وبلاگ

توضیح وبلاگ من

منابع کارشناسی ارشد در مورد :بررسی حقوق و تکالیف کارفرمایان … – منابع مورد نیاز برای مقاله و پایان نامه : دانلود پژوهش های پیشین

گفتار سوم: ضمانت اجرای عدم اقدام درخصوص حذف یا کاهش صفت سخت و زیان آوری از کارگاه و نیز عدم انجام معاینات دوره ای در کارگاه های دارای مشاغل سخت و زیان آور

این گفتار در دو قسمت جداگانه مورد بحث و بررسی قرار می گیرد در قسمت اول به ضمانت اجرای قانونی درخصوص عدم اقدام کارفرما در حذف یا کاهش صفت سخت و زیان آوری کارگاه پرداخته می شود و در قسمت دوم تعلل کارفرما در انجام معاینات بدو استخدام و یا دوره‌ای در کارگاه های مشمول قانون سخت و زیان‌آور.

الف) ضمانت اجرای عدم رفع شرایط سخت و زیان آوری کارگاه

قانون مشاغل سخت و زیان آور و آیین نامه اجرایی آن بر این نکته تأکید ورزیده اند که کارفرمایانی که تمام یا برخی از مشاغل کارگاه آنها حسب تشخیص مراجع ذی ربط سخت و زیان آور اعلام گردیده یا خواهد گردید مکلفند ظرف دو سال از تاریخ تصویب قانون فوق الذکر نسبت به ایمن سازی عوامل شرایط محیط کار مطابق حد مجاز و استانداردهای مشخص شده در قانون کار و آیین نامه های مربوطه و سایر قوانین موضوعه در این زمینه اقدام نمایند.
ظاهراً رویکرد مقنن بر این بوده است که از تاریخ تصویب قانون مشاغل سخت و زیان آور ظرف دو سال تکلیف کارگاه هایی که در آنها مشاغل سخت و زیان آور وجود دارد روشن شده و این کارگاه ها به سرعت ایمن‌سازی شوند. ماده ۳ آیین نامه مشاغل سخت و زیان آور بر این نکته تأکید دارد و صرفاً مهلت دو ساله را برای ایمنسازی کارگاههای دارای مشاغل سخت و زیان آور پیش بینی کرده است. تبصره ۱ این ماده کارگاههایی را که پس از تصویب قانون مشاغل سخت و زیان آور ایجاد می شوند، مکلف می کند که قبل از اخذ اجازه فعالیت گواهی لازم مبنی بر رعایت ایمنی و بهداشت و استاندارد بودن فعالیت خود را از وزارتخانه های کار و بهداشت اخذ نمایند. در غیر این صورت اجازه فعالیت به این قبیل کارگاه ها داده نخواهد شد.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

ماده ۴ آیین نامه مشاغل سخت و زیان آور عدم حذف یا کاهش وصف سخت و زیان آوری و عدم اقدام درخصوص ایمنی سازی کارگاههایی که مشمول قانون بوده اند را پس از اعلام کارشناسان بهداشت حرفه ای وزارت بهداشت و بازرسان وزارت کار از موجبات اعمال ضمانت اجراهای مقرر از سوی وزارت کار و وزارت بهداشت می داند. ضمانت اجرای پیش بینی شده در قانون کار برای چنین مواردی مطابق ماده ۹۵ این قانون بیان شده است: «مسئولیت اجرای مقررات و ضوابط فنی و بهداشت کار بر عهده کارفرما یا مسئولین واحدهای موضوع ذکر شده در ماده ۸۵ این قانون خواهد بود. هرگاه براثر عدم رعایت مقررات مذکور از سوی کارفرما یا مسئولین واحد حادثهای رخ دهد، شخص کارفرما یا مسئولین مذکور از نظر کیفری و حقوقی و نیز مجازت های مقرر دراین قانون مسئول است».
همچنین تبصره ۳ ماده ۴ آیین نامه مشاغل سخت و زیان آور نیز ضمانت اجرای عدم انجام تکالیف مربوط به رفع صفت سخت و زیان آوری را وصول کلیه خسارات و هزینه هایی که سازمان در حق بیمه شده متحمل شده است، از کارفرمای مقصر، پیش بینی کرده است. این هزینه ها اعم از هزینه های درمانی و پرداخت مستمری ازکارافتادگی جزئی یا کلی و یا مستمری بازماندگان می باشد که مطابق ماده ۹۰ قانون تأمین اجتماعی محاسبه و با اهرم اجرایی ماده ۵۰ قانون تأمین اجتماعی از کارفرمای مقصر وصول خواهد شد.
ضمانت اجرای دیگری که در مقررات قانون کار برای کارفرمای مقصر پیش بینی شده است، لاک و مهر تمام یا قسمتی از کارگاه است که پس از گزارش بازرسان کار و کارشناسان بهداشت حرفه ای، وزارت کار و وزارت بهداشت از دادسرای عمومی محل یا در صورت عدم تشکیل دادسرا از دادگاه عمومی محل تقاضا می کنند. کارفرما نیز مکلف است در ایامی که به علت فوق کارگاه تعطیل است حقوق کارگران را بپردازد. رفع تعطیلی کارگاه نیز منوط به تأیید بازرسان کار یا کارشناسان بهداشت حرفه ای و یا کارشناسان ذی ربط دادگستری است. (ماده ۱۰۵ قانون کار و تبصره ۱ و ۲ آن)

ب) ضمانت اجرای مربوط به عدم انجام معاینات بدو استخدام و یا معاینات پزشکی دوره ای در کارگاه های دارای مشاغل سخت و زیان آور

از دیگر الزاماتی که در قانون مشاغل سخت و زیان آور برای کارفرما پیش بینی شده است، انجام معاینات پزشکی بدو استخدام برای شاغلین مشاغل سخت و زیان آور است. بند ۲ جزء (الف) قانون مذکور علاوه بر انجام معاینات بدو استخدام، معاینات دوره ای که در سال حداقل نباید کمتر از یک بار باشد را نیز جزو الزامات کارفرمایان پیش بینی کرده است. الزام مذکور، در ماده ۴ آیین نامه اجرایی قانون مشاغل سخت و زیان آور نیز تصریح گردیده و در تبصره ۳ ذیل مقرره مذکور معاینات قبل از استخدام را مطابق ماده ۹۰ قانون تأمین اجتماعی ضروری می داند.
همانگونه که در مباحث قبل بیان شد ماده ۹۰ قانون تأمین اجتماعی هر گونه تعلل کارفرما در انجام معاینات بدو استخدام که در نتیجه سبب تشدید بیماری بیمه شده یا وقوع حادثه گردد از موجبات مسئولیت کافرما در ورود زیان به سازمان می داند و در نهایت کارفرما را مکلف می کند که خسارات سازمان از بابت هزینه های درمانی بیمه شده و یا احیاناً پرداخت مستمری ازکارافتادگی یا فوت را متحمل گردد.
آنچه که درخصوص ماده ۴ آیین نامه مشاغل سخت و زیان آور قابل بحث و بررسی است، این است که بند ۲ جزء (الف) قانون مشاغل سخت و زیان آور در برگیرنده دو حکم است. حکم اول الزام کارفرما به انجام معاینات پزشکی بدو استخدام و حکم دوم الزام کارفرما به معاینات دوره ای که در سال باید حداقل یک بار صورت پذیرد.
تبصره ۳ ماده ۴ آیین نامه مشاغل سخت و زیان آور هر دو حکم فوق را از لحاظ ضمانت اجرایی تجمیع کرده است و هر دو حکم را مشمول ضمانت اجرای مقرر در ماده ۹۰ قانون تأمین اجتماعی دانسته است. به گونه ای که در هر دو حالت سازمان تأمین اجتماعی قادر است خسارات وارده بر خود را رأساً تعیین و از کارفرمای مقصر در اجرای ماده ۵۰ قانون تأمین اجتماعی وصول نماید. چنین مقررهای در آییننامه مشاغل سخت و زیان آور در حقیقت خلاف قانون مربوط وضع گردیده و دایره قانون را توسعه داده است. یعنی حکم ضمانت اجرایی ماده ۹۰ قانون تأمین اجتماعی که صرفاً درخصوص تعلل کارفرما از معاینات پزشکی بدو استخدام است را به تعلل کارفرما در انجام معاینات پزشکی دوره ای نیز تسری داده است و این وضعیت امنیت حقوقی کارفرمایان را به مخاطره می اندازد. چرا که بین مقررات وضع شده انسجام وجود ندارد و آیین نامه حکمی را وضع نموده که خلاف قانون می باشد و در قانون چنین حکمی پیش بینی نشده است. بنابراین آیین نامه نمی تواند فراتر از اختیارات خود، ضوابطی وضع نماید و این خلاف اصل ۱۳۸ قانون اساسی می باشد.[۹۶] نتیجه اینکه در چنین حالتی چون میان هنجارهای حقوقی انسجام وجود ندارد، این امر با اصل امنیت حقوقی شهروندان سازگار نیست.[۹۷]
اینکه کارفرما درخصوص معاینات پزشکی بدو استخدام یا معاینات دوره ای سالیانه تعلل کرده است نیازمند ضمانت اجرا است و می باید به عنوان مقصر پاسخگوی اعمال خود باشد. لیکن ضمانت اجرای پیش بینی شده باید مطابق قانون باشد. تعلل در معاینات بدو استخدام، ضمانت اجرای ماده ۹۰ قانون تأمین اجتماعی را به همراه دارد و تعلل در معاینات پزشکی دوره ای مشمول ضمانت اجرایی موضوع ماده ۹۵ قانون کار است.
ماده ۹۰ قانون تأمین اجتماعی، سازمان تأمین اجتماعی را درخصوص تعیین میزان خسارت و دریافت آن از کارفرما رأساً واجد صلاحیت می داند. اما ماده ۹۵ قانون کار در صورتی درخصوص کارفرما قابل اجراست که تقصیر کارفرما در مراجع قضایی به اثبات برسد و موضوع از طریق مراجع قضایی پیگیری شود. در هر حال در حقوق تأمین اجتماعی امکان جبران خسارت و استرداد هزینه های صرف شده و مبالغ پرداختی به زیاندیده یا بازماندگان وی از طرف کارفرمای مقصر پذیرفته شده است.[۹۸]

فصـل پنجم: الزام کارفرما به انجام اقدامات اولیه جهت جلوگیری از تشدید وضع بیمه شده حادثه دیده

نیروی کار و در واقع قشر کارگر، نیروی مولد و سرمایه کشور است. از این رو قانونگذار جهت حفظ این سرمایه، علاوه بر راهکارهای حمایتی، برخی تمهیدات پیشگیرانه را نیز در دستور کار قرار داده است. اقدامات پیشگیرانه در قوانین مختلفی چون قانون تامین اجتماعی، قانون کار، قانون بازنشستگی پیش از موعد در مشاغل سخت و زیان آور، قانون حفاظت در برابر اشعه و… آمده است.[۹۹]
از جمله این موارد در ماده ۶۵ قانون تأمین اجتماعی بیان شده است که «در صورت‌ وقوع‌ حادثه‌ ناشی‌ از کار کارفرما مکلف‌ است‌ اقدامات‌ لازم‌ اولیه‌ را برای‌ جلوگیری‌ از تشدید وضع‌ حادثه‌ دیده‌ به‌ عمل‌ آورده‌ و مراتب‌ را ظرف‌ ۳ روز اداری‌ کتباً به‌ اطلاع‌ سازمان‌ برساند. در صورتی‌ که‌ کارفرما بابت‌ اقدامات‌ اولیه‌ مذکور متحمل‌ هزینه‌ای‌ شده‌ باشد، سازمان‌ تأمین‌ خدمات‌ درمانی [تأمین اجتماعی]‌ هزینه‌های‌ مربوط‌ را خواهد پرداخت‌«.
ماده قانونی مذکور یکی دیگر از تکالیف کافرمایان را تبیین نموده است و آن اقدامات اولیه کارفرما برای جلوگیری از تشدید وضع بیمه شده حادثه دیده است که ذیلاً به شرح و بیان موضوع و شرایط اعمال آن پرداخته می‌شود.

مبحث اول: تعریف حادثه در قانون تأمین اجتماعی

بند ۸ ماده ۲ قانون تأمین اجتماعی در تعریف حادثه چنین بیان نموده است: «حادثه از لحاظ این قانون اتفاقی است پیش بینی نشده که تحت تأثیر عامل یا عوامل خارجی در اثر عمل یا اتفاق ناگهانی رخ می دهد و موجب صدماتی بر جسم یا روان بیمه شده می گردد».
این تعریف عام حادثه در قانون تأمین اجتماعی است که هم شامل حوادث ناشی از کار و هم شامل حوادث غیرناشی از کار می شود و با عنایت به اینکه در ماده ۶۵ قانون تأمین اجتماعی صرفاً حادثه ناشی از کار مورد حکم قرار گرفته است، بنابراین می باید درخصوص تعریف حادثه ناشی از کار نیز بررسی گردد. مقنن در ماده ۶۰ قانون تأمین اجتماعی در تعریف حوادث ناشی از کار چنین مقرر داشته است: «حوادث‌ ناشی‌ از کار حوادثی‌ است‌ که‌ درحین‌ انجام‌ وظیفه‌ و به‌ سبب‌ آن‌ برای‌ بیمه‌ شده‌ اتفاق‌ می‌افتد. مقصود از حین‌ انجام‌ وظیفه‌ تمام‌ اوقاتی‌ است‌ که‌ بیمه‌شده‌ در کارگاه‌ یا مؤسسات‌ وابسته‌ یا ساختمان‌ها و محوطه‌ آن‌ مشغول‌ کار باشد و یا به‌ دستور کارفرما در خارج‌ از محوطه‌ کارگاه‌ عهده‌دار انجام‌ مأموریتی‌ باشد. اوقات‌ مراجعه‌ به‌ درمانگاه‌ و یا بیمارستان‌ و یا برای‌ معالجات‌ درمانی‌ و توان‌بخشی‌ و اوقات‌ رفت‌ و برگشت‌ بیمه‌شده‌ از منزل‌ به‌ کارگاه‌ جزء اوقات‌ انجام‌ وظیفه‌ محسوب‌ می‌گردد؛ مشروط‌ بر اینکه‌ حادثه‌ در زمان‌ عادی‌ رفت‌ و برگشت‌ به‌ کارگاه‌ اتفاق‌ افتاده‌ باشد. حوادثی‌ که‌ برای‌ بیمه‌شده‌ حین‌ اقدام‌ برای‌ نجات‌ سایر بیمه‌شدگان‌ و مساعدت‌ به‌ آنان‌ اتفاق‌ می‌افتد، حادثه‌ ناشی‌ از کار محسوب‌ می‌شود».
معیاری که در این ماده برای حوادث ناشی از کار در درجه اول اهمیت قرار گرفته است، معیار مربوط به «دستور کارفرما» می باشد که بنابر نظر مقنن می تواند موجب تمیز و تشخیص حادثه ناشی از کار و حادثه عادی یا غیرناشی از کار باشد. مطابق ماده مذکور حوادث ممکن است در دو حالت رخ دهند: حالت اول حوادثی است که ضمن کار در کارگاه رخ می دهد که در این صورت چون اصل بر این است که کارگر و یا بیمه شده به دستور و درخواست کارفرما در کارگاه اشتغال یافته است، بنابراین تمامی حوادثی که در حین کار در کارگاه برای بیمه شده اتفاق افتد در حکم حادثه ناشی از کار تلقی می گردد. حالت دوم زمانی است که بیمه شده به دستور کارفرما در خارج از کارگاه عهده دار انجام مأموریتی باشد. در این صورت نیز حادثه رخ داده در حکم حادثه ناشی از کار خواهد بود، چرا که بیمه شده مشغول انجام امور واگذار شده از سوی کارفرما بوده است.
برخی از صاحب نظران نیز درخصوص ضابطه کلی حادثه ناشی از کار چنین بیان کرده اند؛ برای اینکه زیاندیده بتواند از مزایای نظام تأمین حوادث ناشی از کار استفاده کند، باید بین حادثه و کار رابطه وجود داشته باشد. چنین رابطه ای را می توان به دو گروه مضیق و موسع تصور کرد و حوادثی را حوادث ناشی از کار محسوب داشت که در نتیجه انجام کار روی داده باشد و یا حادثه ناشی از کار را حادثه ای دانست که در صورتی که کارگر هیچ گونه فعالیت حرفه ای نداشت، چنین حادثه ای برای وی روی نمی داد.[۱۰۰] در همین رابطه حادثه را زمانی حادثه ناشی از کار تلقی کرده اند که کارگر در زمان حادثه تحت سلطه کارفرما بوده باشد. از این رو تشخیص حادثه ناشی از کار مستلزم مشخص کردن قلمرو سلطه کافرما است که آن هم به نوبه خود منوط به مشخص کردن مفهوم زمان و مکان انجام کار است.[۱۰۱]
چنانچه اقدامات کارگر مشعر بر این مطلب باشد که وی از تحت سلطه کارفرما خارج شده است و اقدامات انجام شده در حدود دستور کارفرما نبوده است، در این صورت حادثه را نمی توان ناشی از کار تلقی نمود. به عنوان مثال کارگری که در بخش تولید کارگاه مشغول انجام وظیفه است و وظیفه مونتاژ لوازم موتور اتومبیل را عهده دار می باشد با مشاهده خرابی ماشین آلات آبیاری کارگاه اقدام به تعمیر ماشین آلات مذکور می نماید و در اثر برق گرفتگی دچار حادثه شده و آسیب می بیند در چنین فرضی آیا می توان حادثه پیش آمده را حادثه ناشی از کار تلقی نمود؟ پاسخ منفی است چرا که اقدام کارگر به تعمیر دستگاه های آبیاری فضای سبز کارگاه جزو امور محوله به کارگر مذکور نبوده است و کارفرما در قبال چنین حادثه ای مسئولیتی نخواهد داشت.
علاوه برمواردی که در بالا ذکر شد دسته ای دیگر از امور را قانونگذار در ذیل ماده ۶۰ قانون تأمین اجتماعی در زمره حادثه ناشی از کار تلقی کرده است که این موارد به صورت حصری احصاء شده است: اوقات مراجعه به درمانگاه و یا بیمارستان و یا برای معالجات درمانی و توان بخشی و اوقات رفت و برگشت بیمه شده از منزل به کارگاه جزو اوقات انجام وظیفه محسوب می گردد، مشروط بر اینکه حادثه در زمان عادی رفت و برگشت به کارگاه اتفاق افتاده باشد.
مطابق ماده واحده لایحه قانونی شمول مواد ۶۰، ۷۰، ۷۲ و … مصوب ۲۶/۶/۵۸، حوادثی که برای بیمه شدگان سازمان در جریان انقلاب اسلامی رخ داده و منجر به شهادت، نقص عضو، ازکارافتادگی کلی و یا جزئی بیمه شدگان سازمان تأمین‌اجتماعی شده است به عنوان حادثه ناشی از کار تلقی می‌شود.[۱۰۲]

