وبلاگ

توضیح وبلاگ من

نگاهی به پژوهش‌های انجام‌شده درباره : تبیین … – منابع مورد نیاز برای مقاله و پایان نامه : دانلود پژوهش های پیشین

بدین ترتیب، همه اقدامها و تلاشهای تربیتی صورت میپذیرد تا انسان را آنگونه که هست بنمایاند و او را به آنچه که باید، برساند. اشکال اساسی این است که انسان در این سیر با مسئولیت خویش و تعهدی که به خویشتن و نه هیچ عامل دیگری دارد، محورِ هست و باید قرار میگیرد و فاصله بودن تا شدن را طی میکند. فلسفه تعلیم و تربیت بر این اساس جز گردش بر مدار «انسان از انسان»، «برای انسان» و «به سوی انسان» فرایند دیگری نیست. (رهنمایی، ۱۳۸۸، ۱۱۲)

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

به قول یاسپرس: آنچه انسان را از دیگر چیزهای جهان متمایز میکند این است که او چون یک کل هیچگاه نمیتواند موضوع شناسایی باشد، درست به همان سان که کلّ جهان نیز نمیتواند به صورت موضوع درآید. دانستن چیزهایی درباره انسان، شناختن انسان نیست؛ درست به همان سان که دانستن چیزهایی درباره جهان نیز شناختن جهان نیست. دانش فراگیر درباره انسان، چیزی نیست جز پندار خطا. (Jaspers,1963, 213)
آراء تربیتی و فلاسفه اگزیستانسیال
همان گونه که نلر[۹۰] مینویسد: «نوشته های فیلسوفان هستیگرا در باب تربیت به معنی دقیق کلمه اندک است. در این میان مارتین بوبر مستثناست. گابریل مارسل نیز به تواتر و به صورت گذرا به تعلیم و تربیت اشاره میکند. ژان پل سارتر معنی تربیتی ادبیات را تعریف میکند و کارل یاسپرس نیز کتابی با عنوان مفهوم دانشگاه نوشته است» (نلر، ۱۳۷۷، ۸۰) در حقیقت غفلت اندیشهوران هستیگرا در باب تربیت، شگفتانگیز است. وقتی کسی در این نکته تعمیق کند که فلسفه هستیگرا به عنوان یک فلسفه زندگانی شخصی ناگزیر است در زمینه آموزش و پرورش، یعنی جریانی که در آن اشخاص یا ساخته میشوند و یا خود را میسازند، به شناختهایی نائل آید، موضوع بیشتر موجب اعجاب خواهد شد» (نلر، ۱۳۷۷، ۸۰) در هر حال، منبع مطالعه برای بررسی نظر تربیتی این فیلسوفان بسیار محدود است و آنچه تا کنون نوشته شده بیشتر برداشتهایی است که از نظر ایشان درباره انسان و سرنوشت او شده است یا انتقاد و اعتراضی است که به شیوه تعلیم و تربیت کنونی دارند. (کاردان، ۱۳۸۸، ۲۶۶)
تقدم وجود بر ماهیت در تعلیم و تربیت
در فلسفه تعلیم و تربیت، فلاسفه سنتی مسائلی را از قبیل ماهیت علم، حقیقت و معنا را در نظر دارند، در حالی که فیلسوف اگزیستانسیالیست علاقمند است بداند این امور از چه اهمیت تربیتی در زندگی روزمره افراد برخوردار است. (اوزمُن و کراور، ۱۳۸۷، ۳۸۴)
سارتر اظهار میدارد که «وجود بر ماهیت مقدم است» و منظورش آن است که اگر در هنگام تولد واقعاً فاقد معنا هستیم، میتوانیم به شیوهای مناسب معنای خود را در جهان شکل بدهیم. به گفته سارتر اگر خدا یعنی علت اول وجود نداشته باشد، پس هیچ چیز وجود ندارد که ما را از آنچه میل داریم بشویم باز دارد، چون طبیعت یا ماهیت از پیش تعیین شدهای وجود ندارد. همین مطلب را میتوان در مورد واقعیت مادی و علم بیان داشت، چون سارتر علم را از ابداعات انسان میداند که به خودی خود نه بهتر از بقیه ابداعات است و نه بدتر. بنابراین، وقتی به عقب باز میگردیم و خود را آن طور که واقعاً هستیم مینگریم، ملاحظه میکنیم که هیچ چیز ما را مجبور به انجام کاری نمیکند. چون تمام مجردات، قوانین و محدودیتها فقط و فقط ابداعات پوچ و بیمعنای انسان هستند. (اوزمُن و کراور، ۱۳۸۷، ۳۹۱)
اراده و تعلیم و تربیت
تعلیم و تربیت اگزیستانسیالیستی تأکید بر مباحث اصحاب مدرسه نیست بلکه بر خلاقیت است؛ به این معنا که انسان میتواند افکاری مربوط به نیازها و مصالح شخصی خود ابداع کند. چون مردم به وجود آورنده همه اندیشه ها هستند، این امر به همان میزان توجه را به افراد انسان معطوف میکند که به خود افکار، و اگر این حقیقت دارد که ما افکاری به وجود آوردهایم که در عمل مضر است، پس به همین ترتیب میتوانیم افکار جدیدی برای جایگزین کردن ابداع کنیم. (اوزمُن و کراور، ۱۳۸۷، ۴۰۴) و چون انسان به علت خلق اندیشه تا این اندازه مهم است، عقیده دارند که تعلیم و تربیت باید توجه خود را بر واقعیت فرد انسان معطوف دارد. تعلیم و تربیت باید با انسان به عنوان یک موجود منحصر به فرد در جهان، و نه تنها خالق افکار بلکه یک موجود زنده حساس برخورد کند. اگزیستانسیالیستها تأکید میکنند که تعلیم و تربیت خوب باید افراد را ترغیب کند تا سئوالاتی مثل «من چه کسی هستم؟»، «من به کجا میروم؟» و «چرا این جا هستم؟» را بپرسند. (اوزمُن و کراور، ۱۳۸۷، ۴۰۵)
کییرکگور بر این باور است که تعلیم و تربیت باید دینی و در عین حال فردی و شخصی، یعنی متکی به اراده، خواست، درک، شناخت و توان خود فرد باشد. چنین نظامی از تعلیم و تربیت در رشد و تعالی فردیت و ایجاد ارتباط فرد انسان با خداوند نقش برجستهای ایفا میکند. مهمتر و مؤثرتر از خود نظام تربیتی، عاملی معنوی – درونی است که از دورن فرد میجوشد و نقش بسزایی در بازسازی زندگی فردی بر عهده دارد. کییرکگور از این عامل معنوی با عنوان «جهش ایمانی»[۹۱] یاد میکند. (رهنمایی، ۱۳۸۸، ۱۲۱) برخلاف وی نیچه معتقد است که مبنای زندگی اراده معطوف به قدرت است (کلنبرگ، ۱۳۸۴، ۱۷۶). فرا انسان، انسانی عالم، متدین و اخلاقی نیست، بلکه او در پی کسب قدرت است و آنچه را که تمایلش به قدرت اقتضاء می کند انجام می دهد. (کرامتی، ۱۳۸۴، ۶۶)
اگزیستانسیالیستها فکر میکنند که تعلیم و تربیت خوب، آن است که بر فرد تأکید ورزد. این فلسفه تلاش میکند تا به هر یک از ما در راههایی که عقل را برای خیر و شر به کار میبریم، یاری نماید. پس اولین قدم در هر تعلیم و تربیتی، شناخت خودمان است. (اوزمُن و کراور، ۱۳۸۷، ۴۰۶)
اراده و مسئولیت در تعلیم و تربیت
ممکن است امروزه هستی را با جنگ، بیماری، گرسنگی یا قحطی برای عده زیادی از مردم و مصرف بسیار زیاد برای تعدادی قلیل توصیف کنیم. نادانی، نزاع قومی و موقعیتهای سخت و مأیوس کننده بسیاری وجود دارد که گرفتاریهای انسانی را باعث میشود.
اما چه کسی مسئول است؟ خدا؟ قانون عرضه و تقاضا؟ حیثیت ملی؟ نه، خود مردم مسئولند. اگر میتوانیم جنگ را به وجود بیاوریم، صلح را هم میتوانیم به وجود بیاوریم. و اگر میتوانیم براساس علم بیمعنای اقتصاد و به قیمت آن که عده کثیری از گرسنگی بمیرند، دست عدهای معدود را در کنترل ثروت یک کشور باز بگذاریم، پس قادریم دوباره ثروت را طوری تقسیم کنیم که هیچ کس از گرسنگی نمیرد. به عبارت دیگر، اگر ما خالق شرارتها هستیم، به ایجاد راهی بهتر و انسانیتر برای زندگی هم قادریم. بستگی به خود ما دارد. آنچه بر عهده ماست، این است که تصمیم بگیریم و بر طبق آن عمل کنیم. (اوزمُن و کراور، ۱۳۸۷، ۳۹۲)
هایدگر در تبیین این مسئله میگوید:
جماعت میانمایگان سخت مراقباند که گامی بیرون از دایره آنچه روا و ناروا شمرده شده، نهاده نشود؛ هیچ استثنائی از آن فراتر نرود و هرگونه برتر شمردن و فراتر رفتن باز داشته و سرکوب شود. این نیرو با ساختن و پرداختن ارزشها و داوری درباره سود و زیان و پیروزی و شکست، بر هرگونه گزینش و تصمیم فرد تأثیر میگذارد و بر او فرمان میراند. از یکسو او را به زیر سلطه خود میگیرد و از سوی دیگر بار مسئولیت را از دوش او برمیدارد و کارها را بر وی آسان میکند. زیرا در هر گام و هر تصمیم همره اوست.(نقیب زاده، ۱۳۸۷، ۱۹۶)
