طرفهای دیگر. (گیلبوا، ۱۳۸۸، ص ۷۳)
به طور کلی، دیپلماسی، اجرای سیاستهای یک بازیگر جهانی در مقابل بازیگر دیگر است که اگر ماهرانه اجرا شود، می تواند به طور بالقوه و بالفعل قدرت نفوذ را در صحنه جهانی ارتقا بخشد و برعکس، اگر به خوبی اجرا نشود، کاهشدهنده قدرت بازیگران است. دیپلماسی ضعیف می تواند به یک بحران سیاسی تبدیل شود. بازیگران ضعیف از لحاظ نظامی و اقتصادی تاحدی میتوانند خلاء موجود را با دیپلماسی قوی پر نمایند و بازیگران قدرتمند نظامی و اقتصادی، با اجرای دیپلماسی ضعیف، موقعیت خود را از دست خواهند داد.
۱ – ۴ انواع دیپلماسی
۱ – ۴ – ۱ دیپلماسی سنتی
هر چند تعریف مشخص و مورد توافقی درباره دیپلماسی سنتی وجود ندارد، اما این مفهوم را میتوان با توجه به ویژگیهای آن تعریف کرد.
گیلبوا، از واژه «سری» برای اطلاق به مفهوم دیپلماسی سنتی استفاده می کند. از نظر وی، در دیپلماسی سنتی، کلیه فعالیتهای به طور مخفیانه انجام میشوند لذا رسانه ها و افکار عمومی به طور مطلق از مذاکرات و سیاستگذاریهای مرتبط کنار گذاشته میشوند. روزنامهنگاران، عامه مردم و بیشتر سیاستمداران و مقامات رسمی، از آنچه در این ملاقاتها اتفاق میافتد؛ طرحهایی که مبادله میشوند و معاهداتی که مورد مذاکره قرار میگیرند و بر سر آنها توافق می شود، بیخبرند. دیپلماسی کلاسیک سنتی محرمانه بوده است. با دموکراتیکتر شدن دنیا و دسترسی بیشتر رسانه ها به امور، هدایت دیپلماسی در خفا سختتر شده است. مردم خواستار اطلاعاتی درباره مذاکرات هستند؛ به طور کلی، رسانه ها این تقاضا را برآورده می کنند. جایگاه بالا و موقعیت مذاکره کنندگان و چالشهای عمده، به برپایی گفتگوهای سری منجر می شود. با این حال، در تعداد اندکی از موارد بحرانی و بسیار حساس، حتی سیاستگذاران شناخته شده و سطح بالا نیز قادر بوده اند مذاکرات سری را دنبال کنند. (گیلبوا، ۱۳۸۸، ص۵۵)
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
بنابراین، دیپلماسی سنتی را میتوان شکلی از اداره امور خارجی تلقی کرد که:
الف) تشریفات خاصی دارد؛
ب) عموما پنهانی، مخفیانه و مرموز است؛
ج) نخبگان دیپلماتیک از سایر بخشهای جامعه جدا بوده و حالت آریستوکراتیک دارند؛
د) چون با شفافیت میانهای ندارد، کمتر رسانهای است. (طباخی ممقانی، ۱۳۹۰، ص ۶۸)
سیاستمداران و مقامات رسمی، مذاکرات سری را به دلیل ماهیت مذاکرات بین المللی و مصونیت از هزینه های عدم موفقیت، ترجیح می دهند. مذاکراتی که برای حل درگیریهای دشوار بین المللی انجام میشوند، مستلزم چانهزنیهای طولانی و سخت هستند. آنها از مراحل اولیه پیشنهادهای انعطافناپذیر و صریح خود به وسیله اعطای امتیازات دردناک و خطرناک، به سمت توافقات نهایی بر مبنای امتیازات دوجانبه از سوی هر دو طرف، حرکت می کنند. دیپلماتها عقیده دارند افشای نابهنگام موقعیتهای ابتدایی مذاکرات و راهکارها، توانایی بالقوه امتیازات آنها را در معرض فشارهایی، هم از جانب طرف دیگر مذاکره کننده، و هم از سوی افکار عمومی داخلی خود، قرار میدهد. این گونه شرایط پر تنش می تواند با مباحثات طولانی غیر ضروری و توافقات کم تاثیر، موجب پایان یافتن پیش از موعد مذاکرات یا مختل شدن دیپلماسی شود. رسانه ها مدعی حق عموم برای اطلاع یافتن، و خواستار پوشش تمامی جنبهها و جزئیات مذاکرات بین المللی هستند، در حالی که دیپلماتها نیز حق خود را در مذاکره آزادانه برای صلح (بدون اینکه تحتتاثیر فشارهای مداوم داخلی قرار بگیرند) طلب می کنند. نتیجه، نزاعی داخلی بر سر منافع، بین دیپلماتها و روزنامهنگاران است. (گیلبوا، ۱۳۸۸، ص۵۶)
