وبلاگ

توضیح وبلاگ من

پایان نامه کارشناسی ارشد : دانلود فایل ها در مورد : دین و … – منابع مورد نیاز برای مقاله و پایان نامه : دانلود پژوهش های پیشین

 
تاریخ: 15-04-01
نویسنده: نویسنده محمدی

از وضعیت محیط زیست در دوران کنونی با عنوان بحران یاد می­ شود؛ بنابراین وضعیت محیط زیست در شرایط فعلی فراتر از صِرفِ مسأله است و شکل بحران به خود گرفته است. از این رو شناخت بحران به هدایت و کنترل آن کمک می­ کند. واژه­ی بحران بر پدیده ­های مختلف اطلاق می­ شود و رشته­ های مختلفی را درگیر ساخته است مانند بحران هویت، بحران اقتصادی، بحران سیاسی، بحران محیط زیست و غیره، که اندیشمندان علوم مختلف تعاریف متعددی از آن ارائه داده­اند. به باور رابرتس (,۱۹۸۸: ۹ Roberts) و نیز ویلیامز Williams, 1979: 19))، در ارتباط با مفهوم بحران، امکان ارائه تعریفی مشخص، غیرممکن می­نماید. بحران اساساً موضوع تعریف و بازتعریف است نه موضوع شناخت و نیز هر نوع تعریف از بحران، نسبی است (تاجیک، ۱۳۷۹: ۴۸). نویسندگان به تناقضِ مستتر در ذات بحران توجه داشته­­اند: توان بالقوه­ی هم­زمان هم برای ویران کردن و هم برای فرصت­سازی. درواقع غالبِ تعاریف بحران، یادآور این دوشاخگی (تهدید و فرصت) هستند (گیلپین و سیلا. جی، ۱۳۹۰). اغلب به اصطلاحِ چینی برای بحران اشاره می­ شود، زیرا دو اندیشه­نگارِ[۵۱] مربوط به خطر و فرصت در آن به­کار رفته است ((Fink, 1986. برخی هم با قدر مشترک از مؤلفه­ های اساسیِ شکل­دهنده بحران، تعریفی از آن ارائه نمود­اند. حسینی (۱۳۸۵)، مهم­ترین ویژگی مشترک میان همه پدیده ­های بحرانی را در «وضعیتی میان تباهی و سلامت» می­داند. درواقع بحران نوعاً پدیده­ای است که «تهدید جدی» متوجه آماج خود می­ کند.

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

مفهوم بحران از نظر نصر اشاره به وضعیتی است که عادی نیست یعنی وضعیت خطرناک که نوعی عدم تعادل در پی دارد (Muzaffar, 2007). هنگامی که جامعه از حالت تعادل و نظم عادی خارج شود و دچار آشفتگی شود، وضعیت بحرانی حاکم می­گردد. از این رو می­توان بحران را وضعی غیرعادی دانست که در آن، مشکلات ناگهانی و پیش ­بینی­ناپذیر پدید می­آیند. در چنین وضعی، ضوابط و هنجارها و قوانین مرسوم، دیگر کارساز نیستند و باید تدابیر ویژه و درخور موضوع اتخاذ کرد. طبق تعریف سازمان بهداشت جهانی، بحران عبارت است از درهم­ریختگی زیست­محیطی و روانی – اجتماعی که بسیار فراتر از ظرفیت انطباقی جامعه مبتلابه می­باشد (رضایی و بختیاری، ۱۳۸۹: ۲۶).

۲-۳-۲-۵- بحران محیط زیست

ماهیت کلی بحران محیط زیست عبارت است از ناسازگاری شدید – و فزاینده­ای – که از میان آنچه اقتصاد نوین جهانی از محیط زیست می­طلبد در یک سو و توانایی نیروهای طبیعیِ موجود در محیط زیست در برآوردن این مطالبات در سوی دیگر، برخاسته است (سویزی و دیگران، ۱۳۸۷: ۱۴). وضعیت فعلیِ محیط زیست نیز بحرانی است (اصغری لفمجانی، ۱۳۷۶: ۲۳-۱۴). بنابراین آنچه در این خصوص اهمیت دارد حفظ محیط زیست نیست بلکه ارائه راه­حل برای بحران کنونی محیط زیست می­باشد. بحران محیط زیست ابعاد بسیار گسترده­ای دارد، براساس دیدگاه نصر آنچه تحت عنوان «بحران محیط زیست» نام گرفته است صرفاً اشاره به بحران جهان طبیعی نیست بلکه جهانِ درون انسان را نیز در بر می­گیرد، یعنی اشاره به بحران درونی انسان نیز دارد.
نصر طیف وسیعی از مسائل را تحت عنوان «بحران محیط زیست» قرار می­دهد: انقراض انواع، آلودگی اقیانوس­ها، خاک، منابع آبی، پدیده گرم شدن جهان یا تغییر آب و هوا، تخریب جنگل­ها و صدف مرجانی و غیره، به­ طور کل همین واقعیتی که همه جا مشهود است- البته برای آنهایی که چشمانی برای دیدن داشته باشند (Schwencke, 2009: 21). بحران محیط زیست نشانه­­ای از تخریب هماهنگی و توازن جهان طبیعی است. بحران زیست­محیطی در اصل بحرانِ رابطه میان انسان و طبیعت می­باشد.

