وبلاگ

توضیح وبلاگ من

دانلود فایل پایان نامه با فرمت word : منابع تحقیقاتی برای نگارش پایان نامه بررسی رابطه سبک … – منابع مورد نیاز برای مقاله و پایان نامه : دانلود پژوهش های پیشین

 
تاریخ: 15-04-01
نویسنده: نویسنده محمدی

– توانایی شناسایی و پیش بینی حالات گذرا بین هیجانات، مثل شرم و خشم
این بخش شامل شناخت اساسی در مورد نظام هیجانی می باشد. بنیادی ترین توانایی در این سطح، با توانایی فرد در شناسایی هیجانات و انتساب نام برای آن ها و تشخیص روابط بین هیجانات مختلف و تعبیر و تفسیر آن ها در ارتباطات است. فردی که از نظر عاطفی با هوش است، قادر به تشخیص و به کارگیری کلمات مناسب برای هیجانات خود بوده و می تواند هیجان ها را به صورت خانواده دسته بندی کند و یک گروه هیجانی را در میان هیجانات مبهم و وسیع متمایز کند (مایر و همکاران، ۲۰۰۰؛ به نقل از دهکردی، ۱۳۸۶ )

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

د) مدیریت هیجانات که شامل:
– توانایی پذیرش [۱۰۸]هیجانات، هم هیجانات خوش آیند و هم ناخوشایند
– توانایی نظارت[۱۰۹] بر هیجانات و تأمل در مورد آن ها
– توانایی درگیر شدن[۱۱۰]، به تأخیر انداختن یا دور شدن از یک حالت هیجانی خاص
– توانایی مدیریت[۱۱۱] هیجان ها در خود و دیگران
شناخت عاطفی در مرحله چهارم هوش هیجانی، یعنی تنظیم عواطف نقش دارد. افراد به منظور استفاده از شناخت خود، باید قابلیت های بیشتری را کسب کنند. آن ها باید نسبت به تجربه، خلق و احساس، حالت پذیرنده و باز داشته باشند و در درگیر شدن در رفتارهایی که هیجانات مطلوب به دنبال دارد، مهارت کسب کنند. تنظیم هیجان به توانایی باز نگری و باز سازی شدت و جهت یک هیجان در خود و دیگران بر می گردد و شامل تعدیل هیجانات منفی و تغییر جهت آن ها به سمت سازش یافتگی و نگهداری هیجانات لذت بخش می باشد. افراد علاوه بر تنظیم هیجانات خود، باید قادر به مدیریت هیجانات دیگران نیز باشند. یعنی توانایی تنظیم و جایگزینی هیجانات را داشته باشند، مثل سخنرانی که برای بر طرف کردن احساس کسالت در شنوندگان، لطیفه ای را تعریف می کند (پلیتری، ۲۰۰۲؛ به نقل از دهکردی، ۱۳۸۶).