مبحث دوم: الزام کارفرما به جلوگیری از تشدید وضع حادثه دیده

مقنن در ماده ۶۵ قانون تأمین اجتماعی کارفرما را مکلف به جلوگیری از تشدید وضع بیمه شده ای که در اثر حادثه ناشی از کار دچار آسیب شده، نموده است. عبارت «جلوگیری از تشدید وضع بیمه شده حادثه دیده» عبارتی است مبهم که می‌تواند تفسیرهای مختلفی را اثباتاً یا نفیاً در بر گیرد. به گونه ای که هر میزان اقدام کارفرما می تواند از جهتی کمتر از حد لازم و از جهتی بیشتر از حد لازم تلقی گردد. به عنوان مثال چنانچه بیمه شده ای به هنگام کار با دستگاه های پرس دچار حادثه شده و منجر به قطع دست وی شده باشد، در این حالت کارفرما چه میزان اقدام را باید انجام دهد تا بتوان گفت که در حدود الزامات قانونی خویش گام برداشته است. آیا می باید بلافاصله با واحدهای اورژانس تماس گرفته و اطلاع دهد یا پس از اطلاع اورژانس نسبت به بستری وی در بیمارستان اقدام نماید و یا پس از بستری در بیمارستان از پزشک معالج وی بخواهد نسبت به عمل جراحی اقدام کند و هزینه های جراحی بیمار را نیز متقبل شود. ضمناً چنانچه در منطقه کارگاه اورژانس وجود نداشت کارفرما اقدامات لازم برای رساندن بیمه شده به بیمارستان را از طریق هماهنگی با بخش خصوصی انجام دهد. برای مثال اگر از طریق حمل و نقل هوایی اقدام کند و بیمه شده را به بیمارستان برساند آیا جزو وظایف وی بوده و مشمول عبارت «اقدامات اولیه» محسوب می گردد. تمامی این موارد منوط است به اینکه چه تفسیری از عبارت «اقدامات اولیه» داشته باشیم. چنانچه اقدامات اولیه در مفهومی موسع تفسیر گردد می تواند شامل تمامی اقدامات لازم برای معالجه بیمه شده گردد و اگر مضیق تفسیر شود اطلاع دادن به بخش اورژانس بیمارستان ها به تنهایی می تواند برای توجیه اقدام کارفرما جهت جلوگیری از تشدید وضع بیمه شده کفایت نماید.
به نظر می رسد این اندازه تکلیف قانونی برای کارفرما بدون اینکه حدود و ثغور آن مشخص باشد، با اصل امنیت حقوقی سازگار نیست. چرا که مشخص نیست کارفرما در چه حدی مسئولیت دارد. نسبت به انجام اقدامات اولیه و جلوگیری از تشدید وضع بیمه شده اقدام نماید و اصولاً دایره تعریف اقدامات اولیه و جلوگیری از تشدید وضع بیمه شده چگونه تعریف می گردد؟ بنابر اصل شفافیت که بیان می دارد افراد باید تکلیف خود را به صورت روشن و شفاف در قبال قانون بدانند تا مطابق اصل اعتماد مشروع بتوانند نتایج اعمال خود را در قبال قوانین پیش بینی نمایند. به نظر می رسد ماده قانونی فوق الذکر(ماده ۶۵ قانون تأمین اجتماعی) با اصل مذکور مطابقت ندارد و در نتیجه می تواند به بلاتکلیفی افراد در قبال قانون بیانجامد. مقنن باید محدوده تکلیف کارفرما را به روشنی مشخص می کرد. خصوصاً اینکه بعضاً اقدامات درمانی اولیه ممکن است نیازمند صرف هزینه کلانی باشد.

مبحث سوم: چگونگی جبران هزینه های کارفرما پس از اعمال ماده ۶۵ قانون تأمین اجتماعی

عبارت پایانی ماده ۶۵ قانون تأمین اجتماعی مقرر می دارد: «… در صورتی‌ که‌ کارفرما بابت‌ اقدامات‌ اولیه‌ مذکور متحمل‌ هزینه‌ای‌ شده‌ باشد، سازمان‌ تأمین‌ خدمات‌ درمانی[تأمین اجتماعی]‌ هزینه‌های‌ مربوط‌ را خواهد پرداخت».
آنچه که از ظاهر عبارت قانونی برداشت می گردد این است که چنانچه کارفرما هزینه هایی بابت اقدامات اولیه به منظور جلوگیری از تشدید وضع بیمه شده حادثه دیده انجام داده باشد، در این صورت سازمان تأمین اجتماعی مکلف به پرداخت آن است. مسلماً هزینه هایی که در ماده فوق الذکر مورد نظر مقنن است، هزینه های درمانی و مرتبط با درمان است. از جمله حمایت ها و تعهدات سازمان تأمین اجتماعی در مقابل بیمه شدگان تعهدات درمانی است. بند (الف) ماده ۳ قانون تأمین اجتماعی از جمله حمایت های موضوع قانون تأمین اجتماعی «حوادث و بیماری‌ها» ذکر شده است. دایره اعمال و اجرای حمایت های درمانی از بیمه شدگان تأمین اجتماعی در قانون الزام سازمان تأمین اجتماعی به اجرای بندهای (الف) و (ب) ماده ۳ قانون تأمین اجتماعی (مصوب ۲۱/۸/۶۸) و آیین نامه اجرایی آن ذکر گردیده است. حمایت های درمانی مورد نظر در مواد ۳ و ۵۴ قانون تأمین اجتماعی عبارتند از:
الف: انجام کلیه خدمات کلینیکی، پاراکلینیکی، بیمارستانی اعم از پزشکی و دندانپزشکی برای بیماران مشمول ق.ت.ا.
ب: انجام کمک‌ها و معاینات طبی و معاینات قبل، حین و بعد از زایمان با پرداخت وجه نقد به جای کمک‌های مذکور بنا به درخواست بیمه‌شده طبق ضوابط مقرر.
ج: توانبخشی و تجدید فعالیت بیمه شدگان آسیب دیده که قدرت کار خود را از دست داده‌اند و اقدام به اشتغال به کارهای مناسب آنان.
د: تحویل وسایل کمک پزشکی (پروتز و اورتز) که به منظور اعاده سلامت یا برای جبران نقص جسمانی و یا تقویت یکی از حواس به کار می‌روند.
و: سایر تعهدات مندرج در ق.ت.ا. با تغییرات و اصلاحات بعدی آن و مصوبات شورای عالی تأمین اجتماعی در رابطه با درمان.
به موجب بند ۳ تصویب نامه ضوابط مربوط به حداقل شمول و سطح خدمات پزشکی و دارو و لیست خدمات فوق تخصصی مشمول بیمه‌های مضاعف (مکمل) مصوب ۲۶/۱/۸۳ خدمات ترک اعتیاد از جمله خدمات درمانی مکمل محسوب می‌شود و به موجب بند ۶ همان تصویب نامه به منظور تأمین خدمات درمانی مکمل در سازمان‌های بیمه خدمات درمانی کشور و سازمان تأمین اجتماعی و دیگر مؤسسات بیمه دولتی لازم است صندوق جداگانه‌ای تشکیل شود که محاسبات مربوط به بیمه خدمات درمانی مکمل و فعالیت‌های مربوط در آن متمرکز گردد. لذا با توجه به اینکه تأمین‌اجتماعی یک بیمه پایه و همگانی می‌باشد، ارائه خدمات مربوط به بیمه مکمّل در حال حاضر از تعهدات سازمان محسوب نمی‌شود. عموماً این خدمات تحت عنوان بیمه های تکمیلی توسط شرکت های بیمه بازرگانی ارائه می گردند.[۱۰۳] این نوع بیمه ها از ضوابط و معیارهای خاصی برخوردار می باشند که ارتباطی با بحث حاضر نداشته و ازتفصیل آن خودداری می گردد.[۱۰۴]
بنابراین همانگونه که در مقررات فوقالذکر آمده است، میزان تعهدات درمانی سازمان در قوانین و آیین‌نامه‌های مربوط مشخص و محدود است و خدمات درمانی پایه بیمه ای را شامل می شود. خدمات درمانی بیمه‌های مکمل از دایره شمول این خدمات خروج موضوعی دارد و یا به عنوان مثال اقدامات درمانی در بخش خصوصی صرفاً تا حدود بیمه پایه مشمول حمایت های درمانی سازمان تأمین اجتماعی می باشد. بنابراین چنانچه کارفرما به منظور اجرای ماده ۶۵ قانون تأمین اجتماعی نسبت به انتقال بیمه شده به مراکز درمانی خصوصی اقدام نماید و اقدامات درمانی بیمه شده مستلزم صرف هزینه گزافی باشد، آیا می تواند به استناد ماده ۶۵ قانون تأمین اجتماعی کلیه هزینه های انجام شده بابت درمان بیمه شده حادثه دیده را از سازمان تأمین اجتماعی مطالبه نماید؟ یک استدلال این است که سازمان تأمین اجتماعی متقابلاً می تواند به قانون الزام سازمان تأمین اجتماعی به اجرای بندهای (الف) و (ب) استناد نموده و ابراز دارد کارفرما می بایست بیمه شده را اولاً به مراکز درمانی ملکی سازمان منتقل می نمود تا درمان وی به صورت ۱۰۰% رایگان انجام می شد و یا به مراکز درمانی ظرف قرارداد سازمان اعم از دولتی و یا خصوصی انتقال می داد تا صرفاً در حدود تعهدات مندرج در قرارداد بیمه سازمان با آن مراکز درمان بیمه شده صورت می گرفت و هرگونه اقدام کارفرما خارج از موارد فوق چون در تعهدات سازمان بیمه گر یعنی تأمین اجتماعی نیست، بنابراین سازمان در قبال هزینه های مذکور پاسخگو نمی باشد.
استدلال اخیرالذکر چنانچه از سوی سازمان تأمین اجتماعی مطرح گردد هر چند به استناد مواد قانونی مختلف از جمله قانون تأمین اجتماعی مواد ۳ و ۵۴ و قانون الزام سازمان تأمین اجتماعی به اجرای بندهای (الف) و (ب) ماده۳ قانون تأمین اجتماعی صورت گرفته است و ممکن است توجیه قانونی داشته باشد، اما از جهت دیگر با ماده ۶۵ قانون تأمین اجتماعی در تعارض است چرا که ماده قانونی مذکور از دو جنبه اطلاق دارد. اول؛ اینکه به کارفرما اختیار مطلق داده است تا اقدامات لازم را در جهت جلوگیری از تشدید وضع بیمه شده حادثه دیده به انجام رساند و مسلماً هزینه ای که کارفرما درخصوص اقدامات مذکور می نماید، مطلق است و این اختیار کاملاً بدون هرگونه قید و شرطی می باشد. دوم؛ اینکه سازمان تأمین اجتماعی را مکلف نموده است هزینه های مربوط را به کارفرما پرداخت نماید عنوان «هزینه ها» در پایان ماده نیز مطلق و عاری از هر گونه قید و شرطی است. یعنی هرگونه هزینه ایی که کارفرما متحمل شده باشد از سازمان تأمین اجتماعی قابل وصول است.
ملاحظه می گردد که در این مبحث نیز تعارض قوانین وجود دارد و انسجام قوانین که از موارد اصل امنیت حقوقی است رعایت نشده است. عدم انسجام در این موضوع نیز از نوع عدم انسجام درونی است؛ چرا که بین مواد قانونی و یک قانون خاص (قانون تأمین اجتماعی) تناسب و همخوانی وجود ندارد. این موضوع موجب نقض حقوق شهروندی می گردد. ممکن است کارفرما در شرایط خاص به جهت جلوگیری از تشدید وضع بیمه شده حادثه دیده بلافاصله وی را به مراکز درمانی خصوصی منتقل نماید و پس از مراجعه به سازمان نتواند تمام هزینه های انجام شده در بخش خصوصی را از سازمان دریافت کند و متحمل ضرر و زیان گردد. البته از دیدگاه دیگر نیز موضوع قابل بحث است و آن اقدام عمدی کارفرما با هماهنگی یا بدون هماهنگی بیمه شده در انتقال بیمه شده مصدوم به مراکز درمانی خصوصی است؛ علی رغم اینکه بخش درمانی ملکی و یا طرف قرارداد سازمان تأمین اجتماعی در دسترس بوده است و از این طریق بخواهند حمایت های درمانی با کیفیت بالاتر را از بخش خصوصی دریافت داشته و به استناد ماده ۶۵ قانون تأمین اجتماعی سازمان را مکلف به پرداخت کلیه هزینه ها نمایند که این امر موجبات تحمیل هزینه گزافی به صندوق تأمین اجتماعی خواهد بود.
نتیجه اینکه عبارت پایانی ماده ۶۵ قانون تأمین اجتماعی در پرتو اصل امنیت حقوقی می باید به گونه ای اصلاح گردد که کارفرما و سازمان تأمین اجتماعی بنابر اصل شفافیت به تکالیف واقعی خود واقف گردند. متن اصلاحی می تواند در بر گیرنده حدود اختیارات کارفرمایان در انجام اقدامات اولیه جهت جلوگیری از تشدید وضع حادثه دیده و نحوه و میزان جبران هزینه های کارفرمایان توسط سازمان باشد.

مبحث چهارم: ضمانت اجرای عدم انجام تکالیف مقرر در ماده ۶۵ قانون تأمین اجتماعی

ماده ۶۵ قانون تأمین اجتماعی در برگیرنده دو الزام برای کارفرمایان است. الزام اول: «اقدامات لازم اولیه برای جلوگیری از تشدید وضع حادثه دیده» و الزام دوم: «اعلام مکتوب وقوع حادثه و وضعیت بیمه شده حادثه دیده ظرف سه روز اداری به سازمان تأمین اجتماعی». سؤالاتی که در اینجا مطرح است این است که چنانچه کارفرما تکالیف مزبور را انجام ندهد ضمانت اجرای عدم انجام این تکالیف چیست؟ موضوع را در دو بند جداگانه مورد بررسی قرار می دهیم:

گفتار اول: ضمانت اجرای عدم انجام اقدامات لازم اولیه از سوی کارفرما در جهت جلوگیری از تشدید وضع بیمه شده حادثه دیده

از جمله اوصاف قاعده حقوقی داشتن ضمانت اجراست اگر قاعده حقوقی الزام آور باشد اما ضمانت اجرا نداشته باشد چنین الزامی نمی تواند اجرایی گردد و به تعبیر دیگر قاعده حقوقی ایجاد نگردیده است.[۱۰۵]
صدر ماده ۶۵ قانون تأمین اجتماعی بر تکلیف کارفرما به انجام اقدامات اولیه برای جلوگیری از تشدید وضع بیمه شده حادثه دیده تصریح نموده است. سؤال این است که چنانچه کارفرما به دلیل بی مبالاتی و یا عمداً از اجرای تکلیف مذکور سرباز زند، آیا ضمانت اجرایی جهت الزام وی وجود دارد؟ با بررسی قانون تأمین اجتماعی و مواد فصل یازدهم این قانون در باب تخلفات و مقررات کیفری معلوم می گردد قانونی که در بر گیرنده ضمانت اجرای ماده ۶۵ قانون فوق الذکر باشد، پیش بینی نشده است. مسلماً حرمت و احترام به صحت و سلامت نفوس انسان ها تا این اندازه از اهمیت برخوردار است که مقنن می بایست در ذیل ماده ۶۵ قانون مذکور مجازات سنگینی را بابت خودداری کارفرما از الزامات مقرر در این قانون وضع می نمود تا کارفرمایان به دلایل مختلف از جمله وجود هزینه‌های سنگین درمانی از انجام وظیفه مذکور طفره نروند. البته در این خصوص شاید بتوان به قواعد عمومی مجازات ها استناد نمود و از مقررات کیفری و یا قوانین خاص بهره جست. در قانون مجازات اسلامی حکم خاصی در موضوع فوق الذکر به چشم نمی خورد، اما در ماده واحده قانون مجازات خودداری از کمک به مصدومین و رفع مخاطرات جانی (مصوب ۱۳۵۴) می توان ضمانت اجرایی برای ماده ۶۵ قانون تأمین اجتماعی یافت. قانون مذکور مقرر میدارد: «هر کس شخص یا اشخاصی را در معرض خطر جانی مشاهده کند و بتواند با اقدام فوری خود یا کمک طلبیدن از دیگران یا اعلام فوری به مراجع یا مقامات صلاحیت دار از وقوع خطر یا تشدید نتیجه آن جلوگیری کند بدون اینکه با این اقدام خطری متوجه خود او یا دیگران شود و با وجود استمداد یا دلالت اوضاع و احوال بر ضرورت کمک از اقدام به این امر خودداری نماید به حبس حنجه ای تا یک سال و یا جزای نقدی تا پنجاه هزار ریال محکوم خواهد شد».
بنابراین چنانچه کارفرما اقدامات اولیه لازم را جهت جلوگیری از تشدید وضع بیمه شده حادثه دیده به عمل نیاورد، می توان گفت مشمول ضمانت اجرای مقرر در قانون فوق الذکر می باشد. ضمانت اجرای مذکور از دیدگاه کیفری مطرح گردید. لیکن بحث ضمانت اجرای حقوقی همچنان روشن نیست.آیا می توان تشدید وضع بیمه شده حادثده دیده را که ناشی از تعلل کارفرما بوده است، دلیلی بر قصور کارفرما دانست که نتیجه آن وارد آمدن ضرر و زیان جسمی و یا روحی به بیمه شده گردیده است و در نتیجه کارفرما را از باب تسبیب در تشدید حادثه و گسترش دامنه آسیب های وارده بر بیمه شده مقصر دانست. به تعبیر دیگر ضمانت اجرای فعل منفی و عدم اقدام کارفرما در انجام وظیفه قانونی چه خواهد بود. این امر مستلزم اثبات مسئولیت مدنی کارفرما با تمام شرایط آن به ویژه تقصیر او در مقابل کارگر است. از آنجایی که ماده ۶۶ مقام صالح جهت اثبات تقصیر کارفرما را معلوم نکرده است، لذا مطابق قاعده صلاحیت عام محاکم دادگستری (اصل ۱۵۹ قانون اساسی) مقام صالح در این مورد دادگاههای دادگستری هستند. به ویژه آنکه دعاوی مسئولیت مدنی از جمله دعاوی ظریف و دقیق و فنی است و بیش از مسائل دیگر مربوط به تأمین اجتماعی نیازمند رسیدگی قضایی است و سپردن این امر خطیر به دست کارشناسان غیرمتخصص سازمان یا اداره کار حقوق کارفرمایان را به مخاطره خواهد انداخت.[۱۰۶]
اگر مرجع تشخیصِ تقصیر کارفرما سازمان باشد هیچ مرجع ابتدایی برای اعتراض کارفرما نسبت به تصمیم سازمان وجود نخواهد داشت؛ در حالی که در مورد مطالبات ناشی از حق بیمه‌ها، کارفرما می‌تواند به هیأت‌های بدوی و تجدیدنظر تشخیص مطالبات سازمان نسبت به حق بیمه‌های تعیین شده اعتراض کند و این تبعیض با توجه به اعتباری بودن مسئله مسئولیت مدنی منطقی نخواهد بود.[۱۰۷]

راهنمای نگارش پایان نامه در مورد بررسی تطبیقی … – منابع مورد نیاز برای مقاله و پایان نامه : دانلود پژوهش های پیشین

دیویی معتقد است بعضی چیزها برای مصرف ساخته می شوند مثل کاسه، قالیچه، خیلی از چیزهایی که امروزه برای استفاده ساخته می شوند ذاتاً اتفاق های زیبایی شناسانه ای نیستند ولی به یک اندازه با زیبایی و کارایی ارتباط دارند. دیویی از زیبایی شناسی تا جایی قدردانی می کند که آن هنر در محدوده هنر با کارایی و عملی قرار گیرد.

( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

معمولاً تفاوت بین هنر پاپ و هنر زیبا را در نیات مولف آنها می دانند هنر زیبا با یک تجربه زیباشناسانه و با تفکری بی تعصب صورت می گیرد ولی هنر مردمی با هدف دنیویی و سودمندگرایی انجام می شود و تفکیک این دو چون دقیقاً قابل تمایز نیست مشکل است ولی دیویی «هنر،زندگی در تجربه برای ساختن و درک کردن» می خواند و اینکه هنر، هنر است و این بر عهده درک کننده است که در مواجهه با آن چه ترجمه ای از آن بکند و تمام هنرها مستقیماً و آزادی خواهانه در جهت رشد و غنی کردن زندگی هستند و این رشد و غنی سازی کار تجربه است.
موقعیت هایی که می توانند جلوی لذت بردن از تجربه های زیبایی شناسانه را بگیرند توجه کردن فقط به سودمندگرایی است. دیویی معتقد است که موقعیت های سیاسی و اقتصادی در جوامع مدرن بیگانگی از کیفیت های زیبایی شناسانه کار و تولید را تشویق کنند او می خواهد که هنرمندان و بینندگان از بندگی سیستمی که آنها را از درک زیبایی شناسانه چه هنرهای خاص و چه هنرهای کاربردی محروم می کند آزاد بشوند.
در جهانی که ما زندگی می کنیم همه چیز قابل تحسین است تا زمانی که دچار بی نظمی بشود همه با نظمی که در آن است به راه خود ادامه می دهند و زمانی که این مشارکت بعد از یک دوره تحول و بهم ریختگی ایجاد شود ریشه در زیبایی شناسی دارد.طبق گفته دیویی پاسخ ما به نظم تولید شده توسط هنرمند ریشه در پاسخ به زندگی در جهان دارد که به صورت ذاتی بی نظم است و بصورت یکی شدن با محیط است که این یکی شدن به وسیله کارهای هنری تولید می شود تا احساس هماهنگی را تولید کند و این تصورات انسانی است که می تواند نظم را بر هرج و مرج تحمیل کند.دیویی ادامه می دهد هنگامیکه هنرمند به تجربه های دوره تحول از راهی متفاوت که به اتحاد ختم می شود اهمیت بدهد شروع به ترویج آن می کند آن هم به دلیل دادن آگاهی از تجربه و اتحاد است.
دیویی بی نظمی را برای همراهی تجربه نظم ضروری می داند. هنرمند می خواهد ریتم را به دست بیاورد که با حرکت از بین نظمی می تواند این کار را انجام دهد. دیویی می گوید که آثار هنری یک وجود ظاهری و خارجی و یک وجود باطنی دارند به زبان ساده تر آثار هنری که به صورت ساختمان، کتاب، مجسمه و … شناخته می شوند بخشی از این آثار هستند که جدا از تجربه انسانی هستند. در صورتی که بخش واقعی این آثار بخشی است که با تجربه در ارتباط است. خیلی از این آثار فرضیات خودشان را به علت تحسین که در طول تاریخ از آنها شده است دارند زمانی که یک اثر به عنوان کلاسیک شناخته می شود در حقیقت از وضعیت بشر و اثر و نتیجه منطقی انسان که از تجربه زندگی واقعی به وجود آمده است جدا می شود. زمانی که اثر هنری از وضعیت های منبع تولید و عملکرد جدا می شود دیواری به دور خود می کشد که مفاهیمی مبهم از تئوری های زیبایی شناسی که با آن روبرو هستیم منتقل می کند.
دیویی تصدیق می کند که هنر پالوده شدن و شدت گرفتن وجوه تجربه است و قصد دارد ارتباط مجددی ایجاد کند بین عنصر به عنوان موفقیت منحصر به فرد بشری و هنر به مثابه مواد و اهداف بشری مانند باقی فعالیت های روزمره بشر.
دیویی مطرح می کند که هنری جاودانه است که بتواند با مردمان آینده نیز به اندازه زمان خودش ارتباط برقرار کند برای مثال پارتنون برای اینکه جدا از تعصبات فرهنگی به عنوان یک تجربه خوشایند برای بشر در آمده است جاودان مانده است. به نظر دیویی عملکرد هنر تجربه است. تمام پروسه های تحقیق، دیدن، جستن قابل انتقال است برای گسترش دادن ارتباط با چیزی که به آن خوب یا درست می گوییم. انتقال تجربه زمانی اتفاق می افتد که مردم مفاهیم جدید را درک کنند. هنر انتقال دهنده پیغام هایی است که تحریک کننده زندگی هدف دار هستند.هنر ادراک را تغییر میدهد، جذابیت را افزایش می دهد و احساسات اخلاقی را در جهت پاس نقش ها و مسئولیت های اجتماعی به نمایش می گذارد. هنر را با توجه به سمبل هایی که ورای وجود شخص است درک را عمیق می کند. هنر بیانی از اشتیاق و آرزو در جامعه است و وسیله ای برای از بین بردن تعصب است هنر بیان کننده تجربه جهانی است.
تجربه همیشه مسئله مرکزی دیویی بوده است. تأثیر متقابل شخص و محیط همواره بوده و ادامه دارد. هنر و تراوشات هنرمند پاسخی است به انرژی هایی که از محیطش دریافت می کند او به این انرژی ها برای اینکه راضی کننده و اتحادپذیر بشوند شکل می دهد. چیزهایی که ما به آن تصور و تخیل هنرمند می گوییم در حقیقت توانایی او در انتقال ارزش ها از یک تجربه به تجربه دیگر و چسباندن این ارزش ها به چیزهای عادی زندگی ما و تبدیل کردن آنها به چیزهای مهم با بینش تخیل گرایانه اش است.
دیویی ادعا می کند که انسان ها طی تأثیر متقابل با محیط ذخایر تجربی آن را پذیرا است و بازتاب دهنده و سازمان دهنده روزانه اتفاق ها و اثرشان و تفسیر کننده مجدد اطلاعات است.
کار هنری به تنهایی داستان کاملی نیست بلکه یک وابستگی قدیمی به تاریخ دارد. هنرمندان چیزهایی که فراتر از داده های بی واسطه به آنها هستند را تصدیق می کنند. کار هنری در طی شکل گیری عکس العمل بیننده ها در سرها، کلمات و عملهایشان ساخته می شود. تجربه قابل تحصیل بخشی از زنجیری است که توانایی تجربه بیشتر را افزایش می دهد و یا دانش چیزهای دیگر را. انتقال ناگهانی تجربه زمانی اتفاق می افتد که بیننده گسیختگی از دنیای خاکی و مفاهیم دنیوی را که رسم می شوند یا فهمیده می شوند را تجربه کند.تحقیق، جستجو را گسترش می دهد و معانی را باز زنده می کند و مانع جدا شدن از ارتباطات سنتی می شود که امروزه ما دچار آن هستیم. تجربه به خودی خود تنها است ولی بعداً به جریان سابق زندگی روزمره بر می گردد و به آن معنی و مقصود جدید می دهد. این استقرار مجدد هنر را دیویی در یک فهم همه جانبه از همه انطباقات بی ارتباطی ها و بی تعادلی ها که «هرج و مرج را در جامعه و فرهنگ کاهش می دهد» بدست آورد. در تحصیل دموکراسی دیویی راه خودش را پیش می گیرد و به مردم می گوید که «تغییر را بپذیرند و در شکل دادن و هدایت کردن این تغییرات سهیم شوند.»دیویی با تجربه زیباشناسانه به عنوان نمونه خود «با دید پراگماتیستی» زندگی های غنی را پیش بینی کرد.
هنرمندان به زندگی با پرورش بینش هایشان پاسخ می دهند: زمان احتیاج است برای شخص تا ارتباط بین تجربه زیبایی شناسانه با زندگی معمول و روزمره را آشکار کند.
دیویی درخواست «معیار عینی ارزش ها» برای ارزش گذاری و بررسی تجربه زیبایی شناسی را تشویق می کند و معتقد است که در مدارس زنده شوند و گسترش داده شوند تا نقطه نظرهای تشویق کننده خیال بافی دانش آموزان برای توانایی “Landscape” گسترش داده شود. این موضوع آگاهی های اجتماعی و احساس مسئولیت یک نفر را برای تفکر معانی و تأثیرات متفاوت حرکت می دهد.
دیویی اظهار می کند که هنر به ما روح می بخشد و ما را از سکون و روزمرگی رها می کند و ما را قادر می کند که خودمان را فراموش کنیم و خودمان را در لذت تجربه جهان اطرافمان در کیفیت ها و فرم های متنوع پیدا کنیم و این آمادگی همه جانبه آگاهی ما را آماده ابتکار و عمل می کند.
باربارا هاپورت تجربه هایش در مجسمه هایش وجود دارد مانند گفته دیویی که جهان برای کسی کامل است که عمل می کند و مورد عمل واقع می شود. باربارا زندگی را در تأثیر متقابل با مکان ها، استفاده از مواد و دوستی با هنر انتقال می دهد.هنر در کمال، اتحاد احساس و تجربه تجسم پیدا میکند و مردم را برای دیدن رازهایی که در آثارش و در هنر دوباره خلق شده اند دعوت می کند. باربارا اشخاص را با مکان ها پیوند می دهد. مفاهیم مقدس بودن و اتحاد آثار او را تعریف می کند او نشان می دهد که چیزهای معمولی با پیوند با او چگونه خاطره ساز می شوند. توجه او به ارتباطات نتیجه نگاه اوست که باعث جرقه زدن معانی می شوند. (Hepworth, 1970,87)
در کتاب هنر همچون تجربه دیویی معتقد است که «آژیر کشیدن و صدای یک ماشین آتش نشانی» تجربه ای کامل و در نتیجه اثر هنری می دارد. او یک اثر هنری را به یک گپ دوستانه و صمیمی تشبیه می کند که در آن هر دو طرف گفتگو چنان با هم متحد میشوند که جز همدلی چیزی نمیماند.
او معنی خارجی و فرعی تجربه را به عنوان نتیجه استفاده مفید و خارجی شیء مطرح می کند برای مثال چکش برای ما به معنی تمام کارهایی است که چکش می تواند انجام بدهد. و اگر روزی دیگر چکش به درد ما نخورد بعد از آن چکش معانی ذاتی را حمل می کند که دیگر با سودمندی آن یا معنای خارجی و فرعی آن ارتباطی ندارد.
دیویی اشیاء و رویدادها را قابل تغییر در نظر می گرفت. برای اشیاء و رویدادهایی که اتفاق می افتد وابستگی به یکدیگر وجود دارد و این وابستگی در اصطلاحات ومعانی که ما برای آنها ایجاد می کنیم مشاهده می شود.
دیویی در کتاب هنر همچون تجربه خود می نویسد: «یک هنرمند در فرایند کارش بوسیله فهم ارتباط بین چیزی که آن لحظه انجام می دهد و چیزی که بعداً می خواهد انجام دهد کنترل می شود… او باید همه خصوصیات ارتباط کاری که در حال انجام آن است با همه کلیتی که قصد تولیدش را دارد ببیند.»(Dewey,1934,47)
دیویی در مورد واژه “Esthetic” معتقد است که «ترکیب کننده مرکزی تجربه درست است» وی می نویسد: «esthetic مزاحمی در تجربه نیست که از خارج آمده باشد، چه از راه خوشگذرانی بیهوده یا ایدهآل متعالی، بلکه ویژگیها و خصوصیات روشن شده و تشدید شدهای است که به هر تجربه کامل و نرمالی تعلق دارند.»(Dewey,1934.48)
در جایی دیگر دیویی متذکر می شود که «تولید هنرمند برای اینکه هنری بشود باید «محبوب» باشد و بایدبه موضوعی که در آن مهارتی بکار می گیرداهمیت بدهد.» (Dewey, 1934,.49)
دیویی در بحث در مورد شکل دهی اثر هنری نظریاتش را این طور بیان می کند: «هنرمند تا زمانی که در درک به وسیله چیزی که انجام می دهد خشنود است به شکل دهی و شکل دهی مجدد ادامه می دهد. و هنگامی که نتیجه آن تجربه خوبی است درست کردن به پایان می رسد و آن تجربه فقط به صورت ذهنی و خارج از داوری ایجاد نمی شود بلکه تجربه با معطوف کردن و جهت دادن درک است که ایجاد می شود.» (Dewey, 1934, 51)
دیویی ادامه میدهد که «به علت ارتباط بین چیزی که انجام شده است و واکنشی که در حال انجام شدن است، احساسات بلافاصله ای از چیزها در درک وجود دارد که اینها به صورت ارتباط با همدیگر یا مغایرت با هم هستند و این ارتباطات به صورت تقویت کردن و محکم کردن یا به صورت مداخله و دخالت کردن هستند.» (Dewey, 1934,52)
دیویی در مورد کار واقعی هنرمند در طی آشکار کردن در زمان می نویسد: «کار واقعی هنرمند ساختن تجربه ای است که در ارتباط و نتیجه منطقی درک در طی حرکت است که این حرکت با تغییر پایدار و ثابت در طی پیشرفت خود است.» (Dewey, 1934, 53)
دیویی درباره انگیزه و مقاومت معتقد است که: «تنها راهی که می تواند از ذات و هدف آگاه باشد بوسیله از میان برداشتن موانع و معانی بکار گرفته شده است… بدون مقاومت در مقابل محاصرات کسی نمی تواند از خود آگاه شود، این مسئله مقاومت احساسی با خود همراه دارد، فقط مقاومت است که به طور کامل تولید خشم و غضب را بی نتیجه و خنثی میکند. اما مقاومتی که تولید کنجکاوی و نگرانی میکند، زمانی که غلبه میکند و مورد استفاده قرار میگیرد منجر به ترفیع و صعود میشود.» (Dewey, 1934, 62)
در ادامه می نویسد: «مقاومت و پافشاری در مورد تبدیل جهت عمل به عکس العمل، چیزی که باعث این چرخش می شود ارتباط موقعیت های بازمانده با چیزی است که متصرفات خودش است به عنوان کاری در خاصیت تجربه های پیشین است.» (Dewey, 1934.62)
دیویی معتقد است که: «نقطه اتصال جدید و قدیم (نو و کهنه) فقط ترکیب نیروها نیست بلکه خلق دوباره ای است در انگیزه های امروز که فرم ها و استواری زمان گذشته و «ذخیره» را می دهند، مواد به طور دقیق دوباره ساخته می شوند و زندگی و روح نو برای دیدن وضعیت جدید داده می شود.» (Dewey, 1934.63) دیویی در بیان شور و هیجان این طور می نویسد: «هیچ بیانی بدون شور و هیجان وجود ندارد.» (Dewey, 1934.64) در جای دیگر این کتاب می نویسد: «زمانی که شور و هیجان در مورد اهمیت موضوع عمیق می شود، این ذخیره گرایشات و معانی که نتیجه تجربه های پیشین است به جنبش در می آورد و زمانی که آنها به سوی فعالیت تحریک می شوند، تبدیل به تفکرات آگاه و احساسات و تصاویری که احساسات را بر می انگیزند می شوند. قرار گرفتن روی آتش بوسیله تفکر یا احساس الهام بخشیدن صورت می گیرد. چیزی که بر می افروزد باید خودش را نیز بسوزاند و تبدیل به خاکستر شود و یا باید خودش را تحت فشار تبدیل به ماده ای کند که ماده ناپخته قبلی را به محصول شناخته شده تبدیل کند.» (Dewey,1934.68)در ادامه می گوید: «برای ایجاد شور و هیجان ناگزیر و واجب است که چیزی با اهمیت و بدون قطعیت برای محکم کردن وجود داشته باشد.»(Dewey, 1934,69)
«منحصر به فرد، شخصیت کپی نشده وضعیت ها و رویدادهای تجربی احساس را اشباع می کند که این باعث فراخواندن می شود.»«بی واسطگی و فردیت، ویژگی هایی هستند که به هم چسبیدگی هستی و وجود را مشخص می کنند؛ معنی، ذات، محتوی از چیزی است که از گذشته در خود جا داده است.» (Dewey, 1934,74)
«خودبخودی و ناگهانی، نتیجه دوره های طولانی فعالیت است نه دقیقاً در همین لحظه؛ حتی انفجار آتشفشان متضمن بهم فشردگی دوره های طولانی پیشین است و زمانی که انفجار گداخته داغ و سنگ های جدا شده و خاکسترها را به مسیرهای دور میفرستد اشاره به تغییر شکل و دگرسازی مواد خام اولیه دارد.» (Dewey,1934, 75)
«تلاش و«خواستن و دانستن» بخودی خود هرگز به هیچ چیز تولد نمی دهد مگر اینکه مکانیکی و غیر فکری باشد که کارکرد آنها ضروری است. اگر همه معانی می بایست به طور کافی به وسیله کارها بیان می شدند، هنر نقاشی و موسیقی به وجود نمی آمدند.» (Dewey, 1934.77)
در ادامه می نویسد: «بیشترین کمبود برای هنرمند شدن آغاز و دریافت احساس نیست و مهارت تکنیکی در اجرا نیز نیست. بلکه این ظرفیت کار ایده مبهم و احساس ورای اصطلاحات تعدادی واسطه و میانجی شناخته شده است.» (Dewey, 1934.78)
جان دیویی در مورد ارتباط پذیری می نویسد: «بی علاقگی به پاسخ گویی به بیننده بی واسطه ویژگی ضروری برای همه هنرمندانی است که چیز جدیدی برای گفتن دارند. آنها به وسیله عقیده عمیقی که دارند به اینکه فقط چیزی می توانند بگویند که باید بگویند و مشکل با کار آنها نیست بلکه با آنهایی است که چشم دارند ولی نمی بینند، گوش دارند ولی نمی شنوند، تحریک می کنند و روح میبخشند و اینکه ارتباط پذیری هیچ ارتباطی با شهرت ندارد.» (Dewey, 1934.109)
