارانشیم کبدی سنتز میشود (۱۲، ۴۶) و محصولات تجزیهای و سایتوکاینها بویژه اینترلوکین۱ بر رهایی آن در جریان خون تأثیرگذار هستند. تقریباٌ ۸۰ تا ۹۰ درصد فیبرینوژن در پلاسمای خون گردش میکند. عدم محلول بودن آن در پلاسما موجب حمل آن به مناطق مورد نیاز بدن جهت التهاب یا خونریزی میشود. میانگین غلظت فیبرینوژن پلاسما در افراد بالغ بین دو تا چهار گرم بر لیتر میباشد و نیمه عمر آن سه تا شش روز میباشد (۴۶).
فیبرینوژن پروتئین مفیدی است که اساس لخته شدن، پلاگهای هموستاتیک و پوستهای زخمها را تشکیل میدهد. همچنین فیبرینوژن میتواند ترومبین خطرناکی را تشکیل دهد که سبب انسداد رگی و مانع تأمین اکسیژن گردد. چندین مطالعه اپیدمیولوژیکی افزایش فیبرینوژن پلاسما را به عنوان یک عامل خطرزا برای بیماریهای قلبی- عروقی عنوان نمودهاند. فیبرینوژن، تجمع پلاکتی را افزایش میدهد و نقشی محوری در مرحله پایانی سیستم انعقاد خون به عهده دارد و یکی از تعیین کننندههای عمده ویسکوزیته پلاسما به حساب میآید. غلظت فیبرینوژن پلاسما در اثر التهاب، کشیدن سیگار، چاقی، دیابت شیرین و افزایش پروفایل چربی افزایش مییابد (۴۳، ۴۴، ۴۶، ۶۱، ۶۹).
فیبرینوژن پروتئینی است که نه تنها به عنوان سوبسترای اصلی ترومبین (فاکتور IIa) میباشد، بلکه همچنین مولکول چسبنده اصلی است که به تودهای شدن پلاکتها کمک میکند (۷). بسته به عامل افزایش فیبرینوژن، که میتواند ارثی، محیطی یا در پاسخ به آسیبهای بافتی باشد، راه های متعددی وجود دارد که فیبرینوژن از طریق آنها بر تشکیل لخته اثر میگذارد. این راه ها شامل مشارکت با سختی عروق، همکاری با گلبولهای قرمز و ویسکوزیته پلاسما، تأثیر بر قابلیت تجمع پلاکتها و مقدار رسوب فیبرین میباشد (۳۱). ترومبین یک سرین پروتئاز است که در پلاسما وجود دارد، ترومبین چهار پیوند آرژینین- گلایسین ما بین فیبرینوپپتیدهای A و B و قسمتهای α و β در زنجیرههای Aα و Bβ ی فیبرینوژن را هیدرولیز میکند (شکل). آزاد شدن فیبرینوپپتیدها توسط ترومبین، موجب تولید مونومر فیبرین میگردد. حذف فیبرینوپپتیدها موجب نمایان شدن نقاط اتصالی شده و باعث میگردد که مولکولهای مونومرهای فیبرین خودبخود با ترتیب متناوب منظمی تجمع یافته و لخته فیبرینی نامحلول را تشکیل دهند. تشکیل این پلیمر فیبرینی نامحلول است که موجب به دام افتادن پلاکتها، گلبولهای قرمز و سایر اجزاء و تشکیل لخته سفید و یا قرمز میگردد. ترومبین علاوه بر تبدیل فیبرینوژن به فیبرین، فاکتور XIII را به شکل فعال آن یعنی XIIIa در میآورد. این فاکتور مولکولهای فیبرین را به طور متقاطع به هم متصل میسازد و موجب پایدارتر شدن لخته فیبرینی میشود (۱۵).
اگر چه افزایش فیبرینوژن، اهمیت خاصی در ایجاد لخته دارد، اما این موضوع میتواند از طریق اثرات عوامل شناخته شده در عارضه قلبی بر روی فیبرینوژن نیز مورد توجه قرار گیرد. یک نمونه بارز، مصرف سیگار است بسیاری از تحقیقات، یک همبستگی مثبت معنیدار بین مصرف سیگار و سطح فیبرینوژن پلاسما نشان دادهاند (۳۱).