کارکردهای هوش هیجانی

کارآمدی فرد در مسایل فردی و اجتماعی به طور قابل ملاحظه یی توسط تجربه های هیجانی و نحوه ی مواجهه و انطباق با رویدادها تعیین می شود. به طور کلی توانش های هیجانی رفتار و پیامدهای زندگی را پیش بینی می کنند و برای موفقیت در زندگی اهمیت دارند. در ادامه کارکردهای هوش هیجانی به اختصار مورد بررسی قرار می گیرند.
الف) هوش هیجانی (تفکر و رفتار اجتماعی[۱۱۲])
یک جنبه مهم هوش هیجانی این است که بدانیم چگونه این تأثیرات هیجانی عمل می کنند و چگونه می توان آن ها را تنظیم کرد. این بحث نه تنها مورد توجه روان شناسان است بلکه هر فردی که بخواهد از نقش پیچیده ی هیجان در زندگی روزمره ی انسان، آگاهی یابد، جذب آن می شود. مطالعات اخیر نشان می دهد که هیجان و شناخت جدا نیستند، یعنی توانایی مستقل ذهنی که اغلب از سوی فلاسفه و برخی روان شناسان فرض می شد، بلکه در زندگی اجتماعی انسان، میان احساس و تفکر، همبستگی بنیادی وجود دارد. تجربه های هیجانی کاملاً با شیوه ی اندوزش و بازنمایی اطلاعات دریافت شده از محیط رابطه دارد. هیجان می تواند فرایند تفکر (چگونگی ارتباط با داده های اجتماعی) و محتوای تفکر، قضاوت و رفتار(آنچه فکر یا عمل می کنیم) را تحت تأثیر قرار می دهد. شاید بیشترین اثر بنیادی حالات هیجانی در یاد آوری خاطرات باشد. افراد در یک خلق مثبت، خاطرات و تجربه های شاد و مثبت را از دوران کودکی به یاد می آورند. بر عکس در خلق منفی افکار منفی به ذهن متبادر می شود که حتی ممکن است آینده ی فرد را به مخاطره اندازد. آگاهی از این اثرات ظریف، مؤلفه مهم هوش هیجانی است که به پیش بینی و کنترل موقعیت ها، کمک می کند.
هیجان ها می تواند بر قضاوت واقعی اجتماعی افراد اثر بگذارد، مثلاً مشاهده ی دیگران و تفسیر معنای رفتاری آن ها، یکی از تکالیف اساسی قضاوت است که در زندگی روزمره با آن مواجه می شویم. به نظر می رسد که هیجان حتی در چنین قضاوت هایی نیز تأثیر عمیق داشته باشد. در واقع هیجان انواع تفکرات و خاطراتی را که برای برداشت رفتارهای اجتماعی به کار می رود، تحت تأثیر قرار می دهد. به عبارت دیگر لبخند گرم و دوستانه ی فرد از سوی شخصی با حالت خلق ناراحت می تواند به عنوان رفتار فخر فروشی تعبیر شود. همچنین این نوع از اثرات خلق، نحوه ی قضاوت، رفتارها، موفقیت ها و شکست های فردی را در موقعیت واقعی زندگی، مانند گذراندن یک امتحان، تعیین می کند. شاید یکی از دلایل اثرات قضاوتی خلق این باشد که افراد معمولاً بر خلق ثابت تمرکز دارند تا خلق متغیر. بنابراین عاطفه بر آن چه ما توجه می کنیم، آن چه یاد می گیریم و آن چه به خاطر می آوریم و سرانجام انواع تصمیم هایی که می گیریم، اثر دارد. هر چند این نوع القای عاطفی نسبتاً یک فرایند گذرا و حساس است و می تواند به آسانی تحت تأثیر آگاهی فرد از حالات خلقیش تغییر کند. یکی از جنبه های مهم هوش هیجانی آگاهی از این مطلب است که چگونه، چه وقت و چرا این اثرات اتفاق می افتد. هیجان نه تنها بر محتوای شناخت و رفتار اثر دارد بلکه بر فرایند شناخت یعنی چگونگی تفکر نیز اثر دارد. خلق مثبت، آرامش، راحتی و سبک تفکر برتر را ایجاد می کند. یعنی کنترل تفکرات درونی استعدادها و عقاید در این شیوه از تفکر افراد گرایش کمتری در توجه به اطلاعات بیرونی دارند و در عوض بیشتر تمایل به ادغام جزییات موقعیتی در دانش قبلی خود درباره ی دنیای اطراف نشان می دهند. در مقابل هیجان منفی سبک تفکر