دیوی درباره جنس و فرم اثر هنری این طور می نویسد: «هنرمند اینکه کجا دارد می رود را به دلیل چیزهایی که در گذشته انجام داده است پیدا می کند و این تحریک اصلی و حرکت تعدادی ارتباطی با دگرگونی های متوالی و پی در پی جهان امروز است. آن بیان اهمیت رسیدن او به جایی است که کامل بودن را مطالبه می کند و این چهارچوبی را ایجاد می کند که عملکردهای اضافی را محدود می کند. به عنوان تجربه دگرگونی اهمیت هدف و سوژه به جنس و ماده، کار پیشرفت های هنری، حوادث، صحنه هایی که قبلاً شکل گرفتند به دلیل پایین بودن جذب مواد کیفی که هیجان اصلی را بر می انگیزد دور ریخته شوند و دیگران جای آنها را بگیرند.» (Dewey, 1934.116) در جایی دیگر مینویسد: «فاکتورهای طرح هنرمندانه، صمیمیت ارتباطاتی است که اجزاء را کنار هم نگه می دارد.» (Dewey, 1934,121) «در کار هنر، ارتباطات را جدا از ارتباط آنها از بازتاب های قبلی نمی توان خطاب کرد… کار هنر زمانی که بصورت جدا وجود دارد، مانند رمانی که طرح (plot) آن روی حوادث و شخصیت ها قرار گرفته بجای آنکه ارتباطی پویا بین آنها برقرار کند، از درجه هنری پایینی برخوردار است.» (Dewey, 1934,121)«تنها زمانی که بخش های سازنده کل تا پایان همکاری دارند به سوی تجربه آگاه می روند، طرح و شکل می دهند و روی کار قرار گرفتن را رها می کنند و فرم می گیرند.» (Dewey, 1934,122)
«کیفیت مفهوم حمل کننده معانی است، نه مانند وسیله نقلیه ای که کالا را حمل می کند بلکه به عنوان مادری که بچه اش را حمل می کند زمانی که نوزاد بخشی از وجود اوست.» (Dewey, 1934,123) دیویی در مورد تعریف طبیعی فرم می نویسد: «فرم ممکن است به عنوان عملکرد نیروهایی که تجربه رویداد، شیء، وضعیت را برای تکمیل اجزاء خودش به صورت کامل حمل می کند شناخته شود.» (Dewey, 1934,142)
دیویی در مورد انرژی نیز در بخشی از کتاب صحبت کرده است او می گوید: «راهی است که یک چیز برای به حساب آمدن با آن ارتباط پیدا میکند.» (Dewey, 1934,180) و جایی دیگر می گوید: «یک ملودی ریسمانی عصبی است که در زمان گسترش می یابد.» (Dewey, 1934,191)
دیویی مواد ذاتی هنر این طور می نویسد: «کیفیت شهود شده «ارتباط اجزاء و قسمت ها در نتیجه حس کلی است» یادبودی، منتظر، حیله گر و اخطار کننده است.» (Dewey, 1934,200)
او می نویسد: «ما گمان می کنیم که تجربه نیز مدهای شناخته و تعریف شده ای مانند چیزهایی که برای ما مورد اهمیت است دارد. اما هر تجربه ای هر چه قدر هم معمولی و عادی، یک وضع ظاهری و مقام کلی غیر قطعی و نامعین دارد. چیزها، اشیاء فقط نقاط مرکزی در این جا هستند و الان در کل بسط داده می شوند و به صورت غیر قطعی و نامحدودی بسط می یابند … این جا پیوستگی و همبستگی مرموزی وجود دارد با کلمه «شهود یا بصیرت» و هر تجربه ای که مرموز به نظر می آید در درجه ای که با حس هایی که به صورت نامحدودی در حال گسترش هستند شدت می یابد، که ممکن است این تجربه ای از یک ابژه هنری باشد.» (Dewey, 1934,201)
دیویی در مورد medium یا واسطه این طور می گوید: «برای واسطه حساسیت وجود دارد زیرا واسطه جوهر اصلی خلق هنری و درک تجربه است.» (Dewey,1934, 207)
«واسطه یک میانجی است. این واسطه بین هنرمند و درک کننده یا مخاطب آن قرار دارد. مسئله مهم برای تئوری هنر اتحاد و یگانگی تحت تأثیر مواد مخصوص به عنوان واسطه است. بوسیله سرشت و فطرت، یا شاید بوسیله طبیعت همه ما هنرمند هستیم. ولی کمبودی که داریم توجه ای است که هنرمند در اجرا دارد. برای هنرمندان قدرتی وجود دارد برای درک کردن و به تصرف در آوردن ماده و تبدیل آن به یک واسطه قابل اعتماد و معتبر و صحیح برای بیان. در صورتی که بقیه ما احتیاج به کانال ها و مواد زیادی برای بیان چیزی که می خواهیم بگوییم داریم هنرمند به وسیله انتخابی خودش و ماده مربوط آن می چسبد و بنابراین ایده به صورت منحصر و احساس متمرکز در زمینه های واسطه به صورت خالص و شفاف در می آید. او به دلیل استقامت و سخت گیری مشتاقانه بازی میکند.» (Dewey, 1934.208)
«هنرمند به وسیله واسطه های خود درست می بیند و احساس می کند و به این دلیل است که درک عملکرد رقابت درست تجربه را. بقیه در نگاه به تصویر و گوش دادن به موزیک تعصبی را با خود می برند که از درک گیج و مسدود سرچشمه می گیرد.» (Dewey, 1934,208)
«هنرمندان تأثیرات را به وسیله فرمان واسطه مفرد و تنها خلق می کنند. استفاده هنرمندانه از واسطه به این معنی است که وسایل بی ربط بیرون نگه داشته می شوند و یک کیفیت حسی متمرکزانه و شدید استفاده می شود.چیزی که یک ماده را تبدیل به medium یا واسطه می کند این است که برای بیان معنی بکار برود که در حالت فیزیکی معمولی که وجود دارد قادر به بیان آن معنی نباشد معنی که به واسطه حضور فیزیکی نیست بلکه چیزی است که بیان می شود.» (Dewey, 1934,209)
دیویی در مورد قسمت های مختلف کار هنری صحبت کرده است او در این باره مینویسد: «تجربه های آشنای ما- که همه آنها برای ما بجز آنکه ترکیب شده اند به وسیله قسمت هایی که آنها خودشان جدا از کل معنی دارند معنی ندارند، به طور خلاصه- هیچ ارتباط معنی داری نمی تواند وجود داشته باشد مگر اینکه از منفرداتی ساخته شده باشد که آنها معنی دار باشند.همه قسمت های کار هنری دارای پتانسیل هستند…. مستعد پذیرش دریافت های متفاوت نامحدود است.» (Dewey, 1934,213) «در نگاه به یک کار هنری می بینیم که به چه خوبی قواعد قطعی مراعات شده اند و قوانین برای کم کردن درک پیروی می شوند. اما برای کوشیدن برای ثبت کردن راه هایی که موقعیت های حتمی کامل هستند، مانند اساسی که به وسیله رسانه ساخته می شود معنی پیدا می کند. برای هر هنرمند به انجام رساندن و عملکرد و موفقیت در راه خود اوست و هرگز کاملاً خودش را در کارهایش نباید تکرار کند.» (Dewey, 1934,213)
«هنرهای زیبا کیفیت همه چیزهایی که ما تجربه می کنیم بیان می کنیم با انرژی بیشتر و وضوح بیشتر از آن چیزی که استخراج شده اند، جستجو می کند و استخراج می کند.» (Dewey, 1934,214) «کارهای هنری فضا را به عنوان فرصتی برای حرکت و عمل بیان میکنند. این اهمیت تناسبات احساس کیفی است.» (Dewey, 1934,277) «فرض عناصر و سازگاری اعضا در یک کل عملکردهایی است که زیرکی و بینش را تعریف می کند: قابلیت فهم یک کار هنری بستگی به ارائه معنی که فردیت قسمت ها را منتقل کند دارد و ارتباط آنها در یک کل ارائه جهت داری برای تربیت گوش ها و چشم ها در درک و فهم باشد.»(Dewey, 1934,221)
«مهم ترین چیز این است که یک کار هنری واسطه خودش را حداکثر و بیشترین بکار گیرد- زمانی واسطه مطرح می شود که به عنوان وسیله بیان استفاده بشود. وابستگی مواد طبیعت و بشر برای اشاره به ابدیت متعدد و گوناگون است. هر زمانی که هر ماده ای واسطه ای برای بیان ارزش خودش در تجربه، منظور ارزش احساسی و تصویری است، به ماده ای برای کار هنری تبدیل می شود. کوشش پایدار هنر این است که موادی که در یک تجربه معمولی و عادی لکنت دارند یا لال هستند را به رسانه شنوا و واضح برگرداند. این را به خاطر داشته باشید که هنر خودش کیفیت عمل چیزهایی که انجام می شوند را مشخص می کند و تفکیک می دهد، همه کارهای هنری معتبر در درجه خاص خودشان از زمان تولید هنر جدید هستند.» (Dewey, 1934,237)
جان دیویی در مورد هنر و ارتباط نیز در این کتاب نظریاتی ارائه داده است از آن جمله در بخشی از کتاب می نویسد: «هر هنری به علت اینکه بیان می کند ارتباط برقرار می کند… ارتباط فرایندی است که چیزهایی که تا آن زمان تنها و مجزا بوده است را مشترک می کند و مشارکت خلق می کند، بخش معجزه این موفقیت این است که، ارتباط ایجاد می شود، انتقال معنی تجربه کسی که بیان می کند به خوبی برای کسانی که تجسم می بخشند و معنی می دهند.»(Dewey, 1934,253)«بیان هایی که هنرها تشکیل میدهند ارتباط در فرم خالص و آلوده نشده آن هستند. هنر موانعی که هستی و جوهر بشر را جدا میکنند را می شکند آنهایی که در وابستگیهای عادی روزمره و سدهایی که نشت ناپذیر هستند.» (Dewey, 1934,214)«در یک تجربه، چیزها و رویدادها با جهان وابستگی دارند، فیزیکی و اجتماعی، در زمینه بشری که وارد می شوند دگرگون می شوند، در طی اینکه زندگی خلق می شود و معامله و مقاربت خود با چیزهایی که در گذشته خارجش بودند تغییر می دهد و پیشرفت می کند.» (Dewey, 1934,257)«تجربه به صورت چیزی فرض می شود که منحصراً در درون شخص یا ذهن یا آگاهی اتفاق می افتد. فقط ارتباطات خارجی برای صحنه قابل رویت است که برای قرار گرفتن اتفاق می افتد. بعد از آن بیان های روانشناسانه و پیشرفت های تدریجی به این موضوع که عملکردهای یک زندگی، زندگی را بر محیط های طبیعی آن خلق می کند اعتقاد ندارند. زمانی که پیوند شخص با جهان قطع می شود، بعد از آن همچنین راه های مختلفی که شخص برای ایجاد ارتباط واحد با جهان متقابلاً اثر می گذارد بر جهان به سوی خرده های جدا شده حس ها، احساس ها، آرزو، دانستن، هدف، اراده به جای ارتباط اصلی و حقیقی بین شخص و جهان که به واسطه عمل متقابل کاری که انجام می دهیم و کاری که روی ما انجام می شود که به صورت مداوم و متنوع اثر متقابل شخص و محیط است سقوط می کنند.» (Dewey, 1934,257)
دیویی در جاهای مختلفی در مورد تعصب صحبت می کند در صفحه ۲۵۹ کتاب می نویسد: «تعصب، عقیده از قبل تشکیل شده و گرایشات بومی تجلی آرزو در قضاوت آنقدر وسعت دارند که دردهای ویژه ای برای آگاه شدند از آن باید کشیده شوند زیرا آنها ممکن است محو شده باشند به راحتی دیده نشوند.»
دیویی مجدد در مورد تجربه می نویسد: «تجربه ای حقیقی است که فاصله شخص و ابژه در آن وجود ندارد، تا زمانی یک تجربه حقیقی است که موجود زنده و محیط مشارکت کنند برای بنا نهادن یک تجربه در اینکه این دو کاملاً کامل هستند، هر کدام ناپدید بشوند.» (Dewey, 1934,259)
«هرگاه هر شخصی یا چیزی در نتیجه منطقی یک عمل کاری رویش انجام شد یا متحمل چیزی شد، یک شخص اصلاح شده است. تغییر و تبدیل ماوراء آنسوی فراگیری مهارت و استعداد فکری بیشتر و بزرگتر ادامه پیدا می کند. گرایشات و علایق برای اینکه در خودشان ته نشین معانی چیزهایی که انجام شده یا در حال انجام شدن است را مجسم کنند، ساخته می شوند. این سرمایه گذاری و حفظ کردن معانی بخشی از شخص می شود. در این حس ذاتی، ذهن پس زمینه را فرم می دهد تا هر تماس جدید با محیط اطراف طرح ریزی شود، هنوز «پس زمینه» کلمه خیلی انفعالی است تا زمانی که ما به خاطر آوریم که این فعال است و در طرح ریزی چیزی جدید و به طور مثال تشبیهی و نمونه سازی، از هر دوی پس زمینه و چیزی که در آن است و خلاصه شده است وجود دارد.» (Dewey,1934,259) «شکل گیری بومی هنرمند به وسیله احساسات عجیب و غریب به تعدادی از جنبه های جهان چند شکلی طبیعت و بشر و به وسیله اصرار کردن به ملاحظه کردن به وسیله بیان در واسطه ترجیح داده شده نشان داده می شود.» (Dewey, 1934,276)همانطور که در بالا گفتیم دیویی به طبیعت بومی هنرمند نیز می پردازد و در جایی دیگر می نویسد: «هر سنت بزرگی خودش عادت سازمان یافته ای از بنیادها و روش ها و دستورها و مفاهیم است. زمانی که این عادت به سرشت و طبیعت بومی و ساختمان طبیعی داخل می شود به صورت جزء ترکیبی ضروری ذهن هنرمند در میآید.» (Dewey, 1934,276)«این پس زمینه و وابستگی به آن فاکتور ضروری در دید اصلی و بیان خلاق است. مشکل مقلد دانشگاهی این نیست که به سنت وابستگی دارد، بکله این است که قبل از آن به ذهنش وارد نشده است، به ساختار راه های خودش برای دیدن و ساختن وارد نشده است. بلکه بر سطح مانده است مانند فوت و فن تکنیک ها یا پیشنهادهای فرعی و خارجی و انجمن ها برای اینکه کار شایسته را انجام دهد.» (Dewey, 1934,277)
دیویی اصطلاح “Readjustment” را مطرح می کند و می گوید: «همیشه در تغییر سریع، به علت اینکه مکانی مشخص می شود که حالت شکل گرفته و وضعیت بلافاصله لمس می شود و متقابلاً اثر می کند، readjustment مداوم شخص و جهان در تجربه است.» (Dewey, 1934,.277)
«readjustment در آگاهی، تأثیر ناگهانی توسط معانی هماهنگی سریع و غیرقابل پیش بینی است که در تابش ناگهانی آن است، مانند برق و نور الهام، و در حقیقت این بوسیله دوره نهفتگی طولانی و آرامی مهیا شده است. آگاهی از مواقع اتحاد کهنه و نو، پس زمینه و پیش زمینه، فقط به وسیله تلاش به انجام می رسد و ممکن است تا مرحله درد نیز امتداد بیابد.» (Dewey, 1934,277)
همانطور که می بینید دیویی به مبحث «پس زمینه» خیلی توجه می کند و اثر آن را در نوشتار وی میبینیم. او در جای دیگری از همین کتاب می نویسد: «معانی سازمان یافته پس زمینه وضعیت جدید را از حالت مبهم و نامفهوم به سوی شفافیت و درخشانی دگرگون می کند.» (Dewey, 1934,277)
دیویی در مورد ساختن اثر هنری می نویسد: «به علت اینکه علاقه نیروی پویا در انتخاب و سرهم کردن مواد است می تواند انرژی متمرکز و نیرو به جلو ایجاد کند.» (Dewey, 1934,277)«برگزیدن و معین کردن کیفیتی است که روح می دهد و نفوذ می کند در همه فرایندهای ساخت و تولید و مشاهده. این راهی است برای دیدن و احساس کردن چیزها به عنوان ساختن یک کلیت کامل.» (Dewey, 1934,278) دیویی در مورد تصور و تخیل نیز بسیار صحبت کرده است. در صفحه ۲۷۸ از کتاب هنر همچون زیبایی می نویسد: «همیشه مقداری ماجراجویی در برخورد ذهن و جهان وجود دارد، و این ماجراجویی در اندازه و میزان خود تخیل و تصور است.» (Dewey, 1934,278)«تاریخ علم و فلسفه به خوبی که هنرهای زیبا و واقعیت آن را ثبت کرده است این است که محصولی که دارای قوه تخیل زیاد است در ابتدا محکوم عموم است.» (Dewey, 1934,280)دیویی در مورد فلسفه و هنر می نویسد: «فلسفه می گوید که تعجب را آغاز و فهمیدن را پایان دهیم. هنر از چیزی که فهمیده می شده است رخت بر بسته است و به تعجب و حیرت پایان داده است.» (Dewey, 1934,281)در ادامه در مورد تخیل مینویسد: «کار هنری فقط محصول تصور و تخیل نیست، اما با دخالت قوه تصور بیشتر از قلمرو تجربه های جسمانی چیزی که برای متمرکز کردن و توسعه دادن تجربه بی درنگ و بلافاصله است را بکار میاندازد.» (Dewey, 1934,285)

منابع کارشناسی ارشد درباره بررسی رابطه بین … – منابع مورد نیاز برای مقاله و پایان نامه : دانلود پژوهش های پیشین

۵-۳-۳-۱- دیدگاه های کلاسیک در موضوع هویت
الف: رویکرد گوهر گرا اعتقاد به تعیین یافتگی هویت دارد و محور حیاتی بحث هویت را تقابل اضداد می­داند که بر بنیان خودی و بیگانه شکل گرفته اند. این رویکردها بیشتر در دوره ی مدرن و در متن نظر یه جهان شمول مدرنیته غرب تعریف می شوند و منزلتی رفیع و استعلایی برای انسان غربی قائل بودند.(آبادیان، ۱۳۸۰: ۹۳)