۲-۳. ریتمهای شبانهروزی (سیرکادین ریتم)
ریتمهای شبانهروزی یکی از انواع ریتمهای بیولوژیکی میباشند. این ریتمها تغییراتی را به طور منظم در زمان های معینی از روز، ماه و یا سال در فاکتورهای فیزیولوژیکی به وجود میآورند (۸۰). ساعتهای بیولوژیکی منشاء ژنتیکی دارند و توسط سلولهای نوکلئوس[۲۶] در هیپوتالاموس مغز کنترل میشوند (۳۳). هورمونی که از این طریق به کنترل ریتم روزانه و چرخه خواب و بیداری کمک میکند ملاتونین میباشد که از غدهی اپیفیز یا پینئال[۲۷] ترشح میشود. ترشح ملاتونین تابع توالی شبانهروزی بوده و موجب برقراری ارتباط بین موجود زنده و محیط اطرافش میگردد (۴۹). ریتمهای شبانهروزی به تغییراتی که در ۲۴ ساعت رخ میدهد گفته میشود. برخی از این ریتمهای شبانهروزی فیزیولوژیکی در حالت استراحت به صورت درونزاد کنترل میشوند و حتی زمانی که افراد به دور از نوسانات محیطی قرار میگیرند نیز وجود دارند. پذیرش علمی این ریتمها در میانه قرن نوزدهم میلادی توسط فیزیولوژیست ورزشی فرانسوی، کلود برنارد با مقاومت روبرو شد. وی اعتقاد داشت که محیط درونی بدن انسان میتواند به طور قابل ملاحظهای ثابت و مقاوم به تغییرات باشد. در قرن بیستم، تئوری برنارد توسط والتر کانن که اصطلاح هموستاز را معرفی کرد اصلاح شد. در حال حاضر تغییرات ریتمیک به صورت یک قانون میباشد که به صورت یک استثناء در همهی بخشهای زندگی وجود دارد (۲۶).
ریتمهای بیولوژیکی به صورت یک سری رخدادهای متوالی میباشند که به صورت تکرار مراحل یکنواخت و با نظم و فواصل یکسان رخ میدهند. نوسانات معنیدار عملکرد در ساعات روز، تغییرات روزانه نامیده میشوند. بیشتر ریتمها میتوانند به صورت موج سینوسی مشابه با منحنی ۲۴ ساعته دمای بدن باشند. زمان مورد نیاز برای تکمیل یک چرخه به صورت دورهای از یک ریتم تعریف میشود. دامنه دورههای ریتمهای بیولوژیکی از میلیثانیه تا سال متفاوت است. ریتمهایی با دوره ۲۰ تا ۲۸ ساعت، سیرکادین[۲۸] (circa-about, dies-aday) نامیده میشوند. ریتمهایی با دوره کمتر از ۲۰ ساعت (برای مثال چرخه ۹۰ دقیقهای مراحل خواب)، اولترادین[۲۹] نامیده میشوند. دورههای ریتمیک بیشتر از ۲۸ ساعت (برای مثال چرخه قاعدگی)، اینفرادین[۳۰] نامیده میشوند (۲۶).
طبق چرخش کره زمین حول محور خود، بسیاری از ارگانیسمهای زنده دارای تغییرات شبانهروزی در متغیرهای فیزیولوژیکی و رفتاری میباشند. بسیاری از متغیرهای بیوشیمیایی، فیزیولوژیکی و رفتاری دارای نوسانات روزانه حتی زمانی که در وضعیتهای محیطی پایدار نگهداشته میشوند؛ بنابراین گفته میشود که به صورت درونی کنترل میشوند.
۲-۴. پیشینه تحقیق
۲-۴-۱. تحقیقات مربوط به پاسخ به فعالیت ورزشی و تغییرات شبانهروزی تمام متغیرها
آلدمیر و همکارانش[۳۱] (۲۰۰۵)، جهت بررسی تأثیر زمان تمرین بر روی فعالسازی پلاکتها، تحقیقی را بر روی ۱۰ مرد فعال غیرسیگاری، با آمادگی متوسط و بدون پیشینه بیماریهای قلب و عروق (۶۳/۱±۲۷ سال و ml/kg.min9/5±۵/۴۸ = VO2max) انجام دادند. آزمودنیها بهمدت ۳۰ دقیقه و با شدت VO2max ۷۰% بر روی چرخ کارسنج فعالیت کردند. آنها این فعالیت را دو بار (۳۰/۷ صبح و ۵ عصر) و با فاصلهی زمانی ۴ روز انجام دادند. خونگیری بهصورت ناشتا، بلافاصله و ۳۰ دقیقه بعد از فعالیت بهعمل آمد. مقادیر Plt در هر دو زمان فعالیت (صبح و بعد از ظهر) افزایش یافت. اما این افزایش فقط هنگام تمرین صبح معنیدار بود (۰۵/۰P<). میزان MPV در هر دو زمان فعالیت کاهش غیرمعنیدار داشت که این کاهش هنگام تمرین عصر بیشتر بود. محققین نتیجه گرفتند که زمان فعالیت در طول روز، روی فعالسازی و عملکرد پلاکتها تأثیر دارد (۲۳).
