کارل گوستاویونگ۱ (۱۹۹۲، ترجمه کدیور و جوادی، ۱۳۷۳) از پیروان فروید و بنیانگذار روانشناسی تحلیلی۱ نقش اساسی برای انرژی روانی قائل بود. وی مفهوم زیست مایه(لیبیدو) را وسعت بخشید و آن را شامل کلیه کوششهای خلاقانه و حتی فراتر از آن نیروی به حرکت درآورنده کلیه رفتار بشر فرض کرده وی همچنین ناخودآگاه را به دو بخش تقسیم کرد: ناخودآگاه شخصی۳ که برابر است با مخازن تعارضهای درونی واپس زده شده و خاطرات شخصی در نظر فروید و ناخودآگاه جمعی۴ ، که شامل تاریخچه اجداد و نژاد گذشتهها می شود.به طور کلی یونگ را به عنوان یک منبع بالقوه رشد و خلاقیت بشر معرفی کردهاست او همچنین بر این نکته تأکید دارد که افراد با نیروهای مخالف درون خود منازعه میکنند. به عنوان مثال بین صورت یا نقابی که به دیگران عرضه میکنیم (پرسونا) و خویشتن شخصی و خصوصی فرد تنازعی برقرار است. اگر افراد بیش از حد بر نقاب تکیه کنند ممکن است شناخت خود را از خویشتن از دست بدهند و نسبت به اینکه کی هستند دچار تردید شوند. از طرف دیگر، نقاب همان طور که در نقش اجتماعی دیده می شود بخش عمدهای از زندگی اجتماعی است. همین طور، بین ابعاد زنانه و مردانه نیز دوگانگی وجود دارد. هر مردجنبه زنانه۵ (آنیما) را دارا است و هر زن جنبه مردانه۶ (آنیموس) را در شخصیت خود دارا است. اگر مردی جنبه زنانه شخصیت خود را انکار کند ممکن است تأکید افراطی به تسلط و قدرت داشته و ظاهری سرد و بیاحساس به دیگران پیدا کند و اگر مردی جنبه زنانه خود را انکار کند ممکن است به صورت افراطی مجذوب نقش مادری شود و نتواند از راههای دیگر به کمال برسد.
۲- دیدگاه انسانگرایانه :
دیدگاه انسانگرایانه با نگاهی مثبت به طبیعت انسانی، او را موجودی خلاق وفعال تصور می کند که سعی در مستقل شدن، شناسایی، پرورش و شکوفایی نیروهای بالقوه خود دارد.
مازلو سلسله مراتبی از نیازها را مطرح می کند که نقش انگیزشی برای رفتار دارند این نیازها به دو گروه تقسیم میشوند:
الف) نیازهای ناشی از کمبود(نیازهای فیزیولوژکی، نیاز به امنیت، عشق، تعلق، احترام و عزت نفس) که فرد در ارضا شدن به کمک دیگران نیازمنداست.
ب) نیازهای ناشی از رشد(نیاز به دانستن، زیبا شناختی و خود شکوفایی).
۳- نظریه رفتاری :
از نظر رفتارگرایان، شخصیت صرفاً تراکم پاسخهای آموختهشده به محرکها، یک رشته رفتارهای آشکار، یا نظامهای عادت است. شخصیت فقط به چیزی اشاره دارد که بتوان آن را به صورت عینی مشاهده ودستکاری کرد (شولتز و شولتز، ۲۰۰۵) در مقابل رویکرد روان کاوی به شخصیت، رویکرد رفتارگرایی۷ بر اهمیت متغیرهای محیطی یا موقعیتی رفتار و تکیه می کند. آدمی و محیط بر یکدیگر تأثیر دارند(بندورا۸ ، ۱۹۸۶؛ به نقل هیلگارد ،۲۰۰۰) .
گوردن آلپورت:
گوردون آلپورت(۱۹۶۷-۱۸۹۷) بر این باور بود که ویژگیهای شخصیتی، بنیادی ترین واحدهای شخصیت هستند که بر پایه ویژگیهای سیستم عصبی مرکزی استوارند. این ویژگیها قواعد را برای برخورد فرد با محیط پیرامون او تعیین میکنندکه از موقعیتی به موقعیت دیگر تغییر چندانی ندارد. او ویژگیهای شخصیتی را بر پایه سه عامل فراوانی، شدت و موقعیت تعریف می کند(پروین و جان۱، ۲۰۰۱؛ نقل حق شناس ، ۱۳۹۰).به نظر آلپورت،شخصیت حاصل وراثت و محیط بوده و از تجربیات کودکی جداست.نفس از کودکی تا نوجوانی طی هفت مرحله به وجود میآید.کودک به وسیله سایقها و بازتابها کنترل می شود و از شخصیت ناچیزی دارد.شخصیت پخته و سالم با گسترش خود به سایرافراد و فعالیتها؛رابطه صمیمانه با دیگران،امنیت هیجانی،ادراک واقع بینانه،گسترش مهارت ها،احساس تعهد نسبت به کار و فلسفهی متحد کننده زندگی مشخص می شود(شولتز و شولتز ۲۰۰۵).
