تقسیم کار: Division of labour
گونه ای رابطه مبتنی بر استثمار در جامعه و در تولید اقتصادی. فمنیسم مارکسیست بر این نظر است که نابرابری بین جنس ها از تقسیم کار ناشی می شود.[۲۹]
دولت:State
عموماً به معنی سازمان دهی است که بر یک منطقه یا گروه هایی از انسان ها از طریق به انحصار در آوردن حق استفاده از زور، فرمان می راند.
به نظر فمنیست های لیبرال، دولت قدرتی بر حق برای تأمین عدالت است و می تواند حقوق زنان را-برای نمونه، در یک سیاست تساوی شغلی- تأمین کند. بر این اساس وظیفه دولت حمایت از حقوق فردی است. فمنیست های لیبرال معاصر، نظریه ای در باره ی دولت ارائه می دهند که می پذیرند دولت بی طرف نیست، بلکه برآیندی از نیروها و یکی از قویترین نیروهای سلطه گر مردانه موجود است. به اعتقاد فمنیست های مارکسیست دولت برای این وجود دارد که زنان را به مردان وابسته کند.[۳۰]
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
سرمایه داری: Capitalism
نظام اقتصادی که در آن ابزار تولید در مالکیت خصوصی است. فمنیست های رادیکال، لیبرال و سوسیالیست در این باره توافق دارند که درماهیت جامعه ی سرمایه داری معاصر بدون محور قرار دادن مسأله زنان در تحلیل آن ممکن نیست.[۳۱]
شهروندی: Citizenship
حق رأی، حقوق برابر در برابر قانون و آموزش، مشارکت در زندگی عمومی و مدنی و برخورداری از حمایت دولتی همگی حوزه هایی هستند که زیر فصل شهروندی جای می گیرند.[۳۲]
عمومی/خصوصی:Public /Private
عموماً به معنای جدا بودن کار و خانه در زندگی فرد تلقی می شود. جنبش معاصر زنان سعی بر پیوند حوزه خصوصی و عمومی دارند.
از دیدگاه انسان شناسی فمنیستی، همه فرهنگ ها زنان را در حوزه خصوصی (خانگی) و مردان را در قلمرو عمومی قرار می دهند. فمنیسم رادیکال هیچ نوع تمایزی بین روابط خصوصی و عمومی قائل نمی شود. برخی مانند دوبوار پی بردند که انتقال زنان به حوزه خصوصی با زیست شناسی ربط پیدا می کند، مانند مرتبط دانستن زنان با طبیعت و مردان با فرهنگ.[۳۳]
فمنیسم رادیکال:Radical Feminism
فمنیسم رادیکال منشأ سرکوب زنان را قرار دادن آن ها بر اساس جنسیت شان در طبقه ای فروتر نسبت به طبقه «مردان» می داند. هدف فمنیسم رادیکال براندازی این نظام جنس-طبقه است.
آن چه این نوع فمنیسم را رادیکال می کند، توجه اش به ریشه های سلطه ی مردانه است و اعتقاد به این که تمامی اشکال مختلف سرکوب ناشی از تفوق مردانه اند. فمنیسم رادیکال می گوید مردسالاری ویژگی تعیین کننده جامعه ماست و زن محوریت می تواند اساس جامعه آینده باشد.
فمنیست های رادیکال استدلال می کردند که زنان باید کنترل تمام و کمال زندگی و تن خود را به دست آورند. نظریه های اصلی فمنیسم رادیکال توسط گروه هایی در نیویورک در اواخر دهه ۱۹۶۰و۱۹۷۰ شکل گرفت.
البته فمنیسم رادیکال به ویژه شولامیث فایرستون به خاطر آن که سرکوب زنان را در چهارچوب تاریخی مشخصی متمایز نکرده اند، مورد نقد قرار گرفته است. علت این امر آن است که فمنیسم رادیکال به جای این که پیش از هر چیز، منشأ کار را مورد توجه قرار دهد، به احساسات جنسی و جامعه پذیری پرداخته است.
فمنیست های رادیکال تبعیض جنسی را ریشه ای ترین یا اصلی ترین نوع سرکوب می دانند. یکی دیگر از عناصر وحدت آفرین در میان فمنیست های رادیکال توجه مشترک آن ها به روان شناسی زنان است. فمنیسم رادیکال اولین نظریه ای است که واقعیت را کاملاً از منظر زنان بازسازی می کند. فمنیست رادیکال نخستین وظیفه خود را توصیف مجدد واقعیت در زبانی جدید می داند.[۳۴]
فمنیسم سوسیالیست:Socialist Feminism
فمنیسم سوسیالیستی یکی از نظریه های مهم فمنیستی غربی، معتقد است در نظام سرمایه داری مرد سالار که برای بقای خود متکی بر استثمار طبقه کارگر و استثمار خاص زنان است، زنان، شهروندان درجه دو محسوب می شوند. فمنیسم سوسیالیستی استدلال می کند که ما نه تنها مالکیت ابزار تولید، که تجربه ی اجتماعی را نیز باید دگرگون کنیم، چون ریشه های سرکوب زنان در کل نظام اقتصاد سرمایه داری نهفته است.