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

ب: رویکرد ساخت گرائی اجتماعی[۴] که تاکید اصلی آن بر این است که ماهیت، ساخته و پرداخته تاریخ است و در ظرف مکان و زمان خاص شکل گرفته و معنا می یابد و هربر ساخت اجتماعی نوع خاصی از کنش های اجتماعی را طلب می کند.
ج: رویکرد میانه، این دسته از نظریه ها که در میان گوهر گرائی و سازه گرایی قرار دارند، بر این اعتقادند که احساس هویت یک مقوله ی حدوثی یا شدنی است و نه قدیمی یا ذاتی. بنابراین هویت کل مرکبی از مجموعه های محمول و محقق است که در طی مراحل متعدد زندگی در خود انباشت می کنیم (حاجیانی،۱۳۹۱: ۷۲)
۴-۳-۱- رویکردهای مدرن به هویت
الف: نظریه جامعه شناسان همچون نظریه ی کنش متقابل نمادی که تاکید شان بر اهمیت محیط برای شکل گیری خود است. در میان آنها تعامل گرایان ساختی، به ایستارهای مردم از خودشان، و تعامل گرایان فرآیندی، به فرایند مذاکره در ساخت هویت متمرکز بوده اند. از جمله ی آنان می توان به به گافمن در این مورد اشاره کرد. (همان،۷۶)
ب: نظریه های روان شناسان که به تبین نظری هویت در قالب ساختارها و فرآیندهای شناختی و ساخت­ها و فرایند بازنمایی اجتماعی توجه شده است. به طور مثال تاجفل معتقد است شکل گیری هویت بر اساس عضویت درون گروه اجتماعی معلوم می شود. همچنین، ناکامی، عدم ارضای نیازهای اساسی روانی، سرخوردگی روانی و احساس محرومیت نسبی، همچنین پیش داوری ها و برون فکنی از عوامل روانشناختی موثر بر ساخت هویت هستند. (مقصودی، ۳۹:۱۳۸۲)
۱-۴-۳-۱- نظریه آنتونی گیدنز
از دیدگاه گیدنز، پرسش از نقش هستی، روابط دنیای خارج و زندگی آدمی و پرسش از دریافت و شناسایی دیگران، سوالاتی هستند که انسان باید به آنها پاسخ دهد. او معتقد است که ((خود)) بازتابی از تصور ما است که ما مسئولیت آن را به عهده می گیریم. ما حقیقت وجودی خود را می سازیم و این ساختن تحت تاثیر انتخاب های ما است. در دوره ی جدید به علت آزادی و رهایی انسان از قید و بندهای دوره ی سنتی و آزادی در گزینش و انتخاب، ماهیت زندگی روزمره بطور مستمر تحت تاثیر وصلت بین عناصر محلی و جهانی تحول می یابد. (گیدنز،۸۱:۱۳۷۸)
۲-۴-۳-۱- نظریه فردریک بارث
از دیدگاه بارث هویت ها تغییرناپذیر نیستند و در گذر زمان دگرگون می شوند. وی به شدت بر نقش فرد و تصمیم گیری او در ساخت هویت تاکید دارد. بارث می گوید که افراد به شیوه های متفاوت در فرهنگ های گفتمانی مشارکت می جویند و معمولاً در هر زمان در چندین عامل گفتمانی با درجاتی از شدت و ضعف شرکت می کنند از جمله تاکیدات بارث بر مسئله ی مرز میان هویت ها است. مرزها را می­توان در هر تعامل میان اعضای گروه های دارای هویت متفاوت یافت.(حاجیانی،۹۱:۱۳۹۲)
۳-۴-۳-۱- پسا ساخت گرایی و هویت
یکی از دعاوی اصلی اندیشمندان پسا ساخت گرا، نفی سراسری یگانگی و انسجام هویت فردی است. بر اساس استدلال آنها هر سوژه مرکب از زیر سوژه های متداخل است. ناخودآگاه هر فردی بیانگر سوژه های چند پاره است که هویت های متکثر و تغییر پذیر دارد. اما ایدئولوژی این هویت های متداخل و گاه متضاد را پنهان می کند و فرد به ظاهر احساس کلیت می نماید، در دیدگاه پسا مدرن که به بحث هویت در فضای پست مدرنیسم می پردازد، این اعتقاد وجود دارد که عقل مدرن مجبور است، محدودیت های خود را بپذیرد و سوژه ی انسانی را نه چیزی ثابت، واحد و حقیقی، بلکه موجودی سیال، متحول و در حال شکل گیری و محصول روابط قدرت و تعامل با غیر به حساب آورد. (قاسمی،۲۵:۱۳۸۳)
موفی معتقد است که بر خلاف دیدگاه متفرق هویت که نظر به پراکندگی دارد، نوعی حرکت دوگانه وجود دارد که از یک سو مرکزیت ثبات ها و نقاط اتکا را از بین می برد و از سویی دیگر مایل به ایجاد نقاط گوناگون و تثبیت موقت تلاطم بی پایان است که دال بر دیالکتیک ثبات و بی ثباتی است. (آوتور، ۱۳۷۱: ۱۱۲)
۴-۴-۳-۱- مکتب کنش متقابل نمادین و هویت
همانگونه که در مباحث قبلی اشاره شد، نظریات پراکنده و متفاوتی در رابطه با موضوع هویت وجود دارند که علیرغم سودمندی که برای این نظریات وجود دارد. در بسیاری از موارد شاهد نوعی تداخل دیدگاه و بررسی موضوعات از یک بعد هستیم. این امر موجب نوعی سردرگمی در ارائه یک پاسخ مناسب در رابطه با منشاء و چگونگی ساخت هویت می شود. بنابراین وجود یک مبنای نظری وسیعتر به منظور تبیین ماهیت مقوله هویت امری ضروری به نظر می رسد.
کنش متقابل نمادین از جمله مکاتب جامعه شناسی است که به نظر می رسد دیدگاه تازه ای را به جامعه ارائه داده است. از معروفترین شخصیت­های این مکتب می توان به جرج هربرت مید و هربرت بلومر اشاره کرد. بطور کلی دیدگاه کنش متقابل نمادی بر پویایی کنش متقابل اجتماعی بین فرد و جامعه و نتایج این فرایند تاکید دارد. نخستین کسی که به کنش متقابل جامعه و فرد اشاره نمود، زیمل جامعه شناس آلمانی بود. به اعتقاد وی ساخت هایی مانند طبقه، دولت، خانواده و دین در نهایت بازتاب کنش متقابل میان مردم می­باشند.(جیمسون، ۱۳۷۹: ۲۸)
بسیاری معتقدند که ریشه های مکتب کنش متقابل در مکتب رفتار گرایی است. به نظر ویلیام جیمز انسان موجودی است که از قابلیت فراوانی برخوردار می باشد. آگاهی ذهنی انسان امری متحول و پویا است. این پویایی موجب می شود که میان امور خارجی گزینش کند وی از دو نوع ((من)) در انسان صحبت می کند. یکی ((من)) به عنوان عامل شناخت است. اما نوع دوم شامل متعلقاتی است که به ((من)) اضافه می شود. این وجه از من ((یا خود تجربی)) در طی کنش یا واکنش اجتماعی ظاهر می­ شود.(توسلی،۱۳۷۶: ۲۶۹-۲۷۰)
مید می گفت که جدا از جامعه هیچگونه خود، یا خودآگاهی بوجود نمی آید. جامعه نیز به نوبه ی خود باید به عنوان ساختاری در نظر گرفت که از طریق فراگرد رایج کنش های اجتماعی، ارتباطی و مبادلات اشخاص که متقابلاً به یکدیگر گرایش دارند پدید می آید. به نظر مید انعطاف پذیری، یا توانائی واکنش نسبت به خود به همان سان که شخص در برابر دیگران واکنش نشان می دهد، برای تحول ذهن در قالب فراگرد اجتماعی شرطی ضروری به شمار می آید. بدین ترتیب خود مانند ذهن یک شناخت عینی نیست بلکه فراگرد آگاهانه ای است که ابعاد گوناگونی مانند توانائی واکنش در برابر خود و در برابر دیگران، توانائی مشارکت در گفتگوی شخصی با دیگران و توانائی هوشیاری در مورد آنچه که شخص می گوید، قابل تعریف است لذا یک فراگرد ذهنی محض نیست و از طریق اجتماعی شدن بدست می آید. (مهر آئین، ۸۷:۱۳۸۹)
به نظر مید دو نوع رفتار یا ادا را باید از هم جدا کرد. یکی اداهای بی معنا یا ناخود آگاه حیوانی و دیگری اداهای معنادار، نوع اول شامل واکنش های بی میانجی نسبت به یک محرک را نشان می دهد. مانند پاسخ حیوانات نسبت به یک محرک، اما نوع دوم محرک­هایی هستند که در سطح روابط انسانی خود را نشان می دهند. این اداهای معنادار بر تحریک واکنش در فرد متناسب با آنچه او در فرد دیگر برانگیخته است و در نقش دیگری ظاهر شدن و مانند دیگران عمل کردن، مبتنی هستند. این اداها بر نمادهای زبانی استوارند و محتوایی در بردارند که برای افراد گوناگون تقریباً یکسان هستند. اندیشه ی بشری زمانی پدید می اید که نمادها و اداهای شفاهی عام در فرد همان واکنش را بر انگیزد که او خود در دیگری بر می انگیزد. و به خاطر همین واکنش است که او می تواند رفتار بعدی اش را تحت نظارت خود داشته باشد. بنابراین عمل متقابل نمادین مستلزم تفسیر یا تخمین معنای اعمال یا برداشت های شخص دیگر است و نیز مبتنی است بر تعیین حدود، یعنی بر انتقال نشانه ها به شخص دیگر، تا او از این طریق بداند که چگونه باید عمل کند. شرح مید از چگونگی تشکیل و تکوین آگاهی از خود بر این پایه تکوین یافته است که ارتباط انسانی زمانی امکان پذیر است که نماد در یک شخص همان واکنشی را بر انگیزد که او خود در دیگری بر می انگیزد. هنگامی که کودکان توانستند در ضمن بازی کردن در نقش دیگران ظاهر شوند و بعدها این روند چنانکه رو به تکامل رفت که بتوانند نقش های بازیگران دیگر را در ذهن خود متصور شود و واکنش های احتمالی آنها را نسبت به یکدیگر تخمین بزند. از نظر مید انسان­ها هر کدام با یک ملیت معین که خود شناخته اند زندگی می کنند و تحت فشار محدودیت ها، آداب، رسوم و قوانین عمل می کنند. همه ی اینها به عنوان عناصر سازنده­ی (خودم) عمل می کنند. اما ((من)) همیشه در برابر موقعیت های از پیش تعیین شده به شیوه ی منحصر به فرد واکنش نشان می دهد و چشم انداز متفاوتی از این عالم نشان می دهد. (کوزر، ۱۳۷۷: -۴۴۷-۴۴۳)
با این توضیحات می توان فهمید که مید می خواست میان انسان و محیط اجتماعی وی رابطه متقابل ایجاد نماید و این نکته را توضیح دهد که شخصیت یا خود اجتماعی و احراز پایگاه ها و نقش هایی که فرد بر عهده دارد حاصل روابط اجتماعی است. از نظر طرفداران کنش متقابل، جامعه پذیری فرآیندی است پویا که به مردم اجازه ی شکوفائی فکر و گسترش شیوه های انسانی را می دهد. اما این فرایند یک بعدی نیست بلکه فرآیندی پویا که کنشگر اطلاعات را دریافت می کند و قادر است آنها را با خود تطبیق یا تغییر دهد. (ریتزر، ۱۳۷۴ : -۱۶۴)
به این ترتیب، هویت در نظر مید به معنی خود یا من (self) است که تحت تاثیر تلقی های دیگران عمومیت می یابد و با آن تغییر می کند. خود ماهیت مرکب و دو بعدی دارد که بعد مفعولی آن (me) به شدت تحت تاثیر عرصه و زمینه ی اجتماعی است. بعدها کولی این ایده را مطرح کرد که رفتار و هویت افراد تحت تاثیر چگونگی تصور فرد از خودش، چگونگی تصور او از دیگران و سرانجام تصور دیگران از او می باشد. ( حاجیانی، همان: -۱۰۸)
موضوع دیگری که توسط مید مطرح شد وجود خودهای متنوع و چندگانه است که معادل همان هویت های چندگانه است. مثلاً ترنر و تاجفل از جمله نمادگرایانی بودند که معتقدند هر فرد هم زمان به جمع های متعددی تعلق دارد. در نظریه ی کنترل هویت پیتربروک به بحث در مورد وجود هویت های متعدد و رقیب و نقش آنها در به هم خوردن چرخه ی کنترل هویت پرداخته شده است.(دهشیری، ۱۳۷۹: ۴۵)
۵-۳-۱- انطباق و سازگاری هویتی
از آنجائی که امکان انطباق و سازگاری هویتی در تمام حوزه های اجتماعی وجود دارد، در نظریه کنش گرائی نمادین به این امر توجه شده است. بر اساس این نظریه واقعیت انطباق و سازگاری و همزیستی در درون ساختار هویتی نیز وجود دارد. کنشگران همواره توانائی ایجاد تعادل و هماهنگی میان ابعاد هویتی متعدد خود را دارا می باشند، لذا امکان و فرصت لازم را برای همساز شدن با ابعاد متکثر هویت را دارند. به عبارتی میان عناصر هویتی، فضای تعامل، تبادل و مناسبات دیالکتیکی بوجود می آید و هویت های چند گانه در این چارچوب بر یکدیگر تاثیر و تاثر گذاشته و می گذراند. این تاثیر و تاثرها در نهایت منجر به آمیختگی یا گره خوردن هویت شده و خودهای متنوع و چند وجهی ایجاد می کند که تلاش می کنند و تناقضات موجود را حل نموده و با هم سازگاری پیدا کنند و در نهایت هویت ترکیبی را ایجاد نمایند. (همان، ۴۶۴)
۶-۳-۱- مفهوم هویت ترکیبی
برای نخستین بار جرج زیمل در مقاله ی تضاد فرهنگ مدرن به موضوع ترکیبی بودن هویت و فرهنگ در جامعه ی مدرن اشاره کرد. زیمل معتقد است که در قرن نوزدهم بشر با تنوع گوناگون جریان­های فکری مواجه شده و در نهایت مفهوم خود حاصل جمع کلیه ی این تقاطع­ها گردیده است. بطوری که گرایش کلی فرهنگ به سوی چند بعدی شدن است.
به نظر زیمل که خود از گروه اندیشمندان نظریه ی تقابل نمادین است، روند تاریخ جدید شامل آزادی فزاینده ی فرد از بندهای وابستگی شدید اجتماعی و شخصی است. او استدلالی می کند که انسان­های جوامع پیشین در یک رشته ی محدود از حلقه های اجتماعی به نسبت کوچک زندگی می کنند چنین حلقه­های محدود راه­های گریز فرد را می بستند و کل شخصیت فرد در زندگی گروهی حل می شود. فرد از طریق وابستگی ها و وفاداری­های تمایز نیافته به جامعه پیوند می خورد و انقیاد وی پیش می اید. یک فرد نمی­تواند یک راست عضو حلقه ی بزرگتری شود، مگر آن که از طریق عضویت در یک حلقه ی کوچکتر به آن حلقه ی بزرگتری تعلق یابد. اما در جوامع جهانی نوین فرد عضو بسیاری از حلقه ها است و هیچ کدام از این حلقه ها کل شخصیت وی را در بر نمی گیرد و بر او نظارت ندارد. تعلق های خانوادگی فرد نوین از فعالیت های شغلی و مذهبی او جدایند. به این معنی که هر فردی در شبکه ای از حلقه های متقاطع اجتماعی پایگاه مشخصی را اشغال می کند. بنابراین شخصیت این فرد منشعب می شود. بطور مثال در جوامع پیشین وابستگی مکانی یا خویشاوندی تعیین کننده ی تعلق مذهبی بود. یک فرد نمی توانست با افرادی همزیستی کند که در عقیده مذهبی با او اشتراک نداشته باشند زیرا که اشتراک مذهبی همدیگرند و شخصی در عین اینکه با دیگران همزیستی دارد می تواند مذهبی جداگانه داشته باشد در چنین جامعه ای دین نیروی خود را از دست می دهد و جنبه ی خصوصی تر پیدا می کند و ملاحظات مذهبی از ملاحظات دیگر متمایز می شود. ( ثلاثی، ۱۳۷۷: -۲۶۵-۲۶۲)
