-
- درک احساسات
- اداره و مدیریت احساسات(دیگوسپ[۹۵]،۲۰۰۲).
۲-۲-۲-۹-۱-۲٫الگوی غیر شناختی بار- آن:
تنظیم قابلیت ها، صلاحیت ها و مهارت های افراد برای موفقیت در مقابله با فشارها و تقاضاهای محیطی بر توانایی افراد تاثیر میگذارد.الگوی غیر شناختی بار-آن دارای پنج بعد به شرح زیر است:
-
- هوش هیجانی درون فردی
-
- هوش هیجانی میان فردی
-
- سازگاری
-
- مدیریت استرس
- خلق و خوی عمومی(خوش بینی)(گاردنر و استاف[۹۶]،۲۰۰۱).
۲-۲-۲-۹-۱-۳٫ الگوی شایستگی گلمن:
گلمن هوش هیجانی را به عنوان توانایی شناسایی احساسات خود ودیگران برای برانگیختن خود و اداره احساسات در خود و دیگران تعریف کرد(بارزیل، سلاکی[۹۷]، ۲۰۰۳).از نظر گلمن هوش هیجانی ترکیبی از مهارت هاست که این مهارت ها به توانایی فرد در اداره و نظارت بر احساسات خودش و هم چنین در سنجش دقیق حالت های احساسی دیگران و نفوذ بر نظریات دیگران کمک میکند(گلمن،۱۹۹۵).
به طور کلی گلمن مفهوم هوش هیجانی را در دو بعد وسیع تفسیر کرد که مهارت های فردی [۹۸]و اجتماعی[۹۹] نام داشتد. مهارت های فردی خودآگاهی، خود تنظیمی، خود برانگیختگی و مهارت های اجتماعی مهارت های همدلی و ارتباطات مؤثر میباشد(گلمن،۱۹۹۵).
به عبارتی سه مهارت اول با شناسایی، استدلال، تسهیل و درک احساسات درونی فرد مرتبط است و فرد میتواند بر اساس آن در خود انگیزه ایجاد و تعهد کند که آماده ی ورود به مرحله بعد یعنی ارتباطات مؤثر است.دو مهارت بعدی در ارتباط با دریافت، شناخت، درک احساسات، انگیزه ها و حالت های درونی دیگر فرد است، که با آگاهی ازآن ها می توان روابط سالم و مؤثری با آن ها برقرار کرد.گلمن در کتاب هوش هیجانی خود بیان میکند که تواناییهای ذکر شده درالگو لازم هستند،ولی کافی نیستند(گاردنر و استاف،۲۰۰۱).
هوش هیجانی
مهارت های فردی
مهارت های اجتماعی
ارتباط اجتماعی
خودبرانگیختگی
خودتنظیمی
خودآگاهی
همدلی
شکل۲-۳٫ الگوی هوش هیجانی گلمن
۲-۲-۲-۱۰٫ سیرتاریخی هوش هیجانی:
حس تسلط بر نفس خود، یعنی توانایی مقاومت در برابر طوفان های هیجانی که سرنوشت بر پا میدارد، از زمان سقراط به عنوان صفتی پسندیده مطرح بوده است.
دوبوا فرهیخته یونانی، لغت یونانی باستانی Sophrosyne را که معادل آن بوده است به معنای”تفکر و هوش در اداره زندگی شخصی، تعادل وخرد متعادل” ترجمه کردهاست. رومی ها و کلیسای قدیمی مسیحیت آن را temperantion خوانده اند که به معنای فک نفس، فرو نشاندن هیجان های افراطی بوده است.هدف، دست یابی به تعادل است نه سرکوب کردن هیجان ها. هر احساسی در جای خود، ارزش واهمیت خاص خود دارد. زندگی بدون شور و احساسات، به زمین بایر سنگینی می ماند که سرشار از بی حاصلی است و از غنای زندگی بریده و مجزا شده است.اما به نظر ارسطو، احساس مناسب مطلوب است یعنی احساسی که با موقعیت تناسب دارد(اکبرزاده، ۱۳۸۳).
۲-۲-۲-۱۱٫سیر تکاملی هوش هیجانی:
همواره مشاهده ی افرادی که موفقیت های عظیمی کسب کردهاند، نظر دانشمندان و محققان را به بررسی این موضوع معطوف داشته است که چه عامل یا عواملی سبب موفقیت آنان شده است و این که چگونه افرادی با توانایی ها و موقعیت های یکسان، موفقیت های بسیار متفاوت دارند، سال های زیادی پژوهشگران در پاسخ به این سوال به هوش و توانایی ذهنی بالاتر در افراد موفق اشاره کرده و آن را عامل اساسی در پیشرفت دانسته اند.اما به مرور زمان مشخص شد که هر چند تواناییهای ذهنی و شناختی تا اندازه ای با پیشرفت و موفقیت رابطه دارند، اما تنها کلیدپیش بینی موفقیت نیستند، زیرا افراد زیادی را می توان یافت که به رغم هوش مناسب و تواناییهای ذهنی فوق العاده خوب، موفقیت های مطلوبی کسب نکرده اند. لذا محققان در سال های اخیر به عوامل غیر شناختی پرداخته و در تعیین اهمیت عوامل غیر شناختی در موفقیت، به نتایج قابل ملاحظه ای دست یافته اند(صالحی،۱۳۸۵).