فمنیست های سوسیالیست، برخلاف فمنیسم رادیکال، حاضر نیستند برخورد با سرکوب اقتصادی را امری ثانوی به حساب آورند و بر خلاف فمنیست های مارکسیست سرکوب جنس گرایانه را نیز دارای اهمیت ثانوی نمی دانند. بنابر استدلال فمنیسم سوسیالیستی مردان در اعمال سلطه بر زنان منافع خاص مادی دارند.
فمنیسم رادیکال به این دلیل فمنیسم سوسیالیستی را مورد نقد قرار می دهد که معتقد است درک این مسأله که نهاد ناهمجنس خواهی تا چه حد در سرکوب زنان مهم است را مبهم و مسدود می گذارد.[۳۵]
فمنیسم لیبرال:Liberal Feminism
نظریه آزادی فردی برای زنان. فمنیسم لیبرال بخشی از جریان غالب در نظریه های اجتماعی و سیاسی فمنیستی است. «حقانیت حقوق زن» مری ولستون کرافت نخستین بیانیه کامل فمنیسم لیبرال است. ولستون کرافت زنان را عاملانی اهل منطق توصیف می کند که «وضعیت پست تر» آنان در وهله نخست به دلیل سطح پایین تر سوادشان است. وی می گوید این امر با برابری فرصت ها برای زنان جبران می شود. این فمنیسم خود را به اصلاح طلبی و تلاش برای بهبود وضعیت زنان در چارچوب نظام محدود می کند و اعتراضی بنیادین به عملکرد یا مشروعیت نظام ندارد.[۳۶]
فمنیسم مارکسیست:Marxist Feminism
فمنیسم مارکسیستی دارای اهدافی است که عبارت اند از: توصیف مبنای مادی انقیاد زنان و رابطه میان شیوه های تولید و موقعیت اجتماعی زنان، و به کار بردن نظریه های زنان و طبقه در مورد نقش خانواده.[۳۷]
برخی از اعلام فمینیسم:
میل جان استوارت: Mill ,John Stuart
فیلسوف و منتقد اجتماعی انگلیسی که دفاع او از حقوق زنان در«انقیاد زنان»(۱۸۶۹)از آثار ماندگار لیبرالیسم انگلیسی است. وی دلیل انقیاد زنان را وجود نقش های سنتی و منافع مردان در تدوام نقش های یاد شده دانست. وی بیشتر از منظری اصلاح طلبانه نه رادیکالی بر این امر می پردازد و در نتیجه نقش زنان در خانواده را زیر سؤال نمی برد.[۳۸]
آستل مری: Astell Mary
نویسنده انگلیسی. وی در «پیشنهاد جدی به بانوان»نقدی مقدماتی از یادگیری مردانه ارائه داد. به اعتقاد او حسابگری مردانه، پروسه ی یادگیری را برای حفظ سیطره خدشه دار کرده است. او سازمان دهی مجدد دانش را از دیدگاهی فمنیستی، برای نمونه در مدارس عالی دختران، ضروری دانست.[۳۹]
انگلس فریدریش: Engels . Friedrich
فیلسوف آلمانی، تز اصلی وی این است که پدرسالاری در دوره خاصی، مادر سالاری «جوامع کومونی» پیش از تاریخ را سرنگون یا منحل کرد. راه حل وی برای مشکل سرکوب زنان، جذب ضروری بیشتر زنان به بازار کار است تا مانع از محدود شدن زندگی شان به کار خانگی و خصوصی شدن گردد.[۴۰]
دیلی مری: Daly Mary
فیلسوف رادیکال آمریکایی. وی در نخستین کتاب هایش کلیسا و جنس دوم (۱۹۶۸م) و فراسوی خدا- پدر (۱۹۷۳م) به بررسی زن ستیزی در مسیحیت و کلیسا می پردازد. وی می گوید قدرتی که مردسالاری بر زنان اعمال می کند متکی بر مسیحیت است.[۴۱]
فصل دوم
جایگاه زن درمکتب فمینیسم
بخش اول : خاستگاه جغرافیایی پیدایش فمینیسم
بخش دوم : ریشه ها و علل پیدایش مکتب فمینیسم
بخش سوم : امواج سه گانه فمینیسم
بخش چهارم : گرایش ها و مکاتب فکری فمینیستی
بخش پنجم: پیامدهای کلی فمینیسم
مقدمه فصل:
