هابرماس اصول وضعیت کلامی ایدهآل را قواعدی اخلاقی به حساب می آورد اما این قواعد که برخاسته از کنش ما در گفتار هستند، تنها از یک باید اخلاقی صرف سرچشمه نمیگیرند، بلکه ریشه در واقعیت موجود دارند. نهایتاً از نگاه هابرماس وضعیت کلامی ایدهآل، تنها در حوزه عمومی می تواند پیدا شود، به عبارت دیگر هابرماس گسترش یافتهترین و کاملترین حوزه عمومی را وضعیت کلامی ایدهآل میخواند که از لحاظ موازین و هنجارهای گفتگو، ایدهآلترین شکل ممکن است. نکتهی مهم و اساسی در این فرایند آن است که رفتار افراد در جریان مفاهمه و گفتوگو در حوزه عمومی باید عاری از فشار و سلطه و در شرایطی عادلانه، آزادانه، آگاهانه و برابر صورت گیرد. مجموعه این شرایط و تعاملات در وضعیت مذکور، بستری را فراهم میسازد که به شکل مطلوبترین و آرمانیترین وجه آن یعنی کنش ارتباطی خود را نمایان میسازد.
از نظر هابرماس کنش ارتباطی می تواند در سطوح مختلف شکل گیرد و «در جریان هر مکالمه یا گفتوگو که طی آن اشخاص در کنار هم جمع میشوند تا یک اجتماع[۳۶۳] (عموم) را تشکیل دهند، در حقیقت بخشی از حوزه عمومی تشکیل یا ایجاد میگردد.» (همان، ص ۴۶۶)
۶– ۱ – ۵ رسانهها و حوزه عمومی؛ رشد یا افول حوزه عمومی
به اعتقاد هابرماس، از آنجا که محدوده جامعه جدید، فقط امکان حضور فیزیکی تعداد نسبتاً قلیلی از شهروندان را امکان پذیر میسازد، رسانههای همگانی به نهادهای اصلی حوزه عمومی تبدیل شده اند. در عصر کنونی دیگر کسی بدون استفاده یا حمایت ابزارهای ارتباطی، توان ایجاد برقراری ارتباط موثر با دیگران در حوزه عمومی را نخواهد داشت. به تعبیر هابرماس، امروزه با توجه به گسترش و رشد عظیم تکنولوژی و علم، ابزار و امکانات پراکنش ارتباطات نیز گسترش یافتهاند و رسانههای مختلف به عنوان «مهمترین ابزار حوزه عمومی» اهمیت یافتهاند.
هابرماس در بحث حوزه عمومی برای رسانه ها وظایف و کارکردهایی برمیشمارد:
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
– نظارت بر محیط اجتماعی، اقتصادی و سیاسی و گزارشدهی در مورد تحولاتی که بر شهروندان اثر میگذارند.
– تریبونی برای حمایت روشنگرانه از طرف سیاستمداران و سخنگویان سایر گروه ها.
– گفتگو میان دیدگاه های گوناگون و میان صاحبان قدرت و عموم مردم.
– طرح سازوکارهایی برای وادار کردن مسوولان به پاسخگویی درباره چگونگی اعمال قدرت خود.
– تشویق شهروندان به یادگیری، انتخاب و مشارکت.
– احترام به مخاطبان.
– مقاومت منظم در برابر تلاش نیروهای خارج از رسانه برای از بین بردن استقلال آن.
به اعتقاد او اگر رسانهها نتوانند وظایف فوق را انجام دهند، کارکرد آنها باعث افول حوزه عمومی می شود. او معتقد است که دخالت دولت، سیاستهای حزبی و دستکاری رسانههای جمعی حوزه عمومی را تضعیف می کند و حوزه عمومی به عنصری ایدئولوژیک بدل می شود. به عقیده هابرماس علت زوال مباحثه دموکراتیک راستین، نقشی است که رسانههای جمعی، انحصاری در ناآگاه و خوشباور نگه داشتن عامه مردم ایفا می کنند.
