۲-۱-۱-۴-۴- سن سازمان
هر یک از مراحل زندگی سازمان دارای ویژگی های خاص است که ساختار خاصی را می طلبد.
۲-۱-۱-۴-۵- تکنولوژی
تکنولوژی عبارت است از دانش، ماشین آلات، رویه های کاری و مواد اولیه ای که داده ها را به ستاده تبدیل میکند.
علاوه بر موارد مذکور بر اساس الگوی MIT90 (2005) نیز عواملی مانند تکنولوژی، استراتژی، شخصیت و نقش ها، فرهنگ سازمانی و محیط درونی و بیرونی سازمان ضمن این که از ساختار اثر میپذیرند بر آن نیز اثر میگذارند (معینی،۱۳۹۰).
۲-۱-۲- سازگاری
کلمه ی سازگاری[۴۳] در فرهنگ لغت آکسفورد به معنای “قرار گرفتن در موقعیت بسته” است و در فرهنگ لغت وبستر به معنای “مرتب قرار گرفتن” است. این واژه، در فرهنگ علوم رفتاری، (شعاری نژاد، ۱۳۸۴) این گونه تعریف شده است: «عمل سازگارانه با اوضاع محیط حاکم بر انسان با مقتضیات خود محیط». سازگاری عبارت است از یک فرایند روانشناختی که بر اساس آن فرد با خواسته ها (تمایلات) و چالش های زندگی روزمره مقابله میکند یا آن ها را در کنترل خود در می آورد (وتین و لوید[۴۴]، ۱۹۹۷). سازگاری به عنوان یک فرایند روانی در افراد انسانی متاثر از عوامل مختلفی است. مجموعه ی محرک ها، امکانات و کنش های محیطی و هم چنین، مجموعه توانایی ها و استعدادهای درونی که در نحوه ی این سازگاری دخالت دارند، مورد تأکید دیدگاه های مختلف روانشناسی قرار گرفته است (میلر، ۱۹۸۳).
سازگاری روانی نشانگر منظومه ای از پدیده ها و فرایندهای روانی در فرد است که همگی حکایت از نوعی رابطه ی متعادل میان فرد با خود و محیط پیرامون او دارد و علت ناسازگاری انسان ها در رویدادهای محیطی نیست، بلکه برداشت ها و تصورات آنان از این رویدادها است (گاز[۴۵]، ۱۹۹۰). بر اساس این دیدگاه، به کسی سازگار گفته می شود که توانایی و قدرت پردازش صحیح اطلاعات را دارا است، این فرایند به او کمک میکند تا به اساس مناسب تری نسبت به زندگی دست یابد (بک[۴۶]، ۱۹۹۶). سازگاری شامل توانمندی های حل مسئله، ارزیابی واقعیت، انعطاف و پذیرش است (بار – آن[۴۷]، ۲۰۰۶).
از مجموعه تعاریف فوق می توان استنباط نمود که ساگازی به شکل های زیر صورت میگیرد:
۱- برقراری یک رابطه ی روان شناختی رضایت بخش میان خود و محیط؛
۲- پذیرش رفتار و کردار مناسب و موافق محیط و تغییرات محیطی؛
۳- سازگاری موجود زنده با تغییرات بیرونی و درونی (شعاری نژاد، ۱۳۶۸).
بر اساس مطالب بالا، سازگاری عبارت است از عمل ارتباط فرد و محیط به نحوی که فرد در خود و محیط تغییراتی به وجود آورد.
۲-۱-۲-۱-دیدگاه های نظری درباره ی سازگاری
۱- دیدگاه روان پویشی[۴۸]: فروید در نظریه ی خود، شخصیت را دارای سه مؤلفه میداند که برای ایجاد مجموعه ی وسیعی از رفتارهای انسان باهم تعامل میکنند (نهاد، من، فرا من) (فروم، ۱۳۶۱). در بخث از سازگاری اجتماعی سومین مؤلفه ی شخصیت یعنی فرا من که همان تجسم ارزش های والدینی و اجتماعی است، تعیین کننده است که چیزی درست و چیزی نادرست و بیشتر در پی تکامل است تا کسب لذت، الگوی دقیق در فرا من از نظام پاداش ها و تنبیه هایی که والدین به کار میبرند سرچشمه میگیرد. کودک برای جلب محبت و علاقه ی والدینش می کوشد از آن چه والدینش آن را نادرست می دانند، تبعیت کند به طور کلی پیروان این دیدگاه روان آزردگی را نتیجه ی سازگاری ناکافی و نامناسب غرایز، با واقعیت های اجتماعی می دانند. در هر حال، تشخیص و تفاوت بین شخصیت بهنجار و روان آزرده کاملا متغیر است و در درجه ی اول بستگی به میزان کمبود سازگاری اجتماعی دارد (فروم، ۱۳۶۱).