علاوه بر نظریه زیمل، مید اعتقاد به خودهای متنوع و چندگانه داشت، کولی و جیمز بر تنوع خود ها یا هویت ها تاکید داشتند. در نظریه های هویت سایر متفکران مکتب تعامل گرایی نمادین از جمله ترنر و تاجفل تاکید شده است که هر فرد هم زمان به جمع های متعدد تعلق دارد و ممکن است خود را با بیش از یک جمع معرفی کند. ( عالمی، ۱۳۸۰: -۸۷۱)
۷-۳-۱- عوامل موثر بر آینده هویت
همانگونه که اشاره شد در دیدگاه مربوط به کنش متقابل نمادین، جامعه پذیری نقش مهمی در فرایند تبادل اطلاعات دارد. لذا می تواند بیشترین اثر بر تکوین و تغییر هویت های جدید جمعی داشته باشد. جامعه پذیری در این نوشتار به معنای روندهایی است که کنشگر را از بدو تولد تا زمان مرگ، تحت تأثیر خود قرار داده و عامل شکل گیری شخصیت یا هویت تلقی می شود. طبعاً دامنه ی این روند ها بسیار فراگیر است و شامل بسیاری از متغیرهای اجتماعی، فرهنگی و جغرافیایی و. .. می شود. این عوامل آدمی را تحت الشعاع خود قرار می دهند. از جمله ی این عوامل می توان به موارد زیر اشاره کرد.
۱- جهانی شدن. ۲- افزایش سطح سواد عمومی و کاهش مرزهای فرهنگی. ۳- افزایش رفاه عمومی که موجب افزایش ارتباطات می شود و نیازهای جدیدی را مطرح می سازد. ۴- کاهش حجم دولت و تعدیل تأثیر دولت بر جامعه که خود فضای لازم را برای پیگیری حقوق شهروندی فرآهم آورد و ملاک های سنتی مانند روابط شخصی، شرایط خانوادگی، هویت، مذهب و… کم رنگ می شود و تأمین حقوق، ناشی از عضویت در اجتماع مدنی مهم تلقی می شود. ۵- کاهش اهمیت و جایگاه منابع سنتی هویت از قبیل ملیت، قومیت و مذهب و جایگزین شدن آنها توسط عواملی از قبیل عضویت کنشگران در یک منطقه جغرافیایی معین و برخورداری کنشگران از حقوق شهروندی است. در کنار پیدایش نخگبان مدرن از بین عوامل فوق نظر به اهمیت عامل اول، آن را با تفضیل بیشتری مورد توجه قرار می دهیم. اما قبل از آن به تاثیر قدرت بر هویت اشاره ی مختصر می شود.(رواسانی، ۱۳۸۶: ۳۵)
۸-۳-۱- بررسی رابطه قدرت و هویت
از آنجایی که هویت پدیده ای طبیعی و فراتاریخی نیست و همواره تولید و باز تولید می شود بی گمان انجام چنین کار ویژه ی مهمی بدون حضور قدرت و رابطه قدرت محور نا ممکن است. هویت پیوندی ناگسستنی با تفاوت ساخته و توسط آنها حفظ و تقویت می شوند. پس هر چه تفاوت باشد قدرت وجود دارد و کسی که دارای قدرتی است، درباره ی معنای تفاوت تصمیم می گیرد.(کل محمدی،۱۳۸۲: ۲۲۶)
قدرتی که تفاوت و بنابراین هویت را می سازد و حفظ می کند، همیشه درون و بیرون مرزهای تفاوت زا و هویت آفرین در تلاش است. این مرزها شاید واسطه ی قدرت هرمونیک متصلب و پایدار به نظر آیند، ولی هرگز کاملاً روشن و نفوذ ناپذیر نیستند. تلاش قدرت برای متصلب کردن آنها همیشه با موفقیت همراه نبوده است. لذا مرزهای بین تفاوت و هویت همواره محل نزاع قدرت های رقیب خواهد بود. (همان، ۲۲۶)
بطور کلی شواهد نشان می دهد که هر چه قدرت دولت مرکزی بیشتر شود، گرایش به هویت های مادون هویت ملی کاهش می یابد. اما مفهوم قدرت در جهان مدرن با مفهوم ما قبل مدرن تفاوت کرده است. در عصر مدرن تعریف قدرت دولت فراتر از بکارگیری ابزارهای سرکوب و زور می باشد.
قدرت مرکزی در مفهوم جدید آن شامل فراهم ساختن شکل گیری جامعه پذیری سیاسی و مشارکت آحاد مردم یک ملت در جریان ساخت سیاسی آن است. این امر می تواند ضمن تقویت قدرت دولت، از میزان تنش های موجود در جامعه بکاهد و با وابسته کردن فرد به نظامی که به آن تعلق دارد، وی را برای قبول مسئولیت های گوناگون اجتماعی آماده کند. (قوام، ۱۳۷۱: ۸۶-۸۵)
تلاش در جهت ایجاد تمرکز و وحدت سیاسی با بهره گرفتن از ابزارهایی همچون ایدئولوژی واحد و ترویج آن در سراسر کشور با تاکید بر ناسیونالیسم، به عنوان آرمان سیاسی دولت می تواند نقش موثری در زمینه حفظ وحدت هویتی جامعه داشته باشد. (مقصودی، ۱۳۸۲: ۲۴)
لذا می توان گفت بهره گیری از ابزار خشونت برای تامین و حفظ وحدت اجتماعی و ملی یک جامعه نمی­تواند برای رسیدن به هدف های دراز مدت مثمرثمر باشد. (آرنت، ۱۳۵۹: ۱۰)
به عقیده اکلاتف، بحران سیاسی، یکی از عوامل وقوع چالش و مناقشه در رابطه با هویت در درون یک واحد سیاسی است. در صورتی که دولت مرکزی راهکار کسب مشروعیت سیاسی را از طریق خشونت پیگیری نماید سایر گروه های قومی مغلوب که خواهان تجدید نظر در نظم سیاسی و اجتماعی هستند. به سمت و سوی اعمال خشونت زا کشیده می شوند. در واقع چالش با نظام قانونی نوعی چالش با مشروعت آن نظام و آرمانهای هویت خواهانه ی آن است. (صالحی، ۱۳۹۱: ۱۵۳-۱۵۱)
۹-۳-۱- جهانی شدن و هویت
جهانی شدن به عنوان یک متغیر زمینه ای، مجموعه ای از تغییرات فرهنگی را به وجود می آورد که حداقل در یک وضعیت خاص، موجب گسترش فضای باز رسانه ای و توسعه و تعمیق تعاملات واقعی فضای مجازی شد. ازجمله پیامدهای آن مدرن شدن بخش های مختلف جامعه است. که خود زمینه ی دگرگونی­های اجتماعی دیگر را به همراه داشت.(کاظمی، ۱۳۸۰: ۲۲۰)
گیدنز جهانی شدن را اینگونه تعریف می کند: فشرده شدن زمان و مکان، فشرده شدن روابط اجتماعی در سطح جهانی از بین ببرد (گیدنز، ۱۳۷۸ :۵۹)
در حوزه ی فرهنگ نیز این فشرده شدن کاملاً محسوس است. بطوری که انسان ها و جوامع از نقاط مختلف با همدیگر ارتباط بیشتری برقرار می کنند و لذا موجب درهم رفتگی فرهنگ های آنها و تأثیر گذاری متقابل این فرهنگ ها بر همدیگر می شود. این تأثیر گذاری متقابل می تواند ماهیت فرهنگی هویت ملی کشورها را تغییر دهد و هویت ملی را تحت تأثیر قرار دهد. بدین ترتیب جهانی شدن موجب ایجاد نگرانی در دو بعد می شود: یکی در مورد محتوای هویت ملی و دیگری در مورد ضعف و قوت هویت ملی. (عاملی، ۱۳۸۰: ۷۹۰)
رابرتسون همانند گیدنز جهانی شدن را نوعی فشردگی مکانی در نظر گرفته است که موجب نسبی شدن جوامع، ملت ها و مسائل مربوط به آنها از جمله هویت شده است. این فرایند موجب دل مشغولی نسبت به هویت شده و جستجوی هویت را در شکل مقاومت در برابر جهانی شدن تبدیل کرده است بطوری که امروزه مفهوم دهکده ی جهانی بخصوص در دهه ۱۹۹۰ در راستای بالا گرفتن موج جدایی خواهی ملی و منطقه گرایی قومی به ویژه در حوزه ی پیمان ورشو و منطقه بالکان، زیر سؤال رفته است. این رویدادها خوشبینی­های غرب را درمورد جهانی شدن ارزش­ها تا حدودی به یأس و ناامیدی تبدیل نموده و تجدیدنظر در فرضیه فوق را الزامی کرده است. (گل محمدی، ۱۳۸۰: ۳۲۵)
هابرماس در عین توجیه جهانی شدن به جنبه های منفی آن هم توجه کرده و دشواری تجربه ی مدرنیسم و جهانی شدن را نوعی احیاگرناسیونالیسم، به معنای تقابل و واکنش در مقام جهانی شدن می داند از دید هابرماس جهانی شدن موجب تضعیف ظرفیت های دولت – ملت می گردد. وی راه حل این معضل را در گسترش تصمیم جمعی و حوزه عمومی جوامع می داند بدین ترتیب جهانی شدن نیز در در حوزه های مختلف اجتماعی، مرزهای ملی را با تهدید مواجه می سازد و سبب آزاد شدن نیروهای پایین به بالا می­ شود. این نیروها با طرح تقاضای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جدید، دولت های ملی را با مشکلات عدیده­ای مواجه ساخته و نتیجه ی هر دوی اینها، موجب آسیب پذیرشدن فرهنگ، هویت و همبستگی ملی می­شوند. (قیصری، ۳۹۶:۱۳۸۲)
صرف­نظر از دیدگاه­ های مختلف می توان گفت، هیچ چیزی حاکی از آن نیست که جهانی شدن الزاماً ذهن را توسعه می بخشد، جهانی شدن و افزایش گرایش های محلی صرفنظر از تنافرشان، به هم پیوسته هستند، جهان، هم زمان در حال کوچکتر شدن و بزرگتر شدن است، ناحیه گرائی و قومیت هم چون دوروی جدائی­ناپذیر یک سکه هستند و هر کدام به نحوی تدافعی، نسبت به محیط جهانی تر شده ی حیات اجتماعی تجلی می یابند.(بالمر، ۱۸۱:۱۳۸۴)
امروزه در بسیاری از کشورهای دموکراتیک، قومیت ها و هویت های محلی به عنوان تهدیدی نسبت به ثبات سیاسی کشورها به حساب نمی آیند. به همین دلیل روش­های انعطاف پذیرتری در رابطه با این گرو­ها اتخاذ می کنند. پذیرش سیاست های تنوع فرهنگی، حق آموزش به زبان مادری و پذیرش حق خود گردانی از جمله این سیاست ها است. چند گونگی فرهنگی امروزه به عنوان اصل تلقی می شود که بر مبنای آن گرچه هویت از درون فرد مایه می گیرد ولی با به رسمیت شناخته شدن آن، درک و شعور انسانی از راه گفت و گو و شنود جمعی پرورش می یابد و حقوق اساسی زندگی مورد پذیرش قرار می­گیرد.(روستر۶۰:۱۳۸۴-۵۵)
۱۰-۳-۱- هویت قومی
در مباحث قبلی اشاره شد که هر انسانی در طول دوره ی حیات خویش متاثر از محیط جغرافیایی، فرهنگی و اجتماعی خود هویت های متفاوتی راکسب می کند، که ثابت و لایتغیر نیستند و همواره تحت تاثیر حوزه ­های مختلف زندگی تغییر می کنند. از جمله ی این هویت می توان به هویت تباری، زبانی، قومی، دینی، ملی، نژادی، و جنسی و انسانی اشاره نمود. این هویت ها اغلب ترکیبی از یک هویت واحد ایجاد می کنند که برآیندی از هویت های فوق است. جابجائی یکی از این هویت ها می تواند هویت ترکیبی را دگرگون سازد. بنابراین در فرایند تعامل انسان با محیط خویش همواره شاهد حالت غیر ایستایی هویت و یا به تعبیری دینامیکی بودن آن هستیم آنچه که در مباحث هویتی از بین سایر هویت ها بیشتر مورد توجه قرار می گیرد. بحث هویت قومی است که با مفهوم قومیت و قوم مداری ارتباط دارد. بنابراین شناخت هویت قومی مستلزم درک واژه ی قومیت در معنای وسیع آن است. واژه ی قومیت هنگامی به منصه ظهور رسید که انسانها ی منزوی از نظر جغرافیایی توانستند از طریق نوشتاری پی به مشترکات فرهنگی و شاید نژادی خود بردند و بر اساس این مشترکات توانستند شباهت­ها و تفاوت­های خود را درک نمایند بدین ترتیب قومیت و به تبع آن هویت قومی محصول ارتباط نوشتاری است. (احمدی، ۱۳۷۱: ۸۹)
پرمداس معتقد است که هویت قومی هنگامی پدید آمد که گروهی از مردم آگاهانه به خود نگریستند و متوجه مشترکات نژادی، مذهبی وسرزمین مشترک خود شدند و این احساس را پیدا کردند که این عوامل مشترک از سوی یکی از عوامل ثانویه مورد تهدید است. (احمدی، ۱۳۷۸: ۴۵)
از نظر اسمیت ریشه ی قوم مداری ناشی از تمایل و نیاز جامعه ی قومی به کسب هویت است. وجدان قومی که هویت خود را در گذشته اجتماعی، اسطوره ها، خاطرات تاریخی، هم زبانی و هم نژادی می بیند، برآِیندی ایجاد می کند که حاصل آن تشکیل هویت قومی است که از لحاظ سیاسی معطوف به قدرت خواهی و مرکز گریز است. (امیری صالحی، ۱۳۹۱: ۱۳۹)
الطائی در شرح هویت قومی می گوید: هویت قومی خاص دروان ماقبل سرمایه داری و قبل از تکوین مفهوم دولت –ملت، در معنای مدرن آن است. (الطائی،۱۳۷۸: ۳۷)
برتون در ریشه یابی علل ظهور هویت قومی می گوید: ساخت هویت قومی مبتنی بر ویژگی­های جمعیتی، تاریخی، زیست محیطی، سکونت گاهی، جامعه شناختی، اقتصادی، سیاسی، زبان شناختی، دینی و غیره می باشد، این ویژگی­ها رفته رفته ساختار یک مجموعه ی کما بیش مشخص و منسجم یافته در قالب یک نمونه را بوجود می آورند که در مقابل ایدئولوژی­های ملی گرایانه دولتی ملــت گرائی ها، خاص گرایی قبیله ای و جهانی وطن گرایی و یکپارچه سازی قومی دولــت ها مقاومــت می کند و خود را در موقعیت تفکیک یافته از سایر مجموعه برجسته می نماید. ( برتون، ۱۳۸۰: ۲۳۰)
در یک جمع بندی از مفهوم هویت قومی می توان گفت که تمایل به هویت قومی حاصل برآیندی از جمع بندی کلیه ی فاکتورهای موجد یک قومیت است که بعدی ذهنی داشته و تحت تاثیر تحلیل­های تاریخی، عاطفی، حسابگرانه و یا احساس محرومیت ظاهر می شود و با توجه به موقعیت­های تاریخی می تواند پتانسیل­های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی متفاوتی از خود بروز دهد.(کاجی، ۱۳۷۸: ۴۸)
۱۱-۳-۱- شکل گیری مفهوم دولت – ملت