متمرکز بر دنیای خارجی را ایجاد می کند که با خواسته های دنیای بیرونی مطابقت دارد. این تفاوت ها در سبک تفکر با ایده های تکاملی که پیشنهاد می کنند، هیجان پاسخ مناسبی برای پاسخ به موقعیت های مختلف است، سازگار می باشد. هیجان مثبت به ما می گوید که محیط مساعد است و ما می توانیم جهت پاسخ بر دانش موجود تکیه کنیم. هیجان منفی بیشتر شبیه یک علامت هشدار است که ما را آگاه می سازد که محیط بالقوه خطرناک است و لازم است به اطلاعات خارجی به دقت توجه کنیم. درک انواع پیامدهای ظریف پردازش هیجانی ، احتمالاً ویژگی مهم هوش هیجانی است، چرا که ما می دانیم که احساس خوب در مقایسه با احساس بد نحوه ی برخورد و نگرش ما را در موقعیت های اجتماعی یکسان و مشابه متفاوت می سازد در اینجا هم اهمیت هوش هیجانی روشن می شود. هوش هیجانی بدین معناست که حتی حالات خلقی معمولی هم می توانند به صورت بنیادی ما را از شیوه ی رفتار خود و دیگران آگاه سازد. افراد معمولاً از این اثرات آگاهی ندارند. لذا هوش هیجانی بالا بیانگر نگرش و سنجیده نسبت به این تاثیرات می باشد . القای هیجانی گستره یی از رفتارهای میان فردی راتحت تأثیر قرار می دهد. مثلاً استفاده از راهبردهای تقاضا، قانع سازی ومذاکره.
ب) هوش هیجانی و انطباق[۱۱۳] با رویدادهای فشارزا[۱۱۴] :
در قرن حاضر که عصر فشار روانی، اضطراب و مواجهه (کنار آمدن ) نامیده می شود، توانایی کنترل هیجان های ناگوار، درسلامت هیجانی ، اهمیت خاصی دارد (گلمن ،۱۹۹۵). مواجهه به تلاش های شخصی در مهار و اداره ی یک موقعیت فشارزا و چالش برانگیز اطلاق می شود. رابطه میان فرایندهای مواجهه و پیامدهای انطباقی مثل سلامت جسمانی و روان شناختی در میان محقققان شخصیت مورد توجه می باشد (زینتال، ۲۰۰۰). مدل تبادلی فشارروانی (لازاروس، ۱۹۷۳) آن را به عنوان یک فرایند چند متغیری بررسی می کنند که شامل درون داد (متغیرهای شخصیتی موقعیتی) برون داد (اثرات لحظه ای و بلندمدت) و فعالیت های میانجی فرایندهای برپایی و مواجهه می باشد. بیشترین توصیف آشکار از مواجهه، عقیده ی کارآیی (ثمربخشی) است. اهمیت اصلی فرایندهای برپایی و مواجهه این است که آن ها پیامدهای انطباقی را تحت تأثیر قرار می دهند. علاوه بر این کنترل هیجان های مخالف ایجاد شده در موقعیت فشارزا، برای انجام عمل موفق ضروری است. به نظر می رسد مواجهه کارآمد نقش محوری در هوش هیجانی دارد سالووی و مایر بیان کردند که اکثر افراد با هوش هیجانی بالا، مواجهه موفق تری دارند، چرا که آن ها با دقت حالات هیجانی خود را درک و ابراز می کنند، می دانند چگونه و چه وقت احساساتشان را بیان کنند و می توانند به گونه یی کارآمد حالات خلقی شان را تنظیم کنند. این نظریه ها پردازش یا فرایندهای شناختی را در محور پاسخ هیجانی قرار می دهند. هوش هیجانی در این مدل به عنوان یک ویژگی شخصیتی است یعنی مجموعه یی از توانش ها یا مهارت ها برای کنترل موثر رویدادهایی که ممکن است پیامدهای انطباقی بعدی را پیش بینی کنند، در مقابل درخواست ها یا چالش های محیط، توانش های هوش هیجانی، انتخاب و کنترل راهبردهای مواجهه هدایت شده به سوی موقعیت را تحت تأثیر قرار می دهد. سازگاری موفق به انسجام عمل توانش های هیجانی بستگی دارد. نقص در این توانش ها، مانند ادراک و ابراز هیجان در رشد و تحقق بیشتر مهارت های پیچیده و مواجهه، مانند تنظیم هیجان، اختلال ایجاد می کند (مک باردولارسون، ۱۹۹۷؛ به نقل ازخسروجاوید، ۱۹۸۰).