آدلر یکی از طرفدارای روان پویشی، بر این باور است که زندگی در اجتماع از یک سو مستلزم محدودیت های متقابل و هدف های برتر فوری است و انسان را مجبور به هم یاری و همکاری می کند. از سوی دیگر، این چنین زندگی تنها شکلی است که «ایمنی» وی را فراهم میسازد. به نظر آدلر این یک پارچگی با گروه در هر فرد سالم، براثر تمایل عمیقی است که ناشی از انگیزه های اجتماعی زیستن است و انسان را به راه دوست داشتن و پذیرفتن دیگری و هم کاری و تعاون می کشاند (ریکمن، ۱۹۹۹).اریکسون، عدم وجو هویت من قوی را یکی از عوامل تعیین کننده ی آسیب روانی و ناسازگاری میداند. اگر افراد احساس روشن و مطمئن از اینکه چه کسانی هستند نداشته باشند. برای آن ها غیرممکن است که بتوانند به طریقی صمیمانه با دیگران ارتباط برقرار کنند (اریکسون، ۱۹۷۵).
۲- دیدگاه رفتاری[۴۹]: از دیدگاه رفتاری آسیب شناسی رفتاری یک بیماری نیست، بلکه پاسخی است که بر اساس همان اصول رفتاری یاد گرفته شده است. یادگیری، نگهداری و تغییر رفتار بهنجار، درست مانند یادگیری عادی است و رفتار عادی را می توان یک سازگاری به حساب آورد که از یک گذشته ی پر از تقویت ناشی شده است. بر اثر نظریه ی پاسخ، هر یادگیری، مستلزم برقراری ارتباط است. این ارتباط، در نتیجه ی تقویتی که بعدا صورت میگیرد محکم می شود (دلارد و میلر[۵۰]، ۱۹۶۳).
۳- دیدگاه رفتاری – شناختی[۵۱]: از نظر بندورا (۱۹۷۷) رفتار، در نتیجه ی واکنش متقابل بین شناخت و عوامل محیطی به وجود میآید یعنی مفهومی که تاثیر متقابل نامیده می شود. شخص میتواند با مشاهده ی دیگران، چه تصادفی، چه آگاهانه یاد بگیرد. انتخاب الگو توسط شخص، تحت تاثیر عوامل متعددی از جمله سن، جنس، موقعیت و جنبههای مشترک با الگو صورت میگیرد. الگو اگر خوب انتخاب شده و بازتاب ارزش ها و هنجارهای سالم باشد، شخص توانایی تطابق با زندی روزمره ی طبیعی و موقعیت های تهدیدآمیز را پیدا میکند.
نظریه ی بندورا و والتز (۱۹۶۳) نشان میدهد که رفتارهای قابل قبول و یادگرفته شده، چگونه از طریق تشویق، تقویت میشوند و چنان چه رفتارهای ناپسندی به صورت ملایم وجود داشته باشند، می توان از آن ها صرف نظر کرد، اما اگر این رفتارهای به صورت دائمی و شدید درآیند، می توان از طریق تنبیه یا خاموشی آن ها را تعدیل نمود و جلوی ناسازگاری را گرفت (سهرابیان، ۱۳۸۰).
۴- دیدگاه پندار شناسی[۵۲]: این دیدگاه، یک نظام فکری است که در آن تمایلات و
ارزش های انسان در درجه ی اول اهمیت قرار دارند. این رویکرد تصویری دلنشین و خوش بینانه از ماهیت انسان ارائه میدهد و مار ا به صورت موجوداتی فعال و خلاق که به رشد خودشکوفایی علاقه مند هستند، توصیف میکند. زیربنای نگرش راجرز (۱۹۶۱)، نسبت به شخصیت آدمی آن است که هر فردی سرانجام به تجربه های خود تکیه کند. او معتقد است که افراد توانایی این را دارند که استعدادهایشان را شکوفا سازند و به جای داشتن صفات متداول نامطلوب، صفات ایده آل را جایگزین نمایند (سهرابیان، ۱۳۸۰).وقتی ادراک فرد از تجربه هایش تحریف و انکار شود، نوعی ناهماهنگی بین خود و تجربه اش به وجود میآید و همین ناهمخوانی، به درجات کم و زیاد موجبات ناسازگاری و آسیب پذیری را فراهم می آورد (بنکداری، ۱۳۸۴).
فرم در حال بارگذاری ...