تعلیم و تربیت اگزیستانسیالیستی اولین قدم در کسب دانش و مهارتهای فنی و تجربی را معطوف به اراده شخص میداند که شدن او را میسر میکند. و البته نباید جبری بر این اراده حاکم باشد که موجب جهت دادن به آن شود، و تنها این خود فرد است که میبایست بر اساس آنچه تشخیص میدهد، تصمیم گرفته و اقدام کند. از این رو نیچه میگوید:
«انتخاب های انسان همواره پیامدهایی دارد و انسان اصیل در برابر نتایج انتخابهای خود بی تفاوت نیست او خود را مسئول هر آنچه انتخاب میکند میداند و او از آنرو که اراده سر سلسلۀ اعمال اوست مسئول است».(صفار، ۱۳۷۹، ۶۴)
آزادی و تعلیم و تربیت
به نظر این فلاسفه، «انسان بر حسب تصادف در این عالم به وجود آمده است و هیچ نظم جهانی یا طرح طبیعی برای اشیاء وجود ندارد که انسان در ضمن آن به وجود آمده باشد و بدین سان وجود یا هستی بر ماهیت او مقدم است … انسان در حال وجود داشتن (یا هست بودن – existence) خود را میسازد» بنابراین سرنوشت هر کس در دست خود اوست یا چنان که سارتر گفته است انسان: «محکوم به آزادی است» و چون آزاد است میتواند از میان سبکهای زندگی یکی را برگزیند و این گزینش سرنوشتساز و به همین دلیل دلهرهآمیز است. این فلاسفه هرگونه پیروی از جمع و هنجارهای اجتماعی یا همرنگی با آنها را که در آن فرد آزادانه امکان انتخاب نداشته باشد محکوم میکنند. البته این تفرد با خود محوری یا خودبینی فرق دارد؛ زیرا به قول یکی از این فلاسفه (بوبر) «آزادی حقیقی متضمن خودخواهی نیست بلکه مستلزم ارتباط معنوی با دیگران است و منظور از این ارتباط آزادی باز و پویاست.» (کاردان، ۱۳۸۸، ۱۹۸)
یاسپرس در اثر خود «جهان ما و فلسفه» مینویسد:
ما همیشه بیش از آنیم که درباره خود میدانیم. آنچه بیرون از شناسایی ماست، یک زمینه تاریک و یک ندانستگی ناروشن نیست بلکه همانا آزادی ما و روشنترین جنبه ماست گو آنکه شناخت ابژکتیو آن برای ما ناشدنی است. (Jaspers,1963,62)
وی میگوید: آزادی وانتخاب دانش آموزان ، تنها راهی است که زمینه اصالت داشتن،خود بودن و خود شدن آنها را فراهم میکند. نظام آموزشی اصیل و انسانی ، نظامی است که به دانش آموزان کمک کند تا بتوانند به اتکاء آزادی و انتخابی راستین به هستی اصیل خود روی کنند. (صفار، ۱۳۷۹، ۳)
آزادی بعنوان هدف تعلیم و تربیت
به نظر فلاسفه هستیگرا آدمی موجودی، آزاد است و با انتخابهایی که در زندگانی خود میکند ماهیت خود را میسازد و سرنوشت خود را رقم میزند. هیچ قالب قبلی وجود ندارد که او باید خود را در آن بریزد؛ بدینسان بر چیستی آدمی مقدم است؛ اما این آزادی به معنی حقیقی کلمه، متضمن خودخواهی نیست، بلکه مستلزم ارتباط معنوی است و این ارتباط معنوی، به معنی صمیمیت با شخص دیگر است. در واقع، این ارتباط یا «حضور» (به قول گابریل مارسل) از حد آشنایی فراتر میرود؛ بنابراین شخص در ارتباط با دیگران، باید چنان که هست خود را نشان دهد و موجب اعتمادی شود که از آن ارتباط معنوی و تحقق خویشتن به معنی راستین کلمه فوَران کند. نتیجه اینکه فعالیتهای آموزشی نیز باید به تحقق خویشتن متربی کمک کند و برنامهها و روشها باید به گونهای باشد که نیل به این هدف را تسهیل کند و چون افراد هر یک دارای تجربه های ویژهای در زندگانی گذشته و حال خود هستند در تعلیم و تربیت نیز باید به تفاوت شخصیتها توجه داشت. یکی از هستیگرایان چنین میگوید: بگذارید تا شخص در حال رشد درباره حقایق برای خویشتن، به حقیقت به طور مجرد … بیندیشد». (نلر، ۱۳۷۷، ۸۹) اصولاً «هدف معیاری نیست که اعمال باید با آن مطابق باشند، بلکه مقصدی است که عمل در جهت آن انجام میگیرد» بنابراین آموزشگاه و مربی نباید اهداف خود را به متربی تحمیل کنند بلکه باید سعی کنند او را به تشخیص هدفی ارزشمند راهنما باشند. به نظر این اندیشهوران دانش نیز انتقال داده نمیشود، بلکه «عرضه میشود». (کاردان، ۱۳۸۸، ۲۶۷) و این امر بیانگر آزادی، بعنوان هدفی جزئی به منظور تحقق هدف کلی تعلیم و تربیت، یعنی همان شدن انسان است.
آزادی و مسئولیت در تعلیم و تربیت
دکتر نقیب زاده در بررسی دیدگاه نیچه میگوید:
تأکید سرنوشت و نیز نقش انسان در همراه و همگام شدن با آن – که به تعبیری، خودآفرینی است- همانا تأکید بر پیوند لزوم (ضرورت) است و آزادی این پیوندی است که به درستی دریافتنی نیست، زیرا تأکید بر نقش سرنوشت از گستره دامنه آزادی میکاهد. با این همه نکته این است که آری گفتن به سرنوشت برای نیچه به هیچ رو تسلیم شدن آسانگیرانه و فرو افکندن بار مسئولیت نیست، بلکه هماهنگی و همگامی با آن است. از این روست که از یکسو، هر رویداد اتفاقی اگر از دیدگاه سرنوشت نگریسته شود با معنی خواهد بود؛ از سوی دیگر باید مسئولیت رویدادها را چنان که گویی به خواست خود انسان روی دادهاند، پذیرفت.
چنین است که او از انسان چون آفریننده خویش سخن میگوید. این آفرینندگی – که تعبیری است از آزادی- از آن روست که انسان امکانی است که واقعیت یافتنش نیازمند کوشش خود اوست؛[۹۲] کوششی که خاستگاهش همانا گرایش به ارزشهاست. (نقیب زاده، ۱۳۸۷، ۱۵۰)
از دیدگاه اگزیستانسیالیستهای الحادی چون صیرورت انسان در جهت هدفی غایی نیست از طریق تداوم رابطه دیالکتیک میان آزادی و مسئولیت، آزادی انسان همواره حفظ میگردد؛ چون از این دیدگاه هدف از آزادی چیزی جز آزادی نیست. اما در نظر اگزیستانسیالیستهای الهی از طریق آزادی، انسان در ارتباط با خدا قرار میگیرد که در نتیجه هستی وی تحقق مییابد. (اخلاقی، ۱۳۷۸، ۱۲۳)
آزادی انسان آمیزهای از ترس و امید است. چون اگر کاملاً آزاد هستیم، به خاطر انتخابها و عملکردهای خود، کاملاً مسئول هم هستیم. به عبارت دیگر، نمیتوانیم کاری را انجام دهیم و ادعا میکنیم که مشیت الهی بود، یا تحت تأثیر قوانین علم قرار داشت، یا اجتماع ما را به این کار وادار کرد. ما آزاد هستیم؛ بنابراین، کاملاً مسئول هستیم. (اوزمُن و کراور، ۱۳۸۷، ۳۹۲)
سارتر مدعی است که اگزیستانسیالیسم در واقع انسانگرایانه است و بینشی نسبت به آزادی و توانایی انسان به دست میدهد. اگرچه سارتر مستقیماً درباره تعلیم و تربیت قلم نزده، ولی دیدگاه های او در یادگیری، برنامه درسی و جنبه های اخلاق تعلیم و تربیت به کار رفته است. (اوزمُن و کراور، ۱۳۸۷، ۴۲۲)
ژان پل سارتر مینویسد که ادبیات با آزادی خواننده سروکار دارد: چون شخص که مینویسد از وقتی که شروع به نوشتن میکند، آزادی خواننده را درک میکند و شخص خواننده از زمانی که کتاب را باز میکند، آزادی نویسنده را درک میکند. کار هنری، از هر جهت که مدنظر باشد، کاری اطمینان بخش در مورد آزادی انسانها است. (اوزمُن و کراور، ۱۳۸۷، ۴۳۴)
لذا یاسپرس میگوید:
یکی از وظایف مهم نظام آموزشی این است که زمینه های رشد خرد دانش آموزان را فراهم کند . زیرا از نظر یاسپرس تنها انسانی می تواند به معنای حقیقی خود ، آزاد باشد که کردار او بر خرد استوار باشد و انسان آزاد انسان خردمند است.(صفار، ۱۳۷۹، ۱۳۵) نیچه نیز معتقد است از آنجا که کودک باید مسئولیت پذیر باشد ، باید حق انتخاب هم داشته باشد . کسی که از آزادی بهره مند است می تواند جهانی نو خلق کند.
آگاهی و تعلیم و تربیت