۱ – ۴ – ۲ دیپلماسی عمومی
عبارت دیپلماسی عمومی در حوزه مطالعات روابط بینالملل، عبارتی است که در دهه ۱۹۶۰ عمدتا برای توصیف جنبه های جدید دیپلماسی رایج شد که تعامل میان بازیگران جدید عرصه بین المللی را در کنار دولتها دربر میگرفت. دیپلماسی عمومی اولین بار در سال ۱۹۶۵ در آمریکا توسط «ادمون گولیون»[۱۸]، رئیس مدرسه حقوق و دیپلماسی فلچر در دانشگاه تافتز به کار گرفته شد و عبارت است از ارتباطات معطوف به منافع ملی یک کشور از طریق ارتباط با مردم خارج از مرزهای جغرافیایی. با این تعریف مسائلی از قبیل اعزام دانشجو به خارج، پذیرش بورسهای تحصیلی، خبرنگاران اعزامی، فرایند ارتباط میانفرهنگی، برگزاری انواع جشنوارههای هنری، همایشها و سمینارهای فرهنگی و پخش برنامه های صوتی و تصویری و حتی سایتهای اینترنتی، همه و همه در حوزه دیپلماسی عمومی قابل بحث میباشد. (ولف و روسن، ۲۰۰۴، ص ۴)
۱ – ۴– ۲- ۱ سیر تحول دیپلماسی عمومی
سیاستمداران آمریکایی همواره در جستجوی راه هایی بودند تا بتوانند افکار عمومی مردم کشورهای دیگر را در آنسوی دریاها تحتتاثیر قرار دهند. «جفرسون»[۱۹]، معتقد بود که با ارائه تصویری از ارزشها و نهادهای دموکراتیک در آمریکا، ایالات متحده قادر خواهد بود نفوذ بیشتری در خارج از کشور داشته باشد. وی اولین مرکز اطلاعاتی آمریکا را زیر نظر مقامات دولتی این کشور تاسیس کرد. این مراکز به زودی در سراسر اروپا گسترده شدند و دیپلماسی سنتی، خیلی زودتر از سال ۱۸۶۶ که اولین کابل در اقیانوس اطلس کار گذاشته شود و خیلی زودتر از آنکه در سال ۱۹۲۴ امواج کوتاه رادیویی فاصلههای دور را درهم نوردند، تغییرات خود را آغاز کرد. هلند، اولین کشور اروپایی بود که از این امواج برای ارتباط با مستعمرات خود استفاده کرد. پساز آن، انگلستان، فرانسه، پرتغال و بلژیک توانستند با متصرفات خود در آنسوی دریاها ارتباط برقرار کنند. (اشنایدر، ۱۹۹۷، ص ۱۹)
هری ترومن، از جمله افرادی بود که کاملا به ضرورت چنین برنامههایی پی برده بود. وی با اشاره به برنامههایی که ایستگاه رادیویی بی بی سی برای مخاطبان پخش میکرد، گفت: «ماهیت امروزی روابط خارجی، این مسئله را برای ایالات متحده الزامی میسازد که فعالیتهای اطلاعاتی خود را به عنوان بخش تفکیک ناپذیر مسائل خارجی دنبال کند.» (همان، ص ۱۵) به همین دلیل در دوره ریاست جمهوریاش، وی به وزارت خارجه دستور داد که تلاش خود را در این زمینه افزایش دهد. دفتر اطلاعات بین المللی و امور فرهنگی، همچنین دفتر تبادل آموزشی و مراکز فرهنگی و کتابخانه های آمریکایی در بسیاری از کشورهای خارجی تاسیس شد. ژنرال «دوایت آیزنهاور»[۲۰]، در راستای سیاست پیشینیان خود از جمله هری ترومن، آژانس اطلاعاتی ایالات متحده را