آیزنک[۲۴] (۱۹۵۳) گونه های شخصیتی را به صورت گروه های مجزا و مستقل از هم که بتوان مردم را بر اساس آن طبقه بندی کرد تفسیر نمیکند ، بلکه معتقد است که گونه های شخصیتی به شکل ابعاد به هم پیوستهای هستند که در راستای آن مردم با هم متفاوت هستند . همان طور که یک صفت کم و بیش می تواند معرف خصوصیات یک فرد باشد و همچنین می تواند به عنوان یکگونه هم مشخص شود(رأس به نقل از مرادی ،۱۳۸۱) .
درونگرایی و برونگرایی قطبهای نهایی یک بعد واحد هستند . بنابرین تیپ یک شخص ممکن است در یکی از قطبها و یا در نقطهای بین آن ها واقع شود، از این رو نمی توان قبول کرد که مردم کاملا درونگرا هستند(رأس به نقل از مرادی، ۱۳۸۱) .
در نظام آیزنک فقط دو بعد وجود دارد . بعد درونگرایی و برونگرایی و بعد استواری[۲۵] و نااستواری[۲۶] هیجانی که گونه ها ، قطبها و کرانهها این ابعاد هستند. با ترکیب این دو بعد ، همانگونه که در شکل نشان داده شده است ، چهار بعد متصور است که ربع دربرگیرنده صفاتی است .
آیزنک با محاسبات نشان داده است که این چهار ربع با چهار خلط مزاجی – صفراوی – دموی – بلغمی و سودایی مطابقت دارند ( رأس به نقل از مرادی ،۱۳۸۱) .
عوامل مهم در شکل گیری شخصیت
در طول عمر انسان عوامل متعددی در شکل گیری شخصیت او تاثیر دارند که میتوان این عوامل را به دو صورت زیر بر شمرد :
۱)عامل ژنتیکی ۲)عامل محیطی
الف)عامل ژنتیکی: شواهد نیرومندی وجود دارد که برخی صفات یا ابعاد شخصیت ارثی هستند . این موارد عبارتند از: روانپریشخویی ، روانرنجورخویی ، وظیفه شناسی مک کری وکوستا ، سه خلق تهیج پذیری ، مردمآمیزی و فعالیت باس و پلامین : به علاوه صفت هیجانخواهی زاکرمن عمدتاً تحت تاثیر عوامل ژنتیکی قرار دارد بنابرین همان طور که شاهد هستیم رویکرد صفت که بیش از نیم قرن پیش آغاز شد زنده میماند . در واقع این رویکرد سریعترین رشد را در پژوهش شخصیت داشته است و بسیاری از پژوهشگران آن را برای شناخت شخصیت بسیار مهم میدانند(شولتز و شولتز ۱۹۹۸،ترجمه سید محمدی ۱۳۸۳) .
در موقعیتهای یاد شده انطباقپذیری تااندازهای متفاوت بود ، اما دو قلوهای همسان در مقایسه با دو قلوهای ناهمسان به شیوه های مشابهتری تغییر یافتهاند ،که این مشاهده دلالت بر این دارد که ژنتیک در تغییر وهمچنین تداوم این ویژگی شخصیت ممکن است متفاوت باشد برای مثال ، در یک بررسی دوقلوها ازنظر کمرویی این نتیجه به دست آمده است که عوامل ژنتیکی در پایداری مشاهده شده در خانه وآزمایشگاه نقش عمدهای دارند وعوامل محیطی موجب تفاوتهای کمرویی در این موقعیتها میشوند (چرنی و همکاران،۱۹۹۴؛ به نقل از حدادیان ۱۳۹۱).
در یک بررسی روی دو قلوها با بهره گرفتن از یک پرسشنامه برای سنجش در موقعیتهای گوناگون معلوم شده که عوامل ژنتیکی در تغییرات شخصیتی در موقعیتهای مختلف نقش دارند .(رابرت پلامین و آوادیس یانس ،۱۳۸۰ ؛ به نقل از حدادیان ،۱۳۹۱)
ب)عوامل محیطی: عوامل محیطی عواملی هستند که ناشی از محیط پیرامونی فرد بوده و ژنها نقشی در آن ندارند و عمدتاً پس از تولد فرد را تحت تاثیر قرار می دهند .عوامل غیروراثتی را میتوان به دو دسته تقسیم نمود : عوامل بیرونی عوامل درونی ، عوامل بیرونی عواملی هستند که از بیرون بر وجود انسان تاثیر میگذارند ؛ از قبیل خانواده ، همسالان و مدرسه . عوامل درونی عواملی هستند که به درون انسان مربوط می شود و بر او تاثیر میگذارند ؛ از قبیل اراده و ناهیاری(کریمی ۱۳۸۷).
فرم در حال بارگذاری ...