وبلاگ

توضیح وبلاگ من

مقالات تحقیقاتی و پایان نامه ها | قسمت 15 – 3

 
تاریخ: 25-09-01
نویسنده: نویسنده محمدی

‌در مورد جهان­های موردنظر تئوری سه جهان باید گفت جهان اول در واقع همان کشورهای صنعتی، ثروتمند، قدرتمند، پیشرفته با استانداردهای بالای زندگی می­باشند؛ جهان دوم- که همان کمونیسم شرق بود- از لحاظ ایدئولوژیکی دیگر وجود ندارد؛ و جهان سوم تعبیری منتقدانه است که شامل کشورهای درحال­توسعه، فقیر و غیرصنعتی با پیشینه­ استعماری است که اکنون دست­خوش فرایند توسعه‏ اقتصادی و اجتماعی هستند و از ویژگی­های آن­ها، درآمد پایین، وابستگی به کشاورزی، ضعف در روابط تجاری خارجی، محرومیت اجتماعی قشرهای عمده‏ی جامعه و آزادی های محدود سیاسی و مدنی می‌باشد. در اشاره ‌به این دسته از کشورها، برخی از تئوریسین­ها، مثل اندروگوندر فرانک[۲۰۳] و والتر رادنی[۲۰۴]، معتقدند: “باید از عباراتی چون عقب­مانده یا توسعه ­نیافته استفاده کرد تا نشان داده شود، فرآیندی که به موجب آن جنوب جهان پیشرفت نکرده، توسط امپریالیسم و سیاست­های استعمارگران کشورهای ثروتمند، یعنی جهان اول ایجاد شده است.”

به­طورکلی کشورهای جهان سوم[۲۰۵] به­اندازه­ کشورهای OECD صنعتی و دارای تکنولوژی پیشرفته نیستند؛ و در نتیجه “کشور درحال­توسعه”[۲۰۶]، عبارت متداولی است که در جامعه­ علمی در اشاره ‌به این کشورها مورد استفاده قرار ‌می‌گیرد. همچنین عباراتی ازقبیل جنوب جهان، کشورهای درحال­توسعه، کشورهای کمتر توسعه ­یافته، کشورهای کمتر توسعه ­یافته اقتصادی[۲۰۷]، در محیط امروزی که عبارت کشورهای جهان سوم، منسوخ و خفت­آور شده، بیشتر معروف ‌شده‌اند. “عبارت دیگری که اخیراًً برای این دسته از کشورها مورد استفاده قرار می‌گیرد، “جهان دو سوم” ‌می‌باشد؛ چراکه این کشورها دو سوم از جهان را دربرمی­گیرند.”[۲۰۸]

البته خانم هانا آرنت معتقد است: “با این­که در عمل عبارت جهان سوم به­عنوان یک عبارت نادرست و منسوخ مورد انتقاد قرار گرفته است، با این­حال این عبارت به­ صورت یک عرف رایج برای مستعمره نشین­های گذشته و به­عنوان طبقه­ی دیگر باقی مانده است.” (Arendt, 1972, 209)

امروزه در مجامع علمی، اصطلاح کشورهای جنوب (در مقابل کشورهای شمال) رواج بیشتری پیدا کرده و تقریباً جایگزین اصطلاح کشورهای جهان سوم شده است و به­جز معانی ظاهری جغرافیایی آن، معانی اقتصادی، اجتماعی و سیاسی آن را نیز به خود گرفته است. البته شاید یکی از دلایل از میان رفتن این اصطلاح، پیشرفت‌های چشم­گیری باشد که اغلب این کشورها ‌داشته‌اند و دیگر نمی‌توان اصطلاح جهان سوم را بر این کشورها نهاد؛ و باید این کشورها را به­عنوان کشورهای درحال­رشد و درحال­توسعه در مقابل کشورهای توسعه ­یافته و پیشرفته درنظر گرفت. از طرفی نیز پایان جنگ سرد و به‌ خصوص پس از فروپاشی بلوک شرق یعنی جایی­که به عنوان جهان دوم در نظر گرفته می‌شد، کاربرد این اصطلاح تا حدود زیادی بی‌معنا شده است. در مقابل منسوخ شدن این اصطلاح، بالطبع اصطلاح جهان اول و جهان دوم نیز کم­رنگ­تر شده و به جای آن اصطلاح کشورهای شمال جایگزین شده است.

به­ طور کلی همان­طور که دکتر ساعی در کتاب خود اشاره ‌می‌کنند: “از سال ۱۹۶۰ تا ۱۹۸۷ سرانه­ی تولید ناخالص ملی کشورهای پیشرفته از ۵۵۱۹ دلار به ۱۱۳۹۲ دلار افزایش یافته است، در حالی­که تولید ناخالص ملی کشورهای درحال­توسعه تنها از ۳۷۲ دلار به ۷۳۱ دلار افزایش یافته است.” (ساعی، ۱۳۸۴، ب، ۶۱) یعنی از بعد جنگ جهانی دوم و در پی اقدامات بین ­المللی شکاف میان کشورهای ثروتمند و فقیر نه تنها کاهش پیدا نکرده است، بلکه عمیق­تر شده و در حال شدیدتر شدن نیز ‌می‌باشد و این امر پیامد خوبی برای جامعه­ بین ­المللی، علی­الخصوص کشورهای توسعه ­یافته را به­دنبال نخواهد داشت.