عوامل مؤثر بر هوش هیجانی

هوش هیجانی، همچون سایر پدیده های روان شناختی در فرایند رشد آدمی در معرض تغییر و تحول قرار دارد. این تغییرات تحت تأثیر عوامل متعددی به ظهور می رسند که در این میان می توان به نقش عوامل فردی و محیطی شامل خود آگاهی، مدیریت هیجان، خوش بینی، بررسی رفتارها[۱۱۵]، تجزیه و تحلیل هیجانات[۱۱۶]، محیط [۱۱۷]و چند عامل دیگر اشاره نمود که به این ترتیب به توضیح نقش هر یک از این عوامل می پردازیم:
خودآگاهی: مشاهده و شناخت احساسات خود و یافتن واژگانی برای احساسات، راه هایی برای رسیدن به خودآگاهی است. فرد باید سعی کند نسبت به ارتباط میان افکار، احساسات و واکنش های خود بینش کسب کند(گلمن، ۱۹۹۵؛ ترجمه پارسا، ۱۳۸۰).
تجزیه وتحلیل: پس از شناخت دقیق هیجانات، فرد باید عوامل به وجود آورنده ی چگونگی و چرایی هیجانات را درشرایط مختلف تجزیه و تحلیل کند. این کار باعث درک و شناخت بهتر فرد از خود و ارتباط بهتر او با محیط و تنظیم هیجانات او می شود که به آن «سواد هیجانی » گفته می شود.
تقویت خوش بینی: خوش بینی به معنای اعتقاد و امیدواری به بروز نتایج مثبت و ترکیب نیرومندی از تفکر و احساسات ما است که باعث احساس کفایت، برخوردهای مثبت، ارتباط سازنده، افزایش سطح عملکرد و تسهیل رفتار هوشمندانه می شود. به گفته مایر(۱۹۹۹) انتظار داریم بسیاری از افرادی که دارای هوش هیجانی بالایی هستند خوش بین باشند، نتیجه ی خوش بینی استفاده از مهارت ها است. از دید بارآن (۱۹۹۷) خوش بینی بیشتر یک تسهیل کننده برای هوش هیجانی است تا توانایی واقعی این سازه. خوش بینی رفتار هوشمندانه را تسهیل می کند وجزو عوامل ضروری رشدEQ محسوب می شود (بارآن،۱۹۹۷).
بررسی رفتارها: به این معنی که افراد با بررسی اعمال ورفتار خویش از پیامدهای آن ها آگاه باشند و تشخیص دهند که در تصمیم هایشان، غلبه با اندیشه است یا احساس.
مدیریت هیجان ها و پاسخ ها: افراد مجبور نیستند که بلافاصله به رفتارها و صحبتهای دیگران عکس العمل نشان دهند، بلکه بهتر است برای پاسخ دهی حداقل ده ثانیه صبر کنند، تا بتوانند هیجان ها و احساسات خود را کنترل کنند.
خود فاش سازی: ارزش دهی به صداقت و رو راست بودن و ایجاد حس اعتماد در یک ارتباط و شناخت موقعیت هایی که می توان بدون احساس خطر درباره ی احساسات خصوصی خود صحبت کرد، ازموارد مربوط به خودفاش سازی است.
خویشتن پذیری: افراد باید علی رغم شناخت نقاط قوت وضعف خود، از زاویه یی مثبت به خود نگریسته و خود را بپذیرند و علاوه بر آن مسئولیت اجتماعی تصمیمات و اعمال خود را قبول نمایند (گلمن، ترجمه پارسا، ۱۳۸۰).
در رابطه با نقش محیط و یادگیری، تحقیقات نشان می دهد که مناطق «پیش پیشانی» در مغز که موجب مهار و تعدیل هیجان می شوند جزو آخرین قسمت های مغز هستند که به بلوغ آناتومی می رسند. این قسمت ها در سن ۱۵- ۱۶ سالگی بر اثر یادگیری و تجربه های مکرر به رشد کامل خود می رسند( لدوکس و الیزابت ، ۲۰۰۰؛ به نقل از دهکردی، ۱۳۸۶).
براین اساس EQ بر خلاف IQ، که به طور نسبی ثابت و تغییر ناپذیر است ، از طریق یادگیری بهبود می یابد. آموزش مهارت های اجتماعی مانند توانایی گوش دادن به دیگران، بیان احساسات و علایق و نظرات شخصی، استفاده از روش حل مسأله در زمان مواجهه با تعارض نیز موجب پیشرفت فرد در مهارت های اجتماعی و هوش هیجانی می شود (چرنیس، ۲۰۰۰؛ به نقل از دهکردی، ۱۳۸۶).