دانلود مطالب در مورد تحلیل پیامد‎های ژئوپولیتیک مقاومت نهضت ... - منابع مورد نیاز برای پایان نامه : دانلود پژوهش های پیشین

بعد از جنگ جهانی دوم به مدت تقریباً۴۰ سال ژئوپلتیک به عنوان یک مفهوم و یا روش تحلیل، به علت ارتباط آن با جنگ‎های نیمه اول قرن بیستم منسوخ گردید، هر چند ژئوپلیتیک در این دوره از دستور کار دولت ها در مفهوم قبلی خود خارج شد، اما همچنان در دانشگاهها تدریس می­شد. برای تبدیل شدن نقش فعال جغرافیا در تعریف ژئوپلیتیک به نقش انفعالی سه دلیل عمده قابل ذکر است:

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

اول اینکه جغرافیدانان بعد از شکست آلمان در جنگ، ژئوپلیتیک خاص آلمان را مقصر اصلی عنوان کردند و سیاست‎های آلمان نازی را متأثر از این مکتب می‎دیدند. خود را از مطالعات در مقیاس جهانی کنار کشیده، توجه خود را به دولت ها و درون مرزهای سیاسی بین المللی معطوف داشتند و واژه ژئوپلیتیک بر چسب غیر علمی‎به خود گرفت و از محافل علمی‎و دانشگاهی طرد شد.دلیل دیگری که موجب افول نقش جغرافیا در جنگ سرد شد ظهور استراتژی باز دارندگی هسته ای بود. توانایی پرتاب سلاح‎های هسته ای بوسیله هواپیما و موشک به فاصله‎های دور،باعث شد که دیگر نه فاصله و نه عوامل جغرافیایی مثل ناهمواری ها و اقلیم چندان مهم تلقی نمی‎شدند. دلیل سوم، ظهور ایدئولوژی به عنوان عامل تعیین کننده ی جهت گیری سیاست ها بود. ژئوپلیتیک جنگ سرد و ژئوپلیتیک عصر هسته ای از مشخصات دوره افول ژئوپلتیک هستند (زین العابدین، ۱۳۸۹ : 13).
۲-۱-۳- دوره احیا
بعد از پایان جنگ جهانی دوم جغرافیدانان شرمنده شدند و از آن پس تلاش نمودند جغرافیدانانی که ژئوپلیتیک را در اختیار آلمان نازی (هیتلر) گذاشته اند،کنار گذارند، و نتیجه اینکه حدود ۴۰ سال ژئوپلیتیک طرد شد. تا اینکه در دهه 1980 در جنگ ویتنام[2] و کامبوج[3] بر سر تصاحب منطقه ی مکنگ[4]، گر چه هر دو کشور از بلوک شرق بودند، ایدئولوژی نتوانست جنگ را از بین ببرد. بنابراین، در گزارش این مناقشه و روابط دو کشور، مجدداً از مفهوم ژئوپلتیک استفاده شد و سپس کسینجر[5] بصورت تفننی از واژه ی ژئوپلیتیک در مسائل جهان استفاده نمود. علاوه بر آن در جنگ ایران و عراق (1988-1980) و اشغال کویت توسط عراق (1991-1990 ) و به ویژه سقوط پرده آهنین در اروپا از سال 1989 موجب پر رنگ تر شدن این مفهوم شد و به خصوص فروپاشی شوروی (سابق) و برجسته شدن ملیت ها این مفهوم را به صورت یک مفهوم کلیدی در عرصه بین المللی قرار داد (زین العابدین،۱۳۸۹ :۲۸).
در حالیکه نامداران جغرافیای سیاسی چون ریچارد هارتشورن و استیفن جونز سخت در تلاش شکوفا ساختن جغرافیای سیاسی در جهان دوران میانه ی قرن بیستم شدند و سیاستمدارانی چون هنری کیسینجر واژه ژئوپلیتیک را دوباره به زبان روزمره سیاسی نیمه دوم قرن بیستم باز گرداند، جهانی اندیشانی چون ژان گاتمن و سوئل کوهن پیروزمندانه جهانی اندیشی جغرافیایی(ژئوپلتیک) را به بستر اصلی مباحث دانشگاهی باز گرداندند.در این زمینه ژان گاتمن[6] با طرح تئوری «آیکنوگرافی[7]– سیروکولاسیون[8]» «حرکت» را در مباحث ژئوپلیتیک در معرض توجه ویژه قرار داد و عوامل روحانی یا عامل «معنوی» را در جهانی اندیشی «اصل» یا «مرکز» دانست و «ماده» یا «فیزیک» را تأثیر گیرنده قلمداد کرد (مجتهد زاده،۱۳۸۶:۹۶).
سائول بی کوهن می‎گوید: موضوعات ژئوپلیتیکی مهمتر از آن بودند که جغرافیدانان آنها را کنار بگذارند و اکنون خیلی از جغرافیدانان با یک تأخیر به او ملحق شده اند و از باز گشت و تجدید حیات ژئوپلتیک به اندازه او استقبال کرده اند.
2-2-رویکردهای جدید ژئوپلیتیک
همه نظریه‎های ژئوپلیتیکی جنبه ژئواستراتژیکی داشته و برای کسب قدرت بر فضای جغرافیایی تأکید داشتند. اما پس از پایان جنگ سرد و با مطرح شدن نظام نوین جهانی بسیاری از دیدگاه های ژئوپلیتیکی جنبه ی کمی‎پیدا کرد و حتی بعضی از این دیدگاه ها در عالم سایبر اسپیس مطرح شدند. در نظام نوین جهانی عده ای در تحلیل ژئوپلیتیکی خود، رویکرد انرژی را مد نظر قرار دادند،عده ای به مسائل زیست محیطی معتقد بودند، بعضی فرهنگ را عامل اصلی ژئوپلیتیک دانستند و بالاخره، عده ای مسائل ژئواکونومی‎را در تحلیل ژئوپلیتیکی خود مورد توجه قرار دادند. می‎توان گفت که معیار‎های قدرت که نظامی‎گری بود، به طور کلی جای خود را با معیار‎های مذکور تغییر داد. یعنی، قبل از پایان جنگ سرد، معیار اصلی قدرت نظامی‎گری بوده و تمام عوامل اقتصادی، اجتماعی به صورت ابزار مورد توجه بوده است.به علاوه مشخصه ی اصلی ژئوپلیتیک دوره جنگ سرد جهان دو قطبی، جهان سوم و کشورهای عدم تعهد بودند، اما در نظریه ی جدید ژئوپلیتیکی، جهان چهارم مطرح است (زین العابدین، ۱۷۱:۱۳۸۹).
۲-2-۱-رویکرد نظم نوین جهانی
اولین بارجورج بوش پدر[9] رئیس جمهور اسبق آمریکا در جریان جنگ خلیج فارس در1990م نظام نوین جهانی[10] را مطرح نمود. و در سال 1991 پس از مذاکرات خود در هلسینکی[11] با گورباچف[12] و مارگارت تاچر[13]، رهبران اروپا، سازمان ملل متحد،کشورهای عربی به ویژه خلیج فارس و سایر هم پیمانان خود، نظریه نظام نوین جهانی خود را اعلام نمود (حافظ نیا،۵۳:۱۳۸۵).
این نظام دیدگاه‎های جدید آمریکا را بیان می‎کند. با فروپاشی نظام سیاسی اتحاد جماهیر شوروی و بلوک شرق و از بین رفتن رقابت قدرت ها، جهان از این پس صاحب نظام نوینی شود که بر قدرت همه جانبه آمریکا استوار است. قدرت و سلطه آمریکا بر جهان بدون تسلط بر خلیج فارس ممکن نبود. نظام نوین جهانی طرحی جدید برای سلطه بر مناطق مهم جهان توسط آمریکا بود. این نظام به رغم عنوان گول زننده آن، شکل جدیدی از استعمار نو است که جهان را به سوی مخاصمه و تلاطم سوق می‎دهد. جورج بوش پدر نظم نوین جهانی را این چنین تعریف می‎کند: «نظم نوین جهانی می‎گوید که بسیاری از کشورها با سوابق متجانس و همراه با اختلافات، می‎توانند دور هم جمع شوند تا از اصل مشترکی پشتیبانی کنند و آن اصل این است که شما با زور کشور دیگری را اشغال نکنید…» اما آمریکائیها از زمان پی ریزی چنین نظریاتی، کمترین توجهی به آنچه خود معتقدند نداشته اند و تعبیر «نوام چامسکی» نظم نوین جهانی تعبیر تازه ای از توسل به زور و انقیاد مضاعف ملت ها است.تمام ابعاد نظم نوین جهانی بر پایه منافع و توسعه طلبی آمریکا استوار است در عصر نظم نوین جهانی، ثبات و امنیت تقریباً به طور کامل برای هیچ کشوری- حتی آمریکا- وجود ندارد.
2-2-2-رویکرد ژئواکونومی
پایه و اساس ژئواکونومی‎استدلالی است که از طرف ادوارد لوتویک[14] ارائه شده است. او خبر از آمدن نظم جدیدبین المللی در دهه نود می‎داد که در آن ابزار اقتصادی جایگزین اهداف نظامی‎می‎شوند. به عنوان وسیله اصلی که دولت ها برای تثبیت قدرت و شخصیت وجودی شان در صحنه بین المللی به آن تأکید می‎کنند و این ماهیت ژئواکونومی‎است (عزتی،۱۰۷:۱۳۸۸)
ژئواکونومی‎عبارت ازتحلیل استراتژی­ های اقتصادی بدون درنظر گرفتن سودتجاری،که ازسوی دولتها اعمال می­ شود،به منظورحفظ اقتصادملی یا بخشهای حیاتی آن وبه دست آوردن کلیدهای کنترل آن ازطریق ساختارسیاسی وخط مشیهای مربوط به آن پرداخت. (عزتی،1387: 110)
ژئواکونومی‎رابطه بین قدرت و فضا را مدّ نظر دارد و هدف اصلی آن کنترل سرزمین و دستیابی به قدرت فیزیکی نیست بلکه دست یافتن به استیلای اقتصادی فناوری و بازرگانی است بدین ترتیب به نظر می‎رسد مفاهیم ژئواکونومی‎در رویارویی با مسائل قرن 21 از کارآیی مناسبی در مقیاس جهانی برخوردار خواهد بود (واعظی،1388 :32)
ژئواکونومی‎رابطه بین قدرت وفضا را بررسی می‎کند. فضای بالقوه ودرحال سیلان همواره حدود ومرزهایش درحال تغییروتحول است،ازاین رو آزادازمرزهای سرزمین وویژگیهای فیزیکی ژئوپلیتیک است.درنتیجه تفکر ژئواکونومی‎شامل ابزارآلات لازم وضروری است که دولت می‎تواندازطریق آنها به کلیه اهدافش برسد.(عزتی،1387: 110)
ژئواکونومی‎و ژئوپلیتیک دارای تفاوتهای اساسی با هم می‎باشند،اول اینکه ژئواکونومی‎محصول دولت ها وشرکتهای بزرگ تجاری با استراتژیهای جهانی است درحالی که این خصیصه در ژئوپلیتیک نیست. نه دولت ونه شرکتهای تجاری هیچ نقشی درژئوپلیتیک ندارندبلکه یکپارچگی اتحادیه ها،منافع گروهی وغیره برپایه نمونه‎ های تاریخی با عملکردی نامرئی دراستراتژیهای ژئوپلیتیکی پایه واساسی برای همه صحنه‎های ژئوپلیتیکی هستند.
دوم اینکه هدف اصلی ژئواکونومی‎کنترل سرزمین ودستیابی به قدرت فیزیکی نیست بلکه دست یافتن به استیلای تکنولوژی وبازرگانی است. ازلحاظ کاربردی بایدگفت که مفهوم وعلم ژئوپلیتیک می‎تواند درنشان دادن راه وروش‎هایی برای پایان دادن به نزاعها ودرگیری ها ودرمجموع اختلافات نقش اساسی داشته باشددرحالی که ژئواکونومی‎ازچنین ویژگی برخوردارنیست(عزتی،1387: 112)
2-2-3- رویکرد ژئوکالچر
ژئوکالچر یا ژئوپلیتیک فرهنگی فرایند پیچیده ای از تعاملات قدرت،فرهنگ، و محیط جغرافیایی است که طی آن فرهنگها همچون سایر پدیده‎های نظام اجتماعی همواره در حال شکل­ گیری، تکامل،آمیزش، جابجایی در جریان زمان و در بستر محیط جغرا فیایی کره زمین اند.به عبارت دیگر ژئوکالچر ترکیبی از فرایند ‎های مکانی – فضایی قدرت فرهنگی میان بازیگران متنوع و بی شماری است که در لایه‎های مختلف اجتماعی و درعرصه محیط یکپارچه سیاره زمین به نقش آفرینی پرداخته و در تعامل دائمی‎با یکدیگر بسر می­برندو بر اثر همین تعامل مداوم است که در هر زمان چشم انداز فرهنگی ویژه خلق می‎شود.از این رو ساختار ژئو کالچر جهانی بیانگر موزاییکی از نواحی فرهنگی کوچک و بزرگی است که محصول تعامل‎های مکانی – قضایی قدرت فرهنگی اند که در طول و موازات یکدیگر حرکت می‎کنند (دیلمی‎معزی،2:1387).
ژئوکالچر پدیده ای است که بر شالوده نظام اطلاع رسانی نوین و یا صنایعی استوار است که به تولید محصولات فرهنگی مبادرت می‎ورزد وظیفه این صنایع تولید انبوه محصولات فرهنگی است. نظام سلطه فرهنگی در جهان کنونی در کنار نظام سلطه اقتصادی یا سیاسی از عناصر اصلی نظام ژئوپلیتیک جهانی می‎باشند. امروزه منطق حاکم بر فرایند‎های ژئوکالچر جهانی بر اشکال پیچیده و تکامل یافته تر شیوه‎های رقابتی مبتنی است. این فرایند در عین نافذ بودن، مدام در تکامل می‎باشد
پدیده‎های فرهنگی به دلیل خصیصه‎های مکانی شان همواره میل به ثبات و پایداری در مقابل نوآوری ها دارند که می‎توان به تلاش جوامع سنتی و حفظ میراث فرهنگی و آداب و سنن و نمادهای تاریخی و … اشاره کرد. از طرفی الگوهای تمدنی به واسطه ماهیت فضائیشان در جهت سرعت بخشیدن به تغییرات فرهنگی و زدودن مرزهای قراردادی هستند(حیدری،۱۳۸1 :۱۶۸).
۲-2-4- رویکرد ژئوپلیتیک زیست محیطی
مسایل ژئوپلیتیک زیست محیطی از اواخر قرن بیستم به موضوع اصلی فعالیت­ها و نگرانی­ها بین گروه‎های انسانی و بازیگران ملی و فراملی در سطوح منطقه ای و جهانی تبدیل شده است. محیط زیست بشری در سطوح محلی، ملی، منطقه ای و جهانی دستخوش مخاطرات گردیده است. این مخاطرات در سه بعد: کاهش و کمبود منابع، تخریب منابع و آلودگی محیط زیست تجلی یافته است. از دید ژئوپلیتیک، کمبود منابع زیست محیطی یا محروم کردن انسانها از زیستن در مکان مورد علاقه آنها رقابت و کنش متقابل بین گروه‎های انسانی و بازیگران سیاسی در سطوح مختلف را در پی دارد.(www.civilica.com).
طی چند دهه گذشته، افزایش جمعیت، گسترش دامنه مداخلات بشر در طبیعت برای تأمین نیازهای فزاینده از منابع کمیاب طبیعی، گسترش رویکرد سودانگاری در غالب طرح‎های توسعه ای، بی پروایی نسبت به جستار پایداری محیط زیست در ساخت سازه ها و زیر ساخت ها و مانند آن،پیامدهای ناگواری همانند گرمایش کروی، ویرانی لایه ازن، پدیده ال نینو، طوفانهای سهمگین، بالا آمدن سطح آب دریاها، گسترش گازهای گلخانه ای، خشکسالی، سیل، فرو نشست زمین، کاهش آب شیرین، بیابان زایی، کاهش خاک مرغوب، آلودگی هوا، باران‎های اسیدی، جنگل زدایی و نابودیت تنوع زیستی، نشانه‎هایی از جهانی شدن پیامدهای فروسایی محیط زیست در سطح فروملی و فراملی و جهانی بودن بوده اند. تداوم وضعیت موجود،آینده زیست و تمدن فراروی بشر را مبهم و نامطمئن کرده است.نگرانی از این وضعیت به همراه شرایط نا مطلوب کنونی، در طرح رویکردهایی همانند امنیت زیست محیطی، ژئوپلیتیک انتقادی، ژئوپلیتیک زیست محیطی، توسعه پایدار بسیار اثر گذاشت. با توجه به این که مفهوم «جهان» از مقیاس‎های مطالعاتی دانش یاد شده است، مرزهای محلی و ملی را در نوردیده اند، محیط زیست سویه ای ژئوپلیتیک یافته است (کاویانی،۱۳۹۰: ۸۵).
2-2-5-رویکرد ژئوپلیتیک انتقادی
در مورد ماهیت و چیستی ژئوپلیتیک انتقادی نظریه‎های مختلفی ارائه شده است. عده ای از نظریه پردازان، ژئوپلیتیک انتقادی را در مقایسه با ژئوپلیتیک سنتی، که به دلیل سوء استفاده از شواهد جغرافیایی به نفع مقاصد امپریالیستی لکه دار گردیده، از لحاظ علمی‎مستقل و بی طرفانه می‎دانند که می‎تواند با دیدگاهی متعالی به امور جهانی نگریسته و تحقیق عینی بپردازد(مویر،220:1379). عده ای را باور بر این است که ژئوپلیتیک انتقادی در جستجوی آشکار کردن سیاست­های پنهان دانش ژئوپلیتیک است (میرحیدر،42:1386)
از اوایل1970، شاهد ظهوررویکردی نوین به نام «ژئوپلیتیک انتقادی[15]»هستیم.دانشمندان ژئوپلیتیک چون اتوتایل[16] ومیشل فوکو را می‎توان ازپیشگامان این حرکت نوین دانست. این دانشمندان به طور همزمان، هم از ژئوپلیتیک انتقاد کردند و هم خود از اندیشمندان این عرصه بودند. این افراد، سیاست اندیشمندانه خود را بر «ضد ژئوپلیتیک» تعریف کرده و با وجود این، در چارچوب زیر بنایی مفاهیم ژئوپلیتیک کار می‎کردند (مویر،۳۷۸:۱۳۷۹).
محققین ژئوپلیتیک انتقادی تمایل دارند بجای تمرکز بر شناسایی عوامل جغرافیایی مؤثر بر شکل گیری قدرت دولتها و سیاست خارجی ایشان، از یک سو دریابند که سیاستمداران چگونه «تصاویر ذهنی» خود را از جهان ترسیم نموده اند و این بینش ها چگونه بر تفاسیر آن ها از مکان‎های مختلف تأثیر می‎گذارند؟ ژئوپلیتیک انتقادی به عنوان نظریه ای نسبتاً جدید که توانسته است خود را بر اساس مؤلفه‎های حاکم میان بازیگران روابط بین الملل، نظام مند سازد، چارچوبی مناسب برای فهم ژئوپلیتیکی جدید، به دور از عناصر سختی هم چون مرز و مکان ایجاد کرده است. بر اساس فهم برخی از موضوعات، بدون توجه به بعضی مسائلی که طبق نظریات سنتی غیرمرتبط می‎نمودند، امری ناقص خواهد بود. از منظر ژئوپلیتیک انتقادی، استراتژی قدرت همیشه نیازمندبه کارگیری فضا وهمین سبب گفتمان می­باشد. (www.javanemrooz.com)
رویکرد انتقادی، کوشش منتقدانه برای کشف ساختارهای جامعه معاصر است که ضمن نقد زیربنایی رویکردهای رایج در شناخت جامعه به تبیین کاستی ها ی روش شناسی آنها می‎پردازند و شیوه‎های اثبات گرایی (پوزیتیوسیتی) را در مطالعه جامعه نقد می‎کند و بر این انگاره استوار است که صرف تجربه و روش‎های تجربی کافی نیست و نباید مطالعه جامعه را همسان با مطالعه طبیعت انگاشت. هدف نظریه پردازان مکتب انتقادی، ایجاد دگرگونی‎های فرهنگی و روشنگرانه برای کاهش نابرابری‎های جهانی، برقراری عدالت بین المللی، احترام به تفاوت ها و گرایش به ارزش‎های فرهنگی جدیدی است که بر فرایند تعامل موجود در صحنه‎های اجتماعی و تمدنی حاکم شود و تعامل و عمل را در چارچوب ارزشهای موجود رهبری کند (مشیر زاده،۱۳۸۴ :۲۲۱).
هر چند ژئوپلیتیک به مطالعه روابط متقابل جغرافیا، قدرت سیاست و کنش‎های ناشی از ترکیب آنها با یکدیگر می‎پردازد (حافظ نیا،۳۶:۱۳۸۵). اما امروزه گفتمان آن تابعی از چالش‎های برخاسته از «جهانی شدن‎های اقتصادی»، «انقلاب اطلاع رسانی» و«خطرات امنیتی جامعه جهانی» است (مجتهد زاده،۱۲۸:۱۳۸۱)و بالاخره ژئوپلیتیک انتقادی در جستجوی آشکار کردن سیاست‎های پنهان دانش ژئوپلیتیک است.مباحث ژئوپلیتیک مقاومت و آنتی ژئوپلیتیک از جمله مباحث مهم در پژوهش ها و نوشته‎های مربوط به ژئو پلیتیک انتقادی می‎باشد.این رویکرد توجهش را صرفاً به رویه سلطه ژئوپلیتیک معطوف نداشته بلکه به رویه دیگر ژئوپلیتیک که مقاومت می‎باشد بیشتر توجه می‎کند. و عاشورا به عنوان عالیترین و متعالی ترین صحنه ژئوپلیتیک مقاومت از چنان ماندگاری و جاودانگی برخوردار بوده و هست که امروزه و در قرن بیست و یکم وهزاره سوم نیز توان تحریک و به غلیان در آوردن جنبش‎های مقاومت را دارد. بسیاری از نهضت ها و مقاومت ها در دنیای اسلام و حتی غیر اسلام الگوی مقاومت خود را از عاشورا الهام گرفته اند. (باباخانی،38:1392)
2-3-اندیشه ملی گرایی
ملی گرایی مفهومی‎کاملا سیاسی دارد. این مفهوم به عنوان یک اندیشه و فلسفه سیاسی تلقی می­ شود. اندیشه‎ای که در هر ملتی ریشه در هویت ملی و میهن دوستی آن ملت دارد. در حالی که مفهوم میهن دوستی و دلبستگی به هویت میهنی مفاهیم غریزی و کهن هستند، ناسیونالیسم پدیده ای فلسفی و نوین محسوب می‎شود که از سوی اروپای بعد از انقلاب صنعتی به جهان بشری معرفی شده است. در این راستا هنگامی‎که جنگ جهانی اول و جنگ‎های بزرگ قبل از آن بیشتر با انگیزه میهن دوستی شروع شده بود، جنگ جهانی دوم حاصل برخورد اندیشه‎های ناسیونالیستی بود.(حافظ نیا و همکاران،210:1389)
ناسیونالیسم به وابستگی مردم یک منطقه که براساس یک احساس مشترک به وجود آمده گفته می­ شود این احساس مشترک ممکن است علل تاریخی، فرهنگی، نژادی، جغرافیایی و غیره داشته باشد. ناسیونالیسم در حقیقت ملاتی است که گروه‎های مختلف را به هم پیوند داده و واحدی به نام ملت را به وجود می‎آورد. (روشن و فرهادیان،242:1385)
میهن دوستی و دلبستگی به هویت میهنی مفاهیم غریزی و کهن هستند. ناسیونالیسم یا ملی گرایی مفهومی‎کاملاً سیاسی است که از سوی اروپای بعد از انقلاب صنعتی به جهان بشری معرفی شد. از نظر واژه شناسی ناسیونالیسم از ریشه ناسی(Nasci)آمده است این واژه لاتین متولد شدن معنی می‎دهد و نظریه تکاملی ایده ناسیونالیسم را تأیید می‎کند.(حافظ نیا و همکاران،210:1389)
اگر ناسیونالیسم بر مبنای برگشت به ارزشهای جاهلی و اساطیری باشد، ارتجاعی محسوب می‎شود و اگر بر مبنای یک احساس انسانی و فرهنگ خلاق باشد، مترقیانه خواهد بود. مفهوم ناسیونالیسم در قرن نوزدهم و بیستم به طور گسترده ای از اروپا به سایر نقاط و از جمله خاورمیانه انتشار یافت. افکار ناسیونالیستی به دلایلی چند در نیمه دوم قرن نوزدهم در خاورمیانه، گسترش یافت.
اول: افتتاح مدارس جدید درمصر، لبنان وسوریه
دوم: اختراع چاپ که به دنبال خود آگاهی از امور سیاسی را افزایش داده و مشوق احیای فرهنگی- ادبی شد.
سوم: تجزیه امپراطوری‎های قدیم که به دنبال خود، خود مختاری گروه‎های ملی را به دنبال داشت.(درایسدل و بلیک،77:1386)
با شروع قرن بیستم ناسیونالیسم به یک قدرت عمده سیاسی در خاورمیانه تبدیل شد و تأثیرات آن زمانی به اوج خود رسید که ناسیونالیسم ترک، عرب، ایرانی و یهود به طور همزمان در این منطقه ظهور کردند، از عوامل اصلی که سبب بروز شکاف و اختلاف در میان شیعیان منطقه خاورمیانه شده، اندیشه‎های ناسیونالیستی پیروان این مذهب در کشورهای مختلف می‎باشد. تنوع نژادی و قومی‎شیعیان ساکن در منطقه خاورمیانه الهام بخش اندیشه‎های ناسیونالیستی در میان آنان گردیده و این امر واگرایی و فقدان وحدت مذهبی در بین آنان را به دنبال دارد. ویژگی عمومی‎ناسیونالیسم تأکید بر برتری هویت ملی بر دعاوی مبتنی بر طبقه، دین و مذهب است و بر این اساس عوامل زبانی، فرهنگی وتاریخی مشترک به همراه تأکید بر سرزمین خاص، هویت بخش گروهی از مردم می‎شود.
بدین ترتیب ایدئولوژی ناسیونالیسم با تأکید بر نژاد و زبان در جهان اسلام که مرکب از انواع زبانها و نژادها ی گوناگون است، یکی از عوامل اصلی واگرایی تلقی می‎گردد. تجارب تاریخی گویای این واقعیت است که حتی پان عربیسم از ادعای نهضت وحدت سراسری اعراب نتوانست در جوامع و کشورهای عربی ایجاد وحدت نماید و طی جنگهای اعراب اسرائیل و با شکست اعراب اعتبار خود را از دست داد. به طوری که در جریان جنگ 1991 آمریکا و متحدین با عراق برخی کشورهای عرب برای آزادی کویت به یک کشور دیگر عرب(عراق)، حمله ور شدند(صفوی،202:1387).
2-4-میهن خواهی
میهن خواهی یا وطن دوستی فلسفه سیاسی ویژه ای نیست، بلکه غریزه ای است که از حس اولیه ی تعلق داشتن به مکان و هویت ویژه ای آن و حس دفاع از منافع اولیه ی فردی در آن مکان ویژه ناشی می‎شود. گونه ی اولیه ی خودنمایی این غریزه کم و بیش در همه ی حیوانات قابل مشاهده است. بیشتر حیوانات محدوده‎های مشخصی را برای جولان دادن و منافع اختصاصی، فردی یا گروهی خود در نظر گرفته و به آن دلبستگی و تعلق می‎یابند و دخالت و تجاوز دیگران را در آن با سرسختی دفع می‎کنند. (مجتهدزاده،70:1381). مفهوم میهن از انگیزه‎های سیاسی دور است و از حد غریزه ی طبیعی خارج نمی‎شود. میهن خواهی یا میهن دوستی تا آن اندازه طبیعی و غریزی است که با تعلقات معنوی انسان درآمیخته و جنبه ی الهی به خود می‎گیرد و به گونه ی مفهوم مقدس خودنمایی می‎کند.
2-5- مفهوم ملت
جمع افرادی که از پیوندهای مادی و معنوی ویژه و مشخصی برخوردار باشند و با مکان جغرافیایی ویژه ای، «سرزمین سیاسی یکپارچه و جداگانه» همخوانی داشته باشند و حاکمیت حکومتی مستقل را واقعیت بخشند، ملت آن سرزمین یا کشور شناخته می‎شوند. بدین ترتیب ملت و ملیت پدیده‎های سیاسی هستند که در رابطه مستقیم با سرزمین واقعیت پیدا می‎کنند و این اصطلاحات در حالی که مباحث سیاسی هستند، جنبه ای کاملاً جغرافیایی به خود می‎گیرند. (مجتهدزاده،65:1381).
در زبان‎های اروپایی واژه ملت از کلمه(natio) مشتق شده و بر مردمانی دلالت دارد که از راه ولادت با یکدیگر نسبت دارند و از یک قوم و قبیله هستند. ملت به مجموعه ای از افراد ساکن در فضای جغرافیایی مشخص و محدود از حیث سیاسی اطلاق می‎شود که بر اساس عوامل و خصیصه‎هایی نظیر تبار، تاریخ، فرهنگ، دین، مذهب، سرزمین، قومیت، زبان و …نسبت به یکدیگر احساس همبستگی می‎کنند و خود را متعلق به یک ما می‎دانند.(حافظ نیا و همکاران،108:1389)