۲-۳-۳- محیط زیست و دین

در سرتاسر تاریخ و در ورای نهانگاه­های تاریک و کهن­ترین فرهنگ­های نژاد بشری، دین، مشخصه­ی اصلی و فراگیر حیات بشری بوده است. برای فهم تاریخ و حیات بشری، فهمیدن دین ضروری است و در جهان برای درک مفهوم زندگی آنگونه که در نگرش­های اغلب متفاوت با دیدگاه ما ملاحظه می­گردد، باید مکاتب و ادیان ملل دیگر فهمیده شود. تعاریف مختلفی از دین شده است که در چشم­انداز هر یک از این تعاریف به جنبه­ای از دین اشاره شده است و می­توان به دین از زوایای متعدد: تعاریف طبیعت­گرایانه، اخلاق­گرایانه، جامعه­شناختی، روان­شناختی، پدیدار­شناختی، غایت­گرایانه و متکلمان، نگاه کرد.[۵۲] به بیانی دیگر اساساً دین مقوله­ای چند بعدی است. بنابر چند وجهی بودن دین و نیز گستردگی ادیان، تعاریف موجود از دین، از دیدگاه­ های مختلف و با رویکردهای مختلف و برحسب موقعیت اجتماعی و فرهنگی مردمان است. از همین رو پژوهش و بررسی دین از زوایای مختلف انجام می­گیرد و رشته مطالعاتیِ دین­پژوهی در این راستا شکل گرفته است.
اصطلاح «religion» به معنای ریشه­ای خود یعنی واژه لاتینی religare، معنای «به هم­بستن یا پیوند دادن» را افاده می­ کند. دین چیزی است که انسان را با خدا و در عین حال انسان­ها را با یکدیگر به عنوان اعضای یک جامعه یا چیزی که اسلام امت نامیده است، پیوند می­دهد (نصر، ۱۳۸۵: ۱۶۳). اصطلاحی که امروزه تحت عنوان معنویت رواج یافته است، واژه­ای مدرن است و کاربرد آن از قرن نوزدهم به بعد است. از دیدگاه نصر معنویت منهای دین، معنا نخواهد داشت. درواقع راه معنویت جز از طریق راهی که خدا پیش روی ما نهاده است – یعنی دین – نیست. دین دربردارنده­ی همه آنچه که از معنویت مستفاد می‌شود، می­باشد (Nasr, 2007: 29).
طی دو دهه­ گذشته رشته­­های مطالعاتی جدیدی در باب تعامل دین و محیط زیست پدید آمدند. رشته مطالعاتیِ دین و محیط زیست، یکی از زیرشاخه­های رشته «مطالعات دین»، «اخلاق دینی» و «جامعه ­شناسی دین» می­باشد. این زیرشاخه به­ طور ضمنی اشاره به تصمیمات و ملاحظات انسان در قبال محیط زیست دارد. بسیاری بر این باورند که بحران محیط زیست، بحرانی دینی و معنوی است و جدایی دین از زندگی دنیوی می ­تواند عامل بروز بحران زیست­محیطی باشد زیرا بوم­شناسی انسانی به شدت تحت­تأثیر باورهای انسان نسبت به ماهیت و طبیعت انسان یعنی دین قرار دارد. گفتگوهای زیست­محیطیِ بین ادیان، نمونه ­ای از توجه به اینگونه راه­حل­ها می­باشد. برای مثال گردهمایی بین ­المللی رهبران روحانی پارلمانی در سال ۱۹۸۸ در آکسفورد، ۱۹۹۰ در مسکو، ۱۹۹۲ در ریو و ۱۹۹۳ در کیوتو که در آنها رهبران ادیان جهان، سیاستمداران و سران کشورها حضور داشتند. همچنین، برگزاری پارلمان ادیان جهان[۵۳] در سال ۱۹۹۳ در شیکاگو و در سال ۱۹۹۹ در کیپ­تاون[۵۴]، برگزاری سمینار تهران در سال ۲۰۰۱ پیرامون محیط­زیست، فرهنگ و دین، برگزاری نشست سران جهان و رهبران ادیان در مقر سازمان ملل متحد در سال ۲۰۰۰ و برگزاری اولین همایش اسلام و محیط ­زیست در سال ۱۳۷۸ در تهران می­باشد (عابدی سروستانی و همکاران، ۱۳۸۶: ۶۴).
طبیعت و رابطه­ انسان با طبیعت را باید در فرهنگ، یعنی دین و نیز علوم ارزیابی کرد. شمار زیادی از الاهیدانان و اخلاق­دانان برآنند که بایستی دین، توجه بیشتری به اکولوژی داشته باشد؛ ابعاد دینیِ حفظ و توجه به بحران محیط زیست از سوی اکولوژیست­­ها مورد تصدیق واقع شده است (Gottlieb, 2006: 367). قدیم­ترین اشکال دینی یعنی ادیان بت­پرست[۵۵] – ادیانِ پیشاتوحیدی – قائل به الوهیتِ طبیعت یا جانمندی­ طبیعت بودند و بدین ترتیب نخستین کلیساها و معابد به شکل ساختمان­های دست­ساز نبود بلکه همان جایگاه­های طبیعی مانند درختان، صخره­ها و غیره بودند. مردم به چنین مکان­هایی آمده و به مدت طولانی بدون هیچ سرپناه و ساختمانی در آنجا مستقر می­شدند. خرابه­های معبد دلفی، مقدس­ترین مکان در یونان باستان، نشان از تجربه­ مردم و لذت بردن از زیباییِ مقدس طبیعی دارد (Foss, 2009: 167).