در سال ۱۹۵۳ تاسیس نمود. وی به ویژه درصدد بود تا به نسل بعد از جنگ اروپا، یادآوری کند تا چه حد مرهون فداکاری و مجاهدت آمریکا هستند. وی میگوید: «اروپا (اروپای غربی) به سرعت بازسازی خواهد شد؛ مدرنیزه خواهد شد و ثروت زیادی بهدست خواهد آورد؛ اما دولتهای اروپایی راجعبه گامهایی که ما برای کمک به آنها برداشتیم، کمتر سخن خواهند گفت.» آیزنهاور به آنچه که وی دیپلماسی «پی-فکتور»[۲۱] (دیپلماسی با عاملیت مردم) یا ارتباط مردم با مردم مینامید، اعتقاد داشت. وی حداقل ماهی یکبار با اولین مدیر آژانس اطلاعات آمریکا، تئودور اس. استرایبرت[۲۲] دیدار داشت. تئودور استرایبرت، همچنین در نشستهای شورای امنیت ملی کاخ سفید نیز حضور داشت. (همان، صص ۱۷-۱۶)
«آلوین اشنایدر»[۲۳]، نویسنده کتاب «مبارزان دروغ پراکنی» مینویسد: «در سال ۱۹۸۲، من مدیر بخش تلویزیون و فیلم در آژانس اطلاعاتی آمریکا بودم که وظیفه آن، ارائه سیاست خارجی آمریکا به مخاطبان بین المللی بود. ما همگی بر سر این موضوع توافق داشتیم که تلاش های دیپلماسی عمومی آمریکایی در سراسر دنیا باید از طریق اروپای غربی که همچنان مرکز اطلاعات جهانی بود، اعمال گردد. ما معتقد بودیم که وقتی رهبران افکار اروپایی، راجعبه ارزشها، نهادها و سیاستهای آمریکایی متقاعد شدند، آنها این داستان را به سایر نقاط دنیا با تاثیر بیشتری منعکس خواهند کرد؛ همچنین ارسال اطلاعات به جوامع بسته اروپای شرقی نیز مد نظر ما بود تا فشار عمومی بر رژیمهای سرکوبکننده افزایش یابد. ما میخواستیم راجعبه ارزشهای آمریکایی به عنوان پایهای برای بهتر فهمیدن سیاست خارجی ایالات متحده صحبت کنیم». (اشنایدر، ۱۹۹۷) کاخ سفید چندینبار در موقعیتهای مختلف خاطرنشان ساخته بود که ماموریت آژانس اطلاعات آمریکا باید متقاعدگرایانه و نه صرفاً آگاهیدهنده باشد. اما اگر قرار است کسی را در خارج از کشور متقاعد کرد، ایالات متحده ابتدا باید در داخل کشور رفتار خود را اصلاح میکرد. خشونت علیه سیاهپوستان، جنگ ویتنام، ترور «مارتین لوترکینگ»[۲۴] و «رابرت کندی»[۲۵]، همگی از جمله مسایلی بود که به شدت تصویر ارائه شده از آمریکا را در برنامه های تلویزیونی، فیلمها و برنامه های خبری تحت تاثیر قرار داده بود و آن را کشوری خشن و نژادپرست جلوه میداد. این در حالی بود که تصویر مورد نظر دولتمردان آمریکایی، زندگی سطح بالا، موفقیتهای علمی، قدرت نظامی، مردم بخشنده و روشنفکر آمریکایی بود. (همان، ص ۳۹)
در زمان ریاست جمهوری «جیمی کارتر»[۲۶] و در سال ۱۹۷۸، نام «آژانس اطلاعاتی آمریکا»[۲۷] به «آژانس ارتباطات بین المللی»[۲۸] تغییر یافت؛ چرا که به نظر میرسید کلمه اطلاعات به جریان یکطرفه پیامها از سوی ایالات متحده اشاره دارد. به این ترتیب جایگاه وزارت امور خارجه آمریکا را در تصمیم گیریهای مربوط به ارتباطات بین المللی، اهمیت بیشتری پیدا کرد. گرچه «آی سی ای» همواره با «سی آی ای» در آن سوی دریاها اشتباه گرفته میشد. در این زمان، آژانس اطلاعاتی آمریکا، جریان مداومی از اطلاعات را به خارج از کشور ارسال میکرد. رادیو صدای آمریکا به ۳۵ زبان، برنامه پخش میکرد و سیستم تلهتایپ رادیویی، واشنگتن را مستقیماً به ۱۷۰ ایستگاه رادیویی واقع در ۱۰۰ کشور (مخاطبان محلی و مقامات رسمی) دنیا متصل میساخت. (همان، ص ۲۳)