در طول تاریخ، جنس مؤنث با فراز و نشیب های فراوانی روبرو بوده است. همو بیشتر اوقات خود را در محیط خانه صرف تربیت کودکان، رفع نیازهای روزمره و ایجاد آرامش در خانواده می کرد و در خارج از خانه گاه در امر کشاورزی به همکاری با همسرش در تأمین حوائج زندگی کمک می نمود. اما با گذشت ایام و توسعه صنعت، ارزش کار بر اساس ایجاد درآمد و حضور در جامعه سنجیده شد و این درک ایجاد شدکه کار در محیط خانه بی ارزش بوده و در آمدی ایجاد نمی کند، و در نتیجه زنان نسبت به مردان در طبقه فرودستی قرار دارند. با نفوذ این تصور اشتباه در متن جامعه و نیز تفریط های حاکم بر فضای آن مانند منع بانوان از حق رأی، تحصیل و . . . جامعه زنان تحت تأثیر قرار گرفت، به طوری که آنان ارزش انسانی خود را در انجام فعالیت های اجتماعی و اقتصادی همانند مردان و تولید درآمد خارج از خانه دیدند و خواستار حق اشتغال شدند و گاه در این راه افراط نموده و خود را به مخاطره انداختند و بدون در نظر گرفتن ساختار جسمانی و روحانی و نقش مهم مادری، آماده انجام هر گونه فعالیتی مشابه با مردان شدند تا به برابری و تشابه کامل با مردان دست یابند. این ایده ابتدا به بهانه جبران موقعیت فرودست زنان در جامعه و تبعیضی که به علت جنسیت بر آنان اعمال می شد، از بستر مدرن غرب ایجاد گردید و آنان را وادار به جنبش نمود تا خواهان برابری کامل با مردان و حتی برتری نسبت به آن ها باشند. تمام طرفداران حقوق زن نیز تلاش نمودند تا بر تبعیض های موجود میان زن و مرد غلبه نمایند و نظام اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی را تغییر دهند. بدین روی تبعیض ها و ارزش های باطل حاکم بر جامعه، زنان را وادار به حرکت و جنبش اجتماعی در مقابل حقوق از دست رفته خود نمود تا با کوشش در راه کسب موقعیت اجتماعی و اقتصادی در جامعه برای احقاق حقوقی که به واسطه جنسیت خود محروم شده اند، افقی جدید فراروی خود در جامعه ایجاد نمایند و در نتیجه نظریه ی فمنیسم در جهان غرب پایه ریزی گردید.[۴۲]
اما فمینیسم در هر دوره به مسائل و مشکلات گروه خاصی از زنان توجه نمود و نیازهای برخی دیگر را زیر پا گذاشت و هر بار با نگرش ها و چشم اندازهای متفاوت مشکلات بانوان را بررسی نمود و راه حلی یک سو نگر و مقطعی ارائه داد. این نظرات باعث شد تا گروه های مختلفی از زنان احساس کنند که خواسته هایی که فمنیست ها نماینده آن هستند، در تضاد با منافع آن ها می باشد. بدین روی پدیده فمینیسم نتوانست رضایت کامل همه زنان را جلب نماید و با گذشت ایام دچار تحولاتی شد و گرایش های متعددی در آن بوجود آمد، به طوری که فمنیسم گاه مبارزه برای ایجاد حقوق برابر زنان با مردان را مطرح نمود(فمنیسم لیبرال) و تفاوت زن و مرد را بر اساس قوانین اجتماعی قرار داد و برخی موارد به طور کلی زن بودن و مرد بودن را غیر بنیادی دانست(در فمنیسم پست مدرنیسم) و در این مسیر گاه راه به افراط کشیده شد و تمام شرور جهان را معلول تسلط مردان بر زنان توجیه نمود و در نهایت خواستار عدم مدیریت مرد بر خانواده گردید. اما در دیدگاهی دیگر و پس از اثبات توانایی های زنان به تدریج تشابه و برابری کامل بین زنان و مردان را مطرح نمود وخواهان نفی تفاوت های جنسیتی شد و گاه به برتری زنان بر مردان(در حوزه اخلاق و جسم)رأی داد. (مانند برخی از شاخه های فمنیسم رادیکال) و آن ها را از جهات فراوانی قوی تر و نیرومند تر از مردان فرض نمود؛ مانند این که هیچ مردی قادر به کودک آوری یا وضع حمل نیست و نیز این که محبت و وفاداری، خردمندی و تیز هوشی، قدرت و تحمل سختی در زنان به مراتب بیش از مردان است، پس نتیجه گرفتند که نمی توان و نباید زنان را پست ترین و ضعیف ترین موجودات دانست.