۲-۳-۳-۱- الاهیات زیست­محیطی[۵۶]

بخش اعظم آنچه تحت عنوان «الاهیات ­زیست­محیطی» نامیده می­ شود برآمده از سنت دینیِ یهودی- مسیحی در طی ۲۰ الی ۳۰ سال اخیر است (Butkus, 2011: 119 and Kolmes). «الاهیات زیست­محیطی» و «اخلاق زیست­محیطیِ دینی» ریشه در اواخر دهه­ ۱۹۶۰ دارد، اگرچه نشانه­ های اولیه­ این رویکرد را می­توان در نوشته­ های برخی الاهیدانان یافت. یکی از نخستین رویکردهای الاهیات زیست محیطی نیز در آثار جوزف سیتلر[۵۷]، در میانه­­ی دهه­ها­ی ۱۹۵۰ و اوایل ۱۹۶۰ پدید آمد.
طبق دائرۀ­المعارف فلسفه و اخلاق زیست محیطی[۵۸] جرقه­های الاهیات زیست­محیطی برآمده از الاهیات مسیحی نبود بلکه ریشه در مقاله­ لین وایت، مورخ فن­­آوری[۵۹]، با عنوان «ریشه ­های تاریخی بحران زیست­محیطی ما» به سال ۱۹۶۷ دارد. وایت، مسیحیت (به معنای وسیع­تر، سنت یهودی- مسیحی) را به عنوان انسان­محورانه­ترین دین جهان و منبع دستِ اول بحران زیست­محیطی نشان داد. ادعای وایت مبنی بر این است که عقیده­ی محوری در مسیحیت، به تدریج جایگزین جهان­بینی شرکِ باستان مبنی بر ارواحِ مستقر و محرکِ جهان­بینی طبیعی می­گردد. این عقیده­ که مورد حمله­ی وایت قرار گرفت متشکل از جهان­بینی دوگانه­انگاری بود که ارواح را از ماده جدا کرده و آنها را به مرتبه­ی پایین­تری تنزل می­دهد؛ بر این فرض بود که طبیعت، تنها پرده­ی پشت صحنه­ی نمایش و مرحله­ ای گذرا از درام واقعی انسانی است که به­ صورت الهی آفریده شده که در نهایت این جهان را ترک گفته و به آشیانه­ی حقیقی خویش در جوار خدا برمی­گردد. همچنین، حُکمی الهی است که به انسان­ها فرمان داده شده که برای مقاصد خویش، طبیعت را مسخر خویش سازند. بدنه­ی آثار الاهیات زیست­محیطی در اثر پاسخ به چنین نقدها و رویکردهایی رشد یافته است (Sideris, 2009: 291).
بر این اساس، الاهیدانان به تفسیر فقراتی از کتاب مقدس که مورد حمله­ واقع شده پرداخته­اند. بسیاری از الاهیدانان تفسیر وایت از مفهوم «سلطه»[۶۰] [در کتاب مقدس را] به عنوان سلطه انسان بر طبیعت را به معنای نظارت مسئولانه تفسیر کردند نه استبداد و مالکیت مطلق[۶۱]. ((Ibid.

۲-۳-۳-۲- اهمیت الاهیات زیست­محیطی

یکی از تأثیراتِ الاهیات زیست­محیطی بر دین، سؤالاتِ الاهیدانان زیست­محیطی است. سؤالاتی از قبیل: خدا چطور تعریف می­ شود؟ ویژگی­های محوریِ الهی چیست؟ ارتباط خدا با طبیعت به چه صورت است؟ آیا مسیحیت می ­تواند مسیح­محور باشد بی­آنکه آشکارا انسان­محور باشد؟ الاهیدانانی مانند مری توکر و جان گریم[۶۲] نیز کمک به برپاییِ انجمن­های بین ­المللی و ادیانی کرده ­اند تا پیام­هایشان منحصر به مراکز علمی نباشد و به بیرون از دانشگاه­ها و سرتاسر جهان مخابره شود.