در سال ۱۹۸۱، پس از ورود «رونالد ریگان»[۲۹] به کاخ سفید، بار دیگر به تاسیس یک نهاد واحد برای نظارت بر تمام زمینه های ارتباطات توجه پیدا شد. به همین جهت، یک لایحه قانونی با عنوان «قانون تجدید سازمان ارتباطات بین المللی» از سوی کاخ سفید به کنگره ایالات متحده پیشنهاد گردید. در این لایحه قانونی، برای مسایل مربوط به تخصیص فرکانسهای رادیویی و همچنین جریان داده های اطلاعاتی کامپیوتری، اولویتهای خاصی در نظر گرفته شده بودند. به موجب لایحه مذکور، تمام امتیازات و اقتدارات وزارت امور خارجه و از جمله «آژانس ارتباطات بین المللی ایالات متحده» و همچنین وزارت بازرگانی آمریکا در زمینه های ارتباطات، به یک «کمیته ارتباطات و اطلاعات بین المللی» واگذار میشد. بر طبق لایحه پیشنهادی، نماینده وزارت بازرگانی ایالات متحده، که در میان وزارتخانههای مختلف دولت عملا دارای نزدیکترین مناسبات با کمپانیهای بزرگ خصوصی است، ریاست کمیته را به عهده میگرفت. همچنین در لایحه قانونی یادشده، ایجاد یک «کمیسیون مشورتی ارتباطات و اطلاعات بین المللی»، مرکب از نمایندگان شرکتهای عظیم چندملیتی، در کنار کمیته مورد نظر، نیز پیش بینی گردیده بود. (معتمدنژاد، ۱۳۸۷، ص ۲۴۲)
و بالاخره، درست اواخر دهه ۱۹۹۰ بود که چندین نیروی به هم مرتبط، یعنی جهانی شدن، انقلاب اطلاعات، پایان جنگ سرد و گسترش دموکراسی به عرصه روابط بینالملل، نظریه های دیپلماتیک را با چالشهای عدیدهای مواجه کردند. از این رهگذر، شاید دیپلماسی عمومی، بیش از سایر وجوه دیپلماتیک، دچار تحول شده باشد. دنیای نوین، امتیاز ویژهای برای اقناع، آشکارسازی، گشودگی و ایجاد ائتلاف در مقابل توحش و استفاده از زور با خود به ارمغان آورد. اهداف دیپلماتیک امروز، بیشاز آنکه بر دستیابی به توافقات مبتنی باشد، بر ایجاد جاذبه و خلق پیروانی با انگیزه و تمایل بالا تاکید دارد. به گفته جوزف نای، «عصر اطلاعات عبارت است از بهره گیری از عقاید و دانایی به منظور اعمال تاثیرات بین المللی.» (نای و آونز، ۱۹۹۶، ص ۳۵)
۱ – ۴ – ۲ – ۲ تعریف دیپلماسی عمومی
برای اولینبار، کنگره آمریکا در سال ۱۹۶۴، تعریف خود را از دیپلماسی عمومی چنین عنوان نمود: «بعضی از اهداف سیاست خارجی می تواند از طریق ارتباط مستقیم با مردم کشورهای دیگر (خارجی) بیش از دولتهایشان دنبال شود. از طریق استفاده از ابزارها و تکنیکهای مدرن ارتباطی، امروزه دسترسی به بخشهای مهم و بزرگی از جمعیتهای ملی ممکن شده است، تا آنها را آگاه ساخت؛ نگرشهایشان را تحتتاثیر قرار داد و شاید حتی، آنها را تحریک کرد که اقدام معینی را انجام دهند یا راهکار معینی را اتخاذ کنند. این گروه ها، به نوبه خود، توانایی این را دارند که فشارهای قابل توجه و حتی قاطعی به دولتهایشان وارد کنند.» (اشنایدر، ۱۹۹۷، ص ۲۱)
در یکی دیگر از تحقیقات کنگره، در سال ۱۹۶۴، راجع به اهداف دیپلماسی عمومی و بهتبع آن، آژانس اطلاعاتی آمریکا چنین بازگو شده است:
القای این اندیشه که آینده دنیا به جوامع دموکراتیک تعلق دارد.