یاسودا و همکارانش[۳۲] (۱۹۹۷)، جهت بررسی اثرات فعالیت و تغییرات شبانهروزی بر انعقاد خون و فیبرینولیز، تحقیقی بر روی ۶ مرد فعال (سن ۱±۲۱ سال)انجام دادند. آزمونها در زمانهای مختلف (۳ صبح، ۹ صبح، ۳ بعد از ظهر و ۹ شب) انجام گرفت. آزمودنیها فعالیت بیشینه بر روی ارگومتر را در هر چهار زمان اجرا کردند. نمونههای خونی قبل، بلافاصله و یک ساعت بعد از فعالیت جمع آوری شد. نتایج نشان داد که aPTT در زمانهای ۰۳:۰۰ و ۱۵:۰۰ کاهش معنیداری نشان داد.PT و Fib تغییری در زمانهای مختلف اندازهگیری نشان ندادند (۹۴).
۲-۴-۲. تحقیقات مربوط به پاسخ به فعالیت ورزشی تمام متغیرها
ریبرو و همکارانش[۳۳] (۲۰۰۷)، تحقیقی بر روی ۱۰ پسر غیرفعال سالم (۵/۰±۲/۱۳ سال) انجام دادند. فعالیت ورزشی شامل بالا و پایین رفتن از پله با ریتم ۶۰ بار در دقیقه (یک ثانیه بالا و پایین رفتن به ترتیب) بود. هرگاه آزمودنیها قادر به حفظ ریتم فعالیت نبودند، بهمدت ۳۰ ثانیه استراحت کرده و سپس فعالیت را ادامه میدادند. آنها این کار را تا حد واماندگی ادامه دادند، طوریکه پس از استراحت ۳۰ ثانیهای، دیگر قادر به ادامهی فعالیت نبودند. میانگین زمان کل فعالیت ۲۹۴±۱۲۸۹ ثانیه بود. از آزمودنیها قبل، بلافاصله پس از ایجاد حالت واماندگی، یک و ۲۴ ساعت پس از اتمام فعالیت، خونگیری بهعمل آمد. نتایج حاکی از افزایش معنیدار در مقادیر Plt بلافاصله پس از فعالیت بود. یک و ۲۴ ساعت پس از فعالیت نیز مقادیر Plt نسبت به حالت پایه، بهطور معنیداری بالا بود. Fib و PT بلافاصله پس از فعالیت افزایش غیرمعنیدار یافت. Fib یک ساعت پس از اتمام فعالیت به حالت پایه بازگشت ولی PT تا ۱ و ۲۴ ساعت بعد فعالیت بالا بود. aPTT بلافاصله بعد از فعالیت کاهش معنیدار داشت که ۲۴ ساعت بعد فعالیت به حالت پایه بازگشت (۸۱).
حبیبی و همکارانش[۳۴] (۲۰۰۹)، تحقیقی بر روی ۳۰ مرد غیرفعال جوان سالم (۵±۲۰سال) انجام دادند. آزمودنیها به طور تصادفی به سه گروه تقسیم شدند: ۱۰ نفر در گروه ترکیبی، ۱۰ نفر در گروه هوازی و ۱۰ نفر به عنوان گروه کنترل و بدون تمرین بودند. آزمودنیها برنامه تمرینی را که شامل ۱۰ جلسه، ۳ بار در هفته با شدت زیر بیشینه و ۲۴ دقیقه برای هر جلسه بود را اجرا کردند. گروه ترکیبی ۱۲ دقیقه تمرین مقاومتی و به دنبال آن ۱۲ دقیقه تمرین هوازی روی دوچرخه ارگومتر انجام دادند. گروه هوازی ۲۴ دقیقه تمرین هوازی روی دوچرخه ارگومتر انجام دادند. نتایج نشان داد که در گروههای تمرینی بعد فعالیت PT کاهش ولی PTT افزایش یافت. Fib در هر دو گروه تمرینی به طور معنیداری کاهش یافت. در کل نتیجهگیری میشود که در هر دو تمرینات هوازی– مقاومتی زیر بیشینه و تمرین هوازی فعالیت سیستم انعقادی در مردان غیرفعال جوان و سالم کاهش مییابد (۵۱).