۲-۳-۴- محیط زیست، علم و تکنولوژی

سرگذشت تاریخی بشر حاکی از آن است که برخلاف دنیای متجدد و مدرن که متأثر از عصر روشنگری و با رویکرد علمی و تجربی- با اصالت به عقل و علم و به چالش کشاندن مذهب و متافیزیک- شکل گرفت، در قرون وسطا، خردباوری با تأویل دینی از جهان و نظام جهانی همراه بوده و ادراک انسان نسبت به جهان و انسان، به­گونه ­ای ژرف، رنگ دینی داشت (نکوئی­سامانی، ۱۳۸۷).
طبق دیدگاه سیدحسین نصر، برای فهم علل بحران محیط زیست، باید دورانِ پیش از علم صنعتی و حتی پیش از انقلاب علمی قرن هفدهم را تحلیل نمود. بنابراین با توجه به سیر دیدگاه نصر در آثارِ او در خصوص ریشه ­های تاریخی بحران محیط زیست، لزوم اشاره به نقش ویژگی­های دنیای مدرن و علوم متجدد در شکل­ گیریِ بحرانِ مذکور، ضروری می­نماید.
جهان­بینیِ مسلط کنونی، ریشه در ماتریالیسم علمی قرن نوزدهم دارد. شکوفایی حاصل از علم و فناوری، انقلاب صنعتی و سطوح بی­سابقه­ تولیدِ مادی را ممکن ساخت. امور مسلّمی که مرجعی علمی نداشت، بخاطر اینکه اساساً منزلت معرفت­شناختی نداشت کنار نهاده شد یا مورد بی­مهری و کم توجهی قرار گرفت. این تجربه­باوریِ منطقی مادی­گرایانه، پارادایم مسلط جامعه غربی باقی مانده است و در واقع جهان را به منزله انباری انگاشته که برای ارضای نیازهای مادی و خواسته­ های بشر غارت می­گردد (پویمن، ج۲، ۱۳۸۲: ۴۳۹). درواقع رنسانس، که از آن به نوزایی تعبیر می­ شود، تولد مجدد نبود، بلکه مرگ خیلی چیزها بود. رنسانس به این بهانه که بازگشتی به تمدن یونانی- رومی است، صرفاً بیرونی­ترین بخش آن را اختیار کرد؛ فقط فلسفه دنیوی و علوم دنیوی وجود داشت. به عبارتی نفی عقلانیت حقیقی و محدود شدن شناخت به پایین­ترین مرتبه­اش یعنی مطالعه تحلیلی و تجربیِ واقعیت­هایی که از اصول جدا شده ­اند (گنون، ۱۳۸۷: ۳۱).
علوم متجدد، تحولاتی همه­جانبه در خصوص نظم طبیعت به ­بار آورده است؛ علوم سنتی برخلاف علم متجدد فضای مشترکی با ادیان داشته اند؛ علومی ناظر به طبیعت، مبتنی بر اصولی مابعدالطبیعه. برخی برای متمایز ساختن این علوم از علم ناسوتی که پیوندهایش را از امر قدسی گسسته است، چنین علومی را به حق «علم مقدس»[۶۳] نامیده­اند[۶۴] (نصر، ۱۳۸۹: ۱۶۵). نصر با اشاره به نوعی هم­زبانی در میان علم و دین، بر این باور است که با ظهور علم متجدد، این فضای گفتاریِ مشترک از هم پاشید و دیدگاه دینی درباب نظم طبیعت به محاق افتاد. درپیِ دیدگاه علمیِ متجدد، علوم طبیعت اساساً از بنیادهای اخلاقیِ دینی جدا شدند و در اثر این انفکاک، طبیعت به­عنوان توده­ای عاری از مفاد معنوی درآمد که با حرص و ولعی مهارنشدنی مورد چپاول و تجاوز قرار می­گرفت (همان: ۱۶۸). دوران رنسانس و انقلاب علمی، فهم مکانیکی از طبیعت را بر زبان­ها انداخت. طبیعتِ فروکاسته به ماشین، با قوانینِ ذهنی انسان مورد تشریح قرار گرفت و نقش خدا به نقش آسیاب­ساز یا ساعت­ساز تنزل یافت و حتی برخی مانند نیوتونی­های متأخر، این نقش را نیز زائد دانستند (نصر، ۱۳۸۹). تقریباً در تمامی ادیان، قوانینِ حاکم بر طبیعت، منشا الهی دارد برای مثال در ادیان ابراهیمی یکی از وظایف اصلیِ خدا، وضع قوانین برای جامعه بشری و طبیعت بوده است و یکی از اسماء الهی، «الشارع یا قانونگذار» است.