دالگرن در توضیح چنین شرایطی مینویسد: سلطه روزافزون رسانههای گروهی به ویژه تحت شرایطی که منطق تجارت، بخش اعظم ارتباط جمعی را به مقوله روابط عمومی، تبلیغات و سرگرمی تقلیل میدهد، موجب افول قوای انتقادی مردم میگردد. عموم جامعه چندپاره می شود و همگنی اجتماعی خود را از کف میدهد. توده مردم به جمعیتی از تماشاچیان تقلیل داده می شود که هر از گاهی تحسین و اعلام حمایتش از برنامه ها یا آرمانهای مختلف حکومتی برانگیخته می شود؛ اما مداخلهاش در مسائل سیاسی بنیادین در حداقل نگاه داشته می شود. (دالگرن، ۱۳۸۵، ص ۲۱)
هابرماس با اشاره به رسانههای جمعی، معتقد است نقش و کارکرد حوزه عمومی در جوامع معاصر در طول قرن بیستم تفاوت زیادی پیدا کرده است. گسترش روابط عمومیها و فرهنگ لابیگری به ویژه در طول سده بیستم در واقع گواهی بر تداوم اهمیت عناصر مهم حوزه عمومی است. اما این امر به هیچ وجه به معنای شناسایی عرصه ای که در آن بحث سیاسی برای کسب مشروعیت جریان یابد، نیست. به هر حال آنچه روابط عمومیها در ورود به مباحث عمومی انجام می دهند، لباس مبدل پوشاندن به منافعی است که آنها نمایندگیاش را به عهده گرفتهاند. افزون بر آن، مباحث عمومی دوره معاصر در میان صورت جعلی یک حوزه عمومی معتبر جریان دارد. (وبستر، ۱۳۸۰، ص ۲۱۸)
به این ترتیب در طول سده بیستم رسانههای همگانی به سازمانهای سرمایهداری انحصاری تبدیل شدند. همچنان که این رسانه ها به بازوهای تبلیغاتی موسسات سرمایهداری تبدیل شدند کارکردشان به سمت گسترش افکار عمومی دوره فئودالی و فاصله گرفتن از عرضه اطلاعات سودمند اجتماعی تغییر ماهیت داد.
اگر حوزه عمومی تحت سلطه و سیطره تعداد معدودی از سازمانها و تشکیلات عظیم و قدرتمند قرار گیرد، این حوزه به وسیله و ابزاری برای دستکاری منافع و اذهان عمومی تبدیل می شود و هر گروه ذینفع خاصی می کوشد با تسلط بر وسایل ارتباط جمعی، منافع خصوصی خود را به عنوان منافع عمومی جلوه دهد که این تاثیرپذیری منفعلانه یکی از ویژگیهای حکومتهای توتالیتر و اقتدارگر است. بنابراین دخالت در حوزه عمومی یکی از ستونهای حکومتهای اقتدارگراست.
۶– ۱ – ۶ اینترنت: احیاگر حوزه عمومی
به نظر میرسد که در میان رسانههای مختلف، اینترنت بیش از سایر رسانهها امکان کمک به احیای حوزه عمومی را دارد. اینترنت، ویژگیهای رسانهای منحصر به فردی دارد که میتواند در خدمت حوزه عمومی قرار گیرد. این ویژگیها عبارتند از: تمرکززدایی، تکهتکه بودن، مجازی بودن، جهانی بودن و تعاملی بودن.