سلیمانی و همکارانش[۳۵] (۱۳۸۷) تحقیقی در مورد تأثیر مصرف کاکائو بر برخی از عوامل انعقادی خون مردان ورزشکار پس از یک جلسه فعالیت فزایندهی درمانده ساز انجام دادند. آزمودنیهای تحقیق شامل ۱۱ کاراتهکای مرد داوطلب بودند که آْزمون ورزشی بروس را اجرا کردند. هر ورزشکار دو بار آزمون بروس: (۱- پس از مصرف شبه دارو، ۲- پس از مصرف کاکائو) را در دو هفتهی متوالی انجام داد. مراحل خونگیری دو ساعت قبل از انجام آزمون بروس، دو ساعت بعد از مصرف کاکائو یا شبه دارو، بلافاصله بعد از انجام آزمون و یک ساعت بعد از انجام آزمون بود. نتایج حاکی از تفاوت معنیدار بین مراحل دوم و سوم شاخص plt در گروهها بود که این تفاوت در شاخصهای MPV، PDW و Fib وجود نداشت. بنابراین یک جلسه فعالیت فزایندهی در ماندهساز تنها بر شاخص plt خون مردان ورزشکار تأثیرگذار بود و سبب افزایش مقادیر آنها شد. همچنین، در گروه کاکائو، تفاوت معنیداری بین مراحل مختلف زمانی در مقادیر تمام شاخصهای تحقیق دیده نشد که بیانگر عدم تأثیر مصرف کاکائو بر شاخصهای مورد نظر در تمام مراحل تحقیق بود. بنابراین، کاکائو بر شاخصهای plt،MPV ، PDW و Fib تأثیری نداشت و باعث کاهش مقادیر آنها نشد (۱۱).
ترکمان و همکارانش[۳۶] (۱۳۸۵)، تحقیقی درمورد تأثیر تمرینات هوازی بر فعالیت فاکتورهای انعقادی در مردان جوان سالم انجام دادند. ۱۶ مرد جوان سالم و غیرورزشکار با دامنه سنی ۲۰ تا ۳۰ سال در این مطالعه شرکت کردند که سابقه مشکلات قلبی– عروقی، تنفسی، خونی در بستگان درجه یک خود نداشتند و سلامت قلب و عروق آنها توسط یک پزشک تایید شده بود. ده نفر از این افراد به صورت تصادفی انتخاب شدند و با رژیم ۳ با در هفته به مدت ۸ هفته، هر بار به مدت نیم ساعت با دوچرخه ثابت به ورزش زیربیشینه پرداختند (۱ دقیقه گرم کردن، ۱۵ دقیقه ورزش هوازی، ۸ دقیقه بازیافت فعال، ۴۵ دقیقه بازیافت غیر فعال(. ۶ نفر باقی مانده در قالب گروه کنترل، دراین مدت هیچ نوع فعالیت ورزشی انجام ندادند. قبل از آغاز برنامه و پس از پایان ۸ هفته پاسخ سیستم انعقادی بوسیله تست ارگومتری ارزیابی شد. پس از ۸ هفته تمرین هوازی فعالیت فاکتور۸، فاکتور۹، فیبرینوژن و فعالیت فاکتور وان ویلبراند در پاسخ به ورزش افزایش یافت که این افزایش تنها در گروه آزمون معنیدار شد، همزمان در گروه آزمون آنتیژن ون ویلبراند، aPTT و فعالیت فاکتور ۷ کاهش معنیداری نشان دادند. بنابراین تمرین هوازی به مدت ۸ هفته باعث تقویت پاسخ فعالیت فاکتور۷، ۸، ۹ فاکتور ون ویلبراند و aPTT میشود ولی تأثیری بر پاسخ آنتیژن ون ویلبراند و PT به ورزش ندارد (۸).
محمدی و همکارانش[۳۷](۱۳۸۵)، تحقیقی را بر روی ۱۰ کشتیگیر با میانگین سنی ۴/۴±۶/۲۴ سال (ml/kg.min 97/2±۳۱/۵۰ = VO2max) انجام دادند. آزمودنیها، آزمون ورزشی بروس را به عنوان قرارداد تمرینی اجرا کردند. بلافاصله قبل، بلافاصله بعد و دو ساعت بعد از انجام آزمون، نمونههای خونی تهیه شد. نتایج حاکی از افزایش معنیدار در مقادیر Plt، MPV و PDW بلافاصله بعد از فعالیت بود. دو ساعت بعد از آزمون بروس، مقادیر هر سه شاخص، کاهش یافته اما به مقادیر قبل از فعالیت نرسیدند (۱۶).