انسان­گرایی[۶۵] به­مفهوم دنیاگرایانه یکی از جریان­های فلسفیِ دوران رنسانس است. به تعبیر گنون (۱۳۸۷)، اومانیسم کلمه­ای است که از پیش، تمام برنامه­ی تمدن جدید را در خود خلاصه می­کرد. در واقع اومانیسم، نخستین صورت چیزی است که بعدها به سکولاریسم معاصر تبدیل شد. آدمیان علاقه­مند بودند همه چیز را به نسبت­های صرفاً انسانی تقلیل دهند. انسان دوران رنسانس، پرومته­ای[۶۶]، سرکش و زمینی، مستقل از آسمان و اراده خداوندی است؛ درست در نقطه­ی مقابلِ انسان در اسلام که تسلیم اراده خداوندی است. این انسان احساس می­کرد سلطه و سیطره­ای بیش از همه دوران­های پیشین بر زمین دارد. ویژگی اصلی این انسان نوین، هم فردگرایی [۱] بود و هم استدلال­گرایی[۶۷]. و تلقیِ عقل استدلالی، به مثابت مرجع اعلی و انحصاری برای دستیابی به حقیقت است؛ این استدلال­گرایی نتیجه­ای جز فلسفه­ی استدلال­گرایانه دکارت و دیگران در قرن هفدهم نمی­توانست داشته باشد. دکارت با فردگرایی می­خواست بدون توسل به اصل و مبدئی در ورای خویش، واقعیت را فهم کند. تصور نوین از آزادی، به معنای استقلال از عالم قدسیِ مسیحیت قرون وسطا و نظم کیهانی بود؛ آزادی انسان برای شکل دادن و تغییر دادن عالم آنگونه که خود می­خواهد، با قطع نظر از هر قانون کیهانی یا اراده الهی. طبق آموزه­های سنتی، اعمال منوط به نحوه وجود ماست، برخی مانند پیکو (که نظریاتش در باب انسان تأثیرگذار بوده است) مدعی شدند که وجود بشر از عمل او نتیجه می­گیرد و همین بزرگترین پیامدها را برای تخریب عالم طبیعت همراه داشته است. انسان به­عنوان خدای زمینی، فاتح طبیعت و سازنده تقدیر خویش، خود را از قید نظم الاهیاتی و نظم طبیعی آزاد می­دانست (نصر، ۱۳۸۹: ۲۲۸). این انسان­مداری (اومانیسم) از مشاهده­ علل بنیادین بحران زیست­محیطی امتناع می­ورزد و رابطه­ انسان غربی را با سرچشمه­های معنوی­ای که می­توانند در نجات وی از بحران فعلی مددکار باشند قطع می­ کند.
با تحولاتِ ناشی از علم، مفهومِ «نظم کیهانی» و قوانین خلق شده­ به­دست خداوند، به مفهوم «قوانین طبیعت» که مأخوذ از عقل بود و معمولاً با قوانین ریاضی یکی گرفته شده تحول یافت که از قوانین اخلاقی و روحانی منفک بود. این تحولات، فهم مسیحیِ اولیه از موضوع را به محاق افکند و گویی الاهیدانان متأخر سعی بر «مسیحی کردنِ» مفهوم علمیِ قرن هفدهم از قوانین طبیعت داشته اند. چنین رویدادی در تمدن­های دیگر، چینی، هندی و اسلامی، اتفاق نیفتاده است (نصر، ۱۳۸۹: ۱۷۴). بنابر دیدگاه نصر (۱۳۸۹)، سرآغاز ویرانیِ تصور سنتی از طبیعت، نظریه­­ی خورشید مرکزیِ کپرنیک است چرا که نه فقط مستلزم تغییر مرکز عالم از زمین به خورشید بلکه از میان رفتن اهمیت نقش انسان در مرکز عالم بود.
به نقل از سیدریس ((۲۰۰۹: ۲۹۲، کارولین مرچنت[۶۸] در کتاب مرگ طبیعت[۶۹] (۱۹۸۰) بر این عقیده بود که علوم مدرن، از انقلاب علمی قرون هفدهم و هجدهم، به لحاظ زیست­محیطی به شکل فجیعی، مادی تلقی شدند؛ بی­روح و بی­ارزش. مرچنت این دیدگاه مکانیکی از طبیعت را مدیون رنه دکارت و فرانسیس بیکن دانست. همانطور که اشاره شد، در باب نقش علم و فناوری در بحران محیط زیست، نامِ فرانسیس بیکن به چشم می­خورد. نقش بیکن در تکوین آن جنبه از علم متجدد است که به غلبه بر طبیعت اهتمام داشته تا فهم طبیعت؛ یک نظم بشری محض که هدفش دستیابی به اهداف مادی است. با این حال بنابر دیدگاه نصر (۱۳۸۹: ۱۷۸) سهم بیکن در علم مکانیکی جدید به هیچ ­وجه به اندازه­ سهم دکارت یا گالیله در خور اهمیت نیست. گالیله، کتابِ طبیعت را که ادیان توحیدی آن را حاوی آیات خدا می­دانستند به کتاب ریاضیات که باید از طریق شناختِ ریاضی فهم کرد، تغییر داد. گالیله با نفی مفاد چیزی که خود از آن به «کیفیات ثانویه» یا کیفیات به معنای دقیق کلمه تعبیر کرده است و با تأکید بر «کیفیاتِ اولیه» که در نظر او چیزی جز کمیت محض نبود، فهم دینی از نظم طبیعت را مردود دانست[۷۰]. به زعم نصر هیچ حادثه­ای در تاریخ اروپاییِ متجدد، به اندازه محاکمه گالیله در نشستنِ فلسفه­ی مکانیکی نوین بر جای فهم دینی از طبیعت، حائز اهمیت نیست. پیامدهای این رویداد را در نابودیِ انواعی از حیوانات و تخریب منابع طبیعی زمین می­توان دید (همان: ۱۸۰-۱۸۲).