آموزش هوش هیجانی

مانند هر نوع هوش دیگر، بسیار دشوار است که بتوان هوش هیجانی را افزایش داد. اما آیا یکی از اصول اساسی هوش هیجانی این نیست که برخلاف بهره هوشی آن را می توان افزایش داد؟ حتی اگر مدل های هوش هیجانی را که بر مبنای شخصیت می باشد، بپذیریم، مفهوم این که بتوانیم به سادگی خصوصیات اصلی و اساسی شخصیت را تغییر دهیم، صحیح نمی باشد. آیا افراد بدبین با شرکت در یک کارگاه آموزشی می توانند خوش بین شوند؟ آیا افراد بدبین می توانند یاد بگیرند که مدل تفکر خود را بررسی نمایند و بعضی اوقات این مدل را تغییر دهند؟ بله، این موضوع به نظر ممکن می رسد. حتی اگر نتوان هوش هیجانی افراد را تغییر داد، شاید بتوان به افراد مهارت های هیجانی را آموزش داد و به معلومات آن ها در این زمینه افزود.
مثلاً به افراد لغات بیان کننده ی هیجان ها را یاد داد، و یا علت بوجود آورنده ی هیجان ها را شناساند. به کسانی که در تشخیص هیجان ها به نحو صحیح عمل نمی نمایند، تشخیص صحیح را آموخت.

دیدگاه های مایر- سالووی در آموزش هوش هیجانی

شاید بهترین جواب به سئوال فوق بوسیله پایه گذاران تئوری هوش هیجانی، یعنی جان مایر از دانشگاه نیوهامیشایر و پیتر سالووی از دانشگاه یل داده شود.
مایر عقیده دارد EI یک نوع ظرفیت روانی برای معنی بخشیدن و کاربرد اطلاعات هیجانی می باشد. افراد در این مورد ظرفیت های مختلف دارند. بعضی در حد متوسط و بعضی دیگر ماهر و خبره هستند.
به عقیده مایر، قسمتی از این ظرفیت غریزی است در حالیکه قسمت دیگر آن چیزی است که ما از تجارب زندگی می آموزیم .قسمت اخیر میتواند به وسیله کوشش ،تمرین و تجربه پیشرفت یابد .سالوی اعتقاد دارد هوش هیجانی عبارت از یک سری مهارت ها و قابلییت هایی است که می تواند هم آموزش داده و هم یاد گرفته شود ،بطوری که یک شخص بتواند از نظر هیجانی بهتر تربیت یابد .

اکتساب هوش هیجانی[۱۱۸]

اگر کسی بخواهد در هوش هیجانی پیشرفت کند چگونه است؟ بیشتر مهارت ها در اثر تعلیم و تربیت پیشرفت خواهد کرد و احتمال دارد این موضوع حداقل برای بعضی مهارت های در رابطه با هوش هیجانی صحیح باشد. مهارت های هیجانی در منزل و با تعامل خوب والد- کودک شروع می گردد. والدین به کودکان کمک می کنند که هیجان هایشان را تشخیص داده آن ها را نامگذاری کنند و این که به احساسات خود احترام بگذارند و شروع کنند آن ها را به موقعیت های اجتماعی ارتباط دهند. این جریان ممکن است کمابیش در هر خانه یی موفقیت آمیز باشد. فرصت های یاد گیری مهارت های هیجانی همیشه مساوی نیستند. ممکن است والدین از محدودیت های روانی به سختی رنج ببرند، به طوری که نتوانند یک جریان یادگیری شناختی- هیجانی ایجاد نمایند. ممکن است کودکی درس های نادرست در باره ی هیجان ها بیاموزد: والدین ممکن است از احساسات خود اجتناب کنند، یا والدی ممکن است خشم خود را انکار کند، حتی هنگامی که با خشونت رفتار کند. در نتیجه کودکان دچار اختلالاتی می گردند که در آن از احساسات خود خیلی دور می شوند. روان درمانگران می توانند با گوش دادن همراه با همدلی راجع به احساسات و هیجان های گمگشته به ترسیم این اختلال ها بپر دازند. یا اینکه یادگیری ها در مورد هوش هیجانی در ارتباط غیر رسمی بین کودک و معلم صورت می پذیرد و به این صورت معلمین نقش یک الگوی مهم و عاقل بزرگسال را بر عهده دارند.