۲- مبانی عملی تئوری جهانی سازی

در عمل جهانی شدن، نشان دهنده روندی است که تمامی ابعاد زندگی انسان عصر حاضر را تحت تأثیر قرار داده است. مهم­ترین بعد جهانی شدن، بعد اقتصادی آن ‌می‌باشد که از دیدگاه حقوقی و سیاسی به مفهوم درنظرگرفتن کمترین نقش برای حدود مرزهای جغرافیایی کشورها علی­الخصوص در فعالیت­های اقتصادی از قبیل تجارت، سرمایه ­گذاری، تولید و نقل و انتقالات مالی است. در اذهان عمومی، جهانی شدن به­عنوان پدیده­ای فراگیر یک معنای مادی و اقتصادی دارد که در آن تجارت، آزاد لحاظ می­ شود. (توسلی نائینی، ۱۳۸۴، ۱۷-۱۶)

باید خاطرنشان کرد که جهانی­سازی به­عنوان یک حرکت بدون توقف، حداقل ۴ عنصر “پخش شدگی، وابستگی متقابل، سازماندهی و فرهنگ یا آگاهی جهانی” را با خود به­همراه دارد؛ (Lechner, 2009, 15) و ابعاد متفاوت آن در زمینه ­های: “فرهنگی[۲۰۹]، اکولوژیکی[۲۱۰]، اقتصادی[۲۱۱]، تکنولوژیکی[۲۱۲]، جغرافیایی[۲۱۳]، تاریخی، قانونی، سیاسی[۲۱۴] و روانشناسی” ‌می‌باشد. (Scholte, 2005, 40) البته باید در نظر داشت که در همه ابعاد جهانی سازی، عواملی چون توسعه، تمرکز و سرعت روابط جهانی، نقش اصلی را ایفا ‌می‌کنند. (Osterhammel and Petersson, 2005, 5) پس برای دستیابی به عناصر و ابعاد مختلف جهانی سازی، وجود عامل توسعه ضرورت دارد.

‌در مورد جهانی‏شدن متداول در عمل، هنوز اجماع نظری وجود ندارد؛ اما ‌می‌توان آن را به طورکلی، “تراکم زمان و مکان”، “کم‏رنگ شدن نقش مرزهای جغرافیایی در فعالیت­های انسان” و “افزایش روزافزون آگاهی بشر” در روابط فراملی و اقتصادی دانست.

در واقع جهانی‏شدن در عمل، باعث تضعیف دولت شده و فرضیه­ دولت­های حاکم و کشورهای محدود به مرزهای شناخته شده را به چالش می‏کشد و فضای سیاسی تازه‏ای پدید می ‏آورد که دربرگیرنده­ی همه ی جهان است؛ (فروغی­نیا، ۱۳۸۳، ۱۱۶) و به­دنبال آن، ‌گروه‌های قومی و مدنی، احزاب و شرکت‏های چند ملیتی، بیشتر وارد عرصه­ عمل شده و خصوصی­سازی و سرمایه‏گذاری‏های بین ­المللی، افزایش می‌یابد. در این زمینه ‌می‌توان گفت جهانی سازی ‌تامین کننده­ ایده­ نظم نوین جهانی با ابعاد اقتصادی که بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و تک‏قطبی‏شدن جهان، آشکار شد، نیز ‌می‌باشد. به­علاوه در طی این فرایند، واژه­ بین ­المللی، جایگزین کلمه­ ملی شده و دولت­های ملی بخشی از حاکمیت خود را به نظام بین ­المللی می­ دهند؛ هرچند دولت­ها هنوز از لحاظ حقوقی مرجع نهایی تصمیم ­گیری در قلمروی خود می­باشند اما این وابستگی متقابل کشورهاست که به­عنوان یکی از مهم­ترین پیامدهای جهانی سازی از اقتدار آن­ها می­کاهد.

باید در نظر داشت در جهانی‏شدن متداول، بر ابعاد فرهنگی، اجتماعی و سیاسی تأکید کمتری می­ شود؛ چراکه محور اصلی آن اقتصادی ‌می‌باشد. البته مسئله­ جهانی شدن فقط تغییر ساختارهای نهادی اقتصادی نیست.

همان­طور­که جوزف استیگلیتز در کتاب خود بیان می­ کند که: “وزرای دارایی و تجارت معمولاً به جهانی سازی از منظر اقتصادی نگاه ‌می‌کنند؛ اما طبق نظر بسیاری از افراد در جهان درحال­توسعه، این امر بسیار فراتر از این­هاست.” (استیگلیتز، ۱۳۸۷، ۲۹۸)


فرم در حال بارگذاری ...

« مقالات و پایان نامه های دانشگاهی – ۲-۴-۲) بودجه ریزی برنامه ای – پایان نامه های کارشناسی ارشددانلود متن کامل پایان نامه ارشد | تجزیه و تحلیل داده های پژوهش – 4 »
 

update your browser!