یاسپرس از سه آزمون فسلفی چون سه رویکرد و جستجوی بنیادی یاد میکند که همانا رو کردن به حقیقت جهان، حقیقت خود، و خداست؛ نتیجه این آزمونها برای او نه ساختن و پرداختن آموزههای جزمی بلکه آنگونه آگاهی و بیداری است که زمینهای است برای فرارفتن. [۹۳] بدین سان، اگر نتیجه چنین کوشش و جستجویی برای فیلسوفان سیستمساز و نظامپرداز، دستیابی به اندیشه های قطعی و اثباتپذیر است، و برای کانت رویارو شدن با مشکلهای ناگشودنی و آنتی نومیها؛ برای یاسپرس همانا تجربه شکست است و ناخشنودی. اما ناخشنودی و شکستی که زمینهای است برای بیرون آمدن از غفلت، بیدار شدن، و فرا رفتن؛ فرا رفتنی که نتیجه آن نه دانش بلکه آگاهی است.
دریافتن تفاوت دانش و آگاهی یکی از زمینه های دریافتن تفاوت بنیادی پژوهش علمی است با رویکرد فلسفی. در رو کردن علم به شناخت جهان تکیه بر بودنِ ابژکتیو است. از این دیدگاه، بودن همان ابژکتیو بودن است و هرچه در جهان است و خودِ جهان میتواند موضوع پرسشهایی باشد که علم بر آن است تا برای آنها پاسخهایی همه پذیر بیابد. اما رویکرد فلسفی در پرداختن به جهان دستیابی به دانشی که دربرگیرنده همه دانستنیها باشد نیست بلکه آگاه شدن از مرزهایی است که در هر سو با آنها روبهرو میگردد. (نقیبزاده، ۱۳۸۷، ۳۰۰)
لذا کییرکگور معتقد است که فلسفه نمیباید تلاش خود را برای روشنتر کردن خودِ « وجود» بگمارد. بر این باور بود که « ما باید تلاش کنیم که به زندگی در آگاهی کاملش از خود تبدیل شویم.(استراترن، ۱۳۸۲، ۲۸)
آگاهی بعنوان هدف تعلیم و تربیت
آموزش و پرورش اگزیستانسیالیستی از سالهای مقطع راهنمایی آغاز و تا سالهای دبیرستان و دوره چهار ساله دانشگاه ادامه پیدا میکند. هدف چنین آموزش و پرورشی عبارت است از بیدار کردن و شدت بخشیدن به خودآگاهی فرد. آموزش و پرورش اگزیستانسیالیستی عناصری از تجربه را مورد توجه قرار میدهد که ذهنی، شخصی و عاطفی باشند، و رویارو شدن انسان را با موقعیتهایی ترغیب میکند که او را به سوی این شناخت رهنمون باشند که انتخابهای انسان مستلزم طرح پرسش شخصی درباره خیر و شر و درست و نادرست است. (گوتک، ۱۳۸۸، ۱۷۵ )
یاسپرس میگوید: هدف تربیتی آموزش علمی، باید آماده کردن دانش آموزان برای اندیشیدن علمی باشد و این آموزش باید با توجه به آگاهی به حد علم صورت گیرد. او در زمینه رشد تواناییهایی که روانشناسی آنها را تشخیص میدهد میگوید بیشک روانشناسی در بسی زمینه ها سودمند است مثل زمینه های رشد، خستگی، یادآوری و بیماریهای روانی. ولی نکته مهم آن است که کمک و کاربرد روانشناسی بیشتر در زمینه نقص است. روانشناسی با ادعای دانش بسیار دربارهی انسان او را کوچک میشمارد.
یاسپرس میگوید در آموزش و پرورش نو، وسیله ها هدف شمرده شدهاند. همه جا سخن بر سر معلومات بیشتر در زمان های کمتر و در برنامههای فشرده است. در روش و جریان آموزش نیز چنین تغییری روی داده است. و به شخصیت انسانی شاگرد و معلم که تأثیر حقیقی تربیت از آن سرچشمه میگیرد به هیچ رو توجه نمیگردد. و حال آنکه: آنچه اهمیت دارد کاری است که آموزگار در چهار دیواری کلاس درس انجام میدهد، یعنی جایی که او آزاد و مستقل است، در اینجاست که ما زندگی واقعی را مییابیم. یعنی همان چیزی را که برنامهریزان، فرماندهان و گردانندگان اداری را آشفته میکند. آنچه به راستی اهمیت دارد، بیدار کردن، روح تاریخی انسان است که در همدلی معلم و شاگرد و نیز پیوند با گذشته ممکن میگردد. (قائدی، ۱۳۸۴، ۱۵۷)
لذا در جهان ما و فلسفه مینویسد:
وقتی برنامه ریزی به جای آنکه وسیلهای برای هدایت ما باشد، بخودی خود هدف شمرده شود، تعلیم و تربیت خشن میشود، انسان به کار تبدیل میگردد و امکان تحقق هستی او از میان میرود. (Jaspers,1963, 32)
آگاهی و مواد برنامه درسی
به عقیده هستیگرایان انسان از راه تجربه به امور عالم دست مییابد؛ اما این عالم مطلق نیست و هرکس بر حسب انگیزهها و وضع روانی خود در برابر عالم، آن را درمییابد. هیچ کس بهتر از شخص به عالم درونی خود دسترسی ندارد و از آن آگاه نیست. پس درسهایی مهم است که شخص را به تحقق خویشتن نائل گرداند و او را نسبت به خود و ماسوای خود آگاهتر سازد. فلاسفه هستیگرا با تخصص به معنای امروز کلمه به ویژه در علوم و فنون مخالفاند چه «تخصص آدمی را تنزل میدهد و او را بنده دانش خویش میسازد نه مسلط بر آن». به نظر آنان آنچه باید در وهله اول در برنامههای درسی قرارگیرد علم به مسائل انسانی به ویژه مسئله زندگانی و مرگ و نابسامانیهای اجتماعی است که انسان را با خود بیگانه ساخته است یا میسازد. آموزش علوم و فنون نیز دست کم باید با علوم انسانی با روشی ویژه (پدیدار شناختی) توأم باشد. (کاردان، ۱۳۸۸، ۲۶۸)
لذا از دیدگاه این فلسفه هیچ درسی فینفسه مهمتر از درس دیگر نیست. درسی مهم است که به واسطهی آن فرد در تحقق خویشتن و آگاهی از جهان نایل آید. به دیدهی برخی این درس همان دانش طبیعی و در نظر بسیاری عبارت از تاریخ، ادبیات، فلسفه یا هنر است. در دروس اخیر دانش آموزان با دستاوردهای علمی نویسندگان و اندیشهوران بزرگ در باب ماهیت انسان در جهان، آزادی، معصیت، رنج بردن، تعارض، پیروزی و مرگ، آشنا میشوند.
از این رو برنامه درسی هستیگرایانه را مهارتها و موضوعاتی تشکیل میدهد که شامل واقعیت طبیعی و اجتماعی است و مهمتر از همه شامل علوم انسانی است که مبین انتخاب انسان است. مرحله حساس یادگیری نه در ساختار معرفت یا سازمان برنامهدرسی، بلکه در معنایی نهفته است که دانش آموزان میسازند. برنامه درسی شامل عناصر شناختی و هنجاری است، موضوعات واقعی، توصیفی و علمی بعد شناختی و موضوعات ارزش محور بعد هنجاری را دربر میگیرند. هنر و قدرت خلاقه آن بسیار اهمیت دارد. (قائدی، ۱۳۸۴، ۱۵۴)
آگاهی و مسئولیت در تعلیم و تربیت
با اینکه وَن کِلو موریس[۹۴] آموزش و پرورش اگزیستانسیالیستی را به طور ویژه تعریف نمیکند، ولی معتقد است که آموزش و پرورش باید در فراگیرنده موجب «اشتداد آگاهی»[۹۵] گردد. این آگاهی بدان معنی است که دانش آموزان باید تشخیص دهند که در مقام فرد به طور پیگیر، آزادانه، مستقلانه، و خلاقانه دست به انتخاب میزنند. این آگاهی متضمن مسئولیت فرد در تعیین چگونگی زندگانی خود و نحوه آفرینش تشخیص فردی خویش است. (گوتک، ۱۳۸۸، ۱۷۴)
موریس در تدوین خطوط اصلی روانشناسی تربیتی اگزیستانسیالیستی دو دوره رشد را برای انسان باز میشناسد: دوره پیشوجودی،[۹۶] و «لحظه وجودی»[۹۷] ]اگزیستانسیالیستی[. در خلال دوره پیشوجودی، کودک که واقعاً نسبت به شرایط انسانی خویش آگاه نیست، نسبت به هویت شخصی و سرنوشت خود وقوف ندارد. سالهای پیشوجودی با دوره آموزش ابتدایی همزمان است، مقطعی که کودکان خواندن، نوشتن، و حساب را میآموزند و مهارتهای جسمانی، تفریحی، ارتباطی و اجتماعی را فرا میگیرند. علاوه بر این کودکان قدری از محتوای برنامه و برخی مهارتهای مشکلگشایی را نیز یاد میگیرند. (گوتک، ۱۳۸۸، ۱۷۴)
به عقیده موریس «لحظه وجودی» موقعی ظهور میکند که مردم نسبت به حضور خودشان به عنوان «من» در دنیا آگاهی مییابند. اگرچه ادراک «لحظه وجودی» از جانب افراد مختلف یکسان نیست، عموماً در حدود زمان بلوغ جسمانی رخ میدهد و خصیصه آن را وقوف فرد نسبت به حضورش در جهان و ظهور بینشی در او در قبال آگاهی و مسئولیت خویش نسبت به اعمالش تشکیل میدهد. در بعضی مواقع لحظه وجودی دورهای پرقدرت و کشش است؛ در مواقع دیگر فرد تلاش میکند که از مسئولیتهای دوران بزرگسالی پرهیز کند و به دوران بیآلایش کودکی برگردد. (گوتک، ۱۳۸۸، ۱۷۵)