نصر(۱۳۸۹) براین باور است که دکارت با ریاضی کردن مکان، زمان و ماده، ژرف­ترین تأثیر را بر نفسِ ساختار علم متجدد نهاد. براساس کتاب تأملاتِ[۷۱] دکارت، مبنای دیدگاه وی منجر به اصل چالش‌انگیز در باب طبیعت شد. جهان خارجی­ای که وی در تأملات خویش از آن یاد می­ کند بسیار متفاوت از پیشینیانِ قرون وسطایی­اش است. دانشمندان قرون وسطایی از ارسطو پیروی می­کردند که همه‌ی چیزهای زنده را واجد مجموعه ­ای از قابلیت ­های خاصی می­دید. برای مثال تیغ­های چمن، ظرفیت تغذیه و رشد داشتند و گربه­ها افزون بر آن (تغذیه و رشد) قابلیت حرکت و احساس نیز داشتند. انسان همه قابلیت‌های فوق­الذکر به­علاوه­ی ویژگیِ منحصر به فردِ خرد (شعور) را داشت. دکارت مدافع انقلاب علمی­ای است که دیدگاه مکانیکی به طبیعت داشت. بدین ترتیب جهان خارج در تأملاتِ دکارت، متشکل از مواد بی­جانی است که رفتارشان را می­توان با مجموعه قواعد ریاضی درک کرد. استدلال دکارت در کتاب گفتار در روش[۷۲] مبنی بر این است که هیچ مبنایی برای تصور و تفکر در باب قابلیت استدلال و ذهن داشتن حیوانات نیست. رفتار آنها بر طبق قواعد مکانیکی قابل توضیح است. بنابراین طبق گفته­ی دکارت، حیوانات تماماً متعلق به حوزه­ ماده­اند، هیچ جایگاه اخلاقی ندارند و می­توانند مورد بهره ­برداریِ انسان قرار گیرند Wee, 2009: 213)). درواقع نگاهی تماماً ابزارانگارانه به طبیعت و ماسوای انسان. اما دیدگاه دکارت در زمان­های اخیر با اعتراضات شدیدی مواجه شد. گیلبرت رایل[۷۳] جایگاه دوگانه­انگاریِ دکارت را به­عنوان «عقیده­ی روح در مکانیک» توصیف کرد (Ryle, 1949: 15-16). به نظر دکارت، بدن انسان همانند حیوان است، یک ساعت ماشینی اما برخلاف حیوان، واجد ویژگی­ روح است که نادیدنی و ناشنیدنی است و فاقد وزن و اندازه است (Ibid: 20). رایل، تعاملِ میان روح و بدن مکانیکی را دشوار می­خواند. سایر فلاسفه نیز تصریح کرده ­اند که جهان مادیِ دکارت، نظامی بسته است که ناگزیر از پیرویِ قوانین خودش است. در این صورت تصمیمات متفکر چطور می ­تواند بر بدن انسان و بطور کلی بر جهان گسترده تأثیر گذارد؟ دیدگاه دکارت، حق و حقوقی برای حیوانات قائل نیست و آنها را به ماشین تقلیل داده است این در حالی است که اخلاق­گرایانِ حیوانات[۷۴] (قائل به جایگاه اخلاقی برای حیوانات) مانند پیتر سینگر، بر این عقیده­اند که حیوانات نیز احساس دارند و رنج می­کشند. اخلاق­گرایان زیست­محیطی مانند آلدو لئوپولد[۷۵] ، کالیکات[۷۶] و رولستون[۷۷] به وضعیتی که دکارت برای جهان درنظرگرفته (موردِ بهره ­برداریِ خواسته ­ها و اغراض انسانی) اعتراض نموده ­اند و معتقدند جهان با تنوع زیست ‌محیطی‌اش دارای جایگاه اخلاقی است و نباید تخریب و نابود گردد (Wee, 2009: 214).
نظم طبیعت در نظر دکارت و نیوتن، توسط خداوند برقرار گشته است و در نظر کانت بر اثبات وجود خدا، درحالیکه در نظر داروین، هاکسلی و دیگر داروینی­ها، چنین تصوری ویران شد و طبیعت نمی‌توانست به خدا منتهی شود و نظم طبیعت ربطی به غایت و هماهنگی­ای از پیش­ طراحی شده نداشت. این نظریه بخش اعظم الاهیات مسیحی را وادار به عقب­نشینی ساخت و بر آن داشت تا در فهم خویش از انسان و سرنوشت آن تجدید نظر نماید. در طی قرن بیستم این نظریه به نوعی «دین تکاملی»[۷۸] منجر شد که از طریق مکتب تیار[۷۹] و بسیاری از متخصصان الاهیات بوم­شناسیِ[۸۰] معمول، در مسیحیت به ظهور رسیده است (نصر، ۱۳۸۹: ۱۹۷-۱۹۶).
کشف حقایق بسیاری در خصوص وجه کمیّ طبیعت از سوی انقلاب علمی، به بهای از دست رفتن وجه دیگری در همه مخلوقات که از ازل معطوف به خداوند بوده است، تمام شد. این تلقی که عالم، تجلی الهی و حاویِ نشانه­ های الهی است به حاشیه­ تفکر اروپایی رانده و به نهان­گرایی منتسب شد (همان: ۱۹۱). ­بنابراین در مجادله­ی زیست­محیطی هیچ­چیز خطرناک­تر از نگاه صرفاً علمی به انسان و طبیعت نیست؛ نگاهی که ارتباط بشر را با ریشه ­های معنوی وی قطع می­ کند (نصر، ۱۳۷۹).