راهنمای نگارش پایان نامه با موضوع بررسی تحریف های شناختی … – منابع مورد نیاز برای مقاله و پایان نامه : دانلود پژوهش های پیشین

واقعیت درمانی بر نظریه کنترل مبتنی است و فرض را بر این می گذارد که مردم مسئول زندگی خویش و اعمال ، احساسات و رفتارشان هستند . ” ویلیام گلاسر ” بنیان گذار واقعیت درمانی است . ↑
فروزانی، سید جواد، “بررسی ارتباط باور های غیر منطقی و ویژگی شخصیت طاقت روانی با اضطراب خصیصه ای دانش آموزان پسر سوم دبیرستان شهر کرج”، پایان نامه کارشناسی ارشد روان شناسی تربیتی، دانشکده روان شناسی و علوم تربیتی دانشگاه تهران، ۱۳۷۵-۱۳۷۴، صفحه ۳۲٫ ↑
Irrational beliefs ↑
الیس، البرت و هارپرت، رابرت، “زندگی عاقلانه” ( ویراست سوم )، ترجمه مهرداد فیروز بخت، تهران، انتشارات رشد، چاپ هشتم : بهار ۱۳۹۱ ، صفحه ۲۶٫ ↑

    1. eliss ↑

ریچارد اس شارف، نظریه های روان درمانی و مشاوره، مترجم مهرداد فیروز بخت، تهران، موسسه خدمات فرهنگی رسا ، چاپ هفتم، ۱۳۹۰٫ ، تلخیص از صفحه ۳۰۱-۲۹۹٫ ↑
لیس، آلبرت و هارپرت ، رابرت، پیشین، ص ۹ و ۴۰٫ ↑
Zeno ↑
Cicero ↑
Epictetus ↑
باروخ اسپینوز(۱۶۳۲-۱۶۷۷) یکی از چهره های تفکر اومانیستی در فلسفه می باشد. به نظر اسپینوزا کشف حقیقت فقط در محدوده عقل آدمی امکان پذیر است. وی برای فکر انسان آن حد از توانایی را قائل بود که قدرت احاطه بر تمامی امور حتی امور بی پایان را دارد. (برای اطلاع بیشتر از افکار باروخ اسپینوز به کتاب “نقدی بر مبانی معرفت شناسی اومانیستی و درآمدی بر معرفت شناسی دینی” از مریم صانع پور، موسسه فرهمگی دانش و اندیشه معاصر، چاپ اول: بهار ۱۳۷۸، صفحات ۶۸- ۷۸ رجوع شود. ↑

( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

“آلفرد آدلر”( ۱۸۷۰-۱۹۳۷) یکی از روان شناسان و روان درمانگرانی است که اعمال و رفتار انسان ها را زاییده ی کشش های اجتماعی می داند . آدلر معتقد است که فرد، خود، سرنوشت خویش را تعیین می کند ، لذا مکتب خود را روان شناسی فردی نامید. او اعمال و رفتار انسان را تا حدود زیادی زاییده نگرش ها و تفکر انسان قلمداد کرده است . خطاهای بنیادی در نظر آدلر ، به جنبه های خود مخرب سبک زندگی فرد اطلاق می شوند. ( شفیع آبادی ،عبدالله؛ ناصری،غلامرضا،”نظریه های مشاوره و روان درمانی”،تهران،مرکز نشر دانشگاهی،چاپ هفدهم:۱۳۸۹،تلخیص از صفحه ۸۳-۸۸٫/ شارف ، ریچارد اس ، پیشین ، صفحه ۱۵۸) ↑
شفیع آبادی،عبدالله؛ ناصری،غلامرضا،”نظریه های مشاوره و روان درمانی”،تهران،مرکز نشر دانشگاهی،چاپ هفدهم:۱۳۸۹، پیشین ، تلخیص از صفحه ۱۱۶-۱۱۷٫/ شارف،ریچارد اس،پیشین،تلخیص صفحه ۳۱۰٫ ↑
شارف،ریچارد اس،پیشین،تلخیص از صفحه ۳۰۵-۳۰۶٫/شفیع آبادی و ناصری ، پیشین،تلخیص از صفحه ۱۱۸-۱۲۲٫ ↑
Activating event ↑
Belief system ↑
Consegence ↑
الیس، البرت و هارپرت، رابرت،”زندگی عاقلانه”،تلخیص صفحه ۴۴-۴۳ / شارف ،ریچارد اس،پیشین،تلخیص از صفخه ۳۰۷-۳۰۸٫ ↑
شفیع آبادی،عبدالله؛ ناصری،غلامرضا، پیشین،صفحه ۱۲۱٫ ↑
همان ،تلخیص از صفحه ۱۲۰- ۱۲۲٫ ↑
آلبرت الیس،از جمله کسانی است که معتقد است اخلاق نسبی است که به مکان و شرایط بستگی دارد. ↑
الیس ، آلبرت و هارپر ، رابرت، “زندگی عاقلانه”، پیشین، تلخیص از صفحه ۱۱۳-۲۲۶٫
لازم به ذکر است که در برخی کتب روان شناسی (مانند کتاب “نظریه های مشاوره و روان درمانی” از عبد الله شفیع آبادی و غلام رضا ناصری ) به ۱۱-۱۳ باور غیر عقلانی اشاره شده است؛ که البته زیر مجموعه این باورها ی غیر عقلانی را “الیس” در کتاب “زندگی عاقلانه ” در ده باور غیر عقلانی بیان داشته است. ↑
شفیع آیادی،عبدالله و ناصری،غلامرضا،پیشین،صفحه ۱۲۶٫/ حسینی ، سید علی ، “بررسی تاثیر شناخت درمانی بر کاهش اضطراب امتحان و باور های غیر منطقی دانش آموزان دختر سال اول متوسطه شهرستان علی آباد کتول در سال تحصیلی ۸۸-۱۳۸۷ “، پایان نامه کارشاسی ارشد دانشکده روان شناسی ، دانشگاه علامه طباطبایی، زمستان ۱۳۸۹ ، صفحه ۳۷ . ↑
الیس، آلبرت و هارپر، رابرت،پیشین ،تلخیص از صفحات ۱۲۸-۱۳۰ و ۲۴۲- ۲۶۶٫ ↑
cognitive distortions ↑
بک ، ارون تی ، ” عشق هرگز کافی نیست ” ، ترجمه مهدی قراچه داغی، انتشارات نیوند، سال: ۱۳۶۹ ، صفحه ↑

    1. Beak ↑

حمید پور، حسن، ” مقایسه کارایی و اثربخشی شناخت درمانی تیزدل با شناخت درمانی بک در درمان اختلال افسرده خویی ” ، پایان نامه کارشناسی ارشد روان شناسی بالینی ، خرداد: ۱۳۸۱، دانشکده علوم تربیتی و روان شناسی دانشگاه فردوسی مشهد ، صفحه ۱۳ . ↑
شارف ، ریچارد اس ، پیشین، صفحه ۳۲۳ ↑
بک ، آرون تی ،” شناخت درمانی و مشکلات روانی “، ترجمه مهدی قراچه داغی، تهران: درسا، چاپ سوم :۱۳۸۸، صفحه ۲۰-۲۱٫ ↑
نینان، مایکل و درایندی، درایدن، ” شناخت درمانی ۱۰۰ نکته ۱۰۰تکنیک”، ترجمه حمید یعقوبی و معصومه کریمی، تهران، انتشارات ارجمند، چاپ دوم ۱۳۸۹ ، صفحه ۲۰ . ↑
لی هی، رابرت، “تکنیک های شناخت درمانی”، ترجمه حسن حمید پور و زهرا اندوز ، تهران، انتشارات ارجمند، چاپ سوم، ۱۳۹۰، صفحه ۱۸٫ ↑
شارف ، ریچارد اس، پیشین ، صفحه ۳۲۴-۳۲۳ ↑
طرحواره ، سازه ای قدیمی در حوزه علوم شناختی است . اصطلاح طرحواره را برای اولین بار ” آدلر ” در سال ۱۹۲۹ به کار برد . او برای اشاره به دیدگاه فرد در مورد خود و جهان ، طرحواره اندریافت را در نظریه خود پیشنهاد کرد .
در روان شناسی شناختی ، طرحواره به معنای طرحی شناختی و انتزاعی است که به عنوان راهنمایی در تفسیر اطلاعات و حل مسایل عمل می کند. بک از همان ابتدای تدوین نظریه شناختی از این مفهوم برای تبیین سازو کار پردازش شناختی – هیجانی پدیده های روانی بهره گرفت. {بر اساس این نظریه}، طرحواره ها ، طرز برخورد و نگرش شخص را نسبت به خویشتن ، جهان و آینده تعیین می کنند . اگر این طرحواره ها طبیعی و مثبت باشند گرایش فرد نسبت به همه چیز مثبت و امیدوارانه و موفقیت آمیز خواهد بود و اگر این طرحواره ها ، غیر طبیعی و منفی باشند، چنین کسی خود را ناتوان، بی کفایت و نابرخوردار و بی ارزش خواهد پنداشت و احساس خواهد کرد که در برخورد با مشکلات، موانع نفوذ ناپذیری در سر راه او قرار دارد و هر کاری انجام بدهد با شکست و ناکامی روبه رو خواهد شد. ( برگرفته از کتاب” طرحواره های شناختی و باورهای بنیادین در مشکلات روانشناختی”، نوشته لارنس پی ریزو و دیگران، ترجمه رضا مولودی و سیما احمدی، ویراستاری لادن فتی، تهران، انتشارات ارجمند، چاپ اول، ۱۳۹۰، صفحه ۷ / کتاب” شناخت و افسردگی” ازحبیب الله قاسم زاده ، مقاله ای با عنوان “شناخت و عاطفه جنبه های بالینی و اجتماعی، نوشته حبیب الله قاسم زاده ،تهران: فرهنگان، چاپ اول، {بی تا} صفحه ۱۱۳٫/ پایان نامه: “بررسی اثر بخشی گروه درمانی شناختی متمرکز بر طرحواره های ناسازگار اولیه در دختران فرازی شهر مشهد”، نوشته شهره رحیمیان، اردیبهشت ۱۳۸۷، دانشکده علوم تربیتی و روان شناسی دانشگاه فردوسی مشهد، صفحه ۳۳ . ↑
شارف ، ریچارد اس ، پیشین ، صفحه ۳۲۵ ↑
جورج کلی ( ۱۹۶۶ -۱۹۰۵ ) یکی از نخسنین روان شناسان شناختی بود که پیشنهاد کرد فرایند های شناختی، نقش محوری در عملکرد فرد دارد .” کلی ” معتقد بود که هر کس مجموعه ای اختصاصی و بی همتا از سازه های شخصی را جهت تفسیر و پیش بینی رویداد ها به کار می برد .این سازه ها ، به شکل ” این یا آن ” است . هر آشنای جدید ، یا رفتاری دوستانه دارد یا غیر دوستانه ، یا باهوش است یا کم هوش ، یا خوشایند است یا کسالت آور و نظایر آن … . دو فرد که نفر سومی را می بینند ، ممکن است سازه های متفاوتی را برای ارزیابی وی به کار برند . یعنی کسی که به نظر اولی دوستانه و باهوش جلوه می کند ، از نظر دومی کم هوش و غیر دوستانه بنماید و این تفاوت ها منجر به تفاوت های رفتاری میشود ؛ اولی به آشنای جدید ، پاسخ مثبت می دهد، اما دومی از آن دوری می کند ، این تفاوت های رفتاری ، تفاوت های شخصیتی را می سازد.( بر گرفته از کتاب “زمینه روان شناسی هیلگارد” از ریتا ال اتکینسون و دیگران ، ترجمه محمد نقی براهنی و دیگران ، ویراستاری محمد نقی براهنی ، تهران : رشد : چاپ هفتم : پاییز ۱۳۸۶، صفحه ۴۷۴ ) ↑
پیاژه ، شیوه بسیارمتفاوتی برای مطالعه شناخت داشت . وی می خواست بداند انسان ها چطور یاد میگیرند. پیاژه (۱۹۷۷ ) در مطالعاتش روی مهارت های عقلانی کودکان چهار دوره اصلی را پیدا کرد : حسی حرکتی ، پیش عملیاتی ، عملیات عینی و عملیات صوری . (برگرفته از کتاب ” نظریه های روان درمانی و مشاوره “از ریچارد اس شارف، مترجم مهرداد فیروز بخت ، تهران، موسسه خدمات فرهنگی رسا، چاپ هفتم ۱۳۹۰، صفحه ۳۲۷ ). ↑
شارف ، ریچارد اس ، پیشین ، صفحه ۳۲۶ ./ قاسم زاده ، حبیب الله ،پیشین ، صفحه۱۱۱ ↑
بک، ارون تی، ” عشق هرگز کافی نیست “، ترجمه مهدی قراچه داغی، انتشارات نیوند، سال: ۱۳۶۹ ، تلخیص از صفحه ۱۷۳- ۱۸۱٫ ↑
Mind reading ↑
Furtune telling ↑
Catastrophizing. ↑
Labling ↑
Discountion positives. ↑

 
مداحی های محرم