مقطع کارشناسی ارشد : مطالب درباره : بررسی تقابل الهیات مسیحی با آیین ... - منابع مورد نیاز برای پایان نامه : دانلود پژوهش های پیشین

معجزات عیسی ۱۶۰
شعائر دینی ۱۶۱
فصل چهارم ۱۶۵
مواجهۀ مسیحیت سده های نخستین با اندیشۀ گنوسی ۱۶۵
تأثیرات گنوسی در عهد جدید ۱۷۸
رساله های پولس ۱۷۹
نتیجه گیری ۱۹۰
فهرست منابع فارسی ۱۹۲
فهرست منابع انگلیسی ۱۹۶
مقدمه
مسیحیت همانند بیشتر ادیان در بستری رشد و نمو کرد که ادیان و فرهنگهای متعددی قبلاً در آنجا حضور داشتند. در وهلۀ نخست، باید گفت این دین از دل یهودیت به وجود آمد و به همین دلیل، عناصری از آن برگرفت. افزونبر این، وقتی مسیحیت بعدها وارد اسکندریه مصر و سپس اروپا شد تحت تأثیر فرهنگها و جهانبینیهای آن سرزمینها قرار گرفت. بدین ترتیب فرهنگ یونانی دومین عنصری است که نشانههایی از نفوذ آن در مسیحیت به چشم میخورد. همچنین تعدادی از پدران کلیسا از قبیل یوستینوس، اوریگنس، کلمنس اسکندرانی و … پیش از گروش به مسیحیت، در فلسفۀ یونانی تحصیل کرده بودند. اینان نگاه یونانی به جهان، انسان و وجود را وارد دین مسیحیت کردند. البته مسیحیان از همان ابتدا مخالفت خود را با تعالیم فلسفه یونان نشان میدادند. برای نمونه، پولس در رسالههای خود از دو نوع حکمت الهی و انسانی سخن به میان آورد که اولی انکشافی و الهامی است اما دومی زوالپذیر و ساخته انسان است. با این حال، تأثیرات یونان حتی در سبک نوشتاری آثار مسیحیان اولیه قابل تشخیص است؛ یعنی در طبقهبندی علوم، نگارش خطابهها و مباحث الهیاتی مثل تعالی خداوند و ارتباط او با جهان، نشانههایی از نفوذ یونانی به چشم میخورد. در روم نیز مسیحیان با پیروان آیین میترا و سایر ادیان رومی مواجه شدند و عناصری هم از آن أخذ کردند. آیین گنوسی چهارمین عنصری است که میتوان در رابطه با مسیحیت باستان بر آن تأکید کرد. اینکه نهضت مذکور پیش از مسیحیت به وجود آمد یا پس از آن، به طور دقیق مشخص نیست. تعدادی از آثار گنوسیان پیشامسیحی بودن آن را تأیید میکنند، در حالی که تعدادی دیگر دلالت بر این دارند که آیین مذکور پس از مسیحیت ظهور کرده است. با این حال، با توجه به اسناد و آثار موجود میتوان گفت آیین گنوسی احتمالاً پیش از مسیحیت وجود داشته اما پس از دین مسیح آن را بستر مناسبی برای رشد و تطور خود یافته است.

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

هدف ما در این تحقیق بررسی تقابل الهیات رسمی مسیحیت با آموزههای گنوسیان است. از آنجا که در سدۀ چهارم میلادی قرائتی رسمی از الهیات مسیحی در طی شوراهای متعدد کلیسایی به وجود آمد، ما نیز تعالیم مسیحیان را تا قرن مذکور مورد توجه قرار خواهیم داد. بنابراین، سعی خواهیم کرد تقابل الهیات رسمی مسیحیت با آیین گنوسی درباره موضوعات و مفاهیم الهیاتی را نشان دهیم.
روشی که در این تحقیق در پیش گرفتهایم بیشتر تاریخی و تحلیلی است؛ یعنی ضمن بررسی تاریخی آموزههای مسیحیت و نهضت گنوسی سعی کردهایم تفاوتها و تشابهات موجود را نیز نشان دهیم. به عبارتی دیگر، صرفاً به توصیف شخصیتها و آموزه ها اکتفا نشده است، بلکه سعی بر این بوده که اختلاف و اتفاق نظر هر دو گروه و دلیل موافقت و مخالفت آنها بر اساس منابع و مستندات موجود بررسی و تحلیل شود. از آنجا که گنوسیان بر خلاف مسیحیان فاقد نظام الهیاتی منسجم بودند، دیدگاه های الهیاتی یکپارچهای ندارند. اینان در میان خودشان نیز در مورد باورهای خود اختلاف نظر داشتند. ما ضمن معرفی و تحلیل دیدگاه های آنان خواهیم کوشید تا حد ممکن به جمعبندی مطلوبی دست یابیم.
در فصل اول سعی بر این خواهد بود که مطالبی دربارۀ خاستگاهها و زمینه های رشد مسیحیت و آیین گنوسی ذکر شود. بنابراین، میراث یهودیت، هلنیسم، ادیان رازباور، آیین میترایی، ادیان آسیای صغیر، مصر و سوریه را در فصل مذکور بررسی خواهیم کرد. در فصل دوم تعالیم اصلی مسیحیت از قبیل خداشناسی، مسیحشناسی، تثلیث، جهانشناسی، نجاتشناسی و انسان شناسی و مفاهیم مرتبط با آنها در سه حوزۀ کتاب مقدس، آباء مرتبط با رسولان و نوشته های پدران کلیسا بررسی شده است. هدف ما این بوده که از بین آباء مرتبط با رسولان و آباء کلیسا مشهورترین و تأثیرگذارترین آنان را انتخاب کنیم. از آنجا که متون گنوسی از سدۀ اول تا چهارم میلادی به نگارش در آمدهاند، ما هم به آبائی خواهیم پرداخت که متعلق به این محدودۀ زمانی هستند. بنابراین، به نویسندگان سدههای بعدی مثل آگوستینوس چندان توجه نشده است. او هر چند دربارۀ مانویت رسائل زیادی به نگارش درآورده است، اما این مسأله خارج از چارچوب موضوع ما است. به عبارتی دیگر، بررسی دیدگاه های وی راجع به مانویت و ارتباط این دین با آیین گنوسی پژوهش جداگانهای میطلبد. در نتیجه، رسالۀ دیداکه، تاتیانوس، پولیکارپوس، ایگناتیوس، رساله بارناباس، کلمنس رومی از دوره آباء مرتبط با رسولان و یوستینوس، ترتولیانوس، کلمنس اسکندرانی، اوریگنس و ایرنائوس لئونی از میان آباء مدافعهگر انتخاب شدند. در فصل سوم، ضمن معرفی بزرگان گنوسی، آثار و نوشته های گنوسیان نیز بررسی شده است. برخی پدران کلیسا از قبیل ایرنائوس و ترتولیانوس و فیلسوف یونان یعنی افلوطین آثاری را بر ضد گنوسیان به نگارش درآوردهاند و ما نیز در معرفی شخصیتهای گنوسی از این نوشته ها استفاده کردهایم. اما تعالیم گنوسیان دربارۀ مفاهیم مورد بحث، یعنی خداشناسی، مسیحشناسی، لوگوس، جهانشناسی و انسان شناسی را در آثار خود گنوسیان بررسی کردهایم. نوشته های آنان در مجموعهای تحت عنوان متون نجع حمادی گردآوری شده و استناد ما نیز به همین متون بوده است. در فصل پایانی، تقابل مسیحیت با آیین گنوسی را در حوزه های مختلف بررسی کردهایم. همچنین وجود عناصر گنوسی در عهد جدید، به ویژه در رسالههای پولس را نشان دادهایم.

پایان نامه با فرمت word : منابع کارشناسی ارشد در مورد ساخت یک برنامه رایانه‌ای ... - منابع مورد نیاز برای پایان نامه : دانلود پژوهش های پیشین

نرم‌افزار توان‌بخشی حافظه
این نرم‌افزار بر اساس مدل یادگیری بدون خطا، برای توان‌بخشی انواع حافظه توسط پژوهشگر طراحی و ساخته شده است یادگیری بدون خطا، شیوه آموزشی است که در آن تا جایی که امکان دارد افراد را از انجام اشتباه باز می­دارد تا مهارت‌های نوین یا اطلاعات جدید را به دست آورند. روش‌های مختلفی برای کاهش احتمال خطا وجود دارد که در این نرم‌افزار از برخی از آن‌ ها استفاده شده است ازجمله (الف) تقسیم هر تکلیف به تکالیف و گام‌های کوچک‌تر و شروع آموزش از راحت‌ترین سطح (ب) عدم تشویق حدس زدن و استفاده از روش آزمایش و خطا (ج) ندادن فرصت اشتباه به فرد با دادن سرنخ‌های بیشتر برای بازیابی تا رسیدن به پاسخ درست (د) ارائه نمونه و مثال‌های کافی قبل از اینکه از فرد خواسته شود تکلیف اصلی را انجام دهد (و) تصحیح فوری خطاها.