وارد نمودن هوش هیجانی در برنامه های معمول یا استاندارد:

در درس های خواندنی مدارس که شامل داستان های مشغول کننده می باشد، کودکان در مورد احساسات قهرمانان شروع به یادگیری می نمایند. شخصیت های داستان ها تمایل غیر قابل اجتنابی به شادمان شدن، ترسیدن، حسادت و غیره دارند و کودکان می توانند مشاهده کنند که چه چیز باعث احساس شخصیت ها به آن صورت می گردد. و همچنین چگونه شخصیت ها با احساسات خود کنار می آیند یا مقابله می کنند. این یادگیری از طریق نظام آموزشی انجام می شود و همان گونه که داستان ها پیچیده تر می شوند، یادگیری هیجانی همراه با آن پیشرفته تر می گردد (اکبرزاده، ۱۳۸۳).

بخش سوم-پیشینه پژوهشی:

با توجه به بررسی هایی که توسط محقق انجام شد ، تحقیقی که مستقیما” به بررسی رابطه سبکهای حل مسئله و هوش هیجانی فرزندان و اولیائشان اشاره کرده باشد ، یافت نشد . ولی به طور غیر مستقیم ارتباط سبکهای حل مسئله و هوش هیجانی با دیگر متغیر ها نظیر خلاقیت یا هوش شناختی و یا پیشرفت تحصیلی لحاظ شده است.

الف-پژوهشهای خارجی:

