۲-۲-۳- علائم فرسودگی:
طبق نظر فاربر (۲۰۰۰)، پنیز و ماسلاخ (۲۰۰۲) علائم همراه با فرسودگی عبارتند از:
الف) احساس بیاهمیتی، بیهودگی، خستگی و کوفتگی؛
ب) احساس درماندگی، تحلیل رفتن جسمانی و تخلیه هیجانی شدن (گلد، ۱۹۸۴)؛
پ) کنار کشیدن و مسئولیت کمتر؛
ت) بیحسی عاطفی، حس تقلیل یافته موفقیت شخصی، و خود ارزیابی منفی (کوردز و داگرتی، ۱۹۹۳؛ فریدمن[۱۴۱]، ۲۰۰۰، به نقل از عزیزی، ۱۳۸۹). یک مطالعه اولیه درباره فرسودگی معلمان گزارش داد که معلمان فرسوده خودشان را «پوچ، سرد و بیتفاوت، هدر رفته، ناامید و استفاده شده» توصیف کردند (گلد، ۱۹۸۵). پژوهش گلد فرسودگی را به عنوان «حاصل نهایی استرس»[۱۴۲] توصیف کرد. ماسلاخ ولیتر (۱۹۹۷) مشکلات جسمانی همراه با فرسودگی را هم توصیف کردند، به طور مثال، «سر درد، بیماری معده و روده و فشار خون بالا».
گرچه کارهای بنیادی سلیه روی نظریه استرس، استرس را به عنوان اثر عمده بر چنین مسائل جسمانی تشخیص داد، تشابه بین علائم استرس و فرسودگی لزوماًً این علائم را برابر نمیداند: پیشینه ها اغلب «استرس» و «فرسودگی» را با هم مشتبه میکنند یا برابر میدانند. گرچه این دو مفهوم مشابه هستند، اما یکی نیستند. استرس ممکن است هم اثرات مثبت داشته باشد و هم اثرات منفی؛ در واقع مقدار معینی استرس برای برانگیختن عمل لازم است. (همان منبع)
فریدمن (۱۹۹۵)، بیان کرد که فرسودگی با استرس متفاوت است به گونه ای که فرسودگی نتیجه یک «استرس بیواسطه» است. دیگر پژوهشگران حیطه فرسودگی (ماسلاخ و همکاران، ۱۹۹۶) فرسودگی و استرس را بیشتر با توصیف چگونگی آشکار شدن آن ها در محیط کار تمایز داده اند. در حالی که استرس حرفهای (شغلی) در مقابل معنی عمومی رفاه و آرامش است، فرسودگی حرفهای این چنین نیست. همچنین برخی بیان کردند که استرس تجربهای از هیجانات، ناکامی یا پرخاشگری ناخوشایند است در حالی که فرسودگی نتیجه «استری ادامه دار است که عمدتاًً با خستگی جسمانی، هیجانی و حالتی (نگرشی) توصیف می شود.» (همان منبع)
سوای توجه به تفاوتهای بین فرسودگی و استرس، چرنیس[۱۴۳] (۱۹۸۰) شباهتهای بین دو سندرم را تشخیص داد و بیان کرد که نه فرسودگی و نه استرس، در صورت رخ دادن، لزوماًً کلی و دائمی نیستند. فاربر (۱۹۹۱) با مشاهده این پدیده که استرس می تواند مثبت یا منفی باشد، در حالی که فرسودگی عمدتاًً و منحصراًً منفی است، بینش بیشتری در درک تفاوتهای بین استرس و فرسودگی به ما داد. (عزیزی، ۱۳۸۹)
ماسلاخ، جکسون (۱۹۸۱) لیتر و همکاران (۱۹۹۷)، آشکارترین تمایز بین استرس و فرسودگی را جنبه های چند بعدی پدیده فرسودگی دانستند (ماسلاخ و جکسون، ۱۹۸۱؛ ماسلاخ و همکاران، ۲۰۰۱، ماسلاخ و لیتر، ۱۹۹۷) که با موارد زیر آشکار می شود: ۱- خستگی هیجانی ۲- فردیت زدایی و ۳- موفقیت شخصی تقلیل یافته که به آن ناکارایی یا ناکارآمدی نیز میگویند (همان منبع).
۲-۲-۴- مؤلفه های فرسودگی:
در حالی که مقایسهها بین بعد فرسودگی خستگی هیجانی و استرس مورد توجه قرار گرفته بود، کوردز و داگرتی[۱۴۴] (۱۹۹۳) بیان کردند که دو بعد دیگر فرسودگی، فردیت زدایی و موفقیت شخصی تقلیل یافته، فرسودگی را از استرس تمیز می دهند.