هیلبرگ و همکارانش[۳۸] (۲۰۰۳)، یک آزمون ورزشی استاندارد روی نوارگردان را بر روی ۱۳ مرد سالم با آمادگی متوسط (۶/۰±۲۳ سال) انجام دادند. آزمون ورزشی با شدت ۲ متر بر ثانیه آغاز و با افزایش ۵/۰ متر بر ثانیه در هر سه دقیقه، تا حد واماندگی ادامه یافت. میانگین مدت فعالیت ۷/۰±۲/۲۰ دقیقه بود. قبل، بلافاصله قبل، بلافاصله بعد و یک ساعت پس از فعالیت ورزشی خونگیری بهعمل آمد. مقادیر Plt پس از فعالیت افزایش معنیدار پیدا کرد (۵۴).
ایکاروجی و همکارانش[۳۹] (۲۰۰۳)، در تحقیق خود از ۷ مرد سالم غیرسیگاری با آمادگی متوسط (۲/۱±۹/۲۱ سال) استفاده کردند. آزمودنیها به مدت ۳۰ دقیقه و با شدت VO2max 80% روی چرخ کارسنج فعالیت کردند. قبل، بلافاصله و ۳۰ دقیقه بعد از فعالیت از آزمودنیها خونگیری بهعمل آمد. نتایج حاکی از افزایش نسبی اما معنیدار در مقادیر Plt بود که بعد از ۳۰ دقیقه، به حالت پایه بازگشتند (۵۷).
پرزیبیتوواسکی و همکارانش[۴۰] (۱۹۹۸)، تحقیقی در مورد اثرات یک جلسه فعالیت فزاینده بر هموستاز انجام دادند. ۱۸ورزشکار پروتکل تمرینی را اجرا کردند. قبل، بلافاصله و ۳۰ دقیقه بعد از فعالیت نمونههای خونی تهیه شد. نتایج نشان داد که تعداد پلاکت و PT تغییرات معنیداری بعد از فعالیت نداشتند. بلافاصله بعد از فعالیت aPTT کاهش معنیداری داشت که این کاهش تا ۳۰ دقیقه بعد از فعالیت همچنان باقی بود (۷۸).
السید[۴۱] (۱۹۹۶)، در یک بازنگری کلی اثرات یک جلسه فعالیت را بر انعقاد خون، فیبرینولیز و تجمع پلاکتی بررسی کرده و بیان داشته که یک جلسه فعالیت کوتاه مدت باعث کوتاه شدن معنیدار aPTT و افزایش تعداد پلاکت میشود (۴۳).
السید و همکارانش (۲۰۰۰)، در یک بازنگری کلی اثرات یک جلسه فعالیت را بر هموستاز بررسی کردند. نتایج حاکی از کوتاه شدن زمان ترومبوپلاستین (aPTT) و افزایش تعداد پلاکت بود. در مورد فیبرینوژن و PT نتایج ضد و نقیض بود بعضی تحقیقات عدم تغییر و برخی کوتاه شدن زمان پروترومبین را گزارش کردهاند. تغییرات در aPTT و PT ، یک تا ۲۴ ساعت بعد از فعالیت وجود دارد (۴۴).
اسمیت[۴۲] (۲۰۰۳)، در یک بازنگری کلی اثرات یک جلسه فعالیت شدید را بر روی هموستاز بررسی کرد. نتایج نشان داد که فعالیت منجر به فعال شدن هر دو سیستمهای انعقاد و فیبرینولیز میشود طوری که باعث کاهش aPTT، عدم تغییر PT و افزایش تعداد پلاکت میشود (۸۵).
سرنکا و همکارانش[۴۳] (۱۹۹۹)، تحقیقی بر روی افراد ورزشکار و غیرورزشکار انجام داده و از ۷ قایقران (میانگین سنی ۱۸ سال)، ۱۲ دوندهی ماراتن (میانگین سنی ۴۰ سال)، ۷ وزنه بردار (میانگین سنی ۲۴ سال) و ۷ آزمودنی غیر ورزشکار (میانگین سنی ۲۴ سال) استفاده کردند. دوندگان بر روی نوارگردان (آغاز با سرعت km/h 6 و افزایش km/h 2 در هر دو دقیقه) و قایقرانان بر روی ماشین شبیهساز قایقرانی به فعالیت پرداختند. وزنه برداران، فعالیتهای ویژهی وزنه برداری را با لیفت بیشینه در هر فعالیت و کلاً بهمدت ۱۵ دقیقه انجام دادند و آزمودنیهای غیر ورزشکار نیز فعالیت فزایندهی روی چرخ کارسنج (آغاز با ۵۰ وات و افزایش ۵۰ وات در هر دو دقیقه) را اجرا کردند. شدت فعالیتها نزدیک به بیشینه و بین ۸۵ تا ۱۰۸ درصد ضربان قلب بیشینه بود و تا حد واماندگی اجرا شد. قبل و ۵ دقیقه بعد از اتمام فعالیتها خونگیری انجام شد. نتایج نشان داد که سطح Fib در تمام گروهها به جز وزنهبردارها افزایش معنیدار داشت و aPTT در تمام گروهها به جز وزنهبردارها کاهش معنیدار داشت (۳۰).