واقعیت آن است که مفهوم هوش هیجانی دریچه جدیدی در علم روان شناسی گشود.از سال ۱۹۷۰ تحقیقات وسیعی در این زمینه آغاز گشت تا آن که واژه هوش هیجانی به عنوان اصطلاحی جدید در دایره المعارف آکسفورد تا سال ۲۰۰۲ آورده شد. در سال ۱۹۸۰ بار-آن برای اولین بار مخفف بهره هیجان را برای مجموعه ای از توانایی ها به کار برد و اولین آزمون را در این مورد ساخت.سپس اصطلاح “هوش هیجانی”در مجموعه مقالات دانشگاهی جان مایر و پیتر سالوی به سال ۱۹۹۳-۱۹۹۰ هویدا شد و آن ها نیز مفهوم اساسی خود را برای اولین بار با عنوان “هوش هیجانی” به چاپ رساندند. در سال ۱۹۹۵ دانیل گلمن این مفهوم را در پر فروش ترین کتاب خود با عنوان “هوش هیجانی”مطرح ساخت(اکبرزاده،۱۳۸۳).
۲-۲-۲-۱۲٫ویژگی های افرادی که هوش هیجانی بالا دارند
قبل از مطرح شدن هوش هیجانی همه نگاه ها معطوف به هوش شناختی بود اما امروزه عقیده بر این است که هوش شناختی در بهترین شرایط تنها بیست درصد از موفقیت ها را باعث می شود و هشتاد درصد موفقیت ها به عوامل دیگر وابسته است و سرنوشت افراد در بسیاری از مواقع در گرو مهارت هایی است که هوش هیجانی را تشکیل میدهد. هوش هیجانی تا حدودی پیشبینی موفقیت را ممکن میسازد و نشانه برتری احساس(دل)به عقل (سر) نمی باشد بلکه نقطه تلاقی احساس و عقل است(گلمن[۱۰۰]،۱۹۹۵).
شواهد بسیاری ثابت میکنند، افرادی که مهارت هیجانی دارند، یعنی کسانی که احساسات خود را به خوبی می شناسند وهدایت میکنند و احساسات دیگران را نیز درک و به روشی اثربخش با آن برخورد میکنند، در هر حیطه ای از زندگی ممتازند. افرادی که در مهارت های عاطفی شان به خوبی رشد یافته اند، در زندگی خویش خرسند و کار آمدند و عاداتی فکری در اختیار دارند که موجب می شود آن ها افرادی مولد و کارآمد باشند. افرادی که نمی توانند در زندگی عاطفی خود تسلط داشته باشند، درگیر کشمکش درونی هستند، همین ازتوانایی آنان در انجام کار متمرکز و تفکر روشن می کاهد(گلمن،۱۳۸۰).
هم چنین گلمن معتقد است که هوش هیجانی بالا میتواند کیفیت عمومی زندگی و موفقیت های شخصی و اجتماعی فرد را ارتقا دهد(مهانیان خامنه، ۱۳۸۵).
۲-۲-۲-۱۳٫اندازه گیری هوش هیجانی
تحول مدل های نظری هوش هیجانی به صورت همزمان موجب تحول ابزارهای سنجش این سازه نیز شده است.به طور کلی ابزارهای سنجش را می توان به دو دسته تقسیم کرد:
۲-۲-۲-۱۳-۱٫ مقیاس ترجیحی:
چند نمونه معروف از این مقیاس ها عبارتند از پرسشنامه ی بهره هیجانی بار-آن، مقیاس سبک ادراک عواطف بارنت، تست نقشه ی بهره ی هیجانی کوپر و ساواف، پرسشنامه ی قابلیت های هیجانی(ECI)که توسط گلمن، هی و همکارانشان(۱۹۹۹)، طراحی شده است، پرسشنامه ی هوش هیجانی که توسط نیکولاس اسکات و همکارانش(۱۹۹۸) تهیه گردیده و مقیاس رگه ی فراخلقی که توسط سالوود و همکاران ساخته شده است.
۲-۲-۲-۱۳-۲٫ مقیاس عملکردی:
فرم در حال بارگذاری ...