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

این نرم‌افزار دارای ۱۶ بسته آموزشی برای توان‌بخشی انواع حافظه (حافظه کاری، حافظه معنایی، حافظه رویدادی، حافظه آینده‌نگر و حافظه روزمره) است هر بسته آموزشی سطوح دشواری مختلفی دارد، بیمار در هر جلسه تمرینات پیش‌بینی‌شده در نرم‌افزار را انجام می‌دهد و هر تمرین از سطح دشواری ۱ شروع می‌شود و بیمار پس از اینکه تمرینات این سطح را با موفقیت انجام داد، نرم‌افزار وی را به یک سطح دشوارتر هدایت می‌کند و این روند تا انجام تمام تمرینات پیش‌بینی‌شده با سطح دشواری مختلف ادامه خواهد یافت.
لازم به ذکر است که پس از تأیید روایی محتوای این نرم‌افزار توسط پنج تن از متخصصان ، در یک مطالعه مقدماتی در مورد پنج بیمار آسیب ‌مغزی، پس از تکمیل پرسشنامه حافظه روزمره، شرکت کنندگان در طی سه هفته، ۱۶ جلسه (یک و نیم ساعته) شروع به تمرین با نرم افزار توانبخشی حافظه کردند و در پایان جلسات مجددا پرسشنامه حافظه روزمره اجرا گردید و همچنین قابلیت فهم تکالیف و راحتی مراجعان با نرم‌افزار بررسی و اصلاحات لازم صورت گرفت. همانطور که نتایج تحلیل تی همبسته در جدول ۳-۴ نشان می دهد تفاوت معناداری بین نمرات پیش آزمون و پس آزمون حافظه روزمره وجود دارد(۰۰۰۱/۰>, p4=, df 939/37=t)؛ بنابراین استفاده از نرم افزار توانبخشی حافظه، باعث کاهش خطاهای حافظه روزمره در افراد مبتلا به آسیب مغزی تروماتیک شده است.
جدول ‏۳‑۴: آزمون t همبسته برای مقایسه نمرات حافظه روزمره در مطالعه مقدماتی

متغیر

تفاضل میانگین‌ها

تفاضل انحراف معیارها

درجه آزادی

t

p

حافظه روزمره

۸۰/۶۲

۷۰/۳

۴

۹۳۹/۳۷

۰۰۰۱/۰

پس از انجام این مطالعه مقدماتی با توجه به نظر افراد شرکت کننده در پژوهش تغییرات جزئی در نحوه ارائه تمرینات در نرم افزار صورت گرفت و از آنجایی که مدت زمان جلسات در این مطالعه مقدماتی ۵/۱ ساعت بود، بیماران احساس خستگی می کردند و همه بر این عقیده بودند که مدت زمان جلسات باید کاهش یابد و تعداد جلسات افزایش یابد.
توضیحات نرم‌افزار توان‌بخشی شناختی

این نرم‌افزار ۱۶ ماژول برای توان‌بخشی حافظه دارد که به تقویت و توان‌بخشی پنج نوع حافظه (فعال، معنایی، رویدادی، آینده‌نگر و روزمره) کمک می‌کند.

حافظه کاری کلامی

    • بازشناسی اعداد
    • بازشناسی کلمات
    • بازشناسی اصوات

حافظه کاری بصری – فضایی

    • یادآوری ترتیب اشکال هندسی
    • چراغ‌های چشمک‌زن

حافظه کاری اجرایی

پایان نامه های کارشناسی ارشد درباره شرکت های ... - منابع مورد نیاز برای پایان نامه : دانلود پژوهش های پیشین

۴- واقع گرایی
رئالیست ها با بهره گیری از میراث تئوریک ریشه دار خود ، جهانی شدن را به معنای گسترش رو به تضاید ارتباطات می دانند که در این فرایند هرچه میزان قدرت دولت ها افزایش یابد کنترل آنها بر محاسبات بین المللی بیشتر خواهد شد .از دید آنها صورت بندی و سازه های منتج از نظم ،همچنان توان تحمل و تحلیل تحولات بین المللی را دارد .واقع گرایان،جهانی شدن را که از نظر آنها ریشه در عوامل سیاسی دارد ،نه تنها معضلی برای نظام دولت ملی نمی دانند بلکه آن را بستر ساز باز تولید و ازدیاد قدرت دولتها بر می شمارند[۶۰].

( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

هابس باون[۶۱] نیز بر این باور است که در فرایند جهانی شدن،دولت ملی همچنان اعتبار خود را حفظ کرده و به لحاظ خط مشی های مردم سالارانه و توسعه و پیشرفت اجتماعی ،کارآمدترین ساختار می باشد . این دولت ها هستند که فشار ناشی از هجوم های فرایند جهانی شدن را با بهره گیری از منافع قدرت و توان مندی های خود ، مهار و از ملت خویش دفاع می نمایند[۶۲] .به عبارتی، همچنان می توان تاثیرات گفتمان نظام دو قطبی را در اندیشه های واقع گرایان دید. از منظر آنها با عنایت به احساس ناامنی بسیاری از کشور ها،که عمدتا معلول کاهش سلطه و سیطره ابر قدرت ها بر سیاست جهانی است ،همچنان امنیت ملی چونان عاملی مهم در تبیین رفتار دولت ها ، اهمیت ویژه خود را همچنان حفظ کرده است.
از نظر واکر ،تحولات زندگی سیاسی معاصر ، نه به معنای تضعیف دولت هاست(اگر چه که احتمال دارد دولت ها در برخی ابعاد قوی تر یا ضعیف تر شده باشند) و نه نوظهور بودن فرایند جهانی شدن ( هرچند امکان دارد شاهد برخی شرایط کاملا جدید و با شتاب باشیم).بلکه نکته اصلی ، پیامدهای آن است که ضمن تقلیل ظرفیت دولتهایی که مدعی اند تنها بازیگران مشروع در ساماندهی روابط رسمی و غیر رسمی با دیگر ملل هستند ،توانایی آنها حتی در شناسایی اتباع داخلی از خارجی کاهش یافته است[۶۳].
۵- واگرایی
بنابر باور((روزنا)) دستیابی به سیستمی جهانی مبتنی بر یکپارچگی انسانی و فراملی بعید است و در حقیقت جهان به واسطه جهانی شدن ،روند واگرایی را می آزماید.از نظر وی هم اکنون دو جامعه وجود دارد: یکی مجموعه ای از دولت ها ، که مبیّن منافع و روابط سنتی(دولت محوری) هستند و دیگری یک جهان چند مرکزی، متشکل از گروه های فراملی که منافعی متفاوت و بعضا متعارض با هم دارند . البته جامعه اخیر خارج از کنترل هر دولت و ملتی است؛ و جامعه جهانی تعاملات هر دو گروه را شامل می شود.
درواقع،وی با درک ناسازگاری های برگرفته از مشاهده دو روند متناقض محلی گرایی وجهانی شدن،مفهوم واگرایی را به منظور تبیین شرایط موجود پدید می آورد ، تا توان های ملی شهروندان را هم زمان با وفاداری آنها به نهاد ها و رژیم های فراملی فهمید. در هر حال روزنا نیز می پذیرد که ناظران ،به اتفاق بر این باورند که با وجود رقابت پر فراز و نشیب بین جهانی شدن و محلی کردن ،گرایش اساسی در جهت برتری یافتن اولی بر دومی است ؛ بدین مفهوم که سامان مند کردن جریان تحولات بر پایه پویش های جهانی شدن استوار خواهد شد[۶۴].
۶- پاره پارگی[۶۵]
بنجامین باربر به دو روند ناسازگار قبیله گرایی (جهاد) و جهان گرایی (دنیای مک )[۶۶] اشاره می کند . در دنیای مک که نماد های آن MTV ،مکینتاش و مک دونالد هستند، منافع اقتصادی حاکمیت داشته وبه افراد از زاویه مشتری نگریسته می شود ؛ در حالی که فرایند جهادی ، مبتنی بر جزمیت است که هویت افراد بر اساس ((خون)) تعریف می شود و وفاداری آنها به قبایل است[۶۷].
گروهی از اندیشمندان با مشاهده روند رو به گسترش همگرایی منطقه ای در حکم نوعی واکنش در قبال جهانی شدن ، به ((منطقه گرایی)) عطف توجه نموده اند . لیکن به نظر می رسد روند مذکور در شرایط فعلی، نسبت به تجربیات پیشین، ویژگی های خاصی دارد که عبارتند از :

    1. در حالی که منطقه گرایی قدیم اصرار خاصی بر اهداف خود (برخی با گرایش امنیتی و بعضا اقتصادی ) داشت . شکل جدید منطقه گرایی ، بسیار جامع تر و فراگیرتر است و اصولا فرایندی چند بعدی بوده و اهدافی همچون توسعه اقتصادی ،تجاری،زیست محیطی ،سیاست های اجتماعی و امنیت را شامل می شود.