«آلیناتورنتون»[۳۶۴] جنبه های موثر اینترنت برای حوزه عمومی را چنین بر میشمارد:
-
- توانایی افراد برای معرفی خود و ارائه نقطه نظراتشان به یکدیگر
-
- توانایی گروه های ذینفع کوچک برای یافتن یکدیگر و برقرار کردن ارتباط
-
- دسترسی آسان به دیدگاه ها و نقطهنظرات گوناگون
-
- بقا و ماندگاری مواد و اطلاعات در اینترنت
-
- تعاملی بودن
با توجه به آنچه گفته شد، اینترنت به عنوان فضایی که دارای امکاناتی برای شکل گیری انواع جدیدی از حوزه عمومی است، مطرح می شود. مهمترین مثال برای حوزهی عمومی در اینترنت، امکان شکلگیری اجتماعات مجازی است، که با ایجاد شبکههای روابط اجتماعی به بحث و گفتگوی اینترنتی و تعامل با هم میپردازند. در این میان اینترنت به مثابه یک حوزه عمومی امکان پیوند دادن افراد مختلف را از زمینههای اجتماعی مختلف در یک فضای بحث را فراهم میکند. (پاپاچاریسی، ۲۰۰۴، ص ۳۸۴)
در این فضا گروههایی با علایق خاص، بیشتر افرادی را که بر گفتگو در مورد موضوعاتی خاص متمرکز هستند، جذب میکنند و همین موضوع باعث به وجود آمدن گروههای بحث کوچک و کوچکتر میشود. اجتماعات مجازی از نظر «رینگولد»[۳۶۵]، معمولاً شبکهای الکترونیکی از ارتباطات متقابل است، که محدودهاش را خود تعریف میکند و پیرامون علاقه یا هدف مشترکی تشکیل می شود. یک اجتماع مجازی دارای اجزاء زیر میباشد:
الف) روابط بینفردی که شبکهای اجتماعی را برمیسازد
ب) دسترسی آسان و آزاد افراد به یکدیگر
ج) امکان تنظیم ملاقاتهای شخصی
د) دیالوگ، بازخورد و تقسیم جزئیات
ه) یک تاریخ مشترک (هابرماس، ۱۳۸۸، ص ۳۰۱)
در یک بیان کلی اگر مؤلفه های اساسی حوزه عمومی را گفتگو، افکار عمومی و واکنش بدانیم، اینترنت به مثابه یک رسانه جدید، بستر مناسبی برای ظهور و تجلی هر یک از آنهاست. شهروندان میتوانند از طریق اینترنت به گفتگو و تعامل پیرامون مسائل و موضوعات مورد علاقه خود بپردازند و از این طریق افکار عمومی به عنوان صدای مردم شکل بگیرد و هر یک میتوانند در مخالفت با یک مسئله و موضوعی اجتماعی و سیاسی دست به «کنش» مناسب بزنند. به عبارت دیگر و بر اساس گفته دالگرن، در حوزه عمومی، استدلال فعالانه عموم مردم درباره عقاید و دیدگاه های خویش پدید می آید. از طریق این گفتمان است که افکار عمومی شکل میگیرد و به نوبه خود در شکل گیری سیاستهای دولتی و رشد جامعه در مفهوم کلیاش موثر میافتد. (دالگرن، ۱۳۸۵، ص ۲۰)
۶ – ۱ – ۷ حوزه عمومی مجازی
ادبیات مربوط به حوزه عمومی مجازی، در دهه گذشته به سرعت رشد کرده است. در کارهای نظری اولیه راجع به حوزه عمومی، عده زیادی راجع به پتانسیلهای بیشمار رسانههای نوین در این زمینه اظهارنظر کردند. تعدادی از آنها معتقد بودند که گفتمان مبتنی بر رسانههای نوین، راهی است برای اصلاح مشکلات حوزه عمومی سنتی.
این گروه از محققان، شروع به طرح یک الگوی ایدهآل برای حوزه عمومی مجازی کردند و در تحقیقاتشان آندسته از نمونههای عملی را که به این ایدهآل نزدیک شده بودند، ارائه دادند. دیگران به جنبه های تاریک رسانههای نوین توجه کردند و به ناتوانی آنها در بهبود گفتمان عمومی اشاره کردند و این تصویر و اندیشه را که رسانههای نوین فیالنفسه دموکراتیک هستند، به چالش کشیدند. محققان دیگری در سالهای اخیر، عناصر هر دو دیدگاه را با هم ترکیب کردند، کمک رسانههای نوین به دموکراسی را برجسته ساختند و مخاطرات و زیانهای ناشی از دنیای مجازی را نیز مطرح ساختند. محققانی که معتقدند رسانههای نوین پتانسیل احیای مجدد حوزه عمومی را دارند، به ادبیات این حوزه کمک مهمی کرده اند. تعدادی از این نظریهپردازان، کار خود را با بهره گرفتن از نوشته های هابرماس طراحی کردند.
برای مثال، پور[۳۶۶] (۲۰۰۴)، از هابرماس برای ایجاد چهارچوبی برای تحلیل حوزه عمومی مجازی در برآورده ساختن معیارهای زیر استفاده کرد:
۱ – حوزه عمومی فضای گفتمان است، اغلب باواسطه.