پریسکو و همکارانش[۴۴] (۱۹۹۸)، از ۱۲ مرد دوندهی استقامتی آماده و سالم (با میانگین سنی ۵/۶±۳۵ سال) استفاده کردند. آزمودنیها دو ماراتن را به عنوان قرارداد تمرینی انجام دادند. میانگین زمان و شدت دویدن به ترتیب برابر ۱۵/۰±۴۵/۲ ساعت و km/h 35/15 بود. خونگیری از آزمودنیها در چهار مرحله و به ترتیب: ۱- روز قبل از مسابقه، ۲- بلافاصله بعد از مسابقه، ۳- روز بعد از مسابقه و ۴- دو روز بعد از مسابقه انجام شد. نتایج نشان داد که مقادیر Fib بلافاصله پس از مسابقه و یک روز بعد از آن کاهش معنیدار داشت (۰۰۱/۰P<). 48 ساعت پس از اتمام مسابقه، سطوح فیبرینوژن به مقادیر پایه بازگشت (۷۷).
وانگ و همکارانش[۴۵] (۱۹۹۴)، تحقیقی را بر روی ۲۵ آزمودنی مرد غیرسیگاری انجام دادند. آزمودنیها در سه گروه شامل: ۱- فعال و سالم (۱۰ نفر با میانگین سنی ۵/۰±۸/۲۲ سال)، ۲- غیرفعال و سالم (۱۰ نفر با میانگین سنی ۶/۰±۹/۲۱ سال) و ۳- بیمار (۵ نفر بیمار آنژین صدری با میانگین سنی ۲/۰±۲/۵۲ سال) بودند. گروه فعال را ورزشکاران بدمینتون با حداقل ۳ بار تمرین در هفته و بهصورت منظم و گروه غیرفعال را افرادی که حداقل طی یک سال گذشته در هیچ فعالیت منظم حضور نداشتند، تشکیل میدادند. برنامهی تمرینی برای گروههای سالم شامل پدال زدن روی چرخ کارسنج و بدون بار کاری به مدت دو دقیقه و سپس هر سه دقیقه یک بار، افزایش بار کاری فزایندهی مداوم ۲۰ تا ۴۰ وات تا حد واماندگی بود. برنامهی تمرینی برای بیماران نیز شبیه برنامهی فوق و با این تفاوت که بار کاری در هر سه دقیقه یک بار، به میزان ۱۰ تا ۲۰ وات افزایش مییافت، بود. قبل و بلافاصله پس از اتمام فعالیت ورزشی خونگیری انجام شد. نتایج، بیانگر افزایش معنیدار در مقادیر Plt در تمام افراد بود (۹۲).
فاتوروسی و همکارانش[۴۶] (۲۰۰۷)، تحقیقی را بر روی ۲۶ بیمار شریان کرونری پایدار (شش زن و۲۰ مرد با میانگین سنی ۹±۶۵ سال) و ۱۰ فرد سالم (چهار مرد و شش زن با میانگین سنی ۳±۶۰ سال) انجام دادند. آزمودنیها پروتکل استاندارد بروس را تا حد واماندگی اجرا کردند. قبل و ۵ دقیقه بعد از فعالیت از آزمودنیها نمونهی خونی گرفته شد. در هر دو گروه، مقادیر Plt و Fibافزایش یافت اما معنیدار نبود (۲۱).
لکاکیس و همکارانش[۴۷] (۲۰۰۷)، تحقیقی در مورد اثرات یک جلسه تمرین هوازی بر پارامترهای هموستاتیک در بیماران مبتلا به پرفشار خونی ملایم تا متوسط انجام دادند. ۲۰ بیمار غیر دیابتی مبتلا به پرفشار خونی، ۴۵ دقیقه در تست فعالیت هوازی زیربیشینه بر روی چرخ کارسنج شرکت کردند. نمونههای خونی قبل و بعد از فعالیت در مورد پارامترهای مشخصی از فعالیت انعقادی (PT، aPTT، Fib) و فعالیت پلاکت (تعداد پلاکت) گرفته شد. نتایج نشان داد که aPTT به طور معنیداری پس از فعالیت کاهش یافت اما PT، Fib و تعداد پلاکت به طور معنیداری پس از فعالیت افزایش یافت (۶۴).