۲٫درگذشته،منطقه گرایی مربوط به روابط بین دولت – ملت ها بود. لیکن امروزه بازیگران، غیردولتی(نهادها،سازمان ها وجنبش ها )را نیز در بر گرفته واقداماتشان در چندین سطح از نظام جهانی صورت می پذیرد.
۳٫پیش از این ، منطقه گرایی ،تحت یک روند از بالا به پایین (و معمولا با مداخله یک قدرت برتر) شکل می گرفت ، در حالی که منطقه گرایی جدید فرایندی است خودجوش ، ومبتنی بر این واقع نگری دولت هاست که برای مقابله با مشکل های جهانی ، همکاری ضروری اجتناب ناپذیر است.
۴٫تعاملات منطقه گرایی در قدیم بیشتر درونی بود ، در حالی که برون نگری و اعتقاد به وابستگی متقابل اقتصادی جهان ،ویژگی روند جدید منطقه گرایی می باشد
۵٫نوع قدیم منطقه گرایی در فضای سیستم دو قطبی پا گرفت ،لیکن شکل جدید این روند در بستر نظام چند منظومه ای بروز یافته است[۶۸] .
از سوی دیگر شواهد و قرائن موجود حکایت از رخداد یک انقلاب اطلاعاتی دارد که نقش کلیدی، در باز تعریف وقایع ایفا می کند[۶۹].
در مجموع باید دانست که رژیم های فرا ملی نیز منعکس کننده قدرت هستند و البته به تعبیر فوکو “” قدرت در هر شکلی خود را توجیه و مشروع جلوه خواهد داد”” از دید برخی صاحب نظران ، در فرایند جهانی شدن بازیگران تازه ای معرفی شده و ضمن این که رقابت برای تنازع را به مسابقه برای زندگی تبدیل کرده ، قاعده بازی را نیز از حاصل جمع صفر به این که برنده سهم بیشتری می برد اما بازنده هم بی نصیب نمی ماند،تغییر داده است .در مجموع جهانی شدن چونان فرایندی اجتناب ناپذیر، کشور ها را سوژه خود نموده و آنها نیز خواسته یا ناخواسته در باز تولید آن سیستم سهیم خواهند شد[۷۰].
فصل دوم-نقش ونحوه گسترش شرکتهای چندملیتی درسایه جهانی شدن
بخش اول : نقش و جایگاه شرکت های چند ملیتی
روند جهانی شدن اقتصاد که بعد از جنگ جهانی دوم با تلاش بی وقفه دولت های غربی برای گسترش تجارت آزاد در جهان اوجی دوباره گرفت و رشد مستمر تکنولوژیک در چهار دهه اخیر شالوده لازم را برای آن فراهم آورده، در آستانه قرن بیست و یکم وارد مرحله جدیدی شده که دگرگونی قالب های سنتی را اجتناب ناپذیر ساخته است[۷۱].
اکنون، جهانی شدن و ادغام اقتصادی در سطح بین المللی ، خود زمینه ساز حرکت، در راه ایجاد بازار جهانی واحد شده و رقابت اقتصادی در عرصه های نا محدود را به یک واقعیت انکار ناپذیر تبدیل ساخته است. منطق مزیت نسبی ، محرک اصلی چنین روندی است و به حکم آن ، بخش اعظم اقتصاد های ملی ، با هدف توفیق در رقابت فشرده بین المللی به سوی بخش هایی از فعالیت های اقتصادی متمایل شده اند که در آنها بیشترین مزایا را در اختیار دارند ، در این میان رشد تکنولوژیک ، گسترش امکانات حمل و نقل، اطلاع رسانی، مخابرات و مسافرت در سراسر جهان و نیز توسعه خدمات تجاری، بستری مناسب برای رونق بیش از پیش تجارت بین المللی را فراهم آورده است[۷۲].
گسترش تجارت خدمات، نقش تعیین کننده ای در شکل گیری اقتصاد جهانی و ادغام بیش از پیش بازارهای ملی در یک دیگر داشته و مهمتر از آن ، عامل حرکت رو به رشد سرمایه و تکنولوژی صنعتی در جهان در یکی دو دهه اخیر بوده است.تجارت خدمات،حرکت سرمایه و انتقال تکنولوژی که با کمک شرکت های چند ملیتی اکنون به طور فزاینده ای در حال گسترش است مفهوم شرکت های ملی و تولیدات ملی را زیر سوال برده و تردیدهایی در مورد قلمرو ملی، حداقل از نظر اقتصادی به وجود آورده است[۷۳].
همواره چنین به نظر می رسید که تجارت ، تولید کالا و خدمات را به دنبال دارد ، در حالی که در دهه ۱۹۷۰ سرمایه گذاری خارجی از نظر اهمیت ، بر تجارت غلبه کرد و به عامل اصلی ادغام اقتصادی تبدیل شد . حجم سرمایه گذاری مستقیم خارجی در سال ۱۹۸۷ به یک تریلیون دلار رسید. حال آنکه در ۱۹۶۷ از ۱۱۲ میلیارد دلار تجاوز نمی کرد . سرعت رشد سرمایه گذاری خارجی نیز در دو دهه اخیر بسیار بیشتر از رشد تجارت بوده است . به طوری که حجم آن از ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۹ تقریبا چهار برابر شده و این در حالی است که رشد تجارت جهانی بیش از۵۰ درصد نبوده است[۷۴].
در اواخر دهه ۱۹۸۰ انتقال تکنولوژی ،دانش فنی و اطلاعات در سطح بین المللی اهمیت بسیار یافت و موقعیت سرمایه گذاری خارجی را به عنوان موتور ادغام اقتصاد جهانی به مبارزه طلبید.هرچند که همواره بخش اعظم سرمایه گذاری خارجی، خود محمل انتقال تکنولوژی ،دانش فنی، روش های جدید مدیریت ، انواع مهارت ها ، اطلاعات و …بوده است.به این ترتیب سرمایه گذاری خارجی، تکنولوژی و…به اجزا مهمی از اقتصاد جهانی و ابزار موثری برای دستیابی به رشد اقتصادی، هم برای صادر کننده و هم برای وارد کننده، تبدیل شدند[۷۵].
در چنین شرایطی، جوامع مختلف تلاش گسترده و رقابت فشرده ای را برای جذب سرمایه و تکنولوژی خارجی آغاز کردند وبسیاری از کشورها که زمانی استفاده از سرمایه خارجی را مذموم می شمردند ، به وصف علاقه مندان و متقاضیان آن پیوستند . این امر به نوبه خود باعث شد تا جوامع طالب سرمایه گذاری و تکنولوژی خارجی نیز برای دگرگون کردن شرایط داخلی، از جمله : اصلاح قوانین، کاستن از مداخله دولت در اقتصاد ، خصوصی سازی ، آزاد سازی تجارت داخلی و خارجی بکوشند و توصیه های مجامع اقتصادی بین المللی را با هدف به کار گیری و جذب کردن محیط داخلی برای سرمایه های خارجی به کارگیرند. این گرایش ها سبب شده است تا تصمیم گیری ها و سیاست گذاری ها در داخل مرزهای ملی، بیش از پیش، با توجه به عوامل موثر در سطح جهانی صورت گیرد.
در چنین شرایطی ، وابستگی متقابل کشور ها نه تنها به خاطر ادغام اقتصادی در سطح جهان،بلکه به دلایل دیگری مانند نگرانی های زیست محیطی ، مسائل ناشی از رشد جمعیت و انواع دیگر مخاطرات از نوع جدید به طور مستمر رو به رشد است .دولتها نیز هر روز بیش از پیش در پاره ای امور خود را ملزم به هماهنگ کردن با دیگر دولتها می دانند که تا چندی قبل مطلقا جزئی از اختیارات ناشی از حاکمیت ملی آنها محسوب می شد[۷۶]. به عنوان مثال وابستگی متقابل بازارهای مالی، دولت ها را ملزم به هماهنگ کردن سیاست های مالی داخلی کرده و حرکتی آهسته اما مستمر را به سوی نوعی همگرایی در سیاست های مالیاتی ، نرخ بهره، بودجه بندی و … در جهان پدید آورده است.لیکن نکته ای که باید به آن توجه شود ،این است که در تمامی مواردی که گفته شد ، از رشد سرمایه گذاری خارجی و انتقال تکنولوژی گرفته تا گسترش تجارت خدمات و یکپارچه شدن بازار های مالی، شرکت های چند ملیتی نقشی بسیار پر قدرت و کلیدی ایفا کرده اند .از طرف دیگر ضرورت هایی مانند جذب سرمایه خارجی، حمایت از منافع شرکت های چند ملیتی که برای شهروندان ایجاد اشتغال کرده اند و مهمتر از همه، جلوگیری از سیاست های یک طرفه ،از جانب کشور هایی که مایل به حضور این قبیل شرکت ها در عرصه اقتصاد ملی شان بوده و هستند، ضمانت اجرایی موثری برای شکل گیری و استمرار این روند بوده است[۷۷].
این روند در سالیان اخیر،در عرصه سیاست نیز با فروپاشی اردوگاه شرق واضمحلال اتحاد شوروی به شدت تقویت شده ودگرگونی های عمده ای در ماهیت تجارت بین المللی، در مقایسه با دهه های اولیه بعد از جنگ جهانی دوم پدید آمده است[۷۸].به موازات این تحولات، تلاش های فزاینده ای برای نوسازی مقررات و قالب های کهنه روابط تجاری بین المللی ،در حال انجام است. شرکت های بزرگ چند ملیتی را باید محرک اصلی این تلاش ها دانست که موانع دست و پا گیر به جا مانده از شرایط اقتصادی و بین المللی کهن را متناسب با منافع خود و الزامات اقتصادی عصر حاضر نمی بینند[۷۹].از سوی دیگر،بسیاری از دولت ها در کشور های صنعتی اولویت بالایی برای تقویت قابلیت رقابت کمپانی های فعال در قلمرو خود در سطح بین المللی در نظر گرفته اند و آن را زمینه ساز اشتغال شهروندان خود می دانند،پس در چنین جهتی حرکت می کنند.به علاوه، این دولت ها به اهمیت جذب و حفظ سرمایه های خارجی و نیز وارد کردن تکنولوژی و دانش فنی از دیگر نقاط جهان به ویژه از اقتصاد های پیشرو همچون اقتصاد آمریکا واقفند ،زیرا عملا دستیابی به رشد اقتصادی به رشد فعالیت شرکت های چند ملیتی بستگی دارد.