۲ – حوزه عمومی اغلب به مباحثهگران جدید اجازه مشارکت میدهد.
۳ – موضوعات مورد بحث اغلب سیاسی هستند.
۴ – نظرات به وسیله شایستگی و ارزششان مورد قضاوت قرارمیگیرند نه به وسیله اعتبار و شهرت گوینده. (کراف و کرامناچر، ۲۰۱۱، ص ۶)
دیگران نیز یک یا چند عنصر از آثار هابرماس را برای شناسایی و تعیین کیفیت فضاهای آنلاین مورد استفاده قرار دادند. در حقیقت فضاهای ارائه شده توسط رسانههای نوین، گمانهزنی شدیدی راجع به اینکه آیا واقعا نوع جدیدی از حوزه عمومی با بهره گرفتن از تکنولوژیهای جدید اطلاعاتی و ارتباطی ظهور یافته یا خیر، مطرح کرده است. تعدادی از محققان خاطرنشان ساختهاند که فضاهای جدید ارائه شده برای گفتگو توسط رسانههای نوین، به معنای توسعه و گسترش حوزه عمومی جدید نیست؛ چرا که در آن هیچ تضمینی برای مشورت عقلایی نیست. آنان معتقدند فضای مجازی، مباحثه را تقویت می کند، اما حوزه مجازی، دموکراسی را تقویت می کند. تعدادی نیز چنین استدلال می کنند که محیط ایجاد شده توسط رسانههای نوین، مجموعه ای از شرایط را برای تکثیر حوزه عمومی اصیل تولید می کنند.
«کراف»[۳۶۷]و «کرامناچر»[۳۶۸]معتقدند این خوشبینیها نسبت به پتانسیل رسانههای نوین، آنها را به مثابه گفتاری دموکراتیک میبینند. آنها این تکنولوژیها، را سازنده یک میدان عمومی و ارگانیک تلقی می کنند که مرزهای جغرافیایی را پوشش میدهد و راه را برای ایجاد فضای عمومی جهانی هموار میسازد. در چنین مفهومی، رسانههای نوین، شهروندان را به ابزاری مجهز میسازند که به یک مجموعه عظیمی از اطلاعات، افکار و عقاید دسترسی داشته باشند. اطلاعات تمرکززدایی شده و در دسترس گستره وسیعی از افراد قرار دارد. برخلاف وسایل ارتباط جمعی، اینترنت، دسترسی به اطلاعات بیشتری را برای تعداد بیشتری از مردم، بدون کنترل متمرکز یک منبع، امکان پذیر ساخته است. این مجموعه گسترده منابع، ابزاری اطلاعاتی و ارتباطی تولید کرده است که تاکنون در تاریخ بیسابقه بوده است. حذف کنترل انتشار اطلاعات توسط نخبگان، نوعی قدرتمندسازی تلقی میگردد. رسانههای نوین، شکلهای جدید از خودبیانگری و تعهد را ممکن ساخته است. این رسانه ها، «جوامع جدید گفتمانی»[۳۶۹] ایجاد کرده اند که میتوانند به نیروهایی تبدیل شوند که توانایی تاثیرگذاری بر حوزه عمومی را داشته باشند. تکنولوژیهای جدید، نظیر وبلاگها و ویکیها، این جوامع جدید را پرورش میدهند و امکان برآورده ساختن تعدادی از شرایط سخت و دقیق گفتمان هابرماس را فراهم می کنند. (همان، ص ۷)
۶ – ۲ جامعه شبکهای
کستلز با طرح مفهوم جامعه شبکه ای میگوید که تاثیر اینترنت، تقویت شبکه های اجتماعی غالب، به لحاظ فرهنگی و تشدید الگوهای اجتماعی از پیش موجود و افزایش در پیوستگی اجتماعی نخبگان در یک کشور خواهد بود. وی میگوید ما در دنیایی زندگی میکنیم که جایی برای بیسوادی کامپیوتر و افراد بدون استفاده از کامپیوتر و قلمروهای بدون ارتباط وجود ندارد. بزرگترین محرومیت، محرومیت یا عدمتوانایی در شرکت در شبکه های جهانی ایجاد شده به واسطه فنآوری اطلاعات میباشد.