۲-۳-۵- محیط زیست و اخلاق (اخلاق زیست­محیطی)

اخلاق زیست‌محیطی[۸۱] نوعی از اخلاق است که پس از گسترش زندگی‌ شهرنشینی، توسعه‌ی تکنولوژی و ماشینیزم و بروز انواع بیماری‌های روحی و روانی پدید آمده است (نلسون، ۱۳۸۴ و ۱۳۸۵: ۶۱). اخلاق زیست­محیطی شاخه­ای از فلسفه و اخلاق کاربردی [۲] (Minteer, 2004: 131-156 & Corley) و از حیطه­های اساسی اخلاق زیستی [۳] محسوب می­ شود O’neill O, 2002: 228))، که می­باید قادر باشد تا میان مجموعه­ پیچیده­ای از واقعیاتِ سرگردان تجربیِ ایدئولوژی­ها و ارزش­های انسانی، داوری کند (دیو و گریس، ۱۳۷۸). هدف اخلاق زیست محیطی، ارائه دلایل نظام­مند و جامعی برای این منظور است که چرا باید روابط اخلاقی بین انسان­ها و محیط زیست طبیعی وجود داشته باشد و می­توان آن را مطالعه رفتار درست و اشتباه در درون یک محیط زیست مشخص تعریف نمود (Hatcher, 2004: 357-363).
در اخلاق سنتی تنها انسان دارای ارزش است و ارزش سایر موجودات در رابطه با انسان تعریف می‌گردد. نظریه ارزشیِ اخلاق زیست­محیطی میان ارزش ذاتی و ارزش ابزاری تمایز قائل است. ارزش ابزاری بدین معناست که ارزش شیء، وابسته به ارزشی است که برای دیگر اشیا دارد در حالیکه ارزش ذاتی به این مفهوم است که به ­خودی خود واجد ارزش است. بدین ترتیب اخلاق زیست­محیطی در غرب به دو دسته اخلاق انسان­محور[۸۲] و اخلاق غیرانسان­محور[۸۳] تقسیم می­گردد. در اخلاق انسان­محور تنها انسان دارای جایگاه اخلاقی است و تخریب محیط زیست تا آنجا مهم است که منافع انسانی را تحت­تأثیر قرار دهد در حالیکه دیدگاه غیرانسان­محور جایگاه اخلاقی را به سایر موجودات زنده و یا زیست­بوم تعمیم می­دهد و معتقد است که تأثیرات بر محیط زیست صرف­نظر از پیامدهای آن بر انسان، دارای اهمیت است (Oughton, 2003: 3-18).
یکی از رهیافت­های اخلاق زیست­محیطی، نظارت[۸۴] است؛ این رهیافت بر این اساس است که سلطه انسان بر طبیعت هیچگاه مطلق نبوده بلکه مراقبت از مخلوقات به انسان واگذار شده است. ما فقط ناظر[۸۵] هستیم و از ما خواسته شده با مخلوقات همانطور که خدا از ما خواسته، بطور خردمندانه و مقدس، رفتار نمائیم (Rshm, 2000: 109). مشابه این رهیافت، در آموزه­های دینی نیز موجود است که از آن به خلیفۀ­اللهی یاد می­ شود. بدین معنا که انسان جانشین خداوند بر روی زمین است. اگرچه مالکیت مطلق از آن خداست. این جانشینی به منزله­ی مسئولیت و بار امانتی است بر دوش انسان تا رفتار درستی در قبال مخلوقات الهی پیشه سازد.
اخلاق زیست­محیطی فلسفه­­ی اخلاقی است که با طبیعت غیرانسانی سروکار دارد. از زمان سقراط تا سارتر، اخلاق منوط به انسان بود، یعنی حیطه­ی انسانی را در برداشت. همین تأکید و تمرکز بر موجودات انسانی به مدت ۲۵ قرن، فلسفه سنتیِ اخلاقی سراسر انسان­محورانه را رقم زد. اخلاق زیست­محیطی براساس نقدِ (اعم از مثبت یا منفی) انسان محوری شکل یافته است. در تاریخ سنت عقلانی غرب این نقد، انقلابی به پا کرد. بدین معنا که در فلسفه اخلاقِ تاریخ دو هزار ساله­ی سنت عقلانیِ غربی، جایگاه اخلاقی حق انحصاریِ انسان می­باشد (۲۰۱۰: ۱ Keller,). ولی بنابر اخلاق زیست­محیطی، این انحصار از جرگه­ی انسان خارج شده است. نقد انسان­محوری پاسخ به سؤالاتی است که از شاخه­ های مهم فلسفه – متافیزیک، ارزش­شناسی، معرفت­شناسی، زیبایی­شناسی و اخلاق – می­گذرد، سؤالاتی مانند «آیا میان فرهنگ انسانی و حیات وحش تمایزی وجودشناختی (متافیزیک) وجود دارد؟»، «آیا انسان­ تنها موجود ذاتاً ارزشمند است، آنطور که پروتاگوراس گفته میزان همه چیزها (ارزش­شناسی)[۸۶] است؟ یا اینکه برخی از موجودات غیرانسانی، ذاتاً ارزشمندند؟ چطور خواهیم فهمید (معرفت­شناسی)؟»، «آیا زیبایی طبیعی مهم است (زیبایی­شناسی)؟»، «آیا حفظ زیبایی طبیعی و کمال محیط زیست مسئولیت­آور است (اخلاق)؟». اخلاق زیست­محیطی دل مشغله­ی چگونگیِ رفتار انسان­ها به­عنوان نمایندگان اخلاقی است که می­بایست به بهترین وجه در خانه­ی خاکی­اش زندگی کنند. همچنین شامل مطالعه­ موجودات انسانی، مطالعه­ محیط زیست و مطالعه­ روابط حاصل از آنهاست (Ibid).
اخلاق زیست­محیطی نشان­دهنده تمایزی مهم میان اخلاقی بودن[۸۷] و اخلاقی به­نظر آمدن[۸۸] است. اخلاقی بودن به معنایِ آگاه بودن از وظایف اخلاقی خویش در قبال سایر موجودات است (Ibid: 19). بطور خلاصه دغدغه­ی اخلاق زیست­محیطی، چگونگی زیست انسان­ها و تعامل با سایر گیاهان و موجودات غیر انسانیِ طبیعت درون بافت زیست­محیطی می­باشد.