متقاعد ساختن مناطق توسعه نیافته که ایالات متحده میخواهد توانایی تکنولوژیکی آنان را افزایش دهد.
مبارزه با این اسطوره که کاپیتالیسم، استثمارگر است و میخواهد بر دنیا تسلط یابد.
و بالاخره اینکه کمونیسم، غیر قابل اجتناب و حتمیالوقوع است. (همان، ص ۲۲)
اما در ادبیات متون سیاست خارجی ابداع این واژه را به ادموند گولیون نسبت می دهند. مانهایم مینویسد: عبارت دیپلماسی عمومی برای توصیف فعالیتهایی که زمانی با عنوان «پروپاگاندا»[۳۰] توصیف میشد، مرسوم شد. بنابر نقل از «گیفورد دی مالون»[۳۱]، بر اساس گزارشهای ارائه شده، این عبارت در سال ۱۹۶۵، به وسیله ادموند گولیون از دانشکده «قانون و دیپلماسی فلچر» در دانشگاه «تافت» ابداع شده است. این عبارت چنین تعریف شده است: «فرآیندی دولتی برای برقراری ارتباط با جوامع خارجی، به قصد ایجاد آگاهی و درک در مورد ایده ها و آرمانها، فرهنگ و عرف ملت خود، همچنین اهداف ملی و سیاستهای جاری.» (مانهایم، ۱۳۹۰، ۲۴)
امروزه در فرهنگ واژگان روابط بینالملل وزارت امور خارجه آمریکا که در سال ۱۹۸۵ منتشر شده است، در تعریف دیپلماسی عمومی آمده است: دیپلماسی عمومی به برنامه های تحت حمایت دولت اشاره دارد که هدف از آنها، اطلاعرسانی و یا تحتتاثیر قرار دادن افکار عمومی در کشورهای دیگر است. ابزار اصلی آن نیز، انتشار متن، تصاویر، مبادلات فرهنگی، رادیو و تلویزیون و اینترنت است. (آشنا، ۱۳۸۲، ص ۱۲)
«ادوارد آر. مارو»[۳۲]، رئیس آژانس اطلاعاتی آمریکا در دولت کندی، دیپلماسی عمومی را به عنوان تعاملاتی نه فقط با دولتهای خارجی، بلکه ابتدا با افراد و سازمانهای غیردولتی که اغلب به صورت دیدگاه های اشخاص مختلف علاوه بر دیدگاه دولت بروز می کند، تعریف نمود. (نای، ۱۳۸۷، ص۱۹۴)
یکی دیگر از تعاریف رایج دیپلماسی عمومی در آمریکا عبارت است از: تلاشهای رسمی دولت برای شکل دادن به محیط ارتباطات خارجی که سیاست خارجی آمریکا در آن جریان دارد با هدف کاهش سوءتفاهمات و درکهای نادرستی که ممکن است ارتباط میان آمریکا و آن کشور را پیچیده و مسالهدار نماید، از طریق مطلع ساختن و تحتتاثیر قرار دادن افکار عمومی سایر کشورها و ابزار اساسی آن عبارتند از نشریات، مبادلات فرهنگی، فیلم، امواج صوتی و تصویری، و بالاخره آنکه این دیپلماسی عمومی معتقد به اداره ماهرانه و دستکاری شده سیاست خارجی از طریق پخش آنچه که می تواند به عنوان تبلیغات پنداشته شود، میباشد. (بیات، ۱۳۸۵، ص ۴۴)
دیپلماسی عمومی به تلاش یک دولت برای برقراری ارتباط با عموم یک جامعه دیگر اطلاق میگردد تا طی این تلاش، ارزشها، فرهنگها، سیاستها و عقاید جامعه خود را برای آنها توضیح دهد و بدین ترتیب رابطه، وجهه و شهرت خود را در آن کشور بهبود و ترمیم بخشد. (جی کال، ۱۳۸۷، ص ۱۳)
«مک للند»[۳۳]، در تعریف دیپلماسی عمومی، مینویسد: «دیپلماسی عمومی برنامه ریزی استراتژیک و اجرای برنامه های آموزشی، فرهنگی و اطلاعرسانی توسط یک کشور حامی برای ایجاد محیط افکار عمومی در یک کشور (کشورهای) هدف است به طوری که، رهبران سیاسی، کشور هدف را قادر به تصمیم گیری حمایتگرانه و پشتیبانی از اهداف سیاست خارجی کشور حامی میسازد. (جعفری، ۱۳۸۴، ص۵۵)