۶ – ۲ -۱ مفهوم جامعه شبکه ای
کستلز در توضیح مفهوم شبکه مینویسد: شبکه مجموعهای از نقاط اتصال یا گرههای بههم پیوسته است. نقطه اتصال یا گره، نقطهای است که در آن یک منحنی خود را قطع میکند. این که نقطه اتصال چه چیزی است، مشخصاً به نوع شبکههای مورد نظر بستگی دارد. شبکه جریان مالی جهانی، از نقاط اتصال بازارهای بورس و مراکز خدمات جانبی پیشرفته آنها تشکیل شده است. توپولوژیای که شبکهها تعریف میکنند این نکته را مشخص میسازد که اگر دو نقطه اتصال به یک شبکه تعلق داشته باشند، در آن صورت اتصال فاصله (یا شدت و فراوانی تعامل) بین آن دو نقطه (یا جایگاه اجتماعی) کوتاهتر (یا فراوانتر، یا شدیدتر) از زمانی است که این دو نقطه به یک شبکه تعلق نداشته باشند. از سوی دیگر، در درون یک شبکه خاص، فاصلهای میان جریانها وجود ندارد و یا فاصله بین نقاط اتصال یکسان است. بنابراین، فاصله (فیزیکی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی) یک نقطه یا جایگاه از صفر (برای هر یک از گرههای شبکه) تا بینهایت (برای هر نقطه خارج از شبکه) متغیر است. حضور در شبکه یا حذف از آن و معماری روابط بین شبکهها که توسط تکنولوژیهای اطلاعات که با سرعت نور عمل میکنند، انجام میگیرد. (کستلز، ۱۳۸۵، ص ۵۴۴)
شبکهها، ساختارهای باز هستند که میتوانند بدون هیچ محدودیتی گسترش یابند و نقاط شاخص جدیدی را تا زمانی که این نقاط، توانایی ارتباط در شبکه را داشته باشند؛ یعنی مادام که از کدهای ارتباطی مشترک استفاده کنند، در درون خود پذیرا شوند. یک ساختار اجتماعی مبتنی بر شبکه، سیستم باز و پویایی است که بدون این که توازن آن با تهدیدی روبرو شود، توانایی نوآوری دارد. شبکهها ابزار مناسبی برای فعالیتهای مختلف هستند: برای اقتصاد سرمایهداری، برای کار، کارگران و شرکتها، برای حکومتها و برای سازمانهای اجتماعی. از آنجا که شبکهها چندگانهاند، کدها و کلیدهایی که بین شبکهها عمل میکنند به منابع اصلی شکلدهی، هدایت و گمراه ساختن جوامع تبدیل میشوند. همگرایی تکامل اجتماعی و تکنولوژیهای اطلاعات، در سرتاسر ساختار اجتماعی شالوده مادی جدیدی برای فعالیتها ایجاد کردهاند. این شالوده مادی، که در درون شبکهها جای دارد، فرآیندهای اجتماعی مسلط را مشخص میکند و بدین ترتیب، ساختار اجتماعی را شکل میدهد. (همان، ۵۴۴ و ۵۴۵)
شبکهها ریخت اجتماعی جدید جوامع ما را تشکیل میدهند، و گسترش منطق شبکهای، تغییرات چشمگیری در عملیات و نتایج فرایندهای تولید، تجربه، قدرت و فرهنگ ایجاد میکند. در حالی که شکل شبکهای سازمان اجتماعی در دیگر زمانها و مکانها نیز وجود داشته است، پارادایم نوین تکنولوژی اطلاعات بنیان مادی گسترش فراگیر آن را در سرتاسر ساختار اجتماعی ایجاد میکند. این منطق شبکهای، عزمی اجتماعی ایجاد میکند که مرتبه آن از سطح منافع اجتماعی به خصوصی که از طریق شبکهها بیان شدهاند، فراتر است: قدرت جریانها از جریانهای قدرت، پیشی میگیرد. غیبت یا حضور در شبکه و پویایی هر شبکه در برابر دیگر شبکهها، منابع حیاتی سلطه و تغییر در جامعهی ما هستند: جامعهای که به این ترتیب میتوان آن را به درستی جامعه شبکهای نامید که ویژگی آن برتری ریخت اجتماعی بر کنش اجتماعی است. (همان، ۵۴۴)