۲-۳-۵-۱- نظریات انسان­محورانه[۸۹]

انسان­محوری دیدگاهی است که انسان­ها را مجازاً و نه حقیقتاً در مرکز کیهان قرار می­دهد. براساس دیدگاه یاد شده، انسان­ها سرحد میان موجودات مافوق طبیعی و طبیعی­ درست ذیل خدا و فرشتگان­اند. برطبق دیدگاه انسان­محوری، این تنها انسان است که ذاتاً ارزشمند است و سایر موجودات اگر واجد ارزشی باشند بخاطر قرار گرفتن در خدمت اهداف انسان می­باشد.
انسان­ها
مهره­داران
بی­مهره­گان
گیاهان
ریزساختارهای ساده
در نظریات کلاسیک مانند دیدگاه دکارت و کانت و مانند آنها، انسان، محور عالم بود و همه چیز بر اساس انسان تعریف و داوری می­شد. براساس این دیدگاه چاره­جویی برای حل مسائل زیست­محیطی نیز به دلیل به­زیستی انسان است.

۲-۳-۵-۲- دیدگاه زیست (حیات) ­محورانه[۹۰]

دیدگاه زیست­محورانه، نگرشی حیات­ محور است، نگرشی در رد این دیدگاه که تنها انسان است که در حیطه­ی اخلاق اهمیت دارد. این دیدگاه قائل به جایگاه اخلاقی برای تمامی موجودات زنده است (۲۰۰۹: ۹۷ Attfield,). پل تیلور یکی از چهره­ های شاخص این دیدگاه به شمار می­رود که با نگرشی فلسفی بر این عقیده است که انسان­ها بخشی از طبیعت­ و نه برتر از طبیعت­اند. بر این اساس نه بخاطر منفعت انسانی بلکه بخاطر ارزش ذاتیِ آنان باید به طبیعت احترام گذاشته شود. عالم یک منظومه ارگانیک و به عبارتی مجموعه و زنجیره به­هم پیوسته­ و مرتبط­ است که هر چیزی جایگاه خاص و کارکرد خود را در جهان دارد و هدفمند است. هنگامیکه بپذیریم انسان جزئی از طبیعت است محیط زیست نیز جزئی از خود اوست، در نتیجه خودِ گسترش یافته خواهیم داشت.

۲-۳-۵-۳- دیدگاه زیست­بوم محوری[۹۱]

زیست­بوم ­محوری تلاش در جهت ارائه پارادایمی جدید برای فلسفه اخلاق علیه خاص محوری[۹۲] است (Attfield, 2009: 15). تمام موجودات اعم از انسان و حیوان- هم محیط حیوانی و هم غیرحیوانی- جایگاه اخلاقی دارند. چهره­ی شاخص این دیدگاه، آلدو لئوپولد[۹۳] است که در سال ۱۹۴۷ کتابی منتشر نمود با عنوان سالنامه منطقه شنزار[۹۴] که از آن به انجیل محیط زیست یاد می­ شود. نام لئوپولد با نظریه اخلاق زمین گره خورده است.
اکنون برخلاف سابق شاهد اکولوژی ژرفانگر[۹۵] هستیم؛ یعنی دیدی جامع و عمیق در باب زیست­بوم- به‌عبارتی آلوده نکردن محیط زیست بخاطر خود محیط زیست – وجود دارد. از چهره­ های شاخص و مطرح در این زمینه، آرنه ناس[۹۶] است. در سال ۱۹۷۳ مقاله­ای با عنوان «بوم­شناسی ژرفانگر و سطحی‌نگر»[۹۷] نگاشت. در بوم­شناسی ژرفانگر اساساً ایده­ تغییرِ نگاه به طبیعت مطرح است. البته آرنه ناس در پی آن بود که در همان حوزه­ حیات­محوری، پا را فراتر نهد و تمامی سیستم­های زنده، از جمله اکوسیستم­ها را در آن بگنجاند. اما چنین دیدگاهی امروزه در حوزه­ زیست­بوم محور دسته­بندی می‌گردد. بنابراین دیدگاه حیات­محوری قائل به جایگاه اخلاقی برای موجودات منفرد می­باشد و نسبت به سیستم­ها توجه کمتری دارد. در واقع در این دیدگاه، احترام به سیستم بخاطر خودشان نیست بلکه بدین‌خاطر است که آنها زندگی را در درون خودشان امکان­ پذیر می­سازند Ibid: 97)).

۲-۳-۶- دیدگاه­ های مطرح در مطالعات محیط زیست


فرم در حال بارگذاری ...

« دانلود پروژه های پژوهشی درباره عوامل مؤثر تحت کنترل ... - منابع مورد نیاز برای پایان نامه : دانلود پژوهش های پیشینمطالب پژوهشی درباره : بررسی نقش نظام پیشنهادات در پیشبرد ... - منابع مورد نیاز برای پایان نامه : دانلود پژوهش های پیشین »
 
مداحی های محرم