گیلبوا، دیپلماسی عمومی را تنها به عنوان مدلی از «ارتباطات یکطرفه که غالباً در منازعات بین المللی دنبال می شود»، معرفی می کند. وی به نقل از فردریک مینویسد: «هسته نظریه دیپلماسی عمومی، ارتباطی هدایت شده با افراد خارجی، به منظور تاثیر گذاشتن بر افکار آنها و سرانجام، تاثیر گذاشتن بر دولتهای آنهاست. در همین چهارچوب، دیپلماسی عمومی، فعالیتهایی در زمینه های تبادل اطلاعات، آموزش و فرهنگ با هدف تاثیرگذاری بر دولتی خارجی، از طریق تاثیر گذاردن بر شهروندان آن است. (گیلبوا، ۱۳۸۸، ص۸۰)
با توجه به تعاریف فوق می توان نتیجه گرفت که ایده و جوهره اصلی دیپلماسی عمومی، تسلط بر افکار عمومی جهان از طریق کنترل ایده ها، باورها و هنجارها و در نهایت تاثیرگذاری در راستای اهداف مورد نظر از طرق مختلف و به طور کلی با کمک ابزارهای فرهنگی و ارتباطی است.
۱ – ۴ – ۲ – ۳ قدرت نرم، مفهوم کلیدی دیپلماسی عمومی
اصطلاح قدرت نرم برای اولین بار توسط «جوزف نای»[۳۴]مطرح شد. وی در سال ۱۹۹۰، در مقالهای در «ماهنامه آتلانتیک» با تاکید بر اهمیت قدرت نرم، قدرت را در آینده، کنترل و انتشار اطلاعات و توانایی تغییر رفتار دولتهای دیگر دانست. هرچند در گذشته، در ادبیات سیاسی جهان، برخی از اقدامات و سیاستهای دولتهای بزرگ در قالب قدرت نرم قابل تعریف بودند، این نای بود که از قدرت نرم به عنوان یک تئوری نام برده است. اهمیت مباحث مطرح شده در تئوری قدرت نرم، در رابطه با بحث دیپلماسی عمومی، باعث می شود تا در اینجا مورد توجه قرار گیرد. (کول، ۱۳۹۱، ص ۳۱)
یکی از مفاهیم کلیدی که در دیپلماسی عمومی جدید مطرح شده، قدرت نرم است. جوزف نای، در پایان جنگ جهانی دوم، این مفهوم را ابداع کرد. از نظر نای، قدرت نرم، یک بازیگر را قادر میسازد به کمک جذابیتهای فرهنگی خود و نه اهرمهای نظامی و اقتصادی، آنچه را که در فضای بین المللی جستجو می کند، به دست آورد. به عبارت دیگر، قدرت نرم، توان یک کشور برای دستیابی به اهدافش از طریق جذابیت و نه اجبار و یا تنبیه میباشد. این جذابیت از قدرت نرم هر کشور یعنی از سه عامل فرهنگ، ارزشها و سیاستهای یک کشور ناشی می شود. (همان، ص ۳۱)
نای در زمینه به کارگیری صحیح قدرت نرم، دیپلماسی عمومی را مرکز ثقل بحث خود قرار میدهد. بر اساس این نظریه، دیپلماسی عمومی با هدف افزایش قدرت نرم و کسب منافع ملی در عرصه عمومی اعمال می شود. دیپلماسی عمومی می تواند مکانیسمی برای به کارگرفتن قدرت نرم باشد؛ اما چیزی غیر از قدرت نرم است. مزیت مفهوم قدرت نرم این است که گفتمان دیپلماسی عمومی را به قلمرو امنیت ملی وارد ساخته و این امکان را فراهم آورده که به همان میزان به آن توجه شود. عیب آن نیز این است که نای از آن به عنوان مکانیسمی برای «به دست آوردن آن چیزی که یک نفر میخواهد» یاد می کند. (همان، ص ۳۲)