احمدیزاد و همکارانش (۲۰۰۵)، در تحقیق خود از ۲۱ مرد سالم غیرسیگاری با میانگین سنی ۸/۴±۹/۲۷ سال استفاده نمودند. آزمودنیها در دو گروه ۱- آماده (۱۰ نفر، حداقل ۲ بار تمرین بدنسازی در هفته) و ۲- ناآماده و بدون تمرین (۱۱ نفر، بدون تجربه در ورزش بدنسازی) قرار گرفتند. تمرینات قدرتی به عنوان پروتکل نمرین، در ساعات ۹ تا ۱۱ صبح انجام شد. قبل، بلافاصله و ۳۰ دقیقه بعد از اتمام فعالیت ورزشی، نمونهی خونی گرفته شد. مقادیر Fib بلافاصله پس از فعالیت ورزش افزایش معنیدار داشت (۰۰۱/۰P<) و ۳۰ دقیقه پس از اتمام فعالیت به سطوح پایه بازگشت (۲۱).
احمدیزاد و همکارانش[۴۸] (۲۰۰۶)، در تحقیقی مشابه تحقیق قبل، تأثیر تمرینات قدرتی را بر شاخصهای Plt، MPV و PDW ارزیابی کردند. نتایج نشانگر این بود که بلافاصله بعد از اتمام فعالیت، مقادیر Plt افزایش معنیدار (۳/۱۸%) داشت (۰۰۱/۰ P<) و پس از ۳۰ دقیقه به مقادیر اولیه بازگشت، اما اختلاف این دو به لحاظ آماری معنیدار بود (۰۵/۰ P<). میزان MPV افزایش ملایم اما غیرمعنیدار داشت. شاخص PDW در طی فعالیت ورزشی قدرتی و دورهی بازگشت به حال اولیه، تغییر معنیداری نداشت (۲۰).
احمدی زاد و همکارانش (۲۰۰۳)، تأثیر فعالیت مقاومتی فزاینده را روی عملکرد پلاکتها مورد بررسی قرار دادند. آنها از ۱۳ مرد سالم (۷±۴/۲۶ سال) بدون تمرین و بدون تجربه در انجام تمرینات قدرتی بهره بردند. آزمودنیها قرارداد تمرینی قدرتی را در سه روز مختلف (روز اول: سه دوره با ۱۰ تکرار در هر دوره و شدت ۴۰% یک تکرار بیشینه ، روز دوم: سه دوره با هفت تکرار در هر دوره و شدت ۶۰% و روز سوم: سه دوره با پنج تکرار در هر دوره و شدت ۸۰%) و با فاصلهی یک هفته انجام دادند. ساعات انجام تمرین ۹ تا ۱۱ صبح بود. قبل و بلافاصله بعد از اتمام قرارداد تمرینی، خونگیری بهعمل آمد. نتایج حاکی از افزایش معنیدار در مقادیر Plt و MPV پس از فعالیت مقاومتی بود که با کاهش شدت فعالیت، افزایش Plt معنیدارتر بود. هیچ کدام از فعالیتهای مقاوتی بر روی PDW تأثیری نداشتند (۲۲).
ییلماز و همکارانش[۴۹] (۲۰۰۴)، جهت بررسی تأثیر تمرین بر روی MPV، از ۹۸ بیمار استفاده کردند. بیماران شامل ۶۳ مرد با بیماری شریان کرونری معنیدار (۱/۴±۴/۵۲ سال) به عنوان گروه بیمار و ۳۵ مرد با بیماری شریان کرونری غیرمعنیدار به عنوان گروه کنترل (۳/۴±۶/۵۲ سال) بودند. آزمودنیها قرارداد اصلاح شدهی بروس را انجام دادند. ۶ ساعت قبل و ۳۰ دقیقه پس از انجام آزمون ورزشی، نمونهی خونی گرفته شد. مقادیر MPV پایه در هر دو گروه تقریباً یکسان بود. نتایج حاکی از افزایش معنیدار MPV در گروه بیمار و افزایش غیرمعنیدار MPV در در گروه کنترل بود (۹۵).