به موازات این تغییر و تحولات ،اقتصاددانان و رهبران سیاسی غربی تقریبا به اتفاق آرا پذیرفتند که ادامه ناسیونالیسم اقتصادی تنها می تواند به جنگی دیگر منتهی شود .به علاوه، پذیرفته شدکه شرایط بین المللی جدید بازگشت به نوعی لیبرالیسم اقتصادی در داخل کشور و آزاد سازی تجارت خارجی در جهان را اجتناب ناپذیر ساخته است.در چنین شرایطی، دولت های غربی بلافاصله پس از پایان جنگ جهانی دست به ایجاد شبکه ای از سازمان اقتصادی مانند : صندوق بین المللی پول ، بانک جهانی و گات زدند و از جمله،وظیفه مهم آزادی تجارت و گسترش آن را بر عهده این شبکه گذاشتند،با این تفاوت که در این دوره، بر خلاف دوره قبل از جنگ جهانی اول ،کوشش شد با این شبکه ،آزادسازی تجاری به نحوی تحت کنترل و اداره قدرت های اقتصادی درجه اول باشد و از جمله با اهداف غرب در جنگ سرد در تضاد قرار نگیرد[۸۰].
این شرایط،موافقتنامه عمومی تعرفه و تجارت ((گات)) را در سال ۱۹۴۷ را با مشارکت ۲۳ کشور در ژنو پدید آورد که در پنج دهه گذشته ، در واقع مجرای اصلی سامان دادن به تجارت آزاد بین کشور ها و گسترش آن در جهان بود .اساس کار گات همواره براصل ((عدم تبعیض در تجارت)) استوار بوده و برای تحقق آن از راه تشویق کشور ها به اعطای امتیاز کامله الوداد به دیگران و نیز متقاعد کردن کشور ها به تعمیم نوع رفتار با کالاهای داخلی به کالاهای خارجی (رفتار ملی)[۸۱] تلاش شده است[۸۲].
به عبارت دیگر، سازمان جهانی تجارت(WTO)[83] از یک سو پیوسته از کشور های عضو خواسته است که اگر امتیازی تجاری به یک کشور می دهند، مشابه آن را به دیگر کشور ها بدهند و از سوی دیگر ، آنها را تشویق کرده است که کالای خودی و کالاهای بیگانه را در بازار داخلی یکسان در نظر بگیرند. با این حال، به رغم موفقیت های انکار ناپذیر سازمان جهانی تجارت، به علت تحولات جهانی و در رأس آنها تشدید و روند ادغام اقتصادی، در سطح بین المللی تردید هایی در مورد کارایی آن در آینده پدید آمده و به قولی، به نظر می رسد که WTO قربانی موفقیت های خود شده است .رشد تجارت جهانی و تحولات کیفی ناشی از آن،اهمیت یافتن فزاینده انتقال سرمایه و تکنولوژی ،ادغام بازارها و افزایش وابستگی متقابل کشورها،از جمله پدیده های جدیدی هستند که WTO باید آمادگی برخورد با آنها را پیدا کند[۸۴]. در طول دهه های گذشته ،تجارت جهانی عمدتا بین کشور ها و توسط شرکت های بزرگ ملی انجام می شد ، شرکت هایی که در واقع با هدف پاسخگویی به نیاز های بازار داخلی شکل گرفته بودند وتنها بخشی از محصولاتشان را که مازاد بر نیاز ملی بود ، صادر می کردند؛ لذا، شکل گیری گات مبتنی بر این فرض بود که تجارت بین کشورها و شرکت های ملی فعال در قلمرو آنها صورت می گیرد و وظیفه گات، به طور مشخص،کاهش تعرفه های دیگران با هدف تسهیل مبادله محصولات مازاد بر مصرف داخلی بود[۸۵].
اما اکنون و باتوجه به جهانی شدن اقتصاد،شرکت ها بیشتر ابعاد بین المللی به خود گرفته اند و در طلب بیشترین و بهترین امکانات در هر نقطه جهان ، دیگر چون گذشته تنها در پی امتیازات و تسهیلات تجاری نیستند ،بلکه این بار تحقق تجارت آزاد را در دستور کار خود قرار داده اند . شرکت های چندملیتی محرک اصلی چنین روندی هستند ،آنها در شرایط ادغام بازارهای بین المللی موانع مرزی و گمرکی را تحمل ناپذیر می شمارند و رشد خود را در گرو کمرنگ تر شدن مرزهای بین المللی می دانند .در این میان،دولت های غربی نیز که از یک سو غالبا خود را با مشکلاتی نظیر درصد بالای بیکاری و کسری بودجه بالا مواجه می بینند و از سوی دیگر نگران توانایی شرکت های خودی برای رقابت در سطح جهانی،و جذب شرکت های چندملیتی برای فعالیت در قلمرو خود هستند ، عموما ناچار شده اند در جهت ایجاد فضایی مناسب و دلخواه برای شرکت های چندملیتی عمل کنند[۸۶].
با توجه به روند رو به رشد جهانی شدن و حضور شرکت های چندملیتی به عنوان یکی از ملزومات شکل گیری این پدیده، ضروری است که نقش آنها از ابعاد مختلف در مسائل کشور ها مورد تجزیه و تحلیل و ارزیابی قرار بگیرد.
بخش دوم : گسترش شرکت های چند ملیتی
جهانی شدن در بخش اقتصادی با آزادی تجارت و حرکت سرمایه و در بخش سیاسی با محدود شدن دخالت دولت در اقتصاد مشخص می شود و هر تاثیر دیگر در این چهارچوب قابل گروه بندی است[۸۷]. شرکت های چندملیتی بزرگترین بهره وری را از این تحولات به خود اختصاص داده اند؛زیرا آزادی تجارت،آزادی حرکت سرمایه،خصوصی سازی وغیره همگی بدان معناست که شرکت ها کل بازارهای جهان رابدون حد ومرز دراختیار دارندومی توانندبراساس خواست خود وبدون توجه به برنامه ها ویا تاثیرات اقتصاد محلی در هر کجا که می خواهند به تولید ، توزیع ویا توقف فعالیت های اقتصادی بپردازند. این بدان معنی است که کشورها و به خصوص کشورهای در حال توسعه که در وضعیت مناسب اعمال قدرت نیستند با هرج ومرج اقتصادی و سپس اجتماعی و سیاسی روبرو می شوند . حاصل نهایی این امر برای مردم این کشور ها فقر بیشتر می باشد. اما شرکت های چندملیتی با آزادی عمل بدست آورده توانسته اند از تمرکز تولید در یک کشور رها شوند و به تولید غیر متمرکز و گسترده(از نظر جغرافیایی) رو آورند و بدین ترتیب ضمن کاهش ریسک در مقابل رکود و بحران های اقتصادی محلی ، ریسک زیان های ناشی از انقلاب ها و مخالفت ها علیه خود را به حداقل برسانند. سیاست تولیدی آن است که شرکت های چندملیتی قراردادهای تولیدکالای معین را با کشور های متعدد منعقد می نمایند و بنابراین با پراکنده کردن تولید در کشورهای مختلف به آسانی می توانند با بوجود آوردن رقابت بین این کشور ها به تولید ارزان دسترسی مستمر داشته باشند. در عین حال آنها از حملات انتقادی طرفداران محیط زیست، انجمن های حمایت از مصرف کننده و غیره درامان هستند زیرا این تولیدکننده محلی است که باید پاسخگوی این امورباشد.به علاوه هروقت به هرعلتی یکی از کشورهای تولید کننده بخواهد در مقابل شرکت بایستد،با تغییر کشور فروشنده (افزایش حجم قرارداد تولید با تولید کنندگان سایر کشور های طرف قرارداد) خود را در مقابل هرگونه افزایش قیمت و یا فشارهای دیگر محفوظ می دارد.با استفاده ازاین سیاست که فقط در چهار چوب جهانی شدن و سازمان های مربوط به آن نظیر سازمان تجارت جهانی قابل اجرا می باشد،نقش شرکت های چندملیتی بخصوص طی دهه گذشته درتعیین بازارها و تاثیر بر الگوی رفتار مصرف کننده بسیار زیاد شده است[۸۸].
واقعیت آماری در خصوص شرکت های بزرگ (چندملیتی) که اعضا کارتل ها هستند نشان می دهد که نه تنها فعالیت آنها کاهش یافته بلکه به شدت افزایش یافته است.این افزایش چه در بخش فعالیت های شرکت ها و چه در خصوص گسترش این شرکت ها قابل ملاحضه هستند.همچنین تنها حجم سرمایه شرکت های چند ملیتی در خارج مهم نیست بلکه:
– آنها ۷۵ درصد از درآمد حاصل را به کشور مادرشان می فرستند.
– دولت های مادر از آنها آنچنان حمایت میکنند که آنها تقریبا در همه امور دخالت دارند.
– تنها حجم سرمایه و حجم تولید وغیره مهم نیست بلکه گاهی یک شرکت چند ملیتی به علت تاثیر گذاری بر یک جامعه می تواند مهم باشد.
در واقع شرکت های چند ملیتی موتور اصلی تجارت جهانی هستند .بطور مثال بیش از ۸۰ درصد تجارت خارجی آمریکا در اختیار آنها است.همین طور حجم عظیمی از تجارت جهانی نیز در اختیار آنها است ، و با توجه به اینکه آنها تحت کنترل سازمان تجارت جهانی در نمی آیند به آسانی می توانند بر قیمت گذاری ها تاثیر گذارند. در واقع قدرت اقتصادی در شمال در اختیار چند ملیتی ها است[۸۹] .
شرکت های چند ملیتی در اقتصاد جهانی در موارد زیر تاثیر گذارند :
۱- انتقال دهنده تکنولوژی ، مدیریت و سرمایه هستند وبنابراین حد و حدود آنرا تعیین می کنند
۲- از طریق استراتژی های تولید، بازاریابی و اشتغال بر تقسیم کار بین المللی تاثیر می گذارند (تا سود خود را به حد اکثر برسانند)
۳- با تصمیم گیری در خصوص اقتصاد محلی بر ساختار اقتصادی آنها تاثیر می گذارند.
۴- بر بیش از ۸۰ درصد از توان های تکنولوژی بخش خصوصی در جهان تسلط دارند
۵- شرکت های چند ملیتی با تسلط بر بازار های مختلف ، توان چانه زنی قوی برای پایین نگه داشتن دستمزدها را دارند.
۶- در حال حاضر یک گرایش جدید مشاهده می شود و آن اینکه میل به تجارت شرکت های چند ملیتی با یک دیگر افزایش یافته است،این به مفهوم آن است که این شرکت ها قدرت تاثیرگذاری بیشتری برقیمت ها و نوع تولید بازار را بدست می آورند[۹۰].
در مساله جهانی شدن باید به چند نکته توجه کرد:
۱- تقریبا برای همه شرکت های چند ملیتی کشور مادر مرکزیت استراتژی آنها را تشکیل می دهد.به عبارتی ادامه فعالیت آنها بستگی به توان سلطه گری کشور مادر دارد.
۲- سرمایه گذاری مستقیم آنها بیشتر در تعداد کمی از کشور ها که دارای تکنولوژی پیشرفته تر هستند تمرکز می یابد. در واقع بیشتر در کشور های اُ – ای – سی- دی[۹۱] متمرکز است.