جعفری نیز در تایید این مسئله معتقد است منبع اساسی و مبنای دیپلماسی عمومی همان چیزی است که نای با مفهوم قدرت نرم ارائه میدهد. قدرت نرم از نظر نای، شیوه جدیدی از اعمال قدرت در مقایسه با شیوه های سنتی است که موجب می شود یک کشور کاری کند که کشورهای دیگر همان چیزی را بخواهند که او میخواهد. وی این را قدرت متقاعدکننده نیز میخواند. از دید وی منابع قدرت نرم آمریکا عبارتند از: جذابیت ایدئولوژیک، شرکتهای چندملیتی و فرهنگ آمریکا. در هر حال، همپوشانی منابع قدرت نرم و دیپلماسی عمومی آنچنان روشن است که نویسنده بر این امر تاکید دارد که دیپلماسی عمومی در واقع برنامه ریزی راهبردی کاربرد قدرت نرم در راستای تامین اهداف سیاست خارجی است. (جعفری، ۱۳۸۴، ص۵۶)
۱ – ۴ – ۲ – ۴ ابزارهای دیپلماسی عمومی
دیپلماسی عمومی از کانالها و شیوه های متعددی بهره میبرد که تنها یکی از آنها، رسانههای ارتباط جمعی، به ویژه بنگاههای سخنپراکنی بین المللی است. استفاده از رسانههای جمعی در دیپلماسی عمومی، برای تاثیرگذاری مستقیم بر توده مردم به کار میرود، در حالیکه دیگر روشها، عمدتاً فرهنگی بوده و به سوی مخاطبان نخبه تمایل دارند؛ با این باور که نخبگان بر افکار عمومی تاثیرگذار هستند.
در یک جمعبندی میتوان کانالها و ابزارهای دیپلماسی عمومی را چنین برشمرد.
-
- رسانههای ارتباط جمعی، بنگاههای سخنپراکنی بین المللی (به ویژه تلویزیون جهانی)
-
- تبادلات فرهنگی و علمی دانشجویان
-
- روشنفکران، دانشگاهیان و هنرمندان
-
- شرکت در جشنوارهها و نمایشگاهها
-
- برپایی و حفظ مراکز فرهنگی
-
- آموزش زبان
-
- تشکیل انجمنهای دوستی محلی و تجاری (گیلبوا، ۱۳۸۸، ص ۸۱)
۱ – ۴ – ۲ – ۵ ابعاد دیپلماسی عمومی
دیپلماسی عمومی دارای سه بعد بسیار مهم است: اولین و مهمترین بعد، «ارتباطات روزانه»[۳۵] است که شامل شرح شرایط داخلی و خارجی تصمیمات سیاسی برای مردم است. پس از تصمیم گیریهای مقامات حکومتی در دموکراسیهای مدرن، معمولا توجه خاصی به چگونگی آنچه باید به رسانه ها بگویند، معطوف میدارند؛ اما در حالت کلی بر رسانههای داخلی تمرکز می کنند. (به نظر میرسد رسانههای خارجی، مهمترین هدف بعد اول دیپلماسی عمومی باشد.) این بعد از دیپلماسی عمومی باید شامل آمادگی برای مقابله با یحرانها و حملات احتمالی نیز باشد. قابلیت عکسالعمل سریع به معنای این است که تحریکات منفی و اطلاعات غلط، فورا پاسخ داده شوند. بعد دوم از ابعاد دیپلماسی عمومی، ارتباطات استراتژیک است که در آن مجموعه ای از موضوعات ساده توسعه داده می شود، مانند چیزی که در یک مناقشه سیاسی یا تبلیغاتی رخ میدهد. بعد سوم دیپلماسی عمومی، گسترش روابط دامنهدار و طولانیمدت با افراد کلیدی از طریق بورس تحصیلی، معاملات، آموزش، سمینارها، کنفرانسها و دسترسی به کانالهای رسانهای است. هر کدام از این سه بعد دیپلماسی عمومی می تواند نقش مهمی را در ایجاد یک تصویر جذاب از کشور و دسترسی به نتایج مطلوب بازی کند. (نای، ۱۳۸۷، صص۱۹۸- ۱۹۵)
۱ – ۴ – ۲ – ۶ اشکال دیپلماسی عمومی