کردی و همکارانش[۵۰] (۱۳۸۸)، تحقیقی در مورد تأثیر ۱۲ هفته تمرین مقاومتی برسطوح استراحتی و پاسخ متغیرهای همورئولوژیکی وانعقادی خون به یک جلسه فعالیت مقاومتی در مردان انجام دادند. برای این منظور ۲۰ نفر به طور تصادفی به دو گروه ۱۰ نفره تمرین و کنترل تقسیم شدند آزمودنیهای هردو گروه تمرین و کنترل به طور ناشتا، هشت حرکت سه ستی را با ۱۰ تکرار و با شدت ۶۰% یک تکرار بیشینه و یک دقیقه استراحت بین هر ست اجرا نمودند. نمونههای خونی، قبل از تمرین و در انتهای هفتههای چهارم، هشتم و دوازدهم جمع آوری شدند. نتایج نشان دادند که Fib در پایان هفته چهارم و هشتم کاهش معنیداری داشتند. از طرفی دیگر سطوح استراحتی PT و PTT تغییر معنیداری را در طول ۱۲ هفته نشان ندادند. در پاسخ به یک جلسه فعالیت افزایش معنیداری در Fib و PTTدیده شد (۱۳).
۲-۴-۳. تحقیقات مربوط به تغییرات ریتمیک در طول شبانهروز تمام متغیرها
کیمورا و همکارانش[۵۱] (۲۰۰۹)، تحقیقی در مورد تعیین ریتم شبانهروزی سیالیت خون با نه آزمودنی مرد انجام دادند. اندازهگیری متغیرها در شش زمان در طول روز، ۷:۳۰ (بعد از بیدار شدن از خواب و قبل از صبحانه)، ۱۰:۰۰، ۱۳:۳۰ (بعد از ناهار)،۱۶:۳۰، ۱۹:۳۰ (بعد از شام) و ۲۱:۳۰ صورت گرفت. آزمودنیها در تمام روز بیتحرک و بدون فعالیت بوده؛ محتوی و زمان وعدههای غذایی برای همه آزمودنیها یکسان بود. نتایج بیانگر آن بود که پلاکت و فیبرینوژن تغییرات معنیداری در طول روز نداشتند ولی فشار خون سیستولی و دیاستولی و دمای بدن تغییرات معنیداری نشان دادند (۶۰).
هاووس و همکارانش[۵۲] (۱۹۹۰)، تحقیقی در مورد تغییرات شبانهروزی پارامترهای انعقاد خون، آنتیژن آلفا-آنتیتریپسین، تجمع و بازسازی پلاکتی انجام دادند. آزمودنیهای سالم (۵ مرد و ۵ زن) با ۱۱/۳۱ سال سن، در ۶ زمان در طول شبانهروز (۰۸:۰۰، ۱۲:۰۰، ۱۶:۰۰، ۲۰:۰۰، ۰۰:۰۰ و ۰۴:۰۰) و با فاصله یک هفته مورد آزمون قرار گرفتند. نتایج نشان داد که PT ، aPTT و فیبرینوژن دارای ریتم شبانهروزی میباشند (۵۲).
رهنما و همکارانش (۲۰۰۹)، تحقیقی در مورد تغییرات شبانهروزی در عملکرد مهارتهای ویژه فوتبال انجام دادند. ۲۰ مرد فوتبالیست با میانگین سنی ۶/۲۲ سال، در هنگام صبح بین ساعات ۷ تا ۹ و در هنگام عصر بین ساعات ۱۹ تا ۲۱ تست شدند. نتایج نشان داد که اثرات معنیدار زمان روز بر فشار خون سیستولیک و دیاستولیک مشاهده نشد (۷۹).
کانا بروکی و همکارانش[۵۳] (۱۹۹۶)، تحقیقی در مورد روابط متقابل تغییرات شبانهروزی، بین سطوح فیبرینوژن پلاسما، پلاکتهای خون و اینترلوکین ۶ سرم انجام دادند. ریتمهای شبانهروزی در ۱۱ مرد با دامنه سنی ۴۶ تا ۷۲ سال مطالعه شد. نتایج نشان داد که مرحله اوج برای IL6 در ساعت ۰۲:۰۳ و برای Fib در ساعت ۰۹:۱۶ رخ می دهد و میزان پلاکتها در ساعت ۱۶:۵۶ به اوج خود میرسند. بنابراین بین مرحله اوج IL6 و Fib همبستگی مثبت وجود دارد اما بین هر کدام از این فاکتورها با مرحله اوج پلاکت همبستگی منفی وجود دارد (۵۹).
جدول ۲-۲. خلاصهی تحقیقات انجام شده در ارتباط با تقابل زمان روز و فعالیت ورزشی و شاخصهای تحقیق
فرم در حال بارگذاری ...