- بعد اول: خستگی هیجانی
خستگی هیجانی نشانهای از درماندگی در کارهای به لحاظ عاطفی توان فرساست. خصیصه های مرتبط با خستگی هیجانی عبارتند از: احساس خستگی و بیمیلی و نیز بیقراری و عصبی بودن. کارکنانی که دچار خستگی هیجانی شدهاند احساس تخلیهی هیجانی و ناکامی میکنند و بنابرین به لحاظ روانشناختی قادر به رسیدگی به مراجعانشان نیستند. معلمانی که از خستگی هیجانی رنج میبرند، قادر نیستند که آنطور که قبلاً به دانش آموزان میپرداختند به آن ها بپردازند. (ماسلاخ، لیتر و جکسون و همکاران ۱۹۸۱، فاربر، ۱۹۹۱، به نقل از عزیزی ۱۳۸۹)
خستگی هیجانی، یک سندرم فیزیولوژیکی است، که با خستگی، بدگمانی و بیکفایتی مشخص میگردد. این مؤلفه که بیانگر یک تخلیه طولانی هیجان میباشد با فعالیتهای کاری پیوند دارد. بدگمانی که بیانگر فقدان علاقه و ایمان به کار و سازمان است، کارایی کاهش یافته است که بیانگر احساس ناتوانی در انجام وظایف مورد نیاز است.
خستگی هیجانی در اصل در خدمات انسانی تشخیص داده می شود. که نیازمند تعاملات شدید بین فردی هستند، اما پژوهشها نشان می دهند که این وضعیت در واقع شامل هر نوع شغلی میگردد.
علائم بیماری خستگی هیجانی به صورت نتایج تنش مزمن کاری تعریف گردیده است و معمولاً با احساس فرسودگی هیجانی و تخلیهی هیجانی در تماس شدید با دریافت کنندگان، زوال شخصیت یا شخصیت منفی، نگرشهای بدگمانی نسبت به آن ها یا نسبت به کل کار و حس فقدان پیشرفت شخصی و شایستگی یا کارایی کم در کار فرد مشخص می شود.
- بعد دوم: فردیت زدایی
از نظر ماسلاخ و همکارانش (۲۰۰۱)، فردیت زدایی اشاره دارد به دید بدبینانه و بیان کننده مسألهای جدی در بین مشاغل خدمات انسانی است، تا جایی که با بی تفاوتی نسبت به کار و مراجعان مشخص می شود. کارکنانی که از فردیت زدایی رنج میبرند احساس منفی و بیعاطفه نسبت به مراجعانشان دارند و در نتیجه از طریق فاصله گرفتن با آن ها به صورت غیر شخصی با آن ها برخورد میکنند. (عزیزی، ۱۳۸۹)
خصیصه های مرتبط با فردیت زدایی عبارتند از: بدبینی، سردی، عدم صمیمیت.
ترک آرزوها و لباس بی تفاوتی بدبینانه به تن کردن، به عنوان یک ساز و کار خود حمایتی عمل می کند. معلمانی که از فردیت زدایی و بدبینی رنج میبرند از طریق کنارهگیری از دانش آموزان دوری میکنند.
نارکارآیی / موفقیت شخصی تقلیل یافته، نشانهای از فرسودگی است که در رابطه با کارکنانی است که خود ارزیابی منفی دارند. به خصوص راجع به کار کردن آن ها با مراجعانشان (برای معلمان، دانش آموزان). خصیصه های افرادی که از موفقیت شخصی تقلیل یافته، رنج میبرند شامل: ناکامی و نارضایتی کلی از خود، تواناییهای حرفهای و اثربخشیشان است.
سایر خصیصهها شامل عدم اطمینان و حس کفایت از دسته رفته میباشند. معلمانی که از موفقیت شخصی تقلیل یافته رنج میبرند، دیگر احساس نمیکنند که در رشد دانش آموزان سهیم هستند. در نتیجه آن ها برای تجربه کردن ناامیدی کامل آسیبپذیر میشوند …. هم به صورت توان فرسا و هم مداوم و پایدار (ماسلاخ و همکاران، ۱۹۹۶؛ ماسلاخ و جکسون، ۱۹۸۱؛ ماسلاخ و لیتر، ۱۹۹۷، به نقل از عزیزی، ۱۳۸۹).
به عقیده کوردز و داگرتی (۱۹۹۳) و ماسلاخ و همکارانش (۲۰۰۱)، یک بازنگری از علائم فرسودگی منبع اطلاعاتی می شود که آیا سه خرده مقیاس فرسودگی به صورت موازی و همزمان ایجاد میشوند و یا به صورت پیدرپی. (همان منبع)
شواب و ایوانکی[۱۴۵] (۱۹۸۲) اعتقاد داشتند، فرسودگی لزوماًً فرآیندی نیست که در آن یک مؤلفه منجر به مؤلفهی دیگری شود. از طرف دیگر، لی و آشفورد[۱۴۶] معتقد بودند که فرسودگی، در واقع تا حدودی یک فرایند متوالی و پیدرپی است. شیروم[۱۴۷] (۱۹۸۹) فرسودگی را ترکیبی از خستگی جسمانی، خستگی هیجانی و خستگی شناختی میدانست.
فرم در حال بارگذاری ...