«ون دایک»[۳۷۰]، با بهره گیری از نظرات کستلز، جامعه شبکه ای را مجموعه ای از شبکه های ارتباطی تعریف می کند که مهمترین ساختارهای سازمانی در یک جامعه را شکل می دهند. وی مینویسد: در آنچه که طی دهههای متمادی به عنوان جامعه توده میشناختیم، شهروندان با بهره گرفتن از رسانههای جمعی سرگرم و مطلع میشدند. هنگام استفاده از رسانههای جمعی، افراد، بجز خانواده و دوستان و گروه های اجتماعی ثانویه مانند همکاران، از سایر مردم جامعه جدا میشدند. وقتی که جامعه شبکه ای ظاهر شد، تعداد ساختارهای اجتماعی که در نتیجه برقراری ارتباط میان افراد با بهره گرفتن از شبکه های کامپیوتری به وجود آمد، افزایش یافت. افراد با بهره گرفتن از کامپیوتر، به دنبال اطلاعات، برقراری روابط و شبکه ای از تاثیرگذاریها بودند. در چنین ساختارهایی قدرت سیاسی و سیاست بیشتر راجع به رابطه میان مردم بود تا ویژگیهای خود افراد. (وندایک، ۲۰۰۶، ص ۶۲)
۶ – ۲ – ۲ قدرت در جامعه شبکه ای
امروزه ابعاد فضای جغرافیایی با فضای تکنولوژیک توام شده است. گاهی اوقات به این فضا، «جغرافی اجتماعی»[۳۷۱] اطلاق می شود که در آن شبکه های اجتماعی، حتی بیش از فضای فیزیکی، به مبنایی برای دوری و نزدیکی تبدیل شده اند. نظامهای سیاسی، که به طور سنتی دارای الگوی سازمانی بالا به پائین هستند، شاید مانند نظام چندقطبی قدرت پدیدار شوند که در آنها قدرت سیاسی بیشتر به موقعیت شبکه بستگی دارد تا به نقشهای سنتی. (همان، ص ۷۴)
دستآوردهای مردمی که به شبکه های ارتباطی جدید شبکه اجتماعی میپیوندند، اهمیت بیشتری یافته است؛ چرا که مشارکت در این شبکه ها به طور فزآینده به منافع قابل لمس منجر می شود. چشماندازی که شبکه های اجتماعی از سازمان اجتماعی و تکنولوژیهای ارتباطی ترسیم می کند، اقتصاد و همچنین سیاست را نیز دربر میگیرد. «استالدر»[۳۷۲] مینویسد: در حقیقت از نظر تاریخی، سازماندهی مجدد اقتصادی، انگیزه و نیروی محرک مهمی برای ظهور جوامع شبکه ای تلقی شده است. جهانیسازی تجارت و سرمایه گذاری، یک اقتصاد اطلاعاتی را شکل داده، سازمانها انعطاف بیشتری پیدا کرده اند تا با بازارها و دولتهای در حال تغییر انطباق پیدا کنند. (استالدر، ۲۰۰۶، ص ۴۳) قدرت در زمینه های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی جامعه شبکه ای، می تواند به عنوان موضوع روابط شبکه ای در نظر گرفته شود. در پارادیمهای قبلی مانند فرضیه های سازمانی «وبری»[۳۷۳]و «فوردیسم»[۳۷۴]، قدرت به معنای وادار کردن دیگران برای انجام خواسته های خود بود. اما قدرت در شبکه ها، بیشتر راجع به روندهای تاثیرگذاری، سرمایهداری و برنامه ریزی است. (همان، ص۳۵)
در ادامه این بحث، با بررسی مفهوم قدرت در جامعه شبکه ای، این مسئله مورد توجه است که آیا دسترسی به قدرت در جامعه اطلاعاتی برای شهروندان امکان پذیر خواهد بود؟
فرم در حال بارگذاری ...