پایان نامه با فرمت word : منابع پایان نامه در مورد بررسی میزان انطباق محتوای … – منابع مورد نیاز برای مقاله و پایان نامه : دانلود پژوهش های پیشین

هدف‌های حوزه روانی- حرکتی ، به حرکات و اعمال ماهرانه بدنی چون نوشتن ، تایپ کردن ، نواختن آلات موسیقی ، ورزش کردن و انجام دادن مشاغل و حرفه‌های گوناگونی که با فعالیت بدنی و روانی هر دو سروکار دارند، گفته می‌شود. زمانی که فرد می‌تواند حرکات مستقل بدنی را یاد بگیرد و یا مهارت‌های مختلفی را انجام دهد، اهداف حوزه روانی- حرکتی مورد نظر هستند. مثلا اینکه دانش‌آموز بتواند ۱۰۰ متر را در ۱۵ ثانیه بدود، یا دانش‌آموز بتواند نتی را که از پیانو می‌شنود با گیتار اجرا کند، یا بتواند با یک شخص ناشنوا از طریق اشارات سر و دست رابطه برقرار کند، شنا کردن انجام دهد و…
بر طبق نظر سیمپسون حوزه روانی – حرکتی شامل هفت مرحله زیر است:
ادراک:استفاده از حواس برای هدایت کنشهای حرکتی.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

آمادگی: آماده بودن برای انجام یک عمل.
پاسخ هدایت شده: عمل کردن به کمک هدایت یک الگو.
مکانیسم:انجام اعمالی که نسبتا مشخص و عادتی هستند.
پاسخ پیچیده آشکار: ترکیب تعدادی از عادتها.
انطباق: استفاده از مهارتهای قبلا آموخته شده برای انجام تکالیف تازه اما مربوط به گذشته.
ابتکار: خلق الگوهای تازه حرکتی برای حل مسایل غیر معمول
۲-۱۶٫ اصول حاکم بر برنامه‌ی‌ درس‌ فارسی‌ در دوره‌ی‌ ابتدایی‌
اصل ۱- در کلیه عناصر و مؤلفه های برنامه درسی آموزش زبان فارسی، باید رویکرد حاکم بر برنامه درسی ملی یعنی فطرت گرایی توحیدی سرلوحه عملی برنامه ریزی و تالیف قرار گیرد.
اصل۲- در برنامه‌ی‌ فارسی‌ دوره‌ی‌ ابتدایی‌ اصل‌ بر جنبه‌های‌ کاربردی و مهارت های زبانی‌ می باشد.
اصل‌۳- برنامه‌ باید بتواند زمینه‌ساز ارتقا آداب و ‌مهارت‌های‌ زندگی‌ در کودکان‌ باشد
اصل‌۴- برنامه‌ باید سرمشق‌ عملی‌ تقویت «‌ چگونه‌ اندیشیدن وتفکّرانتقادی ‌» و خلاقیت در کودکان‌ باشد.
اصل‌۵- برنامه‌ باید زمینه‌ساز انس با مطالعه‌ی‌ مستمر در زندگی‌ کودک‌ باشد.
اصل۶- از جدیدترین‌ دستاوردها و پژوهش‌های‌ حوزه‌ی‌ ادبیّات‌ کودکان زبان شناسی و روان شناسی‌ در تدوین‌ برنامه‌ استفاده‌ شود.
اصل۷- سیر آموزش‌ زبان‌ فارسی از ساده‌ به‌ تکامل‌ یافته‌ و از زبان طبیعی به زبان معیارباشد.
اصل۸-در آموزش‌ نکات‌ زبانی‌، اخلاقی‌، ارزشی‌ و شناختی‌ تاکید بر شیوهی غیرمستقیم‌ باشد.
اصل۹- در تدوین محتوا به‌ تمامی‌ گونه‌های‌ زبان‌ فارسی‌به طور‌ مناسب‌ ‌توجّه شود.
اصل‌۱۰- به‌ نقش‌ سازنده‌ی‌ زن‌ و مرد به‌طور متناسب‌ ‌ در برنامه‌ توجّه‌ شود.
اصل۱۱- موضوعات‌ و مطالب‌ به‌ یک‌ محدوده‌ی‌ جغرافیایی‌ منحصر نگردد.
اصل۱۲- در برنامه‌ به‌ دانش‌های‌ بشری‌ در زمینه‌های‌ علمی‌، ادبی‌، هنری‌ و فنون‌ توجّه‌ کافی‌ شود.
اصل‌۱۳- به‌ پرورش‌ حافظه‌ی‌شنیداری و دیداری توجّه‌ کافی‌ شود.
اصل‌ ۱۴ – برنامه‌ باید زمینه‌ساز ابراز وجود و بیان‌ احساس‌وعواطف دانش‌آموزان‌ باشد.
اصل۱۵- به‌ گسترش‌ دایره‌ی‌ واژگان‌ زبان‌ فارسی‌ مورد نیاز دانش‌آموز توجّه‌ کافی‌ شود.
اصل۱۶- خوانانویسی‌ در تمامی‌ سطوح‌ آموزشی‌ مدنظر برنامه‌ریزان‌ ، مؤلفان‌ و مجریان‌ قرار گیرد.

۲-۱۷٫ اهداف مشترک برنامه درس فارسی با دیگر برنامه های درسی

  • تقویت اصول و مبانی فرهنگی و تربیتی اسلامی و ارزش های اخلاقی میتنی بر اندیشه اسلامی
  • تقویت مهارت های زندگی در فرایند آموزش زبان فارسی
  • تقویت اخلاق فردی و اجتماعی به منظور تربیت شهروند مطلوب
  • آشنایی با نهادهای اجتماعی و سازمان های موجود در ایران
  • آشنایی با مفاهیم و موضوعات بهداشت فرد و اجتماعی مرتبط با برنامه درسی زبان فارسی
  • آشنایی با چهره های فرهنگی – تربیتی ، علمی ، سیاسی و …
  • تقویت روحیه دینداری ، غیرت ملّی و وفاداری به نظام اسلامی
  • تقویت روحیه زیبابینی و تفکر در آیات و نعمات الهی

۲-۱۸٫ هدف‌های‌ کلّی‌ برنامه‌ی‌ درس‌ فارسی‌ در دوره‌ی‌ ابتدایی‌
الف‌- حیطه‌ی‌ شناختی‌:
۱- آشنایی‌ با ساختار زبان‌ فارسی‌ معیار وگسترش‌ حوزه‌ی‌ نمادها و معانی آن‌
۲- آشنایی‌ با زبان‌ گفتار و نوشتار ، نظم‌ و نثر و تفاوت‌ آن‌ها
۳- آشنایی‌ مختصر با جلوه‌های‌ هنری‌ زبان‌
۴- آشنایی‌ با مسائل‌ اعتقادی‌،فرهنگی-تربیتی ، اخلاقی ، اجتماعی‌، سیاسی‌، ملّی‌، علمی‌ ، هنری و آداب
و مهارت های زندگی‌ در قالب‌ زبان‌
۵- آشنایی با شیوه های تقویت حافظه و راه های پرورش ذوق و خلاقیت
ب‌- حیطه‌ی‌ عاطفی‌:
۱- ایجاد، پرورش‌ و تقویت‌ علاقه‌ و نگرش‌ مثبت‌ نسبت‌ به‌:

 
مداحی های محرم