کارول هوون وجان گاتمن ( ۱۹۹۴) در پژوهشی ( در کتاب خود با عنوان : تعارض زناشویی ووالد بودن ، نقش منفی گرایی در خانواده ها ) با انجام تجزیه و تحلیل دقیق کنش های متقابل زوج ها در زمینه ی کنار آمدن با فرزندان خود ، دریافتند که زوج هایی که در ازدواج خود ، توانش هیجانی بیشتری داشتند ، نسبت به والدین دیگر ، فرزندان خود را در مواجهه با چالش های هیجانی ، بهتر می توانستند کمک نمایند (گلمن ۱۳۸۰)
استرن (۱۹۸۷) با مطالعه تعاملات والد – کودک دریافت که مادران از طریق هماهنگی هیجانی به نوزادانشان می فهمانند که احساسات او را درک کرده اند . در نتیجه هماهنگی های مکرر ، این حس در کودک به وجود می آید که افراد دیگر می توانند در احساسات او شریک شوند و این کار را خواهند کرد .ناهماهنگی هیجانی دراز مدت میان والد و کودک موجب می شود که کودک از نشان دادن واحتمالا” احساس کردن آن عواطف اجتناب کند .( گلمن ۱۳۸۰)
برودی وهال ( ۱۹۹۳) در مطالعه خود تحت عنوان : جنسیت و هیجان بیان می دارند که پسر ها ودخترها در کنترل هیجان های خود درس های متفاوتی را فرا می گیرند . والدین در مجموع با دختران خود بیشتر از فرزندان پسر خویش درباره هیجانها- به استثناء خشم – صحبت می کنند . در مقایسه با پسر ها ، والدین اطلاعات بیشتری دربازه احساسات در اختیار دخترها قرار می دهند . از آنجا که دختران سریع تر از پسر ها بر زبان مسلط می شوند ، این امرموجب می شود که در بیان دقیق احساسات خود مجرب تر باشند . ودر استفاده از لغات برای نامیدن واکنش های عاطفی و جایگزین ساختن کلمات به جای واکنش های فیزیکی از پسر ها ماهر تر باشند وپسر ها که بیان عواطف برای آن ها مورد تاکید نبوده است ، احتمالا” تا حدود زیادی نسبت به حالات عاطفی موجود در خود و دیگران ناهشیار ند.( گلمن ۱۳۸۰)
فارمر (۲۰۰۴) در یک تحقیق به بررسی رابطه هوش هیجانی ورضایت شغلی در میان پرستاران تازه استخدام شده پرداخت. دراین بررسی فارمر, دریافت که هوش هیجانی کلی میتواند رابطه مثبتی با رضایت شغلی در میان پرستاران در اولین تجربه پرستاری آنها داشته باشد. همبستگی محاسبه شده ۴۵/۰ بود که همبستگی معناداری را نشان می دهد .آزمون تی تک نمونه ای برای مقایسه هوش هیجانی بین پرستاران وافراد عادی نشان داد که پرستاران نسبت به این افراد از هوش هیجانی بالایی برخوردارند.
فورنهم (۲۰۰۴) در یک بررسی با عنوان “هوش هیجانی و شادکامی ” به این نتیجه رسید که ویژگی هیجانی همبستگی نیرومندی با شادکامی دارد. اگر چه روان رنجور خویی ، برونگرایی و گشودگی از نظر آماری رابطه ای معنادار با هوش هیجانی نشان می دادند، تحلیل رگرسیون نشان داد که هوش هیجانی پیش بینی کننده نیرومندی برای شادکامی است که بیش از ۵۰ درصد واریانس نهایی را در بر میگیرد.
برونگرایی و روان رنجورخویی به عنوان مولفه های هوش هیجانی همبستگی معناداری با شادکامی داشتند.
در یک بررسی با عنوان ” همبستگی های ویژگی هوش هیجانی , نتایجی از گروه های اسکاتلندی و کانادایی ” اوستین وساکلو فسکی وایگن (۲۰۰۴) هوش هیجانی ، شخصیت ، آلکستیمیا ،رضایت از زندگی ، حمایت اجتماعی ومقیاسهای مربوط به تندرستی را در گروه های کانادایی و اسکاتلندی ارزیابی کردند .هوش هیجانی به صورت منفی باآلکسیتیمیا و مصرف الکل ارتباط داشت و به صورت مثبتی با رضایت از زندگی و کیفیت و میزان شبکه اجتماعی ارتباط داشت. منظور روشن ساختن ارتباط چند گانه در میان مقیاس های استفاده شده ، تحلیل رگرسیون اجرا شد. نتایج نشان داد که هوش هیجانی قویا” با شخصیت ارتباط دارد تا اندازه شبکه اجتماعی ، اما کیفیت شبکه اجتماعی مصرف الکل ووضعیت تندرستی بیشتر با شخصیت ارتباط داشت.
هگسون (۱۹۸۷)در تحقیق خود به بررسی رابطه بین برناهای دروس و تدریس مبتنی بر حل مسئله در علوم دبیرستانی پرداخت . این پژوهش که با بهره گرفتن از روش فراتحلیل صورت گرفت . مطالعاتی که بر بررسی رابطه بین تدریس مبتنی بر حل مسئله و پیشرفت تحصیلی دانش آموزان در برنامه های درسی علوم مدارس متوسطه پرداخته اند را مورد ارزیابی قرار میدهد و در نهایت به این نتیجه رسیدند که تدریس مبتنی بر حل مسئله نه تنها اطلاعات دانش آموزان را در درس علوم افزایش میدهد , بلکه مهارتهای تصمیم گیری و تفکر را نیز در آنها تقویت می کند . (هگسون به نقل از پور طالمی ۱۳۷۹)
مییرز و جونز (۱۹۹۳) بر اساس تحقیق که انجام دادند خاطر نشان کردند که وقتی ما دانش آموزان را در فعالیتهایی درگیر می کنیم که آنها را به بحث ، حل مسئله ، آزمایش کردن وکاربرد اطلاعات سوق می دهند نه نتها آنها موضوعات رابهتر آموخته و به یاد می سپارند ، بلکه به خوبی موجب رشد توانایی های ذهنی دانش آموزان می شویم.


فرم در حال بارگذاری ...

« پژوهش های کارشناسی ارشد درباره : بررسی رابطه نارضایتی ... - منابع مورد نیاز برای پایان نامه : دانلود پژوهش های پیشینمطالب درباره شبیه سازی عددی مشخصه های هیدرو ... - منابع مورد نیاز برای پایان نامه : دانلود پژوهش های پیشین »
 
مداحی های محرم